باز هم خلاف آمدِ عادت در فردوسی شناسی

اگر به استناد نظر غالب پژوهشگران، تاریخِ زادن فرودسی(2) را سال 329 ه.ق بدانیم، اکنون هزار و صد سال از تولّد حکیم توس می گذرد. کسانی که با تاریخ ادبیات فارسی و مشخصاً تحقیقات شاهنامه شناختی اندکی آشنایی...
يکشنبه، 1 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
باز هم خلاف آمدِ عادت در فردوسی شناسی
 باز هم خلاف آمدِ عادت در فردوسی شناسی

نویسنده: دکتر سجّاد آیدِنلو (1)




 

اشاره

اگر به استناد نظر غالب پژوهشگران، تاریخِ زادن فرودسی(2) را سال 329 ه.ق بدانیم، اکنون هزار و صد سال از تولّد حکیم توس می گذرد. کسانی که با تاریخ ادبیات فارسی و مشخصاً تحقیقات شاهنامه شناختی اندکی آشنایی دارند، به خوبی می دانند که در این هزار و صد سال، عموماً سخن از ستایش فردوسی و شاهنامه، یا به بیانی دیگر، فردوسی دوستی و شاهنامه گرایی بوده و به سویه، جریان یا اندیشه ی کم نمود، ولی به هر حال موجودِ دیگر، یعنی فردوسی ستیزی و شاهنامه گریزی، یا با تعبیری ملایم تر و نسبتاً دقیق تر، تلقیّات دیگرسان درباره ی فردوسی و شاهنامه، چنان که باید، پرداخته نشده است؛ در حالی که از همان روزگارِ خود فردوسی، که رشک وَرزانِ دربار محمود به گزارش نظامی عروضی- صرف نظر از جنبه ی واقعی یا افسانگی این روایت- بیتی از شاهنامه را «دلیل اعتزال» فردوسی دانسته و نزد سلطان متعصّب علیه او بدگویی کرده اند (نظامی عروضی، 78:1383-79)، تا دوران معاصر، که فردوسی را مزدور مرکز شعوبیِ شاهنامه سازی شمرده (3) یا به دو بخش اصلی و افزوده برای شاهنامه با دو سراینده ی متفاوت قائل شده اند، (4) تلقیّات و دیدگاه های مختلف و گاهی شگفت آوری درباره ی فردوسی و شاهنامه از سوی قدما و معاصران عرضه شده است.
یکی از این فرضیّات، که بخشی از کتاب فردوسی و شاهنامه از نگاه دیگر نیز به تکرار و تأیید آن می پردازد، موضوع عدم هم زمانیِ فردوسی و سلطان محمود عزنوی است. مطابق این گمان که پیشینه ی طرح مفصل آن به محقّقانی چون دکتر علی قلی محمودی بختیاری، دکتر علی حصوری و شادروان دکتر رکن الدین همایون فرّخ می رسد (5) و اخیراً... پیش از کتاب مورد بررسی- نیز باز در کتاب دیگری پیش کشیده شده (6)، فردوسی شاعر دوره ی سامانیان بوده و شاهنامه را قبل از فرمانروایی محمود به پایان رسانیده و طبعاً هیچ ستایشی هم از این سلطان نکرده است. (7) علت و نیّتِ اصلی مطرح شدن این فرضیّه هرچه بوده باشد، چند نکته، پرسش، نقد و ایراد اساسی درباره ی آن وجود دارد. نخست اینکه: انبوه منابع تاریخی و ادبی و حتّی افسانه های زندگانی فردوسی، که مجموعاً سرچشمه های فردوسی شناسیِ تاریخ فرهنگ و ادب ایران محسوب می شود، نه تنها هیچ اشاره ای به هم روزگار نبودنِ فردوسی و محمود نکرده اند، بلکه در بیشتر آنها ماجرای فردوسی و محمود با تفاوت در طول و تنّوعِ روایت ذکر شده است. این در حالی است که اسناد و روایات مذکور، به رغم انباشتگی از افسانه های پرشاخ و برگ و بیت های الحاقی، معمولاً از اشارات و قراین تاریخی و واقعی خالی نیست و با دقّت های انتقادی و مقایسه ای در آنها می توان به نکته های درخور توجّهِ تاریخی، ادبی، جامعه شناختی و روان شناسانه رسید. قدمت و شهرتِ معاصرتِ فردوسی و محمود و به دنبال آن، داستان های مربوط به روابط این دو به اندازه ای بوده که هشتاد و دو سال پس از پایان تدوین دوم شاهنامه (400 ه.ق)، سراینده ای به نام ربیع در منظومه ی علی نامه (سروده ی 482 هـ.ق)، از افسانه ی شاهنامه سرایی فردوسی به خواست محمود یاد کرده است:
بفرمود فردوسی را آن زمان ... که تصنیف کن تو کتابی چنان
بکن شاهنامه مر او را تو نام ... که رغبت نمایند همه خاص و عام
(برگ a82) (8)
دیگر اینکه: در همه ی دست نویس های معتبر، کهن و در عین حال متعدّد شاهنامه و نیز منابع جانبی فرعی تصحیح حماسه ی ملّی ایران (9) ستایش های سلطان محمود با سرنویس های مربوط آمده است و غیر از ابیات و بخش هایی که به دلایل مختلفِ متن شناختی، محصول تصرف کاتبان و خوانندگان شاهنامه است، در اصالت قسمت های دیگر به لحاظ ضوابط علمی- انتقادی تصحیح متن (نسخه شناسی، قراین سبکی و...) تردیدی نیست. این نکته ی مورد اشاره ی محقّق محترم و بعضاً دیگر معتقدانِ فرضیه ی ناهم روزگاریِ فردوسی و محمود، که فاصله ی زمانی کهن ترین نسخه ی فعلاً شناخته شده ی شاهنامه (فلورانس 614 هـ. ق) تا پایان سَرایش آن بیش از دویست سال است و این دو سده از میزان اطمینان به مسائل متنی شاهنامه می کاهد، دستاویزی استوار برای تشکیک در مدایح محمود نیست؛ زیرا مادر نسخه ی این دست نویس و نیز سایر نسخ معتبر، به چند خانواده ی مختلف (10) در یکی دو سده پیش از تاریخ کتابت آنها برمی گردد و این نشان می دهد که در آن برهه ی دویست ساله هم دست نویس های گوناگون، ابیات (بخش های) ستایش محمود را داشته اند.
با توجّه علمی و دقیق، و نه احساسی و مصرّانه، به این دو نکته (اسناد و مأخذ فردوسی شناسی و دست نویس های شاهنامه) فرضیه ی پایان نظم شاهنامه پیش از سلطنت محمود و نبود مدایح او در اثر فردوسی به طور کلّی پذیرفتنی نیست و پیداست که در برابرِ این همه کتاب و نوشته و سند و نسخه و...، نمی توان به یک توطئه یا تعمّدِ همگانی و هزار و چند ساله در تاریخ ایران برای معاصر کردن فردوسی و محمود و به تبع آن، تحریف و تغییر اسناد و منابع قایل شد.
در کتاب فردوسی و شاهنامه از نگاه دیگر، ضمن طرح مجدّد فرضیه ی پیش گفته، مطالب در خور بحث دیگری نیز ذکر شده است (11) که در اینجا به بررسی آنها می پردازیم:
1. بر پایه ی این بیت های دیباجه ی شاهنامه:
به شهرم یکی مهربان دوست بود...
نبشته من این نامه ی پهلوی....
نوشته اند: «نویسندگان زندگی فردوسی تاریخی بر این باورند که محمود لشکری، که از دوستان فردوسی بود، مجموعه ی پهلوی دانشور دهقان را برایش آورد» (وزیری، 18:1387). پژوهشگر گرامی در مقدّمه ی کتاب خویش، سیمای فردوسی را در منابع و تحقیقات موجود، به دو چهره ی «فردوسی داستانی» و «فردوسی تاریخی» تقسیم کرده اند (همان: 10)؛ اما آنچه در عبارات مذکور درباره ی «مهربان دوست» و «نامه ی پهلوی» بازگفته اند، مربوط به «نویسندگان زندگی فردوسی تاریخی» نیست؛ زیرا معرّفی محمّد لشکری، به عنوان «مهربان دوست» فردوسی و شخصی به نام «دانشور دهقان»، به عنوان مدوّن نامه ی پهلوی در زمان یزدگرد ساسانی، از مقدمه ی شاهنامه ی بایسنقری است (ر.ک. به: ریاحی، 369:1372 و 376) و این مقدمه یکی از افسانه آمیزترین منابع احوال فردوسی است که شادروان استاد محیط طباطبایی آن را «شاهکار دروغ پردازی عصر تیموریان» نامیده اند (ر.ک به: محیط طباطبایی، 23:1369). از این روی، مطالب منقول را باید مربوط به فردوسی «داستانی» دانست، نه فردوسی «تاریخی». محقّقانی که در پی نگارش و بازسازی زندگی نامه ی علمی، انتقادی و تاریخی حکیم توس بوده اند، تا امروز درباره ی هویت «مهربان دوستِ» مقدمه ی شاهنامه، نظر قاطعی اظهار نکرده اند (برای توضیح بیشتر، ر.ک به: خالقی مطلق، 1381: 65-66) و کیستیِ این شخص همچنان در پرده ی ابهام (برای حدسی درباره ی مهربان در این بخش، ر.ک به: جیحونی، 19:1372-40)؛ ولی «نامه ی پهلوی» با در نظر داشتن روند طولی بیت های این قسمت از دیباجه، همان شاهنامه ی ابومنصوری است و «پهلوی: فارسی دری یا پهلوانانه و ویژه ی یلان» در آن هیچ ربطی به زبان فارسی میانه (پهلوی) و در نتیجه، مجموعه ی پهلویِ دوره ی ساسانی، یعنی خداینامه ندارد که افسانه به نادرست تدوین آن را به شخصی ناشناس به نام دانشور دهقان نسبت داده است.
2. درباره ی دقیقی می خوانیم: «شگفت تر اینکه ما نمی دانیم او توسی است، مروی است، بلخی است، بخارایی است و... تنها پژوهشی که درباره ی وی شده است، کتابی است با عنوان دیوان دقیقی، گردآورنده محمّد دبیرسیاقی» (وزیری، همان:24).
اول اینکه پژوهش عالمانه ی دکتر جلال خالقی مطلق به درستی ثابت کرده که دقیقی «توسی» بوده است (ر.ک به: خالقی مطلق، 1355 :221 -248 )؛ دو دیگر اینکه، دیوان دقیقی به کوشش دکتر محمّد جواد شریعت (تهران: اساطیر، 1368) منتشر شده است، نه دکتر سیّدمحمّد دبیرسیاقی؛ سوم اینکه: دیوان دقیقی یگانه پژوهشِ چاپ شده درباره ی این شاعر نیست و مقالات متعدّدی درباره ی او نوشته شده است (برای دیدن نام و مشخصات این مقالات، ر.ک به: افشار، 391:1369و 392؛ رزمجو، 1381: ج1، 111 -113)، که از آن میان گفتارهایی چون «نگاهی به هزار بیت دقیقی و سنجشی با سخن فردوسی» (ر.ک به: خالقی مطلق، 1381 الف: 329-406) بسیار دقیق و درخشان است و نکته های تازه ای را درباره ی شعر او روشن می کند.
3. در این بیت از بخشِ «به خواب دیدن فردوسی، دقیقی را»:
از امروز تا سال هشتاد و پنج ... نکاهدش گنج و نبالدش رنج
بر تاریخ 385 هـ.ق در مصراع نخست این ایراد را گرفته اند که محمود در 387 هـ. ق بر تخت نشسته است و قابل قبول نیست که فردوسی سال ها پیش از فرمانروایی او خواب ببیند و پیش بینی کند که وی تا سال 385 هـ ق پیشرفت هایی خواهد داشت (ر.ک به: وزیری، همان: 27-28). باید توجّه داشت که فردوسی سال ها قبل از آغاز سلطنت محمود خواب ندیده، بلکه گزارش این خواب، بی در نظر گرفتنِ واقعی یا ساختگی بودن آن، مربوط به دوران اقتدار محمود و هنگامی است که او مسائل و حوادث سال های 385 و 387 را پشت سرگذاشته است؛ ضمن اینکه این پیشگویی از زبان دقیقی است، که سال ها پیش از حکومت محمود کشته شده یا مرده است و فردوسی روند به قدرت رسیدن سلطان و نهایتاً مدح او را از زبان دقیقی، و در واقع خود، بیان کرده است. در تاریخ تشکیل و قدرت یابیِ سلسله ی غزنوی، سبکتگین، پدر محمود، در سال 384 ه.ق به دعوت امیر سامانی بر ابوعلی و فائق غلبه می کند و به لقب «ناصرالدین و الدوله» خوانده می شود. به مناسبت این پیروزی، محمود جوان هم سپهسالاری خراسان و لقب «سیف الدوله» را به دست می آورد «ر.ک به: باسورث، 43:1385).
محتملاً اشاره به سال 385 در ادوار زندگانی محمود، ناظر بر این موضوع (رسیدن به این مقام و لقب) است.
4. محقّق گرامی با این فرض که ابیات «خواب دیدن فردوسی دقیقی را» ساختگی است (وزیری، همان: 28)، هزار و چند بیتی را که در شاهنامه به نام دقیقی آمده، ظاهراً سخن خود فردوسی دانسته است (همان:28-30)؛ ولی در این باره چند پرسش و نکته ی مبهم همچنان باقی است؛ از جمله اینکه: چرا در همه ی دست نویس های شاهنامه و نیز ترجمه ی عربی بنداری، ابیاتِ این بخش به نام «دقیقی» است؟ (ر.ک به: 76:1375؛ البنداری، 1413: ج1، 322و 323). اگر ابیات خوابنامه مجعول باشد، بیت های انتقاد از سخن دقیقی را چگونه می توان توجیه کرد؟ آیا فردوسی از شعر خویش انتقاد کرده و آن را «سست و ناتندرست» نامیده است؟ فردوسی در چند بیتِ نقد، از «دو گوهر» و «دو گوهرفروش» یاد کرده است (12). اگر پای سراینده ای دیگر (دقیقی) در میان نباشد، مراد از این «دو» نفر کیست؟ چنان که دکتر خالقی مطلق با دقت و تفصیل تمام نشان داده اند، سبک و شیوه ی سخنوری این هزار و چند بیت با بخش های دیگر شاهنامه متفاوت و نازل تر از آنهاست (خالقی مطلق، همان: 329-406). حال اگر این بیت ها سروده ی فردوسی باشد، علت اختلاف سبک چیست و چرا فردوسی در اینجا به یکباره گرفتار تغییر و تنزّل در سخن سرایی شده است؟ اینها سؤالات و ابهاماتی است که پژوهنده ی محترم به هیچ یک نپرداخته و بی هیچ قرینه و استدلالی،؟ انتساب ابیات را به دقیقی مردود دانسته اند. جالب است که ایشان در صفحات سپسینِ کتاب، از نظر خویش عدول کرده و همان دقیقی را ناظم گشتاسپ نامه معرّفی کرده است (وزیری، همان: 54)، که خودِ این تناقض و دوگونگی، نشان دهنده ی سستی فرضیه ی مورد بحث است.
5. به نظر پژوهشگر گرامی، چون از سیاق سخن فردوسی به هنگام نام بردن از آزاد سرو و ماخ (راویانی که نامشان در شاهنامه آمده است) (13) «برمی آید که روایت ها را به طور مستقیم و بی واسطه از آنان شنیده است، بنابراین حق داریم که بپرسیم چگونه فردوسیِ متولّد 329 هـ. ق می تواند در نیمه ی دوم قرن چهارم راویانی را درک کرده باشد که در قرن سوم می زیسته اند؟» (همان:33).
در بحث منبع یا منابع شاهنامه، نظر غالب شاهنامه شناسان برجسته این است که فردوسی از مأخذ یا مأخذ شفاهی هیچ استفاده ای نکرده و افعالی مانند «شنیدم»، «یافتم»، «بپرسیدم» و... در نقل داستان های شاهنامه، برخلاف تصوّر و استنباط ظاهری، مربوط به خود فردوسی نیست؛ بلکه عبارات راویان شاهنامه ی ابومنصوری یا دیگر منابع مکتوب فردوسی است که او از آنجا بعینه باز آورده است (ر.ک به: امیدسالار، 120:1376-140؛ همان131:1381-152؛ خالقی مطلق، 38:1376-50؛ همان، 512:1377-539؛ خطیبی، 50:1384؛ متینی، 104:1377-430). بر این اساس، ابیاتِ نقل داستان از قول آزاد سرو و ماخ نمی تواند مستند تردید در تاریخ زندگانی فردوسی و طرح احتمال حیات او در قرن سوم باشد.
6. پس از آوردن ابیاتی از مدح حامی گردن فراز فردوسی، که «جوان بود و از گوهر پهلوان» نوشته اند: «کاتبان شاهنامه نام این جوان را ابومنصور بن محمّد می دانند!! آیا شاعر نمی توانست نام وی را در اشعار خود بیاورد؟ آن هم جوانی که با این ویژگی، یار و حامی شاعر بوده است؟» (وزیری، همان: 33) از پاره ای اشارات و قراین تاریخی چنین برمی آید که گویا میان خانواده ی عبدالرزّاقیان و البتگین و سبکتگین و طبعاً محمود، درگیری و اختلاف وجود داشته و نام نبردن از منصوربن محمّد بن عبدالرزّاق در دیباجه ی شاهنامه و نیز خود محمّد بن عبدالرزّاق، بانی تدوین شاهنامه ی ابومنصوری، شاید بنا بر همین ملاحظات سیاسی بوده است (دبیرسیاقی، 39:1383-40). خود این مصلحت اندیشی، گواه دیگری برای هم زمانی فردوسی و محمود و تقدیم شاهنامه به دربار غزنه است.
7. ححیِ (با همین املا) قتیب، حامی فردوسی، از اشخاص سده ی سوم دانسته و نتیجه گرفته شده است که «فردوسی نمی توانسته است در نیمه ی دوم قرن چهارم از حمایت مادی و معنوی کسانی برخوردار شود که خود در قرن سوم می زیسته اند» (وزیری، همان:34). نکته ی نخست این است که نام «ححی» در هیچ یک از دست نویس های شاهنامه نیامده و معلوم نیست که مأخذ محقق گرامی در املای این نام، کدام کتاب یا نسخه بوده است. در تصحیح دکتر خالقی مطلق ضبط این نام «حُییّ قتیب» است (خالقی مطلق، 1386 الف: 486 /884 و زیرنویس19)؛ دیگر اینکه، چهار مقاله، این شخص را عامل توس در روزگار فرمانروایی محمود معرّفی کرده است (نظامی عروضی، 77) و باز دانسته نیست که پژوهشگر گرامی بر اساس چه مأخذ و سندی او را از کسان سده ی سوم هجری شمرده اند؟ حتّی اگر مطابق حدس مرحوم استاد تقی زاده، حیّی را عامل توس قبل از سال 389 هـ.ق و اشاره به نام او در شاهنامه را مربوط به پایان تدوین نخست (384 هـ.ق) بدانیم (تقی زاده، 95:1362-96)، زمان پشتیبانی وی از فردوسی باز قرن چهارم خواهد بود.
8. شمار دست نویس های شناسایی شده ی شاهنامه، از قول دکتر خالقی مطلق، 54 نسخه ذکر شده است (وزیری، همان:41). این نکته دو اشکال عمده دارد؛ یکی اینکه مطلب منقول از دکتر خالقی مطلق، مربوط به تعداد نسخه های شاهنامه نیست؛ بلکه گفته ی ایشان در اصل درباره ی شمار دست نویس هایی است که برای گزینش نسخه های مبنای تصحیح خویش (15 نسخه) بررسی کرده اند و مجموع این نسخِ دیده شده، 45 دست نویس بوده است (خالقی مطلق، 1368: بیست پیشگفتار)؛ ایراد دوم درباره ی تعداد نسخه های شناخته شده ی شاهنامه است که استاد ایرج افشار چندین سال پیش در این باب نوشته اند: «تعداد نسخه های تاریخ دار تا قرن دوازدهم و معرّفی شده در فهرست ها نزدیک به سیصد نسخه است. به همین مقدارها هم نسخه های شناخته شده ای است که تاریخ ندارد» (افشار، 5:1355).
9. محقّق گرامی پاسخ خویش را درباره ی زمان پایان سرایش شاهنامه، در چند بیتی می دانند و می یابند که سال ها پیش کسانی که چون شادروان ذبیح بهروز، دکتر محمودی بختیاری و مرحوم دکتر همایون فرّخ با بررسی آنها تاریخ اتمام شاهنامه را سال 316 ه.ق دانسته اند (وزیری، همان:43- 42). این ابیات (14) در هیچ یک از دست نویس های معتبر شاهنامه نیامده است و از نظر سبک شناسی نیز شیوه ی تاریخ سازی به کار رفته در آن، اسلوب سخن فردوسی نیست و در جای دیگر شاهنامه نمونه ی همانندی ندارد؛ لذا نمی توان آنها را سروده ی فردوسی دانست و مبنای تحلیل و نتیجه گیری قرار داد. پرسش نگارنده از پژوهشگرانِ معتقد به اصالت این بیت ها این است که چرا آنها را به رغم پشتوانه ی بسیار بسیار ضعیف متن شناختی، مصرّانه از فردوسی می دانند و با احتمالی هر چند سخت اندک، احتیاط آمیز و در حد سؤال، نمی پندارند که شاید مربوط به یکی از شاهنامه های منظوم پیش از فردوسی باشد، مثلاً شاهنامه ی مسعودی مروزی که تاریخ نظم آن از دهه ی چهارم جلوتر نیست؟
10. اشاره شده که محمود برای معارضه با شاهنامه دستور داد تا مجموعه ی منثوری به نام عمرنامه نوشتند که با اقبال عمومی روبه رو نشد (همان:51). درباره ی این نکته هیچ ارجاع و استنادی داده نشده است. سال ها قبل از پژوهنده ی گرامی هم مرحوم شبلی نعمانی، به تألیف کتاب عمرنامه در عصر فردوسی اشاره کرده اند؛ ولی در آنجا نیز سخن ایشان بی مأخذ است و تنها در حاشیه ی صفحه افزوده اند: «این کتاب از نظر من گذشته است» (نعمانی، 1363: ج1، 123 متن و زیرنویس). آیا محقّق محترم مطلب خویش را از کتاب شعر العجم استفاده کرده اند؟
11. اینکه درباره ی گشتاسپ نامه ی دقیقی نوشته اند «در این هزار بیت شعر واژه ای عربی دیده نمی شود» (وزیری، همان:54)، درست نیست و بنا بر بررسی و شمارش دکتر خالقی مطلق، دقیقی پنجاه واژه ی عربی یا معرب را صد و ده بار به کار برده است (خالقی مطلق، 1381 الف: 373-374).
12. درباره ی آثار منظوم ادب حماسی ایران (هزار و چند بیت دقیقی، شاهنامه و منظومه های پهلوانی پس از آن) معتقدند «فقط شاهنامه ی فردوسی، گرشاسپ نامه ی اسدی توسی و گشتاسپ نامه ی دقیقی از ویژگی های حماسی، ادبی و هنری برخوردارند» (وزیری، همان:52). این داوری، کامل و دقیق نیست و باید منظومه های بهمن نامه و کوشنامه (هر دو سروده ی ایران شاه/ شان بن ابی الخیر) را نیز بر فهرست مذکور افزود. اگر به دلیل عمومیّت مخاطبان شعر پهلوانی و جنبه ی روایی و شورانگیزی این گونه اشعار، مهمترین اصل بلاغیِ منظومه های پهلوانی را سادگی بیان و دور بودن از هرگونه تعقید و ابهام بدانیم (ر.ک: پورنامداریان، 61 :1380-62)، تا جایی که نگارنده این منظومه ها را بررسی کرده و با یکدیگر سنجیده است، ایران شاه در هر دو مثنوی خویش بیش از همه موفق به رعایت این اصل شده و نظم خویش را به شعر فردوسی نزدیک کرده است.
13. درباره ی بیتِ:
ز یاقوت سرخ است چرخ کبود ...نه از آب و گرد و نه از باد و دود
نوشته اند: «فردوسی آفتاب را از یاقوت سرخ می داند» (وزیری، همان:94)؛ در حالی که اشاره فردوسی در اینجا درباره ی جنس آسمان (چرخ کبود) است، نه خورشید، که برخی دیگر از محقّقان و شارحان شاهنامه هم تصوّر کرده اند. تصریح به آفرینش آسمان از یاقوت سرخ در حدیث نبوی «العرشُ من یاقوتهِ الحمراءِ» هم دیده می شود (ر.ک. به: ابوالحسنی، 169:1378) و در بعضی از منابع معتبر تاریخی گزارشی درباره ی خلقت آسمان آمده که در آن، جنس آسمان از یاقوت یا یاقوت سرخ است (ر.ک: مسعودی، 1370، ج1: 20؛ مقدسی، 280:1374).
14. در بحث از داستان سام نریمان نوشته اند: «دو سام نامه ی منظوم وجود دارد؛ یکی از خواجوی کرمانی است و دیگری از سیفی، شاعر ایرانی، که سام نامه ی وی نیز به سام نامه ی سیفی مشهور است» (وزیری، همان:240).
یادآور می شود که در انتساب سام نامه به خواجوی کرمانی تردید وجود دارد و نباید آن را با این قطعیّت از او دانست (برای نمونه، ر.ک. به: محمّدزاده و رویانی، 159:1386- 176)؛ و دیگر اینکه سام نامه ی سیفی هیچ ربطی به سام، جهان پهلوان نامبُردار روایات ملّی ایران ندارد؛ بلکه جزو منظومه های تاریخی و موضوع آن گزارش دلاوری های جمال الدین محمّد سام، سردار ملک فخرالدین، در نبرد با دانشمند بهادر سپهدار الجایتوست (صفا، 359:1363).
15. کتاب فردوسی و شاهنامه از نگاه دیگر، بدون کتابنامه و ارجاعات آن در زیرنویس صفحات نیز بسیار اندک است. ضعف اساسی این کتاب، و به طور کلّی آثاری از مصداق خلاف آمد عادت در فردوسی شناسی هستند، از نظر روش شناسی علمی این است که منابع اصلی و مهم در حوزه ی مورد مطالعه را ندیده و به برسی و نقد آنها برای اثبات فرضیه ی تازه و دیگرسان خود نپرداخته اند؛ برای نمونه، در کتاب مورد بررسی، از هیچ یک از مهمترین و علمی ترین پژوهش های مربوط به سرگذشت فردوسی و سرایش شاهنامه، که با تفصیل و دقّت کامل جوانب مختلف احوال شاعر و چگونگی نظم اثر او را بررسیده اند، نام و نشانی نیست (ر.ک: خالقی مطلق، 3-1385-25؛ همان، 177:1386-208؛ دبیرسیاقی، 1383؛ ریاحی، 5:1372-112؛ ریاحی، 1375؛ سیّدی، 1371؛ Khaleghi Motlagh 1999 pp.514-523, Shapur Shahbazi 1991)، و کاملاً بدیهی و مسلّم است که بدون مراجعه به این مأخذ دست اوّل و نقد مستند آنها، هیچ فرضیه و پیشنهاد جدیدی اعتبار و قبول عام علمی نخواهد داشت.

پی نوشت ها :

1- استادیار دانشگاه پیام نور ارومیّه.
2. این مقاله نقدی است بر کتاب فردوسی و شاهنامه از نگاه دیگر (تهران: نشر دیگر، 1387) نوشته سعید وزیری. تاریخ ادبیات داستانی از باستان تا مشروطه (تهران: نشر دیگر، 1388) و گزیده شاهنامه فردوسی (تهران: کتاب همراه، 1386) از دیگر آثار وزیری است. این مقاله در شماره 25 کتاب ماه ادبیات (اردیبهشت ماه 1388) به چاپ رسیده است.
3. درباره ی منبع این دیدگاه و نقد آن، ر.ک به: آیدنلو، سجّاد. «فردوسی و شاهنامه». کتاب ماه ادبیات و فلسفه، سال هشتم، شماره ی سوم و چهارم (پیاپی 87و 88)، دی و بهمن 1383، صص84-93.
4. درباره ی این فرضیه و بررسی آن، ر.ک به: آیدنلو، سجّاد. «خلاف آمد عادت در شاهنامه پژوهی». نامه ی پارسی، سال دهم، چهارم (پیاپی 39)، زمستان 1384، صص103-123.
5. به ترتیب، ر.ک به: محمودی بختیاری، علی قلی. «شاهنامه و زمان پایان یافتن آن». 1372، یادنامه ی استاد دکتر غلامحسین صدیقی، گردآوری و تنظیم دکتر پرویز ورجاوند. شرکت انتشاراتی چاپخش، صص449-472؛ حصوری، علی. «فردوسی، شاعر دوره ی سامانی». شاهنامه ی فردوسی، پدیده ی بزرگ فرهنگی در تمدن جهانی. زیر نظر مهراب اکبرپان. تهران: مرکز مطالعات ایرانی، 1373، ص37؛ همایون فرّخ، رکن الدین. 1377، فردوسی و شاهنامه. 2 ج. تهران: اساطیر.
6. ر.ک به: عطایی فرد، امید. 1385، دیباچه ی شاهنامه، تهران: آشیانه ی کتاب. و برای نقد این اثر، ر.ک: آیدنلو، سجّاد. «ویرایش و گزارشی دیگرسان از دیباچه ی شاهنامه»، تهران: نشر دانش (زیر چاپ).
7. غیر از معتقدانِ این فرضیه، دو تن دیگر از شاهنامه پژوهان هم مدایح محمود را در شاهنامه برساخته می دانند ر.ک: دوستخواه، جلیل. 1380، «زمان و زندگی فردوسی و پیوندهای او با هم روزگارانش». حماسه ی ایران یادمانی از فراسوی هزارها. تهران: نشر آگه، صص128-140؛ شهیدی مازندرانی، حسین. فرهنگ شاهنامه، تهران: نشر بلخ، 1377، ص790 که نظر دکتر فریدون جنیدی را نقل کرده است.
8. نگارنده دسترسی به عکس نسخه ی علی نامه را مرهون لطف جناب آقای دکتر اکبر ایرانی است.
9. درباره ی این گونه مأخذ، ر.ک به: خالقی مطلق، جلال. «اهمیّت و خطر مآخذ جنبی در تصحیح شاهنامه». 1381، سخن های دیرینه، به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر افکار، صص: 285 -312؛ خطیبی، ابوالفضل. «استفاده ی منطقی از منابع جنبی در تصحیح شاهنامه»، نامه ی انجمن، سال هفتم، شماره ی اوّل (پیاپی25)، بهار 1386، صص53-66.
10. درباره ی مادر نسخه و خانواده ی دست نویس ها در تصحیح و متن شناسیِ شاهنامه، ر.ک: فردوسی، ابوالقاسم. 1368، شاهنامه. به کوشش دکتر جلال خالقی مطلق، تهران: انتشارات روزبهان، دفتر یکم، صص بیست و یک و بیست و دو پیشگفتار.
11. در این کتاب از صفحه ی 78 به بعد، که بحث زندگینامه و شناخت شخصیّت فردوسی پایان می یابد، گفتارهای تقریباً پراکنده ای درباره ی موضوعات مختلف، (نظیر: فردوسی و اخلاق، موضوع شاهنامه، آشنایی فردوسی با اساطیر، برخی کسانِ داستانی شاهنامه، گاهشماری در شاهنامه و...)، آمده که یا بازنویسی و توصیف منثور روایات/ ابیات شاهنامه و یا نقل سخن دیگران (غالباً نظریات پیروان مکتب تاریخی انگاریِ داستان های شاهنامه). این بخش (حدوداً دویست صفحه) با گزارش داستانِ زادن رستم و به طور ناگهانی پایان یافته است؛ چنان که گویی کتاب ناقص است و صفحات پایانی آن افتاده است.
12. دو گوهر بُد این با دو گوهر فروش ...کنون شاه دارد به گفتار گوش
(خالقی مطلق: 5 /175 /1032)
13. منظور، این بیت هاست:
یکی پیر بُد نامش آزاد سرو ...که با احمد سهل بودی به مرو...
بگویم کنون آنچ ازو یافتم ...سخن را یک اندر دگر بافتم...
چنین گوید آن پیر دانش پذیر...هنرمند و گوینده و یادگیر
(همان: 5 /439 و 441 /1، 5و 30)
جهاندیده ای نام او بود ماخ ...سخندان و با فرّ و با یال و شاخ...
بپرسیدمش تا چه داری به یاد...ز هرمز که بنشست بر تخت داد
(همان: 7 /466 /16و 17)
14. ششم روز از هفته در چاشتگاه ...شده پنج و ده روز از آن شهر و ماه...
که تازیش خواند محرّم به نام ...در آذار افتاده ماه حرام...
مه بهمن و آسمان روز بود ... که کلکم بدین نامه پیروز بود...
ز تاریخ دهقان بگویمت نیز ...ز اندیشه جان را بشویمت نیز...
اگر سال هم آرزو آمده ست ...نهم سال و هشتاد با سیصد است

کتابنامه :
- ابوالحسنی، علی،1378، بوسه بر خاک پی حیدر... (بحثی در ایمان و آرمان فردوسی). تهران: عبرت.
- افشار، ایرج، 1355، کتابشناسی فردوسی، چاپ دوم، تهران: انجمن آثار ملّی.
- ـــــــ ، 1369، فهرست مقالات فارسی، تهران: علمی و فرهنگی، ج4.
- البنداری، فتح بن علی، 1413، الشاهنامه، تصحیح عبدالوهّاب عزّام. الطبعه ی الثانیه ی، کویت: دارسعاد الصباح.
- امیدسالار، محمود، 1376، «در دفاع از فردوسی». ترجمه ی ابوالفضل خطیبی. نامه ی فرهنگستان، سال سوم، شماره ی چهارم (پیاپی 12)، زمستان، صص120-140.
-ــــــ ، 1381، «سه کتاب درباره ی فردوسی و شاهنامه»، جستارهای شاهنامه شناسی و مباحث ادبی، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، صص131-152.
- باسورث، کلیفورد ادموند، 1385، تاریخ غزنویان، ترجمه ی حسن انوشه. چاپ پنجم، تهران: امیرکبیر.
- پورنامداریان، تقی، 1380، «بلاغت و گفت و گوی با متن»، مجلّه ی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه ترتبیت معلم تهران، سال نهم، شماره ی32، بهار، صص53-73.
- تقی زاده، سیّد حسن، 1362، «شاهنامه و فردوسی». هزاره ی فردوسی. تهران: دنیای کتاب، صص43-135.
- جیحونی، مصطفی، 1372، «گوسان یا مهربان». کتاب پاژ، شماره ی 11-12، زمستان، صص: 19-40.
- خالقی مطلق، جلال، 1355، «طوس زادگاه دقیقی است؟». یادنامه ی دقیقی طوسی، تهران: شورای عالی فرهنگ و هنر، صص221-248.
- ـــــــ ، 1376، «دو نامه درباره ی بدیهه سرایی شفاهی و شاهنامه». ایرانشناسی، سال نهم، شماره ی 1، بهار، صص:38-50.
- ـــــــ ، 1377، «در پیرامون منابع فردوسی». ایرانشناسی، سال دهم، شماره ی 3، پاییز، صص512-539.
-ـــــــ ، 1381، «یکی مهمتری بود گردنفراز». سخن های دیرینه، به کوشش علی دهباشی. تهران: افکار، صص59-73.
-ـــــــ ، 1381 الف، «نگاهی به هزار بیت دقیقی و سنجشی با سخن فردوسی». سخن های دیرینه، همان، صص329-406.
-ـــــــ ، 1385، «نگاهی تازه به زندگینامه ی فردوسی». نامه ی ایران باستان، سال ششم، شماره ی اوّل (پیاپی11-12)، صص3-25.
-ـــــــ ، 1386، «فردوسی». ترجمه ی دکتر سجّاد آیدنلو. نامه ی انجمن، سال هفتم، شماره ی اوّل (پیاپی25)، بهار، صص177-206.
- خطیبی، ابوالفضل، 1384، «آزاد سرو». دانشنامه ی زبان و ادب فارسی، زیر نظر اسماعیل سعادت. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. ج1، صص49-51.
- دبیرسیاقی، سیّدمحمّد، 1383، زندگینامه ی فردوسی و سرگذشت شاهنامه. تهران: قطره.
- ربیع، علی نامه. عکس نسخه ی مورخ بین 702-795 هـ. قدر کتابخانه ی موزه ی قونیّه، فیلم آن به شماره ی 322 در کتابخانه ی مرکزی دانشگاه تهران.
- رزمجو، حسین، 1381، قلمرو ادبیات حماسی ایران، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- ریاحی، محمّد امین، 1372، سرچشمه ی فردوسی شناسی. تهران: مؤسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- ـــــــ ، 1375، فردوسی. تهران: طرح نو.
- سیّدی، مهدی، 1371، سراینده ی کاخ نظم بلند (پنج گفتار در زمان و زندگانی فردوسی). مشهد: آستان مقدس رضوی.
- صفا، ذبیح الله، 1363، حماسه سرایی در ایران، چاپ چهارم، تهران: امیرکبیر.
- فردوسی، ابوالقاسم، 1368، شاهنامه. تصحیح دکتر جلال خالقی مطلق. تهران: روزبهان. دفتریکم.
-ـــــــ ، 1375، شاهنامه، تصحیح دکتر جلال خالقی مطلق. کالیفرنیا و نیویورک: بنیاد میراث ایران، دفتر پنجم.
-ـــــــ ، 1386، شاهنامه، تصحیح دکتر جلال خالقی مطلق، با همکاری ابوالفضل خطیبی. نیویورک: بنیاد میراث ایران. دفتر هفتم.
-ـــــــ ، 1386 الف، شاهنامه. تصحیح دکتر جلال خالقی مطلق، نیویورک: بنیاد میراث ایران. دفتر هشتم.
- متینی، جلال 1377، «درباره ی مسئله ی منابع فردوسی». ایرانشناسی، سال دهم، شماره ی2، تابستان، صص401-430.
- محمّدزاده، سیّدعبّاس و وحید رویانی، 1386، «سام نامه از کیست؟». مجله ی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی مشهد، سال چهلم،؛ شماره ی سوم (پیاپی 158)، پاییز، صص159-176.
- محیط طباطبایی، سیّدمحمّد، 1369، «نام فردوسی چه بود؟»، فردوسی و شاهنامه، تهران: امیرکبیر، صص15-28.
- مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، 1370، مروج الذهب، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده. چاپ چهارم، تهران: علمی و فرهنگی.
- مقدسی، مطهّربن طاهر، 1374، آفرینش و تاریخ. تصحیح و تعلیقات دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی. تهران: آگه.
- نظامی عروضی، 1383، چهارمقاله. تصحیح علاّمه محمّد قزوینی، به اهتمام دکتر محمّد معین. چاپ پنجم، تهران: جامی.
- نعمانی، شبلی، 1363، شعرالعجم، ترجمه ی سیّدمحمّد تقی فرد گیلانی، چاپ دوم، تهران: دنیای کتاب.
-Khaleghi Motlagh, Jalal (1999), ((Ferdowsi)), Encyclopaedia Iranica, edited by Ehsan Yarshater, New York, vol9, pp.514-523.
- Shapur Shahbazi, A (1991), Fardowsi (A Critical Biography), Costa Mesa, Californi, USA, Mazda Publishers.

منبع مقاله :
خاتمی، احمد؛ (1386)، گزیده مقالات کتاب ماه ادبیات درباره نقد کتاب، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول 1389



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط