نویسنده: دکتر اسداله حبیب (1)
شاهنامه ی فردوسی، گنجینه ای از افسانه های تاریخی اقوام آریایی، هم چون افغانها، کردها، بلوچها، آستینها، تاجیکها و ایرانی ها است و گزارشگر همه ی آداب و سنن آنها می باشد. (2)
حکیم توس با به کار بردن تکنیکهای شعری آن چنان جذاب داستانهای شاهنامه را برای نسلهای پس از خودش به جای گذاشته است که هم روایتگر یا نقال و هم شنونده از داستانها لذت می برند.
نمونه ای از فن به کارگیری واژه های تکنیکی در شاهنامه دو نوع شخصیتهای گوناگونی است که فردوسی به کار برده و به طور گذرا برمی شماریم؛ داستانها، شخصیتها، حیوانها، پرندگان و اجسامی که در محور گزارشهای شاهنامه ی فردوسی قرار دارند، هم چون: «رستم، رخش، سیمرغ، دیو سفید، اکوان دیو و حتا کوه دماوند» را می توان نام برد.
فردوسی در شرح این شخصیتها، حیوانها و پرندگان، چنان زیبا و جذاب آنها را معرفی می کند که شنونده دچار احساسات می گردد و حکیم توس با وجود این که شخصیتها، پرندگان و اجسامی را که برگزیده است در هزاران سال پیش شهرت داشته اند اما به وسیله ی اشعار خود آن قدر آنان را با وقار و جذاب تعریف می کند که گویی در زمان حال زندگی می کنند و وجود دارند، آن چنان که با دم مسیحیایی او دوباره زنده شده اند.
فردوسی برای هر شخصیت ویژگی های خاصی از نظر جسمی و روحی در نظر گرفته است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1- بازیگران گزارشهای فردوسی در شاهنامه از دل مسایل اخلاقی، امور جسمانی و یا حالتهای روحی و روانی آنها که از سرشت ایرانیان برمی آید و در باور فردوسی شکل می گیرند.
آن چنان که معروف است فردوسی در پاسخ خود به محمود غزنوی که گفته بود: «در لشکر من صدها رستم دستان وجود دارند.»
می گوید: «چون رستم دستان، شخص دیگری زاییده نخواهد شد.»
2- شخصیتهای شاهنامه نماد قدرت هستند تا جایی که «رستم» که مظهر قدرت کاملی است را از نظر قوای جسمانی با «هرکول» یونانیان مقایسه کرده اند:
«سر گرد دارد و ریش دو شاخ ... کمربند باریک، سینه فراخ»
چنان که اسفندیار نیز که رویین تن بود برای نشان دادن قدرت خویش به استقبال رستم نمی رود تا رستم درخود احساس کمبود و ضعف نماید.
3- «کی کاووس» پادشاهی است که پرشتاب بود و با تحرک زیادی کارهایش را انجام می داد، او همیشه در تصمیمهایش با عجله کار می کرد و به سخن کسی گوش نمی داد؛ برای نمونه در لشکرکشی به مازندران، همه او را از این کار باز می داشتند اما وی با شتاب همیشگی بدان جا رفت و لشکریان اش دچار کوری شدند.
4- شخصیت دیگر «بیژن» است که همیشه عادت داشته یک دشنه در داخل پایپوش خود نگه دارد.
5- خانواده «کی قباد» دارای شکل و شمایل یکسانی بودند به طور مثال سیاوش دارای خال بر روی بازو بود که به یک پدیده ی ژنتیکی اشاره دارد.
6- در گزارشهای داستان «اکوان دیو» با شخصیتی روبه رو می شویم که هرچه به دیو گفته می شود، برعکس عمل می کند؛ بنابراین هنگامی که اکوان دیو از رستم می پرسد که: «تو را به کوه پرتاب کنم یا دریا.»
رستم پاسخ می دهد که: «مرا به کوه پرتاب کن تا طعمه ی جانوران گردم.»
اکوان دیو او را به دریا پرتاب می کند و بدین ترتیب رستم نجات پیدا می کند.
گزارشهای شاهنامه ی فردوسی آن قدر هنرمندانه، عمیق و جذاب است که شنونده فکر می کند تا آن شخص مثل رستم یا آن دیو یا اژدها و سیمرغ و یا رخش برای آن صحنه آفریده شده اند.
دیگر این که گزارش های فردوسی درس عبرت و پندگیری برای خواننده و شنونده نیز می باشند:
«به روز گذر کردن اندیشه کن ... پرستیدن دادگر پیشه کن»
و یا:
«میازار موری که دانه کش است ... که جان دارد و جان شیرین خوش است»
و یا نصایح «گردآفرید» به «سهراب» هنگام حمله به ایران که به او نصیحت می کند، بهتر است به توران زمین برگردی اگر می خواهی زنده بمانی وگرنه جنگ با ایرانیان باعث نابودی تو می شود و یا «سیاوش» از آتش به راحتی می گذرد به علت صداقت و پاکی اش و آتش بر او اثری نمی گذارد که سفارش به پاکی و راستگویی همه ی انسانها است.
موحدفر، یاسر؛ (1390)، فردوسی پژوهی (مجموعه مقالاتی به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول
حکیم توس با به کار بردن تکنیکهای شعری آن چنان جذاب داستانهای شاهنامه را برای نسلهای پس از خودش به جای گذاشته است که هم روایتگر یا نقال و هم شنونده از داستانها لذت می برند.
نمونه ای از فن به کارگیری واژه های تکنیکی در شاهنامه دو نوع شخصیتهای گوناگونی است که فردوسی به کار برده و به طور گذرا برمی شماریم؛ داستانها، شخصیتها، حیوانها، پرندگان و اجسامی که در محور گزارشهای شاهنامه ی فردوسی قرار دارند، هم چون: «رستم، رخش، سیمرغ، دیو سفید، اکوان دیو و حتا کوه دماوند» را می توان نام برد.
فردوسی در شرح این شخصیتها، حیوانها و پرندگان، چنان زیبا و جذاب آنها را معرفی می کند که شنونده دچار احساسات می گردد و حکیم توس با وجود این که شخصیتها، پرندگان و اجسامی را که برگزیده است در هزاران سال پیش شهرت داشته اند اما به وسیله ی اشعار خود آن قدر آنان را با وقار و جذاب تعریف می کند که گویی در زمان حال زندگی می کنند و وجود دارند، آن چنان که با دم مسیحیایی او دوباره زنده شده اند.
فردوسی برای هر شخصیت ویژگی های خاصی از نظر جسمی و روحی در نظر گرفته است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1- بازیگران گزارشهای فردوسی در شاهنامه از دل مسایل اخلاقی، امور جسمانی و یا حالتهای روحی و روانی آنها که از سرشت ایرانیان برمی آید و در باور فردوسی شکل می گیرند.
آن چنان که معروف است فردوسی در پاسخ خود به محمود غزنوی که گفته بود: «در لشکر من صدها رستم دستان وجود دارند.»
می گوید: «چون رستم دستان، شخص دیگری زاییده نخواهد شد.»
2- شخصیتهای شاهنامه نماد قدرت هستند تا جایی که «رستم» که مظهر قدرت کاملی است را از نظر قوای جسمانی با «هرکول» یونانیان مقایسه کرده اند:
«سر گرد دارد و ریش دو شاخ ... کمربند باریک، سینه فراخ»
چنان که اسفندیار نیز که رویین تن بود برای نشان دادن قدرت خویش به استقبال رستم نمی رود تا رستم درخود احساس کمبود و ضعف نماید.
3- «کی کاووس» پادشاهی است که پرشتاب بود و با تحرک زیادی کارهایش را انجام می داد، او همیشه در تصمیمهایش با عجله کار می کرد و به سخن کسی گوش نمی داد؛ برای نمونه در لشکرکشی به مازندران، همه او را از این کار باز می داشتند اما وی با شتاب همیشگی بدان جا رفت و لشکریان اش دچار کوری شدند.
4- شخصیت دیگر «بیژن» است که همیشه عادت داشته یک دشنه در داخل پایپوش خود نگه دارد.
5- خانواده «کی قباد» دارای شکل و شمایل یکسانی بودند به طور مثال سیاوش دارای خال بر روی بازو بود که به یک پدیده ی ژنتیکی اشاره دارد.
6- در گزارشهای داستان «اکوان دیو» با شخصیتی روبه رو می شویم که هرچه به دیو گفته می شود، برعکس عمل می کند؛ بنابراین هنگامی که اکوان دیو از رستم می پرسد که: «تو را به کوه پرتاب کنم یا دریا.»
رستم پاسخ می دهد که: «مرا به کوه پرتاب کن تا طعمه ی جانوران گردم.»
اکوان دیو او را به دریا پرتاب می کند و بدین ترتیب رستم نجات پیدا می کند.
گزارشهای شاهنامه ی فردوسی آن قدر هنرمندانه، عمیق و جذاب است که شنونده فکر می کند تا آن شخص مثل رستم یا آن دیو یا اژدها و سیمرغ و یا رخش برای آن صحنه آفریده شده اند.
دیگر این که گزارش های فردوسی درس عبرت و پندگیری برای خواننده و شنونده نیز می باشند:
«به روز گذر کردن اندیشه کن ... پرستیدن دادگر پیشه کن»
و یا:
«میازار موری که دانه کش است ... که جان دارد و جان شیرین خوش است»
و یا نصایح «گردآفرید» به «سهراب» هنگام حمله به ایران که به او نصیحت می کند، بهتر است به توران زمین برگردی اگر می خواهی زنده بمانی وگرنه جنگ با ایرانیان باعث نابودی تو می شود و یا «سیاوش» از آتش به راحتی می گذرد به علت صداقت و پاکی اش و آتش بر او اثری نمی گذارد که سفارش به پاکی و راستگویی همه ی انسانها است.
پی نوشت ها :
1. عضو فرهنگستان افغانستان؛ برگردان: دکتر محمدحسین توسی وند.
2. ارایه شده در پنجمین کنگره ی جهانی بزرگداشت فردوسی و هزاره ی شاهنامه، مرکز کنسرت هاوس، برلین-آلمان، به کوشش بنیاد فردوسی، 8 خرداد 1389.
موحدفر، یاسر؛ (1390)، فردوسی پژوهی (مجموعه مقالاتی به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول