دکتر رحیم توسلیان
چکیده
هدف مقاله حاضر آن است تا نشان دهد چگونه مکانها و فضاهای تصویر شده در شاهنامه به لحاظ بررسی روساختی به دو قطب عمومی و خصوصی تفکیک شده است و این تفکیک بی تردید بر مبنای ی تفکر جنسیتی بنا گردیده است اما نگاهی به ژرف ساخت شاهنامه نشان می دهد که چگونه فردوسی علی رغم این تفکیک در باب فضاهای جنسیتی، زنانی را معرفی می کند که فاصله میان فضاهای عمومی و خصوصی را بی معنا کرده اند.به واقع عملکرد این زنان نشانگر آن است که فضاهای عمومی و خصوصی در بسیاری از مواضع شاهنامه جدایی معناداری ندارد.
دیباچه
جغرافیا و ادبیات هر دو در مورد فضاها و مکانها سخن می گویند: از این رو: «هر دو آفریده هایی از یک مفهوم هستند، فرآیندهایی که مکانها را در محیط اجتماعی معنادار می کند». (2)با این توضیح، هستی شاهنامه نیز سرشار از موقعیتها، مکانها، صحنه ها، مرزها، مناظر و افقای متنوع است، آن چه مسلم است این است که مکانها و فضاهای تصویر شده در شاهنامه با شخصیت های مختلف این حماسه تنومند معنا می یابد؛
اگرچه سخت روشن است که ادبیات تنها یک توصیف ساده و صرف از مکانها و توصیفهای جغرافیایی خاص نیست بلکه در بسیاری موارد به ویژه در آثار حماسی، همانند شاهنامه خود به خلق این مکانها دست می یازد.
بنابراین فضاها و مکانهای ساخته و پرداخته شده در شاهنامه فراتر از بعد فیزیکی قابل بحث است چرا که از درونمایه ساختارمند اجتماعی برخوردار است.
باید پذیرفت شخصیتهای این اثر حماسی به لحاظ درنگی که فردوسی در شخصیت پردازی اعمال می کند به دو گروه اصلی مردان و زنان قابل تقسیم است و بررسی و تعمق در این اثر از نظرگاه ایدئولوژی جنسیتی اثر و پدیدآورنده آن دارای اهمیت است.
با توجه به این مبحث، انگیزه اصلی پرداختن به مکان می تواند این باشد که چگونه می توان ارزشهای اجتماعی و ایدئولوژیکی یک اثر را از میان طبقه بندی های مکانی بررسی نموده و از این رهگذر ایدئولوژی جنسیتی شاهنامه را نیز مورد تبیین قرار داد؟
شاهنامه اگرچه از صافی ذهن هنرمندی بزرگ به مثابه فردوسی گذشته است اما ارتباط خود را سخت و استوار با هر آن چه که در جامعه زیستی ایران بوده، حفظ کرده است و از این روست که بخش بسیار بزرگ اهمیت شاهنامه در بیان هنری وقایع گذشته ایران باستان است.
هم چنان باید باور داشت که تصویری که در شاهنامه از موقعیت های مختلف مکانی می بینیم، نمی تواند با آن چه در واقعیت بوده است، تطابق تامی داشته باشد؛ چرا که در هر حال، اگرچه شاهنامه محاکاتی از ایران باستان در همه جنبه های آن است اما این محاکات از سوی فردی چون فردوسی انجام گرفته است.
به عبارتی دنیای خلق شده در شاهنامه دنیای ایران باستان به علاوه فردوسی است با این وصف، اگر این زاویه به شاهنامه بنگریم، ایدئولوژی جنسیتی خاصی در بازسازی فضاها و مکانها با حضور معنادار زنان و مردان از نظرگاه فردوسی قابل کاویدن و گزاردن است.
بنابراین به لحاظ حضور پر رنگ زنان در شاهنامه یک ایدئولوژی جنسیتی قابل ردیابی است. ایدئولوژی جنسیتی که از طریق ادبیات با مکان تطابق یافته است. (3)
از سوی دیگر می باید بر این نکته تأکید داشت که با نگاه دقیق به یک اثر ادبی می توان چگونه نظم دادن به مکانها و این که چگونه ارتباط با مکانها می تواند رفتار اجتماعی را توضیح دهد (4) مورد تبیین قرار داد.
می بایست بر این نکته نیز واقف بود که مطالعه جنسیت در یک اثر ادبی به عنوان یک ساخت اجتماعی (متمایز با جنس) در حوزه مطالعاتی نقد فمینیستی قرار دارد و باید اذعان کرد که سیاستهای فمنیستی به گونه ای سیاستهای فضایی نیز هستند که شامل مقاومت در مقابل محدودکردن زنان به فضاهای خاصی مانند خانه و مبارزه برای دسترسی برابر در همه حوزه های زندگی، شامل کار، سیاست و آموزش می شود. (5)
در نتیجه می توان هر اثر ادبی را از منظر جغرافیای جنسیت نیز مورد بررسی قرار داد. بررسی در تمامی موجهای فمینیستی و نحله های فلسفی گوناگون نیز نشان می دهد که چگونه، همگی در شکل گیری جغرافیای فمینیستی جنسیت مؤثر بوده اند. آثار جغرافیای فمینیسی متنوع است ولی نه تنها در وجود، تولید و نمایش فضاهای جنسیتی شده بلکه در فضامندی جنسیت و سایر وجوه اشتراک دارند. (6)
بنابراین می توان بر آن بود که جغرافیای فمینیستی به شیوه های متنوعی اشاره می کند که در آن جنسیت و فضای جغرافیایی به صورت مرتبط با هم دیگر ایجاد می شوند. (7)
با توجه به مقدمه ای که ذکر آن رفت چهارچوب و ساختار مقاله در پی پاسخ به این سؤالات است:
1-آیا در شاهنامه تفکیک مکانی مشخص و بارزی میان زنان و مردان وجود دارد. به عبارت دیگر انقسام و انتساب مکانی زیستی و اجتماعی برای زنان در این اثر مشاهده می شود؟
2- مکانهای خاصی که در شاهنامه برای زنان تعریف شده است درچه راستایی است آیا برای تأمین نیازهای اسنانی زنان است یا بیشتر پاسخی برای خواسته های نظام مردسالارانه می باشد؟
شاهنامه فردوسی یک توصیف ساده و صرف از مکانها و موقعیتهای جغرافیایی نیست بلکه با توجه به این اصل که اثر ادبی بی هیچ تردیدی مرهون خالق اثر است.
بنابراین در بررسی مکانهای خاص زنان، می بایست به دنبال مکانهایی بود که خالق اثر به خلق آنها دست یازیده است اما از آن جایی که هر خلقی بر مبنای مفاهیم پیش فرضی است که در ذهن آدمی با توجه به ادراک او از محیط اجتماعی شکل گرفته است، می توان بر آن بود که هیچ خلقی با آموزه های قبلی ذهن نمی تواند بی ارتباط باشد بلکه بین این دو ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد.
جغرافیای جنسیت در لایه روساختی شاهنامه
در علوم مرتبط با مکان همانند جغرافیا هرگاه از انقسام و انتساب مکان بین مردان و زنان سخن می رود مکان به دو قطب قابل تفکیک عمومی خصوصی تقسیم می شود و شکل حضور زنان در هر یک از این فضاها بازنمود بخش مهمی از پایگاه زنان در یک جامعه می باشد باید پذیرفت که تمایز مکان عمومی و خصوصی در شاهنامه حرکتی است برای استثمار زنان.از دیدگاه انسان شناسی فمینیستی نیز همه فرهنگها زنان را به حوزه خصوصی و مردان را به قلمرو عمومی منتسب می کنند. (8)
پژوهشهای مردم شناسی نیز نشان داده است که در اغلب فرهنگها زنان را به حوزه خانگی و مردان را به قلمرو عمومی منتسبت می کنند و به نظر می رسد، میزان فرودستی زنان در هر جامعه با درجه جدایی عرصه عمومی و خانگی آن جامعه ارتباط مستقیم دارد. (9)
آن چه در بررسی جغرافیایی جنسیت در روساخت شاهنامه قابل تأمل است، حاکمیت تفکر مرد سالارانه در سراسر هستی شاهنامه است. حضور زن در مکانهای عمومی، حضوری مجازی و موقتی است.
با توجه به وجه روساختی این اثر آن چه بیش از هر چیز دیگر نمودی روشن دارد؛ تفکیک دقیق و مشخص مکان زنانه (فضاهای اندرونی) و مکان مردانه (کلیه فضاهای بیرونی) است.
زن در موارد بسیاری که بدانها اشارت خواهیم کرد در مکانی محصور و تحت کنترل گرفتار است و در این میان مردان در تنها جایی که نمی گنجند همان مکان محدود است، چه جایگاه طبیعی مرد در هرگونه فضای باز و آزاد تعریف شده است؛ زیرا زنان همواره چون گلهایی قلمداد می شوند که می بایست در باغهایی نگهداری شوند که دور تا دور آنها را دیوارهای بلند فراگرفته باشند تا از گزند دنیای خشن مردانه بیرون دنیای سیاست و کار حرفه ای در امان باشند. (10)
از این نظرگاه، شاهنامه منبع گسترده ای از داده های در باب فضاهای جنسیتی است. نمایش این داده ها به بازنمود بخش بزرگی از مفاهیم جغرافیای جنسیت کمک می کند.
نخستین دستاورد مطالعه شاهنامه از این منظر آن است که فضاهای مذکور در شاهنامه نیز به دو قطب خصوصی (private) و عمومی (public) قابل تفکیک است و واضح است که هر یک از این دو قطب مکانی با مفاهیم خاص خود در ارتباط اند.
بی تردید فضاهای عمومی با آزادی، قدرت، تحرک و فضاهای خصوصی با اسارت، ناتوانی و عدم تحرک و پویایی، زنجیر معانی را تداعی وار شکل می دهند.
تردیدی نیست که دوقطبی شدن فضاهای شاهنامه مخاطب را با یک ایدئولوژی جنسیتی مواجه می سازد؛ ایدئولوژی مکرری بر این مبنا: «محدود کردن زنان جهت برپا نگاه داشتن خانه همراه با امنیت و تربیت کودکان و فرستادن مردان برای کار و جنگ و سیاست و...»
حال باید در پی این مطلب بود که بازنمایی شاهنامه از حضور زنان در فضاهای عمومی چگونه است؟ به عبارت دیگر در جاهایی که زن از محدوده فضاهای خصوصی پا فراتر می نهد چه جایگاهی در شاهنامه کسب می کند؟
همان گونه که اشارت رفت تفکیک و دو قطبی کردن فضاها منجر به انحصار زن در فضاهای خصوصی و انتساب مرد به فضای عمومی می گردد. زن در شاهنامه در همه مواقعی که پا از حریم فضای خصوصی بیرون می نهد؛ اگرچه، نه همواره اما اغلب زیر سلطه مردان است. این فضاها به طور کامل توسط مردان کنترل و هدایت می شوند.
با این حال بیش از اشاره دقیق به مصداقهای این بحث در شاهنامه می بایست یادآور شد که فضای عمومی و خصوصی این اثر تنها شامل خصوصیتهای جنسیتی نیستند و معانی و عملکردهای دیگری نیز دارند. در شرح زندگانی زنان بزرگ شاهنامه نیز گاه فضای خصوصی زنانه، جولانگاه وسیعی برای عملکرد قهرمان داستان است؛ نظیر سودابه در حرمسرای پادشاه.
از سوی دیگر گاه در شاهنامه با فضاهایی مواجه می شویم که اگرچه جزو فضاهای عمومی به حساب می آیند به زن و مرد متعلق است و کسی به علت حضور و نوع حضور خود در فضاهای عمومی مورد مؤاخذه قرار نمی گیرد.
جدا از زنانی که در شاهنامه از موقعیتهای ویژه و استثنایی برخوردارند و این موقعیتهای ویژه حضور آنان را در فضای عمومی و آزادی عمل شان را چه در فضای خصوصی، چه در فضای عمومی توجیه می کند می توان به زنانی چون: «فرانک، دختر نوشزاد، دختر هفتواد، زن مرد دهقان، آرزو، آزاده، کنیز نگهبان شاپور، گردیه و... اشاره کرد.»
در هر حال باید پذیرفت که شماری از زنان شاهنامه جهت حرکت در فضاهای عمومی آزادی عمل دارند. در واقع این امر نشان می دهد که در بسیاری از مواقع در جغرافیای شاهنامه فضای عمومی و خصوصی جدایی معناداری ندارند؛
چه از رهگذر بررسی زندگی برخی از زنان مطرح در شاهنامه می توان دریافت که فضای این اثر حماسی فضایی صد در صد جنسیتی نیست؛ زیرا در فضای جنسیتی شده شبکه ای از ممنوعیتها و کدهای رفتاری خاصی وجود دارد که تجربه زن را از فضای عمومی محدود می کند.
بنابراین با نظر بر برخی از داستانهای شاهنامه می توان بر آن بود که محدوده اندرونی و بیرونی تمایزکننده و محدودکننده نیست؛ اگرچه نباید از این واقعیت نیز درگذشت که حتی درفضای جنسیتی نشده شاهنامه نیز زنی چون مادر سیاوش وجود دارد که به طور آشکارا با سرگذشت رقت بار خود به محدودیت زنان در فضاهای عمومی اشاره می کند.
در این داستان، مادر سیاوش در فضای عمومی پناه می جوید. حال که این فضا مملو از دامهای مهیبی است و هیچ جایگاهی برای زن در این فضا وجود ندارد.
در چنین فضای عمومی است که این زن مزاحمت جنسی را تجربه می کند و حتی یک نوع تروریسم جنسی را به تجربه می نشیند که شرایط عینی هستی زنانه است، یعنی زندگی در هراس از آزار جسمانی. (11)
در همین فضای عمومی است که این زن در می یابد که جز موضوعی جنسی چیزی نیست. رفتار شاه ایران نیز نشانگر این نکته است که جامعه مردسالار در مناسبات مردسالارانه نه تنها تهدید به تجاوز را تحریم نمی کند که آن را حفظ کرده و بدان مشروعیت می دهد.
این تجربه در حوزه فضای عمومی به مادر سیاوش یادآور می شود که جایی در این فضای اندوده به هراس و تجاوز ندارد. در این فضای درنده است که او این موقعیت آسیب پذیر زنانه اش را با به تمامی بودن اش در می یابد.
در داستان مادر سیاوش می بینیم که روزی توس و گیو و به همراه سوارانی از بیشه ای می گذرند:
«بر آن بیشه رفتند هر دو سوار...بگشتند بر گرد آن مرغزار
به بیشه یکی خوب رخ یافتند...پر از خنده لب هر دو بشتافتند
به دیدار او در زمانه نبود...بر او بر ز خوبی بهانه نبود
بدو گفت گیو ای فریبنده ماه...ترا سوی این بیشه چون بود راه
چنین داد پاسخ که ما را پدر...بزد دوش بگذاشتم بوم و بر
دل پهلوانان بدو نرم گشت...سر توس نوذر بی آزرم گشت
شه نوذری گفت من یافتم...ازیرا چنین تیز بشتافتم
بدو گفت گیو ای سپهدار شاه...نه با من برابر بدی بی سپاه
همان توس نوذر بدان بستهید...کجا پیش اسب من این جا رسید
بدو گیو گفت این سخن خود مگوی...که من تاختم پیش نخجیر جوی
سخن شان به تندی به جایی رسید...که این ماه را سر بباید برید»
نهایتاً میانجی ای در می رسد و می گوید داوری در باب این زن را به نزد شاه ایران برند تا او رأی دهد که این زن از آن کیست؟
چو کاووس روی کنیزک بدید...بخندید و لب را به دندان گزید
به هر دو سپهبد چنین گفت شاه...که کوتاه شد بر شما رنج راه
به مشکوی زرین کنم شایدت...سر ماه رویان کنم بایدت
بت اندر شبستان فرستاده شاه...بفرمود تا برنشیند به گاه...(12)
اما با این حال زنان بسیاری نیز وجود دارند که با این محدودیتها روبه رو نیستند و همان گونه که بدان اشارت رفت، این سیاهه تنها در برگیرنده زنان با نفوذ درباری نیست بلکه بسیاری زنان دیگر نیز که فاقد ویژگی برتر اند در این حوزه قرار می گیرند.
از سوی دیگر در موارد بسیاری در شاهنامه می بینیم که فضاهای خصوصی متعلق به زنان از جمله حرمسراها و... جایگاه زندانی شدن زنان نیست. زن حتا در این فضای خصوصی محصور گشته توسط قدرت مردسالارانه به شخصیتی منفعل بدل نمی شود:
نمونه چنین زنانی: «سودابه، مالکه و گردیه و... هستند. »
به عنوان مثال در داستان سودابه علی رغم این که زن جسور شاهنامه نیز در محدوده فضای اندرونی گرفتار است اما بی تردید هرگز مبدل به یک شخصیت منفعل نمی شود. او در همان محدوده فضای اندرونی نیز تأثیرگذار است و برای رسیدن به هدف اش با چنگ و دندان می ستیزد و بر نظام سنتی مرد سالار که او را به تمامی در محاصره گرفته است، می شورد. سودابه در همین فضای تنگ و خرد و منفعل و در حصار مانع ایجاد می کند، طعمه ای می گیرد.
راهکار نشان می دهد، عمل می کند و فریب می دهد؛ موجب ارعاب می شود و اخلاقی را که نظام مردسالار برای پیشبرد اهداف خویش از آن حمایت می کند، زیر پا می گذارد. او یک لحظه از اقدام باز نمی ماند. سودابه برای تصاحب سیاوش نقشه ها می چیند و همه را عملی می کند.
در مرتبه آخر که از سیاوش عاجزانه عشق می طلبد وقتی امتناع سیاوش را می بیند به یک باره خروش بر می آورد و فریادرس می طلبد و آن هنگام که کی کاووس بی درنگ وارد شبستان می شود، می گوید که سیاوش قصد او را داشته است:
«بزد دست و جامه بدرید پاک...به ناخن دو رخ را همی کرد چاک
برآمد خروش از شبستان اوی...فغانش ز ایوان برآمد به کوی...
به گوش سپهبد رسید آگهی...فرود آمد از تخت شاهنشهی
بیامد چو سودابه را دید روی...خراشیده و کاخ پر گفت و گوی
خروشید سودابه در پیش اوی...همی ریخت آب و همی کند موی
چنین گفت کآمد سیاوش به تخت...برآراست چنگ و برآویخت سخت
که جز تو نخواهم کسی راز بن...جز اینت همی راند باید سخن...»(13)
پس از آن که می بیند کی کاووس در سخنان او تردید دارد برای اثبات سخنان خویش به کی کاووس می گوید که از او فرزندی در دل داشته و اکنون پس از چنین حادثه ای، کودک در دل او آسیب دیده و بیم مرگ اش می رود.
سودابه در همین راستا از ترس مجازات از زن جادو کمک می گیرد:
«چو دانست سودابه کو گشت خوار...همان سرد شد بر دل شهریار
یکی چاره جست اندر آن کار زشت...ز کینه درختی به نوی بکشت
زنی بود با او سپرده درون...پر از جادوی بود و رنگ و فسون
گران بود و اندر شکم بچه داشت...همی از گرانی به سختی گذاشت
بدو راز بگشاد وز او چاره جست...کز آغاز پیمانت خواهم نخست
یکی دارویی ساز کین بفگنی...تهی مانی و راز من نشکنی
نگر کین همه بند و چندین دروغ...بدین بچگان تو باشد فروغ
به کاووس گویم که این از منند...چنین کشته بر دست اهریمنند
گر این نشنوی آب من نزد شاه...شود تیره و دور مانم ز گاه..»(14)
و پس از آن که زن جادو چنین می کند سودابه آن دو کودک مرده را نزد کی کاووس می برد و می گوید که فرزندان پادشاه بر آثر آویختن سیاوش بر وی جان داده اند همان گونه که می بینیم سودابه در فضای اندرونی نیز برمی آشوبد، بی پروایی می کند، عمل می کند و تأثیر می گذارد. در واقع آن چه در زندگانی زنانی چون سودابه مهم است این است که زن در فضای خصوصی نیز آزادی کامل خود را از دست نمی دهد؛ زیرا حایز آزادی شخصی است.
مالکه نیز در حصار دژ پدر خویش زندانی است. او زمانی که از آمدن شاپور آگاه می شود، شادمان از ورود سپاه ایران به فراز دژ می رود تا آنان او را آن جا ببینند. او با دیدن شاپور شیفته او می شود و با دایه خود پیامی به شاپور می رساند و به او نوید می دهد که اگر عشق او را پذیرفتار آید و او را برگزیند، درهای دژ را به روی او می گشاید:
«پیامی ز من نزد شاپور بر...به رزم آمدست او زمن سور بر
بگویش که با تو به یک گوهرم...هم از تخم نرسی کند اورم
مرا گر بخواهی حصار آن تست...چو ایوان بیابی نگار آن تست...»
دایه پیام را به نزد شاپور می برد و شاپور:
«ز گفتار او شاد شد شهریار...بخندید و دینار دادش هزار
بگویش که گفت او به خورشید و ماه...به زنار و زردشت و فرخ کلاه
که هر چیز کز من بخواهی همی...گر از پادشاهی بکاهی همی
ز من هیچ بد نشنود گوش تو...نجویم جدایی ز آغوش تو
خریدارم او را به تخت و کلاه...به فرمان یزدان و گنج و سپاه...»(15)
اگر در این اثر حماسی نیک بنگریم در خواهیم یافت که فضاهای خصوصی تنها متعلق به خانه و حرمسرا نیست بلکه گاه حتا جامعه در معنای وسیع اش و تمامی فضاهای عمومی که زن در آن کاملاً تحت کنترل و تسلط نگاه مردسالار قرار دارد یک اندرونی و فضای خصوصی بزرگ است که از زن توقع دارد مطابق الگوهای رفتاری آن عمل کند.
از این رو در برخی از داستانهای شاهنامه که نمونه بارز آن داستان مادر سیاوش است، در می یابیم که زن در فضای عمومی و مردانه با تسلط قدرت مردسالارانه هرگز دارای امنیت نیست و گرفتار وقایع سخت تلخ و بی رحمانه است و این حاکی از عدم وجود فضا و حریم خصوصی برای زن در فضاهای عمومی است.
از این رو در جایی که فضای عمومی تبدیل به فضای کنترل می شود تنها فضای آزاد و با امنیت شاید همان فضای اندرونی باشد و هم از این روست که زنی که در حرمسرا به سر می برد، شاید بسا افزونتر از زنی است که در فضای عمومی به سر می برد از آزادی برخوردار باشد. نمونه اش آزادی وسیع سودابه است در قبال زنی چون مادر سیاوش.
با این حال نباید از این نکته غافل بود که صرف حضور زنان در فضاهای عمومی در شاهنامه بی تردید دلیل سترگی است بر این که زن توانسته است، وارد عرصه های تصمیم گیری شود. اگرچه چنین وضعیتی در شاهنامه هرگز از حد چندین استثنا فراتر نمی رود. چه، اگر در شاهنامه نیز نیک بنگریم این زن است که همواره مرعوب اندرونی های مکانی و زمانی و قوانین متعدد کنترل است.
فضاهایی که زنان در شاهنامه در آنها حضور دارند می توان گفت چنین است:
1-حرمسراها:
بسیاری از زنان شاهنامه در حرمسراها روند و آیند دارند از آن جمله اند: «شهرناز و ارنواز، سهی، آرزو، آزاده، دختران پادشاه یمن، سیندخت، رودابه، تهمینه، فرنگیس، روشنک، دلارا، دختر کید هندی، دختر اردوان، سپینود، دختر خاقان، زن انوشیروان، مادر کسری، مریم، سودابه، منیژه، کتایون، ناهید، گردیه، شیرین و...»در این فضای اندرونی که جامعه مردسالار برای حاشینه نشین کردن زنان و بهره مند گردیدن از آنان، صرفاً به مثابه یک سوژه جنسی، برساخته است، زنانی چون: «سیندخت، رودابه، تهمینه، فرنگیس، نوشه، سپینود، سودابه، منیژه، کتایون، ناهید، گردیه و شیرین و...» زنانی هستند که از دایره تنگ هستی شان حداکثر آزادی های ممکن را برای اثبات زنده بودن شان خلق می کنند، هر یک از این زنان نامبرده حداقل یک هنجارشکنی و گریز از این دایره تنگ فضای اندرونی را تجربه کرده اند؛
به عنوان نمونه سیندخت نه تنها پا از دایره تنگ فضای اندرونی فراتر می نهد بلکه در محدوده وسیع فضای بیرونی به یک عامل تصمیم گیرنده، فعال و اثرگذار بدل می شود. سیندخت، مادر رودابه، زن رایمندی است که در کار عشق زال و رودابه سفیر صلح و آرامش است او در شاهنامه به قدری عاقلانه و خردمدار رفتار می کند که تحسین همگان را برمی انگیزد. او زنی دربند و گرفتار حصار اندرونی ها نیست بلکه در فضاهای بیرونی نیز حضوری هم بالای مردان دارد.
اوست که پس از رایزنی با مهراب آماده می گردد تا به سوی دربار سام رود از عشقی که میان زال و رودابه پدید آمده، سخن گوید و در عین حال پیمان امنیت حکومت مهراب را از او بگیرد. اگر بر آن باشیم که در شاهنامه فضاها جنسیتی است، سیندخت نیز جز زنانی است که این قاعده را بر هم زده است، در شاهنامه وساطت برای ازدواج زال و رودابه نزد سام این گونه توصیف شده است:
«بیاراست تن را به دیبا و زر...به درّ و به یاقوت پرمایه سر...
بیامد گرازان به درگاه سام...نه آواز داد و نه برگفت نام...»
و سام با دیدن آن هدایا می گوید:
«که جایی کجا مایه چندین بود...فرستادن زن چه آیین بود
فرود آمد از اسب سیندخت و رفت... به پیش سپهبد خرامید تفت...
پری روی سیندخت بر پیش سام...زبان بازکرد گویا و دل شادکام
چنین گفت سیندخت با پهلوان...که با رأی تو پیر گردد جوان
بزرگان ز تو دانش آموختند...به تو تیرگی ها برافروختند
به مهر تو شد بسته دست بدی...به گرزت گشاده ره ایزدی
گنهکار گر بود مهراب بود...ز خون دلش دیده سیراب بود...
کنون آمدم تا هوای تو چیست...ز کابل تو را دشمن و دوست کیست
سخنها چو بشنید از او پهلوان...زنی دید با رأی و روشن روان
همی مام رودابه ماه روی...که دستان همی جان فشاند بر اوی...»(16)
و یا گردیه این بزرگ زن شاهنامه در فضاهای خارج از فضاهای زنانه، حضوری همسنگ و هم بالای مردان را دارد. او موجودی جدا از فضاهای متعلق به مردان نیست بلکه در فضاهای مردانه هم اصلی است، نه دیگری.
جدای از این که او در فضاهای عمومی مانند میدان جنگ تا مرتبه سپهسالاری بالا می رود و چالاک و دلاور در این گونه فضاها، حضوری ستبر و پویا دارد که در این باب به طور مجزا سخن خواهیم راند اما آن هنگام که گردیه جهت پیوستن به خسرو شوی خود را می کشد و به عنوان همسر خسرو وارد دربار می شود، بار دیگر نشان می دهد که در هیچ حصاری نمی گنجد و از این روی مالکیت ری را از خسرو می طلبد و آن را از آن خود می کند و البته طلب ری از سوی او بدان منظور صورت می گیرد که ری زادگاه او بوده و برادرش در دست حکمرانی است که تنها به قصد ویرانی ری و نابود کردن مردمان در آن جا به سر می برد.
سرانجام گردیه در روز اول فروردین در جشنی که به بپا شده گربه ای را چونان کودکی می آراید و بر اسبی می نشاند و این سبب گشادگی خاطر همگان می شود. شاه که از این حرکت بسیار خوش اش آمده به گردیه می گوید:
«ابا گردیه گفت کز آرزوی...چه باید، بگو ای زن خوب روی
زن چاره گر برد پیشش نماز...بدو گفت ای شاه گردن فراز
به من بخش ری را خرد یار کن...دل غمگنان از غم آزاد کن
زری مردک شوم را بازخوان...ورا مرد بدکیش و بدساز دان»(17)
همان گونه که می بینیم گردیه، بینش حسابگر و منطقی دارد. او همه جا طبق محاسبات عقلی خود به پیش می رود؛ او حتا در اندرونی خسرو نیز تأثیرگذاری خود را از دست نمی دهد و کاملاً موجودی مختار و اقدامگر است.
پس از مرگ بهرام نیز خاقان از گردیه خواستگاری می کند اما گردیه لباس جنگ می پوشد و با لشگرش به سوی پایتخت حرکت می کند. خاقان از گریز گردیه آگاه می شود. گردیه با سردر خاقان روبه رو می شود و با او نبرد می کند و او را می کشد و سپس به راه خود ادامه می دهد:
«سلیح برادر بپوشید زن...نشست از بر باره گام زن
بشد گردیه با سلیح گران...میان بسته بر سان جنگاوران
بدو گفت بهرام را دیده ای...سواری و رزمش پسندیده ای
مرا بود هم مادر و هم پدر...کنون روزگاری وی آمد به سر
کنون من تو را آزمایش کنم...یکی سوی رزمت نمایش کنم
بگفت این وز آن پس برانگیخت اسب...پس او همی تاخت ایزد گشسب
یکی نیزه زد بر کمربند اوی...که بگسست خفتان و پیوند اوی
همه لشکر چین به هم برشکست...بسی کشت و افگند و چندی نجست»(18)
2-فضاهای عمومی دربار
در میان زنان شاهنامه دو زن با مشاغل خاص در دربار نمودار اند؛1-2-گلنار گنجور اردوان
گلنار در دربار اردوان، شیفته اردشیر می شود، در پی اختلافی که اردشیر با اردوان پیدا می کند تصمیم می گیرد، مخفیانه کاخ اردوان راترک کند و به پارس برگردد. در این راه از گلنار کمک می طلبد. گلنار که گنجور اردوان نیز هست مقداری از اموال اردوان و دو اسب تندرو آماده می کند و آن دو سوار بر اسب به سوی پارس می گریزند؛ فردوسی در باب گلنار چنین گفته است:«یکی کاخ بود اردوان را بلند...به کاخ اندرون بنده ای ارجمند
که گلنار بدنام آن ماه روی...نگاری پر از گوهر و رنگ و بوی
بر اردوان هم چو دستور بود...بر آن خواسته نیز گنجور بود
بر او بر گرامی تر از جان بدی...به دیدار او شاد و خندان بدی
چنان بد که روزی برآمد به بام...دلش گشت زآن خرمی شادکام
نگه کرد خندان لب اردشیر...جوان در دل ماه شد جایگیر
به گستاخی از باره آمد فرود...همی داد نیکی دهش را درود
بیامد خرامان بر اردشیر...پر از گوهر و بوی مشک و عبیر
ز بالین دیبا سرش برگرفت...چو بیدار شد تنگ در بر گرفت...
دلارام گنجور شاه اردوان...که از من بود شاد و روشن روان
کنون گر پذیری تو را بنده ام...دل و جان به مهر تو آکنده ام»
و آن گاه که اردشیر قصد گریز به ایران را دارد به گلنار می گوید:
«بدو گفت گر من به ایران شوم...ز ری سوی شهر دلیران شوم
اگر با من آیی توانگر شوی...همان بر سر کشور افسر شوی
چنین گفت با ماه روی اردشیر...که فردا بباید شدن ناگزیر
کنزیک بیامد به ایوان خویش...به کف برنهاده تن و جان خویش
کنیزک در گنجها باز کرد...ز هر گوهری جستن آغاز کرد...»(19)
2-2-کنیز نگهبان شاپور، گنجور قیصر
کنیز نگهبان شاپور، نژادی ایرانی دارد و آن هنگام که قیصر شاپور را به بند کشیده و خود یکه و تنها ایران را با خاک یکسان کرده، کنیزک تاب نمی آورد و تصمیم می گیرد که شاپور را آزاد کند تا ایران تباه نگردد. شاپور به همراه کنیزک به ایران می آید.حکیم توس در باب این کنیز چنین می گوید:
«یکی ماه رخ بود گنجور اوی...گزیده به هر کار دستور اوی
کز ایرانیان داشتی او نژاد...پدر بر پدر بر همی داشت یاد
کلید در خانه او را سپرد...به چرم اندرون بسته شاپور گرد
همان روز از آن مرز لشکر براند...ورا بسته در پوست آن جا بماند...
به ایران زن و مرد و کودک نماند...همان چیز بسیار و اندک نماند...
گریزان همه شهر ایران ز روم...ز مردم تهی شد همه مرز و بوم...
کنیزک نبودی ز شاپور شاد...از آن کش ز ایرانیان بد نژاد
شب و روز زآن چرم گریان بدی...دل او ز شاپور بریان بدی...»
پس از این که شاپور راز خود را برملا می کند و خود را بر کنیزک معرفی می کند. شاپور را به زحمت از پوست در می آورند و شاپور به کنیزک می گوید:
«چنین گفت پس با کنیزک به راز...که ای پاک بینادل نیک ساز
یکی چاره باید کنون ساختن...ز هر گونه اندیشه انداختن
که ما را گذر باشد از شهر روم...مباد آفرین بر چنین مرز و بوم
کنیزگ بدو گفت فردا پگاه...شوند این بزرگان سوی جشنگاه
یکی جشن باشد به روم اندرون...که مرد و زن و کودک آید برون...
شود جای خالی و من چاره جوی...بسازم نترسم ز پتیاره گوی
دو اسب و دو گوپال و تیر و کمان...به پیش تو آرم به روشن روان»
کنیزک اسباب فرار را ساز می کند:
«سوی شهر ایران نهادند روی...دو خرم نهان شاد و آرامجوی...»
و نهایتاً شاپور مراتب ارادت خود را نسبت به کنیزک چنین بیان می کند:
«کزو یافتم جان و از کردگار...که فرخنده بادا بر او روزگار
وگر شهریاری و فرخنده ای...بود بنده پر هنر بنده ای
منم بنده این مهربان بنده را...گشاده دل و ناز پرورده را»(20)
هر دو زن در قلمرو فضای عمومی جامعه، دارای مشاغلی بس مهم اند، هر دو از قدرت تصمیم گیری بالایی برخوردارند و هر دو نظام مردسالارانه را مبهوت عملکرد خویش می گردانند.
بی تردید وجود مشاغلی خاص و بس مهم دربار که زنان تصدی آن را بر عهده دارند قابل تأمل است و این می تواند نشان از ساختارشنکی در ساختار سیاست مردسالارانه باشد؛ چرا که تفکیک فضاهای عمومی و خصوصی، زن را در حوزه قابل تعریف می داند، نه در حوزه عمومی.
به واقع گلنار و کنیزک نگهبان شاپور، نشان می دهند که حضور توانمندانه زن در جامعه چگونه می تواند منکر این واقعیت مورد ادعای نظام مردسالار باشد که تعلق زن به فضاهای خصوصی و اندرونی از جبر زیست شناختی زن نشأت می گیرد.
3- فضاهای عمومی جامعه
در زندگی زنانی چون: رودابه، مادر سیاوش، دختر هفتواد، دختر مهرک نوشزاد، چهار دختر مرد آسیابان، ماه آفرید، فرانک شنبلید، زن مرد دهقان، آرزو، و منیژه، لحظاتی وجود دارد که این زنان حصار فضاهای اندرونی را می درند و به بهانه های مختلف در فضاهایی که بی تردد متعلق به آنان نیست گام می گذارند. از میان این دسته از زنان زندگی دو زن از برجستگی و تشخص خاصی برخوردار است:1-3-مادر سیاوش
مادر سیاوش در گریز از حصار اندرونی به حصار تنگتری در فضای عمومی برمی خورد، او در میان گستره بی مرز فضای بیرونی هم بالای هستی خویش، هرگز امن جایی نمی یابد و این گونه است که فضای عمومی با همه محدودیتهایی که برای زن دارد برای او تبدیل به دام جای مهیبی می شود.مزاحمتهای جنسی که عبارت از: «هر گونه ابزار تمایل زبانی عمدی مکرر یا ناخوشایند، ایجاد اشاره، تماسهای جسمانی و یا نیت جنسی. (21) عواملی هستند که این زن عاصی را دیگر بار مشتاقانه به امن جای حرمسرا می کشانند. »
موانع ناعادلانه در فضاهای عمومی برای زنان با اعمال قدرت و ارعاب، زن را وادار می کند به جای اصرار در ماندن در حوزه عمومی به حوزه خصوصی پناه برد.
2-3-زن مرد دهقان
زن مرد دهقان زن اندرونی است اما اندرونی نیست او کسی است که قدرت حضور دارد، آگاه است و با هوشمندی قادر به تجزیه و تحلیل محیط اطراف خویش است و از این روست که پادشاه او را به رسمیت و سرپرستی ده برمی گزیند شجاعت، قدرت استدلال، توانایی بیان، روشن بینی و جسارت عواملی هستند که فضاهای عمومی را از آن این زن می کنند. نگاه کنید که چگونه این زن با شجاعت تمام تحلیل خود را از نارسایی های نظام موجود، بی پرده بیان می کند:«زن بر منش کای پاک رای...برین ده فراوان کس است و سرای
همیشه گذار سواران بود...ز دیوان و از کار داران بود
یکی نام دزدی نهد بر کسی...که فرجام ز آن رنج یابد بسی
ز بهر درم گرددش کینه کش...که ناخوش کند بر دلش روز خوش
زن پاک تن را به آلودگی...برد نام و آرد به بیهودگی
زبانی بود کآن نیاید به گنج...ز شاه جهاندار این ست رنج
پر اندیشه شد زآن سخن شهریار...که بد شد ورا نام زآن مایه کار...»(22)
4- میدان جنگ
فضای میدان جنگ از دیرباز به علت جبر زیست شناختی از آن مردان بوده است. زن اغلب به علت ضعف جسمانی اش هیچ گاه توان پابه پایی مردان را در این عرصه نداشته است اما در شاهنامه چندین زن تیغ زن و گردنکش و سوارکار وجود دارد که با مردان و در برابر آنان ایستادگی می کنند و همگان آنان را به جنگاوری و دلیری می ستایند. در این میان گردآفرید و گردیه از نمونه های برجسته این گونه زنان اند. گردیه به علت ویژگی های منشی در خور اش قابل تأملتر است.او زنی است که برای این که خود را به مثابه یک من در بطن جامعه خارج از حصار فضاهای اندرونی بشناساند از هیچ تلاشی دریغ نمی ورزد، او در فضای خالی مردانه میدان جنگ سپهسالار می شود. کسی است که آزمونهای جنگی بزرگ را از سر می گذراند.
هوشمند و دلاور، بی باک و شجاع و آینده نگر و محافظه کار است. او در فضاهایی که متعلق به مردان است، هم سنگ مردان حتا در مواقعی زیرکتر و تواناتر از آنان ظاهر می شود.
یادکرد فردوسی از نبرد گردیه با خاقان یکی از صحنه های بی نظیر شاهنامه است. خاقان در پی گریز گردیه سپاه عظیمی را به سوی او می فرستد:
«بیامد سپهدار با شش هزار...گزیده ز ترکان جنگی سوار
به روز چهارم بر ایشان رسید...زن شیردل چون سپه را بدید
از ایشان به دل برنکرد ایچ یاد...ز لشکر سوی ساربان شد چو باد
یکایک بنه از پس پشت کرد...بیامد نگه کرد جای نبرد
سلیح برادر بپوشید زن...نشست از بر باره گامزن
دو لشکر برابر کشیدند صف...همه جانها بر نهاده به کف
به پیش سپاه اندر آمد تبرگ...که خاقان ورا خواندی پیر گرگ
به ایرانیان گفت کای پاکزن...مگر نیست با این بزرگ انجمن
بشد گردیه با سلیح گران...میان بسته بر سان جنگاوران
دلاور به ترگش ندانست باز...بزد پاشنه شد بر او فراز
چنین گفت کآن خواهر کشته شاه...کجا جویمش در میان سپاه
که با او مرا هست چندی سخن...چه از نوچه از روزگار کهن
بدو گردیه گفت اینک منم...که بر شیر درنده اسپ افکنم...
کنون من ترا آزمایش کنم...یکی سوی رزمت نمایش کنم
اگر از در شوی یابی بگوی...همانا مرا خودپسند است شوی
بگفت این وز آن پس برانگیخت اسب...پس او همی تاخت ایزد گشسب
یکی نیزه زد بر کمربند اوی...که بگسست خفتان و پیوند اوی
یلان سینه با آن گزیده سپاه...برانگیخت اسپ اندران رزمگاه
همه لشکر چین به هم برشکست...بسی کشت و افگند و چیزی نجست
دو فرسنگ لشکر همی شد ز پس...بر اسپان نماندند بسیار کس
سراسر همه دشت شد رود خون...یکی بی سر و دیگری سرنگون»(23)
و گردآفرید دیگر زن نامی شاهنامه است که در نبردی تن به تن با سهراب شگفتی ها می آفریند. گردآفرید به عنوان یک زن نه تنها یکی از عوامل زندگی مردانه نیست بلکه وزنه ای است سنگین که اقتدار مردانه را به تمامی تجربه می کند. در شاهنامه جنگ گردآفرید با سهراب چنین توصیف شده است:
«زنی بود بر سان گردی سوار...همیشه به جنگ اندرون نامدار
کجا نام او بود گردآفرید...زمانه ز مادر چنین ناورید...
بپوشید درع سواران جنگ...نبود اندر آن کار جای درنگ
نهان کرد گیسو به زیر زره...بزد بر سر ترگ رومی گره
فرود آمد از دژ به کردار شیر...کمر بر میان بادپایی به زیر
به پیش سپاه اندر آمد چو گرد...چو رعد خروشان یکی ویله کرد
که گردان کدامند و جنگاوران...دلیران و کارآزموده سران
چو سهراب شیراوژن او را بدید...بخندید و لب را به دندان گزید
چنین گفت کآمد دگر باره گور...به دام خداوند شمشیر و زور
بیامد دمان پیش گردآفرید...چو دخت کمند افگن او را بدید
کمان را به زه کرد و بگشاد بر...نبد مرغ را پیش تیرش گذر
به سهراب بر تیرباران گرفت...چپ و راست جنگ سواران گرفت
چو سهراب را دید گردآفرید...که بر سان آتش همی بردمید...»(24)
در داستان سهراب و گردآفرید پیروزی نهایی از آن گردآفرید است. او نه تنها حضوری هم بالا و هم سنگ مردان را در یک فضای جنسیتی صد در صد مردانه دارد بلکه با ترفندها و زیرکی های خود بر آنها غلبه می کند و نشان می دهد که همه چیز تحت کنترل اوست.
5- پادشاهان زن شاهنامه
همای، پوراندخت و آزرم دخت شاهنشاه ایران، قیدانه، ملکه آندلس و مادر تلخند و گو ملکه بخشی از هندوستان بلندپایه ترین زنان شاهنامه اند. از این پنج زن، همای برمنش و قدرت پرست و قیدافه باتدبیر و کاردان است اما پورانداخت و آزرم دخت از امتیاز ویژه ای برخوردار نیستند. (25)همای و قیدافه در میان زنان پادشاه شاهنامه تعین و برجستگی خاصی دارند. همای، زن قدرتمندی است که مدت مدیدی بر اریکه قدرت تکیه می زند. او با فرار از یک هژمونی مردانه، یعنی نهاد مادری قدرت خود را به عنوان پادشاه یعنی بالاترین مقام سیاسی کشور پابرجا می کند؛
قیدافه هم زنی است هوشیار و خردمند و با تدبیر و کاردان، او با درایت خویش باعث هراس اسکندر می شود و سربلند و توانا از پرداخت باژ به اسکندر مصون می ماند.
ابیاتی در این باب از شاهنامه در وصف بزرگی حکومت قیدافه آورده شده است:
«سکندر ز قیطون بپرسید و گفت...که قیدافه را بر زمین کیست جفت
بدو گفت قیطون کای شهریار...چونین است اندر جهان کامکار
شمار سپاهش نداند کسی...مگر بازجوید ز دفتر بسی
ز گنج و بزرگی و شایستگی...ز آهستگی هم ز بایستگی
به رأی و به گفتار و نیکی گمان...نبینی به مانند او در جهان
یکی شارستان کرده دارد ز سنگ...که نبساید آن هم ز چنگ پلنگ
زمین چار فرسنگ بالای او...برین هم نشان است پهنای او
گر از گنج پرسی خود اندازه نیست...سخنهای او در جهان تازه نیست»(26)
نباید غافل بود که قرار گرفتن زنی در بالاترین موقعیت و مقام جامعه، بی تردید نشان از پذیرش این امر از سوی افکار عمومی جامعه نیز می توان داشت. در این حالت نه تنها زن در فضای عومی گام می گذارد بلکه به بالاترین مقام ممکن نیز می رسد و این بی شک سطح رشد و آگاهی، فرهنگ و شعور یک قوم را می رساند.
حضور زن به عنوان پادشاه در یک کشوری نشان از آن دارد که بستگی مکانی و زمانی در جوامعی که حضور زن در عرصه های مختلف جامعه به عنوان واقعیت اجتماعی و فرهنگی پذیرفته و تثبیت شده است از شدت کمتری برخوردار است.
در پایان با بررسی کلی شاهنامه با توجه به ژرف ساخت این اثر بزرگ می توان بر آن بود که شاهنامه نیز نمایشگر تفکیک فضا به دو قطب بارز فضای خصوصی و فضای عمومی است اما نکته ای که شاهنامه را از دیگر آثار متمایز می کند؛
این است که علی رغم قطب بندی فضاهای زیستی و اجتماعی مردان و زنان در بسیاری از موارد در فضاهای عمومی نیز برای زنان جایگاه قابل تعریف و برابر با مردان وجود دارد. این فضا قابلیت پذیرش زنان توانمند را به تمامی دارا است.
واضح است تفکیک و دوقطبی کردن فضاها و انتساب زنان به فضاهای خصوصی، نه در راستای توجه به خواستهای انسانی زنان که در راستای قرار دادن زنان در حاشیه در پاسخ به اهداف مردسالارانه می باشد؛
به عبارتی گاه، جبر حاصل از تقسیم بندی های مشخص مکانی جبر مداوم در حاشیه قرار دادن زنان را تحکیم می کند.
با این حال، علی رغم وجود این فضاهای درونی پا فراتر از این جبر زیستی-محیطی می نهد و ساختارشکنانه زنانی را در عرصه فضاهای عمومی به نمایش می گذارند که هم سنگ و هم بالای مردان حضور دارند.
پی نوشت ها :
1-استادیار دانشگاه آزاد اسلامی
2-جغرافیای فرهنگی، مایک کرنگ، برگردان مهدی قرخلو، ص 63، نشر سمت، تهران، 1383.
3- همان، ص 69.
4- همان، ص 71.
5- دگراندیشی در فلسفه جغرافیا؛ مقدمه ای بر عقاید و رویه های بنیادستیز در جغرافیای معارض، آلیسون بلانت و جین ویلس؛ برگردان حسین حاتمی نژاد، ص 217، نشر دانشگاه تهران، 1386.
6- فرهنگ نظریه های فمنیستی، مگی هام و سارا گمبل، برگردان فیروزه مهاجر، ص 358، نشر توسعه، تهران، 1382.
7- جامعه شناسی زنان، پاملا ابوت و کلر والاس، برگردان منیژه نجم عراقی، ص 120، نشر نی، تهران، 1380.
8- فمینیسم و جغرافیا، گلیان رز، صص 18-17، نشر دانشگاه، منیسوتا، امریکا، 1993.
9- جنس دوم (مجموعه مقالات)، نوشین احمدی خراسانی، ج10، ص 64، نشر توسعه، تهران، 1380.
10- شاهنامه فردوسی، چاپ مسکو، ص 216، نشر پیمان، تهران، 1379.
11- شاهنامه فردوسی، صص 224 و 225، ابیات 342-334.
12- همان، ص 226، ابیات 395-385.
13- همان، ص 936، ابیات 76-57 (به طور خلاصه).
14- همان، ص 98.
15- همان، ص 1335، ابیات 3107-3104.
16- همان، ص 1337، ابیات 2852-2825 (به طور خلاصه).
17- همان، صص 890-888(به طور خلاصه).
18- همان، صص 939-934.
19- جنس دوم، ج10، ص 5.
20- همان، ص 1013، ابیات 1367-1361.
21- همان، صص 1328-1327، ابیات 2852-2817 (به طور خلاصه).
22- همان، ص 191، ابیات 214-198.
23- از رنگ گل تا رنج خار، شکل شناسی داستانهای شاهنامه، قدمعلی سرامی، ص 83، نشر علمی و فرهنگی، تهران، 1387.
24- همان، ص 847، ابیات 687-680.
25- pateman,c. (1989):The disorder of women:democracy,feminism and political theory,stanford university press,p. 118.
26- pratt,G(1994) Feminis geographis,Inr. johnston,D. gregory and D. smith (eds),The
Dictionary of human geography (
edn). oxford:Blackwell. p94.
موحدفر، یاسر؛ (1390)، فردوسی پژوهی (مجموعه مقالاتی به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول