حکیم توس و آموزه های قرآنی

قرآن کریم معجزه ی جاودان خاتم رسولان و آینه ی رحمت و حکمت پروردگار متعال است که در طول اعصار و قرنهای پی در پی همواره الهام بخش سخن سرایان اندیشور و ژرف نگر قرار گرفته و چه بسیار آثار ارزشمندی که به مدد
شنبه، 14 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حکیم توس و آموزه های قرآنی
 «حکیم توس و آموزه های قرآنی»

نویسنده: کامران شرفشاهی (1)




 

چکیده

قرآن کریم معجزه ی جاودان خاتم رسولان و آینه ی رحمت و حکمت پروردگار متعال است که در طول اعصار و قرنهای پی در پی همواره الهام بخش سخن سرایان اندیشور و ژرف نگر قرار گرفته و چه بسیار آثار ارزشمندی که به مدد این عشق بی پایان خلق و در شمار شاهکارهای ادبیات ایران جهان ثبت و به یادگار مانده است.
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی بی گمان یکی از بزرگترین نابغه ها و سخن سرایان گیتی است که با آفرینش آثار حماسی ماندگاری مانند شاهنامه، قرنها است که مورد احترام و ستایش ایرانیان و جهانیان است. او شاعری است که پیش از هر چیز حکیمی مسلمان است و دانش آموخته ی مکتب تشیع.
در ادب پارسی هر شاعری سزاوار لقب «حکیم» نبوده است به راستی فردوسی حکیم است از آن جا که افزون بر احاطه به دانش ادبی بر تمامی دانشهای روزگار خویش آگاهی داشته و به ویژه از دریای بی کران قرآن کریم و معارف اسلامی بهره های فراوان جسته است از همین جا می توان نتیجه گرفت که راز شگفت مقبولیت و محبوبیت فردوسی و شاهنامه در طول سده های متمادی همین روح آسمانی سروده های اوست که از پشتوانه ای غنی و ملکوتی برخوردار است و بدین روی همواره مورد ستایش و تحسین و الگویی برای دیگر شاعران نامدار بوده است.
فردوسی در خلق شاهنامه به گونه های گوناگونی از کتاب مقدس وحی الهام گرفته است که گاه به صورت نقل منظوم آیات به صورت مستقیم و غیرمستقیم و نیز استفاده از اسلوب و شیوه ی بیان و الهام گرفتن از شخصیتهای داستانهای قرآن کریم در امر شخصیت پردازی قهرمانان شاهنامه می باشد.
یکی دیگر از نشانه های دلبستگی فردوسی به قرآن کریم، کتاب دیگری است با عنوان «یوسف و زلیخا» که به او منسوب است و گفته می شود که این اثر را در سنین میان هفتاد تا هشتاد سالگی سروده و بسیاری از استادان بر این باور اند که از نظر زبان و شیوه ی بیان تردیدی در اصالت این اثر نیست.

دیباچه

شاهنامه اثر سترگ حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی اما بی گمان شاهکاری بزرگ و شگفت انگیز است. این اثر گرچه به ظاهر روایت زندگی و دوران پادشاهان و پهلوانان کهن و اساطیری ایران را در بر می گیرد ولی در باطن این اثر گرانقدر دریایی از معرفتها، حکمتها و ارزشهای عالی نهفته است و بی تردید آن چه این اثر بی بدیل را از این کتاب صرفاً حماسی جدا می کند، همین روح معنا و نگاه ژرف سراینده ی آن به هستی و جهان پیرامون خویش است و به همین اعتبار است که عنوان «حکیم» را به حق برازنده ی فردوسی می دانیم.
متأسفانه با وجود جایگاه بلند این اندیشمند فرزانه و سخن سرای بزرگ، آگاهی چندان درخور اعتماد و قابل اعتنایی درباره ی زندگی و احوال او در دست نیست تا جایی که حتا نام او و پدرش نیز به روشنی مشخص نیست و از همین منظر «ابوالقاسم» که کنیه ی اوست و در کهنترین منابع، ‌«تاریخ سیستان» و «چهار مقاله» ذکر شده است؛
به ناچار به جای نام این شاعر پرآوازه مورد استفاده قرار گرفته است؛ در آثار بسیار کهن که درباره ی او سخن رانده شده، او را با نامهای «حسن»، «احمد» و «منصور» یاد کرده اند.
(حماسه سرایی در ایران، ص 171)
در تذکره دولتشاه (ص 428) و مجالس المؤمنین (ص 453) و مجمع الفصحا (ص 428) نام او را «حسن» فرزند اسحاق فرزند شرف شاه ذکر کرده اند؛ در ضمن آن چه مسلم است آن که «فردوسی» تخلص شاعر بوده است.
نظامی عروضی سمرقندی زادگاه را روستای «پاژ» از توابع توس خراسان ذکر کرده است که در برخی منابع به روستای دیگری به نام «رزان» نیز اشاره شده است.
درباره ی سال تولد او نیز اختلاف نظر فراوان است. آن چه که از اشعار او برمی آید، نزدیک و یا شاید بیش از هشتاد سال عمر کرده است و از آن جا که در پنجاه و هشت سالگی، دو سوم شاهنامه را به نظم درآورده است و این زمان هم زمان با به تخت نشستن سلطان محمود غزنوی است پس تاریخ تولد او را با کم کردن از سال 387 هجری، سال 329 هجری قمری، تخمین زده اند.
با اتکا به مصرع «بسی رنج بردم در این سال سی» برمی آید که فردوسی برای نگارش شاهنامه سی سال وقت صرف کرده است و باز به استناد بیت:
«ز هجرت شده پنج هشتاد بار... که پیوستم این نامه نامدار»
می توان نتیجه گرفت که نظم شاهنامه در سال 400 هجری قمری برابر با سال 388 هجری خورشیدی به پایان رسیده است.
درباره ی دین و مذهب فردوسی شکی باقی نیست که او مسلمانی معتقد و شیعی مذهب بوده است. پژوهشگران بر این باور استوارند که اصول عقاید فردوسی به معتزله و شیعه امامیه نزدیکتر بوده است.
فردوسی، سخنوری دیندار و دوستدار راستین خاندان پاک پیامبر عالی قدر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) بوده است و راه رهایی و رستگاری را در دینداری و کسب دانش و معرفت می دانسته است.
فردوسی، شاعری یکتاپرست است و سراسر شاهنامه سرشار از نام و یاد خداست، آن چنان که این کتاب بزرگ با نام و یاد پروردگار بی همتا آغاز می شود:
«به نام خداوند جان و خرد... کزین برتر اندیشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جای... خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر... فروزنده ماه و ناهید و مهر...»
(شاهنامه، ص 1)
فردوسی در شاهنامه یکدم از یاد خدا غافل نیست. «ایزد»، «کردگار»، «یزدان»، «خداوند» و... واژه هایی است که دربرگیرنده باور شاعر به توحید و ذات آفریدگار متعال است. در نگاه فردوسی گرچه راه دانش جستن از ارج فراوانی برخوردار است اما اولویت در این راه شناخت خدا و کسب دانشی می باشد که در مسیر قرب الی ا... باشد:
«ز دانش نخستین به یزدان گرای... که او هست و باشد همیشه به جای
ز دانش نخست آن چه آید به کار... بهین هست دانستن کردگار»

فردوسی و ستایش خرد

در اندیشه ی فردوسی همه چز از خداست و شاعر در بیان این نکته تأکید فراوان دارد تا جایی که در آغاز شاهنامه هنگامی که حتا به خرد اشاره می کند، آن را موهبتی الهی برمی شمارد:
«خرد بهتر از هرچه ایزد بداد... ستایش خرد را به از راه داد»
(شاهنامه، ص 1)
هم چنین باور به روز رستاخیز و بزرگی هستی و خرد و اندیشه از دیگر نکات قابل تأملی است که درباره ی خداشناسی می توان در شاهنامه مشاهده کرد:
«خرد رهنما و خرد دلگشای... خرد دست گیرد به هر دو سرای»
(شاهنامه، ص 1)
مراد از «خرد» همان «رسول باطنی» و عقلی است که موهبت خداوند و وجه تمایز میان انسان و سایر موجودات است و از این طریق انسان می تواند با اندیشیدن در مجموعه ی شگفت انگیز خلقت خود را در آینه ی هستی به تماشا بنشیند:
«از آغاز باید که دانی درست... سرمایه گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید... بدان تا توانایی آرد پدید»
(شاهنامه، ص 2)

فردوسی و خاندان پاک وحی (علیه السلام)

عشق و ارادت فردوسی به رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حضرت علی (علیه السلام) و اهل بیت گرانقدر عصمت و طهارت (علیهم السلام) آن قدر بزرگ و شورانگیز است که قلم را یارای بیان آن نیست. ایستادگی و اعتقاد این شاعر فرهیخته تا به جایی است که در برخی از آثار علت عهدشکنی سلطان غزنوی و بی مهری او نسبت به فردوسی را شیعه بودن شاعر ذکر کرده اند.
فشار و حرمت شکنی نسبت به این شاعر گرانمایه تا حدی بود که به نوشته ی نظامی عروضی سمرقندی، پیکر فردوسی را پس از درگذشت او به خاطر شیعه بودن او در گورستان عمومی شهر اجازه ی دفن ندادند و سرانجام در باغی که ملک او بود به خاک سپرده شد. (چهار مقاله، مقاله ی دوم، حکایت نهم، ص 85)
در چهار مقاله ی نظامی عروضی آمده است که: «پس از درگذشت فردوسی، دخترش صله سطان محمود را نپذیرفت.»
باز درباره ی رافضی بودن و ماجرای دفن فردوسی در آثار متقدمان آمده است که:
«همان شیخی که بر جنازه ی وی نماز نگذاشته بود و مانع از دفن او در قبرستان مسلمانان شده بود او را به خواب دید که می گفت چون درگذشتم خداوند تبارک و تعالی مرا گفت که اگر حتا هیچ کار خیر و هیچ سخن خیری جز این بیت:
«به نام خداوند جان و خرد ... کزین برتر اندیشه برنگذرد»
نداشتی، باز هم به سبب عظمت همین بیت، هم چنان که نام تو فردوسی است تو را در فردوس خویش جای می دادم.»
حکیم دانای توس در شاهنامه به آشکاری از اعتقاد خود به آیین اسلام، پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، امام علی (علیه السلام) و اهل بیت آن حضرت (علیهم السلام) سخن گفته است و از حدیث مشهور: «انا مدینة العلم و علی بابها» که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره ی مرتبه ی والای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرموده بهره جسته است.(منتهی الآمال، 174)
به گفتار پیغمبرت راه جوی ... دل از تیرگی ها بدین آب شوی
گواهی دهم کاین سخنها از اوست ... تو گویی دو گوشم پر آواز اوست
که من شهر علم ام، عَلیَم در است ... درست این سخن گفت پیغمبر است
منم بنده ی اهل بیت نبی ... ستاینده ی خاک پای وصی
اگر چشم داری به دیگر سرای ... به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه من است ... چنین است و این دین و راه من است
برین زادم و هم برین بگذرم ... چنان دان که خاک پی حیدرم
(شاهنامه، ص 3)
متأسفانه فردوسی همان قدر که در زمان حیاتش مظلوم واقع شد، پس از مرگ نیز از ستم کوتاه بینان و کج اندیشان در امان نماند. برخی او را ندانسته و بی آن که روح سخن وی را دریابند مورد مذمت و نکوهش قرار دادند و گروهی دیگر شعاع اثر این حکیم فرزانه را تا حد یک حماسه ی ملی محدود کردند و آگاهانه از پرداختن به جهان بینی این شاعر دردمند و دل آگاه خودداری ورزیده و تنها به بیان جنبه های نمادین، اسطوره ای دراماتیک آثار او اکتفا کردند.

فردوسی و قرآن کریم

قرآن کریم، کلام آسمانی خداوند است. این کتاب معجزه ی بزرگ خاتم پیامبران حضرت محمد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و در بزرگی این کتاب همین بس که خداوند کافران و مشرکان را دعوت می کند که اگر توانایی دارند آیاتی هم چون آیات قرآن بیافرینند.
آیات قرآن گرچه به تدریج بر پیامبر گران قدر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است اما انسجام و ویژگی های خود ویژه این کتاب آسمانی خارق العاده است به گونه ای که با گذشت زمان و در طی هر یک از اعصار جلوه های شگفت انگیز تازه ای از این کتاب آشکار می شود.
به عبارت دیگر هر چه گستره دانش و معرفت بشری بیشتر می شود، زمینه فهم این کتاب الهی افزونتر می گردد و اعجاب خردمندان را برمی انگیزد.
فردوسی بی هیچ شک و شبهه ای با قرآن مأنوس بوده است و آیه های ژرف و دل انگیز این انسان ساز بر اعماق روح و اندیشه ی این شاعر توانا اثر نهاده است.
هر کس حتا با یک بار خوانش شاهنامه در می یابد که سراینده ی این اثر بزرگ با همه ی علوم و دانشهای روزگار خود آشنایی و حتا چیرگی داشته است. چگونه ممکن است شاعری که در آن دوران برای بیان تولد رستم عمل پیچیده «رستم زاد» که امروزه به اشتباه آن را عمل جراحی سزارین می خوانند را مطرح می کند با اسلام، احکام و معارف آن بیگانه و یا ناآگاه باشد؟!
فردوسی بی گمان نیمی از عمر خویش را صرف خوانش و پژوهش نموده است و در آن زمانه دسترسی او به آثار مذهبی و کتابهای دینی بسیار بوده است و بدین روی تأثیر این آثار بر شاعر و اثر او امری اجتناب ناپذیر و غیر قابل انکار است.
رافضی بودن فردوسی در آن دوران پر آشوب بر این امر دلالت دارد که مطالعات و پژوهشهای فردوسی در زمینه ی اسلام بسیار گسترده بوده و این حکیم پرآوازه به تمامی جریانهای فکری عصر خویش نیز احاطه ی کامل داشته است و اگر شاعر، مذهب تشیع را پذیرفته است، این عمل شجاعانه ی او بر پایه ی حقانیت و آگاهی استوار بوده است.
تأثیرپذیری فردوسی از قرآن کریم به گونه های فراوان در شاهنامه نمایان است، نخستین سخن در این خصوص، آن که بنا به پژوهش ادیبان نامداری همچون روانشاد استاد بدیع الزمان فروزانفر، فردوسی اسلوب کار خویش را از قرآن کریم گرفته است و از آن جا که زبان عربی، زبان علمی آن عهد بوده است و نظر به استفاده ی استادانه ی فردوسی در شناخت و به کارگیری واژه های فارسی، می توان نتیجه گرفت که شاعر به زبان عربی مسلط بوده است و به همین دلیل ظرافتها و سایر دقایق ادبی قرآن کریم را عمیقاً درک کرده و به شدت تحت تأثیر آن قرار گرفته است و با الگو قرآن دادن قرآن کریم، روش کار و اساس بیان خویش را شکل بخشیده است.
فردوسی از قابلیتهای «زبان فارسی» آگاهی خوبی داشته و به این حقیقت ایمان داشته است که این زبان شایستگی و استحقاق آن را دارد که وسیله ای برای بیان مفاهیم و معارف اسلامی باشد و دست کم دومین زبان جهان اسلام گردد.
نکته ی دوم این که فردوسی همانند سایر حماسه سرایان تنها به شرح یک سلسله رخدادهای مهیج و پرحادثه (اکشن) بسنده نکرده است بلکه در آغاز و پایان بیشتر ماجراها و گاهی نیز در هنگام بیان صحنه هایی در میانه ی داستان به طرح مسایلی اخلاقی و ارزش های عالی انسانی پرداخته است و با ذکر مطالبی حکمت آموز و عبرت آور در خصوص سپری شدن عمر و بی اعتباری دنیا و بقای حیات اخروی و ضرورت اندیشیدن به روز جزا و لزوم رعایت تقوا و احترام به حقوق دیگران، سخنان قابل تأملی را ارایه نموده است و خیر دنیا و آخرت را در به کار بستن این رهنمودها دانسته است.
پرسشی که در این جا مطرح است این است که منبع این سخنان کیست که شاعر نسبت به آن تا این اندازه التزام دارد و با فراخواندن دیگران به پیروی از این سخنان و اجرای آن، سعادت و نیکبختی بشر را تضمین شده برمی شمارد؟
به راستی این نکته به اثبات رسیده است که تمامی سخنان حکمت آمیز فردوسی بر پایه ی قرآن کریم و احادیث بوده است. در این باره مقاله های گوناگون که تاکنون به رشته ی تحریر درآمده و به چاپ رسیده است که هر یک حکایت از گستره ی بهره ی فردوسی در این زمینه دارد. در این مجال به ذکر دو نمونه از بهره ی حکیم توس از آموزه های قرآنی و روایی اکتفا می کنیم:
قرآن کریم می فرماید: ‌«الا بذکر الله تطمئن القلوب» (سوره رعد، آیه 28)
حکیم فردوسی آورده است: «دل آرام گیرد به یاد خدای.»
حضرت محمد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «اطلب العلم من المهد الی اللحد»(نهج الفصاحه، ص 193)
حکیم فردوسی می سراید: «ز گهواره تا گور دانش بجوی»

الهام فردوسی از داستانهای قرآن کریم

یکی از جلوه ها و نکاتی که بسیار با اهمیت است در کیفیت داستان سرایی فردوسی نهفته است. برخی نقاط مشترک میان داستانهای قرآن کریم و شاهنامه حکایت از دلبستگی فردوسی و تأثیرپذیری آشکار وی از قرآن دارد.
داستانهای قرآن زیبا، عمیق و عبرت انگیز است تا به آن جا که این داستانها به بهترین داستانها (احسن القصص) معروف است. در هر یک از این داستانها سرگذشت عبرت آموز و حکمت آمیز یکی از پیامبران الهی و قوم او به ایجاز بیان شده است و از انسانها دعوت به عمل آمده تا در احوال پیشینیان خود بیاندیشند تا در صراط مستقیم قرار گیرند.
داستانهای قرآن به حدی زیبا و تأثیرگذار است که در این خصوص تاکنون مقاله ها و کتابهای فراوانی منتشر شده است و چه بسیار نویسندگانی که با تأثیر پذیرفتن از داستانهای قرآن کریم به خلق آثار ارزنده ای توفیق یافته اند.
فردوسی نیز از زمره ی شیفتگان و ارادتمندان این کتاب آسمانی است ه با الهام گرفتن از داستانهای قرآن کریم به اثر خویش شکوه مضاعفی بخشیده است و اثرش در شمار شاهکارهای جاودان ادبیات جهان، هم چنان می درخشد.
فردوسی شاهنامه را با الهام از آیاتی آغاز می کند که درباره ی داستان آفرینش هستی و خلقت انسان سخن می گوید و مراحل پیدایش حیات را روایت می کند؛
شیطان رجیم در سرتاسر اثر او حضور دارد و آن چنان که در قرآن کریم آمده است، «اهریمن» در صدد گمراه کردن آدمی و به ضلالت کشیدن اوست.
آن چنان که در قرآن کریم آمده است ابلیس می تواند به شکلهای گوناگون درآید و آدمی را بفریبد. مشهورترین مورد این کار وسوسه شیطان درباره ی حضرت آدم (علیه السلام) است که عقوبتی سخت در پی دارد.
در شاهنامه نیز اهریمن با فریفتن «ضحاک» و بوسیدن شانه های او، زندگی را تباه می کند. باز در دیگر داستانهای شاهنامه نیز ابلیس در «داستان کی کاووس» نیز به صورت نوازنده ای به دیدار شاه می آید و با توصیفهای جذاب و اغواگرانه خویش شاه را می فریبد و او را به دردسر می اندازد.

فردوسی و الهام از داستان زندگی پیامبران الهی

فردوسی در شاهنامه با کسی تعارف و رودربایستی ندارد. هر کسی که از یاد خداوند غافل شود، عاقبتی تلخ در انتظار اوست و هر کس به ستمکاری روی آورد مورد نکوهش او قرار می گیرد. برای او شاه با دیگران فرقی ندارد، چنان که در داستان «جمشید» غفلت و غرور او پس از سیصد سال جهانداری موجب می گردد تا فره ایزدی را از دست بدهد و به دست ضحاک اسیر شود و با اره به دو نیم گردد. آن گونه که غفلت حضرت آدم (علیه السلام) و سرپیچی او از امر خداوند، موجب رانده شدن او از بهشت می شود و مصایب فراوانی برای او فراهم می آورد.
فردوسی در شاهنامه، گاه به صراحت از پیامبران الهی و دین و آیین آنان نام آورده است. وی در چند جا با نام آوردن از حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) فضایل آن حضرت را ستوده است و علناً به خصومت «جهود» با آن حضرت اشاره کرده است.
در گزارش «خراد برزین» و در نامه ی «انوشیروان» به نگهبان مداین پیرامون منش و سلوک حضرت عیسی (علیه السلام) به زیبایی هر چه تمامتر سخن گفته شده است.
هم چنین درباره ی حضرت ابراهیم (علیه السلام) نیز ابیاتی سروده است که اشاره به مقام آن حضرت و خانه ی کعبه دارد.
فردوسی در اشعار دیگری از حضرت موسی (علیه السلام) و حضرت محمد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز یاد کرده است که آورنده ی دین پاکی است که هوشمندان به آن می گروند.
نگاه فردوسی به تمام ادیان نگاهی آمیخته با احترام است و درباره ی پیامبران و پارسایان هر دینی با نهایت خشوع و خضوع سخن گفته است که این امر برخاسته از اندیشه ی دین باور اوست که تمام این ادیان و پیامبران به تصدیق قرآن کریم از سوی خداوند برانگیخته شده اند و تمامی ادیان الهی دارای یک هدف و وحدت اساسی هستند که همانا دعوت به پرستش پروردگار یکتا است.
در این زمینه نیز فردوسی بحثهای بسیار جالب و حکیمانه ای دارد که هدف از این مباحث نزدیکی ادیان و مذاهب است که این نکته نیز حکایت از ژرف نگری و دور اندیشی حکیم فرزانه توس در آن برهه از زمان دارد.
یکی از داستانهای قرآن کریم که به شدت مورد توجه شاعر قرار گرفته است داستان حضرت سلیمان (علیه السلام) است.
در قرآن کریم پنجاه و شش آیه درباره ی حضرت سلیمان (علیه السلام) آمده است و شانزده بار نام مبارک آن حضرت ذکر شده است.
داستان این پیامبر الهی در سوره های مبارکه: «بقره، انعام، انبیا، سبا، نساء، نمل و ص» بیان شده است. (تاریخ انبیاء، ص 607)
فردوسی در «داستان جمشید» به گونه آشکاری از داستان زندگی حضرت سلیمان (علیه السلام) الهام گرفته است. از نظر نوع ادبی هر دو داستان تراژیک است، یعنی با مرگ قهرمان یا شخصیت اصلی داستان پایان می پذیرد و در هر دو داستان سلیمان (علیه السلام) و جمشید شخصیت محوری و اصلی داستان به شمار می آیند.
در «داستان سلیمان» خداوند به او ثروت و دارایی فراوان، مقام و منزلت و جاه و جلال فراوانی می بخشد و سلیمان (علیه السلام) به اراده خداوند پس از چندی به قدرت بی رقیب روزگار خویش تبدیل می شود.
سلیمان اقدام به ساختن قصرهای بزرگ و بی نظیری می کند، حکومتهای دیگری را به اطاعت خویش درمی آورد و لشکر مجهز و بی مانندی را تدارک می بیند و جان کلام آن که حشمت و شوکت بی نظیری از سوی خداوند به این پیامبر ارزانی شد که غیرقابل توصیف است.
در «داستان جمشید» هنگامی که او قصد دارد به جای پدرش «تهمورث» بر تخت پادشاهی بنشیند، هم چون سلیمان (علیه السلام) با فره ایزدی پیمان می بندد که راه صلاح و صواب را طی کند و با پلیدی ها و پلشتی ها به مبارزه برخیزد:
«بدان را زبد دست کوته کنم ... روان را سوی روشنی ره کنم»
(شاهنامه، ص 12)
وی در طول دوران حکمروایی خویش اهتمام به ساختن بناها و عمارتهایی بسیار نمود و هم چون سلیمان نبی (علیه السلام) جاه و جلال و حشمت و قدرت فراوان یافت و کشورهای اطراف خویش را مطیع و منقاد نمود.
دیگر تشابه میان این دو داستان جام جهان نمای جمشیدی معروف به «جام جم» است که وی در آن می توانست جهان را نظاره کند و از احوال آن چه در دوردستها می گذرد، آگاه شود. این نیروی خارق العاده در داستان حضرت سلیمان نبی (علیه السلام) در انگشتر آن حضرت نهفته است که نام اعظم بر آن حک شده بود و به سبب آن امور ناممکن، ممکن می شد و همه ی موجودات عالم از جانوران گرفته تا جنیان و پریان در اطراف آن حضرت اجتماع می کردند.
هم چنین باد نیز به فرمان آن جناب بود و از آن جایی که زبان پرندگان و حیوانات را نیز خداوند به آن حضرت آموخته بود، وی قادر بود از این طرف نیز از بسیاری از مسایلی که در دوردستها می گذشت، مطلع گردد.

سخن گفتن با پرندگان و دیگر موجودات

داستان سخن گفتن حضرت سلیمان نبی (علیه السلام) با پرندگان و دیگر موجودات در داستانهای دیگر شاهنامه الهامبخش فردوسی بوده است؛ چنان که در داستان تولد «زال» که سپیدموی است و این نکته برای «سام» که پدر اوست، خوشایند نیست، شاهد هستیم که «سیمرغ» چگونه با زال و سام سخن می گوید:
«چنین گفت سیمرغ با پور سام ... که ای دیده رنج نشیم و کنام
پدر سام یل پهلوان جهان ... سرافرازتر کس میان جهان
بدین کوه فرزند جوی آمده است ... ترا نزد او آبروی آمدست...»
(شاهنامه، ص 59)
در این داستان، سیمرغ هنگام جدا شدن از زال یکی از پرهای خود را به او می دهد تا در هنگام نیاز به وقت ضرورت آن را آتش زند تا سیمرغ به کمک او بشتابد که در داستان نبرد رستم و اسفندیار این اتفاق روی دهد و سیمرغ طریق غلبه بر اسفندیار را به رستم می آموزد.
این پرنده ی زیرک و اسرارآمیز که زبان آدمی را می داند و در کوه قاف مسکن دارد و چون جهاندیدگان خردمند سخن می گوید الهامبخش دیگر سخن سرایان ادب پارسی نیز بوده است؛ چنان که در آثار فراوانی مانند «منطق الطیر» شیخ فریدالدین عطار نیشابوری نیز رد پای آن به طور کاملاً محسوسی آشکار است. (منطق الطیر، ص 160)

طول عمر شگفت آور

از دیگر شباهتهای داستان سلیمان نبی (علیه السلام) در قرآن کریم و جمشید در شاهنامه طول عمر بسیار زیاد و محیرالعقول این دو شخصیت است.
طول عمر حضرت سلیمان (علیه السلام) بیش از پانصد سال ذکر شده است و طول عمر جمشید سیصد سال که هر دو از طول عمر طبیعی انسانها بسیار زیادتر است.

جلوه های حیرت انگیز

در داستان سلیمان نبی (علیه السلام) آن حضرت دستور می دهد که تخت باشکوهی برای او بسازند که همه ی متعلقان و اطرافیان آن حضرت بتوانند بر آن بنشینند و سپس باد این تخت را به فرمان آن حضرت به آسمان برد.
همچنین در ماجرای آمدن «ملکه ی سبا» به بارگاه حضرت سلیمان (علیه السلام) آن حضرت پیش از آمدن ملکه ی سبا از یکی از یاران اش می خواهد تا تخت بزرگ و شکوهمند او را در یک چشم به هم زدن در نزد او حاضر کند و این امر به همین سادگی انجام می شود.
این ماجرا در سوره ی سبا آمده است و یکی از جذابترین داستانهای قرآن کریم است. حال در داستان «جمشید» نیز فردوسی همین تخت باشکوه را به همراه دیوی که آن را به آسمان می برد به عاریت گرفته است:
«به فر کیانی یکی تخت ساخت ... چه مایه بد و گوهر اندر شناخت
که چون خواستی دیو برداشتی ... ز هامون به گردون برافراشتی»
نکته ی مهم دیگری که در تشابه داستان حضرت سلیمان (علیه السلام) و جمشید شایان ذکر است، امتحان الهی است. سلیمان نبی (علیه السلام) و جمشید پس از آن که خداوند به آنان حشمت و شکوه فراوان می دهد و مورد تعظیم و تکریم دیگران قرار می گیرند، مورد آزمایش پروردگار قادر یکتا قرار می گیرند.
با این تفاوت که سلیمان (علیه السلام) از این آزمایش رو سپید خارج می شود اما جمشید که دستخوش غرور و غفلت شده است فره ایزدی را از دست می دهد و از این جا دوران نابسامانی و انحطاط او فراهم می گردد:
«منی کرد آن شاه یزدان شناس ... ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس
چنین گفت با سالخورد، مهان ... که جز خویشتن را ندانم جهان
هنر در جهان از من آمد پدید ... چو من نامور تخت شاهی ندید
جهان را به خوبی من آراستم ... چنان است گیتی که من خواستم
چو این گفته شد فر یزدان از اوی ... گسست و جهان شد پر از گفت و گوی
به جمشید بر تیره گون گشت روز ... همی کاست آن فر گیتی فروز
چه گفت آن سخنگوی با فرّ و هوش ... چو خسرو شدی بندگی را بکوش
به یزدان هر آن کس که شد ناسپاس ... به دلش اندر آید ز هر سو هراس»
(شاهنامه، ص 14)

نوزادهای خارق العاده

یکی دیگر از شباهتهای داستانهای قرآن کریم و شاهنامه ی فردوسی در تولد چهار نوزاد است که این تشابه نیز حکایت از الهام گرفتن فردوسی از داستانهای ولادت حضرت موسی (علیه السلام) و حضرت عیسی (علیه السلام) دارد.
در قرآن کریم درباره ی حضرت موسی (علیه السلام) و قوم بنی اسرائیل در سی و چهار سوره و یکصد و چهل و سه آیه سخن گفته شده است.
ولادت حضرت موسی کلیم ا... (علیه السلام) از عجایب قدرت الهی در «سنن جاریه ربوبی» بوده و (در آیه 20، صحاج ثانی سفر خروج تورات) نیز ذکر شده است. ماجرا از این قرار است که در پی این که فرعون خواب وحشتناکی می بیند، معبران تولد و ظهور پیامبری را پیشگویی می کنند که بساط ستم فرعون را بر هم خواهد ریخت و از این رو فرعون دستور می دهد، تمامی کودکان پسر را به محض تولد از بین ببرند.
با وجود این فشار و خشونت حضرت موسی (علیه السلام) متولد می شود و مادرش او را در سبدی نهاده و در رود نیل رها می کند اما به اراده ی خداوند «آسیه» همسر فرعون، موسی (علیه السلام) را از آب گرفته و او را به فرزندی پذیرفته و پرورش می دهد. (تاریخ انبیا، ص 487)
در داستان تولد «زال» نیز هنگامی که خبر سپید موی بودن نوزاد را به سام می دهند پدر از ترس سرزنش و تمسخر دیگران فرزند را به دامنه ی کوهی برده و در آن جا رها می کند:
«بخندند بر من مهان جهان ... از این بچه در آشکار و نهان
از این ننگ بگذارم ایران زمین ... نخوانم بر این بوم بر آفرین
بفرمود پس تاش برداشتند ... از این بوم و بر دور بگذاشتند
به جایی که سیمرغ را خانه بود ... بدان خانه این خرد بیگانه بود
نهادند بر کوه و گشتند باز ... برآمد بر این روزگاری دراز»
(شاهنامه، ص 57)
آن کوه از آن جا که محل زندگی سیمرغ بود، خداوند اراده می فرماید که این پرنده آن کودک را از مرگ نجات دهد و هم چون موسی (علیه السلام) او را در آینده به خانواده و اقوام خود بازگرداند. در هر دو این داستانها تدبیر آدمی در مقابل قضا و قدر و اراده ی خداوند ناچیز جلوه می کند و عظمت مشیت الهی آشکار می شود که: «هرچه خدا خواست، همان می شود.»
در داستان تولد حضرت عیسی (علیه السلام) سخن از یک تولد غیرعادی و کودکی فوق العاده است. در بیان زندگی این پیامبر اولواالعزم در قرآن کریم در سیزده سوره و یکصد و سی و سه آیه، سخن گفته شده است.
در پانزده مورد به نام حضرت مسیح (علیه السلام) در بیست و پنج مورد به نام عیسی (علیه السلام) و در قرآن برمی خوریم و در بیست و سه مورد دیگر درباره ی مادر آن حضرت، مریم عذرا (سلام الله علیها) خوانده شده است. (تاریخ انبیا، ص 720)
یکی از نکات شگفت آور درباره ی حضرت عیسی (علیه السلام) سخن گفتن وی پس از تولد بود که بی گمان معجزه ای بزرگ است. این ماجرا در آیاتی از سوره ی مبارکه ی مریم (سلام الله علیها) نقل شده است آن جایی که خداوندبه حضرت مریم (سلام الله علیها) امر می کند که در مقابل تهمتهای ناروا مهر سکوت بر لب بزند و روزه سکوت بگیرد و در مقابل از نوزادش بخواهد که در دفاع از او سخن بگوید و به اذن خدا نوزاد لب به سخن گشاید و ضمن بیان رسالت خود و دعوت به اجرای احکام الهی بر مبرا بودن مادر خود از هر گناهی شهادت می دهد.
عقل آدمی برای هر چیزی تعریفی آفریده است و تعریف توانایی های یک نوزاد چندان دشوار نیست. در غیر این صورت اراده ی خداوند را باید در نظر گرفت و این که اوست قادر متعال.
فردوسی از آن جا که زبان امری اکتسابی است و نیز شخصیت او شأن پیامبری ندارد، بالطبع نمی توانسته، چنین رویدادی را به این صورت مورد استفاده قرار دهد اما این امر دلیل نمی شده که نوزادان داستان او موجوداتی بسیار قوی تر از هسالان و همانندان خود نباشند.
در واقع او کودکی را با استفاده از این رابطه خلق کرده است که در طول تاریخ بشر هرگز همانندی نداشته است! فردوسی در بیان ایام «بارداری رودابه» و توصیف نوزادی که در رحم پرورش می داده بسیار قلم فرسایی کرده است تا بتواند ذهن خواننده یا شنونده را برای تولد نوزادی قوی بنیه چون رستم آماده و مجاب کند تا جایی که با شکافتن تهیگاه رودابه، رستم با زحمت فراوان به دنیا می آورد:
«به یک روزه گفتی که یک ساله بود ... یکی توده سوسن و لاله بود...»

پدران و پسران در شاهنامه

رویارویی پدر و پسر و غلبه پدر بر پسر از دیگر نکات مشترک میان داستانهای قرآن کریم و شاهنامه فردوسی است. در داستان پسر نوح (علیه السلام) و در داستان زندگی حضرت یوسف (علیه السلام) شاهد رو در رویی پسر ناخلف حضرت نوح (علیه السلام) و پسران ناخلف حضرت یعقوب (علیه السلام) هستیم.
نافرمانی پسران تنها محدود به این پسران این دو پیامبر نمی شود و دیگر داستانهای قرآن کریم نیز باز به موارد اختلاف میان پدر و پسر برمی خوریم که در همه ی این داستانها، سرانجام با آشکار شدن خورشید حقیقت و یا ظهور غضب الهی، حقانیت و اصالت راه و مرام پدران به اثبات می رسد.
در شاهنامه ی فردوسی نیز با الهام از همین اصل رویارویی و جدال پدران و پسران، این کشمکش با پیروزی پدر خاتمه می یابد. در داستان «رستم و سهراب» یا «کی کاووس و سیاوش» این پسران هستند که در پایان داستان جان خویش را از دست می دهند البته پسران شاهنامه هم چون پسران پیامبران از شخصیت منفی برخوردار نیستند اما در رویارویی با پدران در هر صورت می بایست بازنده باشند.
در ادبیات غرب در چنین مواقعی پیروزی غالباً با پسران است و پدران در ادبیات شرق با عنوان «پسرکشی» یاد می کنند و عقیده دارند که چنین اتفاقی برخاسته از نگرشی است که حاکم بر یک جامعه ی «ایستا» می باشد و «پدرکشی» در ادبیات غرب را حمل بر نگرش «دینامیکی» غرب می دانند که همواره خواستار حرکت و تحول است!
اما حقیقت این است که نگرش سخن سرایان بزرگ شرق برخاسته از الهام آنان از ادیان است. در دین مبین اسلام احترام و رعایت حقوق والدین بر فرزندان واجب است؛ چنان که در قرآن کریم پس از «توحید» نسبت به حفظ احترام هیچ چیزی مگر به اندازه ی احترام والدین سفارش و تأکید نشده است.
این امر حتا در احادیث و روایات نیز کاملاً ملموس و آشکار است؛ چنان که پیامبر گرانقدر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نگهداری از والدین و حفظ احترام آنان را حتا بر فریضه مقدس جهاد مقدس می شمارد.
در ادبیات غرب حتا اگر نویسنده ای مانند «ایوان تورگینف» در اثری مانند «پدران و پسران» حقی برای پدران قایل باشد منتقدان غربی را چندان خوشایند نیست؛ چنان که در نقدی که «هرتسن» و «کاتکو» بر کتاب پدران و پسران نوشته اند، ناخشنودی این منتقدان را به خوبی می توان دریافت.(پدران و پسران، ص 21)
در داستان «رستم و سهراب» غلبه پدر بر سر را می توان برتری یافتن خرد و تجربه بر قدرت و خامی نیز به شمار آورد. بی تردید آن چه موجب پایان غم انگیز سهراب شد، همانا کم تجربگی و جهالت اوست که باعث شد، هم از سوی افراسیاب اغفال شود و هم در نبرد با پدر اسیر ترفند وی گردد.
در داستان «سیاوش و کی کاووس» نیز همانند داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام) و حضرت اسماعیل (علیه السلام) آنچه کاملاً مشهود است، ادب و فرمانبرداری فرزند از پدر است، هرچند که در داستان قرآن کریم در پایان حضرت اسماعیل (علیه السلام) به دست حضرت ابراهیم (علیه السلام) قربانی نمی شود و سیاوش نیز به دست پدر کشته نمی شود. این دو پسر نمونه تام و تمام مطیع بودن در برابر فرمان پدر هستند.
ناگفته نماند در شاهنامه شاهد «پدرکشی» نیز هستیم اما این عمل به شدت نکوهش شده است و سرنوشت بسیار شومی در انتظار چنین شخصی قرار گرفته است.
«ضحاک ماردوش» به واسطه ی کم خردی از اهریمن فریب می خورد و به طمع رسیدن به پادشاهی پدرش را در چاه می اندازد تا مقام او را غصب کند و از آن جا که وی جوانی جاه طلب و ناپخته بود، باز هم از اهریمن فریب خورده و به سرنوشت دردناکی دچار می شود. سرنوشتی که با پدرکشی او رقم می خورد و برخلاف تصور او استمرار دلپذیری ندارد.

حسادت در میان برادران

تمرد و سرپیچی از فرمان پدر از یک سو و اختلاف میان برادران در داستان حضرت یوسف (علیه السلام) در قرآن کریم آمده است. در این داستان برادران حضرت یوسف (علیه السلام) که نسبت به او حسادت می ورزیدند، به دشمنی با او برخاسته و او را به چاه می اندازند، همین موضوع در «داستان فریدون» در شاهنامه نیز اتفاق می افتد.
فریدون پس از آن که سراسر جهان را میان سه پسر خود، «سلم» و «تور» و «ایرج» تقسیم می کند و به هر یک حکمرانی سرزمینهایی را می بخشد، «سلم» و «تور» نسبت به «ایرج» احساس حسادت می کنند و با ناخرسندی به دشمنی با ایرج برمی خیزند و کمر به قتل او می بندد.

زنان بدسرشت شاهنامه

زنهای بدکردار یکی دیگر از موضوعاتی می باشد که فردوسی به تأثیر از قرآن کریم در اثر خود به آن توجه کرده است. در قرآن کریم «زن حضرت نوح» و «زن لوط» هر دو از کرداری ناشایست برخوردارند.
افزون بر آن عشق گناه آلود و ابراز علاقه آتشین «زلیخا» به حضرت یوسف (علیه السلام) از دیگر نمونه های زنانی است که مورد توجه فردوسی قرار گرفت که موجب خلق شخصیت «سودابه» در شاهنامه شده است.
شخصیتی که عشق نامشروع او به «سیاوش» موجب می شود که برای اثبات بی گناهی خود هم چون حضرت ابراهیم (علیه السلام) از آتش بگذرد و همانند داستان حضرت ابرهیم (علیه السلام) آتش هیچ گزندی بر او وارد نمی کند.

خوابهای شگفت در شاهنامه

خواب از دیگر مواردی است که در داستانهای قرآن کریم به آن اشاره شده است. ماجرای خواب «حضرت یوسف (علیه السلام) » یا خواب «عزیز مصر» که پیشگویی آن قحطی می باشد.
در شاهنامه نیز به گونه های دیگری مورد استفاده قرار گرفته است که از جمله می توان به خواب هولناک «ضحاک» و پیشگویی معبران مبنی بر سقوط حکومت او و وقوع انقلاب، اشاره نمود.
فردوسی از این مهم برای ایجاد حس کنجکاوی و نیز آماده کردن ذهن مخاطب برای درک آینده بسیار بهره گرفته است.

یوسف و زلیخای فردوسی

حکیم توس از داستان یوسف و زلیخا که یکی از زیباترین و شگفت ترین داستانهای قرآن کریم است به شدت تأثیر پذیرفته است و در شخصیت پردازی های قهرمانان خویش در شاهنامه از فرازهای این داستان بسیار مدد جسته است.
نکته ی دیگری که در این خصوص شایان ذکر است، منظومه دیگری با عنوان «یوسف و زلیخا» است که منسوب به فردوسی است و نسخه های فراوانی از آن در کتابخانه دانشگاه ها و موزه های بزرگ جهان مانند: «تهران، بریتانیا، هند، نجف، بنگال، لاهور و...» موجود است.
نخستین بار «هرمان اته» خاورشناس آلمانی، مثنوی بلند «یوسف و زلیخا» را در سال 1889م. در شمار نشر کنگره هفتم خاورشناسان معرفی کرد و با رجوع به گذشته شواهدی در اصالت این اثر به دست داد.
«هرمان اته»، حدس می زند که فردوسی در زمان سرودن این اثر هفتاد ساله بوده و «برتلس»، خاورشناس روس در این باره باور دارد که فردوسی این اثر را در هشتاد سالگی سروده است. (یوسف و زلیخا، ص 17)
منظومه ی یوسف و زلیخا دارای بیش از شش هزار و چهار صد بیت است و همانند شاهنامه یا ستایش یزدان و پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آغاز شده است و پس از سخن درباره ی پیری شاعر و سبب نظم این اثر، داستان به صورت تفصیل آغاز می گردد:
«... یک سوره است آن که اندر کتاب ... اگر بطلبی یابیَش بی حساب
سراسر همه قصه ی یوسف است ... ز قول جهان داور منصف است...»
(یوسف و زلیخا، ص 37)
این کتاب بر اساس نسخه ی شماره ی 5063/1 دانشگاه تهران به اهتمام دکتر حسین محمدزاده صدیق در 396 صفحه چاپ و منتشر شده است البته بر سر اصالت این اثر نگره های گوناگونی وجود دارد که در پیش سخن کتاب بدان پرداخته شده است که علاقمندان را به مطالعه این اثر ارجاع می دهیم.

حکیم توس و مکتب قرآن

قرآن کریم معجزه ی خاتم رسولان و آینه ی رحمت و حکمت پروردگار است که در طول اعصار و قرون متمادی همواره الهام بخش سخن سرایان اندیشور و ژرفنگر بوده و چه بسیار آثار ارزشمندی که به مدد این عشق لایزال خلق و در شمار شاهکارهای ادبیات جهان ثبت و به یادگار مانده است.
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی بی گمان یکی از بزرگترین نوابع و سخن سرایان گیتی است که با افزایش اثر حماسی ماندگاری مانند شاهنامه، قرنها است که مورد احترام و تکریم ایرانیان و جهانیان است؛
او شاعری است که پیش از هر چیز حکیمی مسلمان و دانش آموخته ی مکتب نورانی تشیع است و در ادب پارسی هر شاعری سزاوار لقب «حیکم» نبوده است و او به حق حکیم است از آن جا که افزون بر چیرگی بر دانش ادبی به همه ی دانشهای عصر خویش آگاهی داشته و به ویژه از دریای بیکران قرآن کریم و معارف اسلامی خرمنی فراهم و بی تردید راز شگفت مقبولیت و محبوبیت فردوسی و شاهنامه در سده های متمادی و در نزد خاص و عام همین روح الهی و آسمانی سروده های اوست که از پشتوانه ای غنی و ملکوتی برخوردار است و موجب شده است تا این اثر شکوهمند همواره مورد ستایش و تمجید قرار گرفته و به الگویی برای شاعران پس از او مبدل گردد.
شاهنامه اثری است سرشار از آموزه های اخلاقی و دعوت انسان به حق باوری و نوع دوستی و همه ی این آموزه ها ملهم از آموزه های شاعری که دلبسته قرآن کریم است و پیروی خاندان پاک وحی (علیهم السلام) به دیگر سخن پایه ی بینش و آفرینش فردوسی بر «ثقلین» استوار است که طریق رهایی رستگاری و نجات انسان از مذلت و گمراهی است.

پی نوشت ها :

1. شاعر و نویسنده.

منابع :
1-قرآن کریم، برگردان مهدی الهی قمشه ای، نشر اسوه، تهران.
2- شاهنامه چاپ مسکو، ابوالقاسم فردوسی، به کوشش سعید حمیدیان، نشر قطره، چاپ دوم، تهران، 1383.
3- چهار مقاله(مجمع النوادر)، احمد ابن عمر ابن علی نظامی عروضی سمرقندی، بر پایه نسخه محمد قزوینی، به اهتمام محمد معین، نشر صدای معاصر، چاپ نهم، تهران، 1366.
4- حماسه ملی ایران، تئودور نولدکه، برگردان بزرگ علوی، نشر سپهر، چاپ دوم، تهران، 1351.
5- تاریخ انبیا (قصص الانبیا)، عماد الدین حسین اصفهانی، نشر اسلام، چاپ بیست و هفتم، تهران، 1364.
6- پدران و پسران، ایوان سرگیویچ تور گینف، برگردان مهری آهی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ پنجم، تهران، 1356.
7- سرچشمه های فردوسی شناسی، محمد امین ریاحی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، تهران، 1373.
8- نهج الفصاحه، حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، تهیه و تنظیم هاشم صالحی، برگردان ابراهیم احمدیان، نشر گلستان ادب، چاپ سوم، قم، 1384.
9- بدیع القرآن، ابن ابی الاصبع المصری، برگردان سید علی میرلوحی، نشر آستان قدس رضوی، چاپ اول، مشهد، 1368.
10- فرهنگ اساطیر، محمد جعفر یاحقی، نشر سروش، چاپ دوم، تهران، 1375.
11- یوسف و زلیخا، منسوب به ابوالقاسم فردوسی توسی، به اهتمام حسین محمدزاده صدیق، نشر آفرینش، چاپ دوم، تهران، 1374.
12- حماسه آفرینان شاهنامه، مصطفی جیحونی، نشر شاهنامه پژوهی، چاپ اول، اصفهان، 1380.
13- پژوهشی در اندیشه های فردوسی، فضل الله رضا، نشر علمی و فرهنگی، چاپ سوم، تهران، 1371.
14- جاذبه های فکری فردوسی، احمد رنجبر، نشر امیرکبیر، چاپ دوم، تهران، 1369.
15- مازهای راز (جستارهایی در شاهنامه)، میرجلال الدین کزازی، نشر مرکز، چاپ اول، تهران، 1370.
16- سوگ سیاوش، شاهرخ مکسوب، نشر خوارزمی، چاپ سوم، تهران، 1354.
17- به پیشگاه فردوسی، عبدالعلی ادیب برومند، نشر شباویز، چاپ اول، تهران، 1379.
18- منطق الطیر، شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، نشر سخن، تهران،‌ چاپ اول، 1383.
19- حماسه سرایی در ایران، ذبیح الله صفا، نشر امیرکبیر، چاپ چهارم، تهران، 1363.
20- مبانی هنری قصه های قرآن، سیدابوالقاسم حسینی (ژرفا)، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، چاپ اول، قم، 1377.
21- قصه های قرآن، محمد احمد جاء المولی، محمد ابوالفضل ابراهیم، علی محمد الجاوی، السیدشحانه، برگردان مصطفی زمانی، نشر فاطمة الزهرا، چاپ یازدهم، قم، 1370.
22- منتهی الآمال، عباس قمی، نشر حسینی، چاپ مکرر، تهران، 1374.

منبع مقاله :
موحدفر، یاسر؛ (1390)، فردوسی پژوهی (مجموعه مقالاتی به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط