از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری

ادبیات پهلوی و زبان عربی

دولت ساسانی با شکست های پیاپی سپاهیان ایران از لشکر اسلامی در جنگهای ذات السلاسل ( 12 هجری) و قادسیه (14 هجری) و جلولاء (16 هجری) و نهاوند (21 هجری) واژگون شد، و پیشرفت مداوم مسلمین در داخله ی
چهارشنبه، 27 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ادبیات پهلوی و زبان عربی
 ادبیات پهلوی و زبان عربی

 

نویسنده: ذبیح الله صفا




 

از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری

دولت ساسانی با شکست های پیاپی سپاهیان ایران از لشکر اسلامی در جنگهای ذات السلاسل ( 12 هجری) و قادسیه (14 هجری) و جلولاء (16 هجری) و نهاوند (21 هجری) واژگون شد، و پیشرفت مداوم مسلمین در داخله ی شاهنشاهی ایران تا ماوراء النهر، که تا اواخر قرن اول هجری به طول انجامید، سبب استیلای حکومت اسلامی بر ایران گردید و ایرانیان برای قرونی محدود و معدود تحت سیطره ی عرب در آمدند.

ادبیات پهلوی در سه قرن اول هجری

چنانکه می دانیم زبان رسمی و ادبی ایران در دوره ی ساسانی لهجه ی پهلوی جنوبی یا پهلوی پارسی بود. این لهجه در دربار و ادارات دولتی و حوزه ی روحانی زرتشتی چون یک زبان رسمی و عمومی به کار می رفت و در همان حال زبان و ادب سریانی هم در کلیساهای نسطوری ایران که در اواخر عهد ساسانی تا برخی از شهرهای ماوراء النهر گسترده بود، مورد استعمال داشت.
پیداست که با حمله ی عرب و برافتادن دولت ساسانیان به رسمیت و عمومیت لهجه ی پهلوی لطمه یی سخت خورد لیکن به هیچ روی نمی توان پایان حیات ادبی آن لهجه را مقارن با این حادثه ی بزرگ تاریخی دانست چه از این پس تا دیرگاه هنوز لهجه ی پهلوی در شمار لهجات زنده و دارای آثار متعدد ادبی و تاریخی و دینی بوده و حتی باید گفت غالب کتبی که اکنون به خط و لهجه ی پهلوی در دست داریم متعلّق به بعد از دوره ی ساسانی است.
تا قسمتی از قرن سوم هجری کتابهای معتبر به خط و زبان پهلوی تألیف شده و تا حدود قرن پنجم هجری روایاتی راجع به آشنایی برخی از ایرانیان با ادبیات این لهجه در دست است. و مثلاً منظومه ی ویس و رامین که در اواسط قرن پنجم هجری به نظم در آمده از متن پهلوی و یا ترجمه ی مستقیم آن به شعر فارسی در آمده و حتی در قرن هفتم «زراتشت بهرام پژدو» ارداویرافنامه ی پهلوی را به نظم فارسی در آورد.
در سه چهار قرن اول هجری بسیاری از کتب پهلوی در مسائل مختلف از قبیل منطق، طب، تاریخ، نجوم، ریاضیات، داستانهای ملی، قصص و روایات و نظایر آنها به زبان عربی ترجمه شد و از آن جمله است: کلیله و دمنه، آیین نامه، خداینامه، زیج شهریار، ترجمه ی پهلوی منطق ارسطو، گاهنامه، ورزنامه و جز آنها.
در همین اوان کتبی مانند دینکرت، بندهشن، شایست نشایست، ارداویرافنامه، گجستک ابالش، یوشت فریان، اندرز بزرگمهر بختکان، مادیگان شترنگ، شکند گمانیک ویچار و امثال آنها به زبان پهلوی نگاشته شد که بسیاری مطالب مربوط به ایران پیش از اسلام و آیین و روایات مزدیسنا و داستانهای ملی در آنها محفوظ مانده است. مؤلفان این کتب غالباً از روحانیان زرتشتی بوده و به این سبب از تاریخ و روایات ملی و دینی ایران قدیم اطلاعات کافی داشته اند. از این گذشته در تمام دیوانهای حکام عرب در عراق و ایران و ماوراء النهر تا مدتی از خط و لهجه ی پهلوی استفاده می شده است.
با همه ی این احوال پیداست که غلبه ی عرب و رواج زبان دینی و سیاسی عربی به تدریج از رواج و انتشار لهجه ی پهلوی می کاست تا آنجا که پس از چند قرن فراموش شد و جای خود را به لهجات دیگر ایرانی داد.
خط پهلوی هم بر اثر صعوبت بسیار و نقص فراوان خود به سرعت فراموش گردید و به جای آن خط عربی معمول شد که با همه ی نقصهایی که برای فارسی زبانان داشت و با همه ی نارسایی به مراتب از خط پهلوی آسانترست.
به همان نسبت که لهجه ی پهلوی رسمیت و رواج خود را از دست می داد زبان عربی در مراکز سیاسی و دینی نفوذ می یافت و برخی از ایرانیان در فراگرفتن و تدوین قواعد آن کوشش می کردند اما هیچگاه زبان عربی مانند یک زبان عمومی در ایران رائج نبود و به هیچ روی بر لهجات عمومی و ادبی ایران شکستی وارد نیاورد و به عبارت دیگر از میان همه ی ملل مغلوب عرب تنها ملتی که زبان خود را نگاه داشت و از استقلال ادبی محروم نماند ملت ایرانست.

نفوذ لغات عربی در لهجات ایرانی

پیداست که این نفوذ سیاسی و دینی و همچنین مهاجرت برخی از قبایل عرب در داخله ی ایران و آمیزش با ایرانیان و عواملی از این قبیل باعث شد که لغاتی از زبان عربی در لهجات ایرانی نفوذ کند. این نفوذ تا چند قرن اول هجری به کندی صورت می گرفت و بیشتر به برخی از اصطلاحات دینی (مانند: زکوة، حج، قصاص...) و اداری (مانند: حاکم، عامل، امیر، قاضی، خراج...) و دسته یی از لغات ساده که گشایشی در زبان ایجاد می کرد یا بر مترادفات می افزود (مانند: غم، راحت، بل، اول، آخر...) منحصر بود و حتی ایرانیان پاره یی از اصطلاحات دینی و اداری را ترجمه کردند مثلاً به جای «صلوة» معادل پارسی آن «نماز» و به جای «صوم» روزه به کار بردند.
در این میان بسیاری از اصطلاحات اداری (دیوان، دفتر، وزیر(1)...) و علمی (فرجار، هندسه، استوانه، جوارشنات، زیج، کدخدا...) و لغات عادی لهجات ایرانی به سرعت در زبان عربی نفوذ کرد و تقریباً به همان نسبت که لغات عربی در لهجات ایرانی وارد شد از کلمات ایرانی هم در زبانی تازیان راه یافت.
باید به یاد داشت که نفوذ زبان عربی بعد از قرن چهارم هجری و خصوصاً از قرن ششم و هفتم به بعد در لهجات ایرانی سرعت و شدت بیشتر یافت.
نخستین علت این امر اشتداد نفوذ دین اسلام است که هر چه از عمر آن در ایران بیشتر گذشت نفوذ آن بیشتر شد و به همان نسبت که جریانهای دینی در این کشور فزونی یافت بر درجه ی محبوبیت متعلقات آن که زبان عربی نیز یکی از آنهاست، افزوده شد.
دومین سبب نفوذ زبان عربی در لهجات ایرانی خاصه لهجه ی دری، تفنن و اظهار علم و ادب بسیاری از نویسندگانست از اواخر قرن پنجم به بعد.
جنبه ی علمی زبان تازی نیز که در قرن دوم و سوم قوت یافت از علل نفوذ آن در زبان فارسی باید شمرده شود.
این نفوذ از حیث قواعد دستوری به هیچ روی ( جز در بعض موارد معدود بی اهمیت) در زبان فارسی صورت نگرفت و تنها از طریق مفردات بوده است و حتی در مفردات لغات عربی هم که در زبان ما راه جست به راههای گوناگون از قبیل تلفظ و معنی آنها دخالتهای صریح شد تا آنجا که مثلاً بعضی از افعال معنی و صفی گرفت (مانند: لاابالی= بی باک. لایعقل= بی عقل، نادان. لایشعر= بی شعور، نافهم...) و برخی از جمع ها به معنی مفرد معمول شد و علامت جمع فارسی را بر آنها افزودند مانند: ملوکان، ابدالان، حوران، الحانها، منازلها، معانی ها، عجایب ها، موالیان، اوانیها چنانکه در شواهد ذیل می بینیم:

ببوستان ملوکان هزار گشتم بیش ...گل شکفته برخسار کان تو ماند (دقیقی)
وگر بهمت گویی دعای ابدالان ... نبود هرگز با پای همتش همبر (عنصری)
گر چنین حور در بهشت آید ... همه حوران شوند غلمانش (سعدی)
زنان دشمنان در پیش طعنت ... بیاموزند الحانهای شیون (منوچهری)
بیابان در نورد و کوه بگذار ... منازلها بکوب و راه بگسل (منوچهری)
من معانیهای آنرا یاور دانش کنم ... گر کند طبع تو شاها خاطرم را یاوری
(ازرقی)

گذشته از این نزدیک به تمام اسمها و صفتهای عربی را که به فارسی آوردند با علامتهای جمع فارسی بکار بردند (مانند: شاعران، حکیمان، زائران، امامان، عالمان، نکتها، نسخها، کتابها...)
بدین جهات باید گفت لغات عربی که در زبان فارسی آمده به تمام معنی تابع فارسی شده و اصولاً تا اواخر قرن پنجم جمع های عربی نیز به نحوی که امروز میان ما معمولست تقریباً مورد استعمالی نداشته است.

آغاز ادب فارسی

اگر چه ادبیات پهلوی در برابر نفوذ و رسمیت زبان عربی اندک اندک راه ضعف و فراموشی می پیمود، لیکن لهجات محلی دیگر ایران با آمیزش با زبان عربی آماده ی ایجاد ادبیات کامل و وسیعی می گردید و از آن جمله بود لهجه ی آذری، لهجه ی کردی، لهجه ی فارسی (معمول در فارس)، لهجات مرکزی ایران، لهجه ی طبری، لهجه ی گیلی و دیلمانی، لهجه ی سگزی، لهجه ی خراسانی، لهجه ی سغدی، لهجه ی خوارزمی و جز آن.
لهجه ی عمومی مشرق ایران و شعب آن از این میان ثروتمندترین لهجه های ایرانی بود. و چون بازمانده ی لهجه های ادبی مهمی مانند پهلوی اشکانی (پهلوی شمالی)، سغدی قدیم، تخاری و خوارزمی قدیم بود. به زودی و با کوچکترین رسمیت سیاسی می توانست بهترین وسیله ی ایجاد ادبیات جدیدی در ایران گردد و این امر خوشبختانه به یاری یعقوب پسر لیث صفار (254- 265) مؤسس سلسله ی مشهور صفاری در اواسط قرن سوم هجری به شرحی که در تاریخ سیستان به تفصیل آمده است (2) صورت گرفت و با ظهور شاعرانی مانند محمد بن وصیف سگزی دبیر یعقوب، و بسام کورد(کرد) از خوارج سیستان که به صلح نزد یعقوب رفته بود، و محمد بن مخلد سگزی از فاضلان عهد یعقوب، نخستین اشعار عروضی پارسی سروده شد و در اندک مدّت یعنی تا آغاز قرن چهارم چنان به سرعت طریق تکامل پیمود که در آغاز این قرن شعر پارسی با شعر تازی برابری کرد و در نیمه ی دوم آن قرن یکی از بزرگترین شاعران جهان یعنی فردوسی ظهور نمود.
دیگر از شاعران مشهور دوره ی صفاری در اواخر قرن سوم فیروز مشرقی است که در دستگاه عمرو بن لیث به سر می برد و وفات او را در سال 282 نوشته اند. در همین دوره ی عمروبن لیث شاعر بزرگ دیگری می زیسته است به نام ابوسلیک گرگانی که نام او در تذکره ها بسیار آمده است و ازو چند بیت نغز در تذکره ها و کتب ادبی و فرهنگها ذکر شده و از جمله ی آنهاست:

خون خود را گر بریزی بر زمین ... به که آبِ روی ریزی در کنار
بت پرستنده به از مردم پرست ... پند گیر و کاربند و گوش دار

از جمله ی شاعران منسوب به دربار طاهریان حنظله ی بادغیسی را ذکر کرده اند که در اوایل قرن سوم هجری می زیست و از میان اشعاری که بدو نسبت داده اند این دو بیت شهرت فراوان دارد:

 

مهتری گر بکام شیر دَرَست ... شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه ... یا چو مردانت مرگ رویاروی

 

و دیگر محمود ورّاق هروی که از معاصران محمد بن طاهر بوده است و وفات او را به سال 221 هجری(!) نوشته اند.
از شاعران نام آور اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم که نام او در قرن چهارم شهرت فراوان داشته است مسعودی مروزی است. وی نخستین کسی است که به نظم داستانهای ملی به شعر پارسی مبادرت کرده و اکنون تنها سه بیت از شاهنامه ی او باقی مانده است.
منبع مقاله :
صفا، ذبیح الله؛ (1389)، مختصری در تاریخ تحول نظم و نثر پارسی، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ هفدهم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط