کرامت انسان از دیدگاه کانت

مهمترین بعد انسان شناسی در اخلاق کانت، توجه و ویژه به مفهوم کرامت و احترام ذاتی انسان است. این مفهوم بعد از کانت به صورت یک موضوع محوری در انسان شناسی فلسفی عصر حاضر هم به وجود آمد. البته شکی نیست که
دوشنبه، 5 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کرامت انسان از دیدگاه کانت
کرامت انسان از دیدگاه کانت

 

نویسنده: محمود صابری(1)
منبع: راسخون



 

چکیده

مهمترین بعد انسان شناسی در اخلاق کانت، توجه و ویژه به مفهوم کرامت و احترام ذاتی انسان است. این مفهوم بعد از کانت به صورت یک موضوع محوری در انسان شناسی فلسفی عصر حاضر هم به وجود آمد. البته شکی نیست که مسئله‌ی کرامت و شان انسان از مهمترین مسائل حوزه‌ی انسان شناسی در قدیم هم بوده، اما به صورت جدی و اخلاقی، در اندیشه‌ی کانت نمود پیدا کرد. در این مقاله به بررسی کرامت و احترام ذاتی انسان و همچنین به مبانی این نظر در اندیشه کانت می پردازیم.

کلید واژه ها

کانت، انسان، کرامت، عقلانیت.

مقدمه

هرچند فکر فلسفی کرامت انسان را ثمره‌ی دوره رنسانس دانسته اند، ولی ایده‌ی کرامت انسان و به تعبیر عام جایگاه و شان انسان در هستی از گذشته‌ی دور مورد توجه اندیشمندان بوده است. هرچند کرامت انسان، «حق طبیعی» و ذاتی او محسوب می شود و چیزی نیست که از او گرفته شود و یا به او داده شود، اما غفلتی که در طول تاریخ اندیشه‌ی بشری از این مسئله صورت گرفته است موجب توجه بیش از پیش کانت به احیای کرامت به تاراج رفته‌ی انسانها در طول تاریخ گردیده است، «کانت می خواست شأن فراموش شده ی انسان را احیا کند.آن هم نه بر مبنای دین و نه بر مبنای اخلاق رایج. او برای نخستین بار،با طرح این نکته که کار فلسفه در مفهوم جهانی اش، یافتن پاسخ برای پرسشهای چهارگانه است،نظری درباره ی انسان شناسی فلسفی،به عنوان عاملی بنیادین و زیربنایی برای فلسفه مطرح نمود».(2) پیش از کانت، «اندیشه ی لاک، بستر مناسبی برای تصویر انسان عصر روشنگری و زمینه ای برای طرح ایده کرامت انسان بود.لاک انسان را ساکن خردمند این جهان می داند و وجه امتیاز او را از حیوانات قوه عقل معرفی می کند.تأکید او بر عقل و آزادی در نظریه سیاسی اش، توجه به شان و منزلت انسان می باشد.».(3) هیوم نیز از جمله اندیشمندانی بود که در طرح این نظریه، بر کانت تاثیر گذاشت؛ اما به صورت سلبی. هیوم با این نظر که: «هیچ فرد آدمی جز مجموعه ای از ادراکات نیست،دیگر جایی برای طرح مسئله ی کرامت انسان به عنوان یک امر ارزشی باقی نمی ماند.این نهایت فروکاستی انسان و تباهی شان او بود؛زیرا از یک سو،قدرت عقل نظری را تنزل داد و از طرف دیگر مفهوم عقل عملی را آشکار نمود،تا جایی که اخلاق را جلوه ای از طبیعت انسان می دانست».(4)
روسو هم از جمله اندیشمندانی بود که قبل از کانت دغدغه های انسان شناسی داشت؛ «آثار روسو بیانگر اشتیاق او به بازگشت انسان به خویشتن است؛چرا که از نظر او،گوهر طبیعی انسان همواره به وسیله ی آزادی فردی فاعل مکتفی به ذات تعریف می شود که همه ی انسانهای طبیعی در داشتن آن کاملا برابر هستند».(5) اما تاثیر جامعه‌ی بعد از کانت از اندیشه‌ی کانت، بسیار بیشتر از تاثیر کانت از اندیشمندان قبل از خودش بود. عصر جدید نشان می دهد که بعد ازهجدهم، متاثر از کانت، کرامت انسان مبنای اخلاق مدرن قرار گرفته است، کرامتی که جدا و مستقل از متافیزیک است. در نظام فکری کانت، آدمیان از جایگاه ویژه ای برخوردارند. انسان دارای یک ارزش ذاتی است و همین امر او را از مخلوقات دیگر متمایز می کند. «کرامت، نخستین و ابتدایی ترین ضمانت اجرایی در زندگی انسانهاست که بر اساس آن،انسان،فارغ از همه ی ویژگی های نژادی،دینی، و.... از ارزش ذاتی یکسان و جایگاه ویژه ای برخوردار است».(6)

الف: کرامت و احترام، ذاتی انسان است

احترام یکی از ویژگی های انسان است که در طبیعت فقط به انسان تعلق می گیرد. «انسان موجود دارای حرمت است،یا می توان گفت که تنها موجود محترم است.این خاصیت به هیچ یک از اشیاء طبیعی تعلق نمی گیرد.اشیاء طبیعی ممکن است تمایل، عشق یا ترس انسان را به خود برانگیزند،اما هیچ گاه احترام او را نسبت به خود برنمی انگیزند.احساسی که در وجود انسان نسبت به این امور برانگیخته می شود از نوع تحسین و ستایش است (نه احترام)...».(7)
کانت کرامت را صرفا مربوط به انسان می داند، حتی در مورد خداوند فقط قداست را به کار می برد، و احترام و کرامت را مخصوص انسان می داند؛ «قداست که از صفات خدایی است،غیر از حرمت است که صفتی انسانی است. پس حرمت خاص انسان است».(8)
کانت ارزش و کرامت را به این معنا ذاتی انسان می داند که هیچ موجود یا شی دیگری از آن برخوردار نیست. کانت معتقد است که: «اگر اشیاء اصولا ارزشی داشته باشند، صرفا عارض و مشروط است. به عبارت دیگر اشیاء اعم از اینکه محصول طبیعت باشند یا مصنوع انسان، فقط تا جایی ارزش دارند که شخصی آنها را ارزشمند بداند. خواه به دلیل فایده‌ی آنها و یا به دلیل احساسی)).(9) و به همین دلیل است که کانت از مفهوم «شخص» یاد می کند که انسانها شخص هستند و نباید هرگز به عنوان «شی» دیده شوند. از نظرکانت: «ما انسانها چنین موجوداتی هستیم و به این دلیل «اشخاص» نامیده می شویم.ما ارزش عینی داریم و باید نزد همه کس غایت محسوب شویم».(10)کانت،موجودات عقلانی را،غایتی نفسی می داند که از دیگر موجودات متمایز هستند.یعنی به عنوان چیزهایی که نباید صرفا همچون یک وسیله به کار روند».(11)

ب: «غایت فی نفسه» بودن انسان

کانت، موجودات عقلانی را «غایتی نفسی می داند که از دیگر موجودات متمایز هستند.یعنی به عنوان چیزهایی که نباید صرفا همچون یک وسیله بکار روند».(12)
تاکیدکانت بر کرامت انسانی، مبنای نظریه‌ی سیاسی وی نیز هست. «کانت نمی خواست رویه های دولت پروس را که به منظور،بهره مندی از امتیازات و یژه اتخاذ شده بودند،الگوی قانون برای خود قرار دهد؛ زیرا آن رویه ها دقیقا همان بی احترامی به انسان، بودند که او می خواست از دایره اخلاق حذف شوند.بنابراین او به یکی از سنتهای دیرین فلسفه روی آورد که قوانین طبیعت را الگوی قوانین حاکم بر جهان اخلاق تلقی کنیم.این گونه قوانین از جهت صوری عموما صادق اند،و میان افراد قائل به تبعیض نمی شوند».(13) کانت از انسانها می خواهد که اول خود و بعد دیگران را به عنوان ابزار تلقی نکنند، و از فعلهایی که انسان را از «غایت صرف بودن» دور می کند، بپرهیزند. «چون مکلفیم که به نحوی شایسته با شان اخلاقی خویش زندگی کنیم،پس ملزم و موظفیم هم از نگرشها و هم اعمال منافی با کرامت خود و دیگران مانند دروغ و خست و فرومایگی و نوکر صفتی بپرهیزیم».(14)
بسیار جالب به نظر می رسد که وقتی کانت بیان می کند که نباید به انسانها به چشم ابزار و وسیله نگریسته شود، این قاعده شامل خود شخص هم می شود. یعنی حفظ حرمت خویش واجب است و هیچ انسانی مجاز نیست که جهت نیل به اهداف خویش، تن به پستی، حقارت و چاپلوسی و تزویر بدهد. چون در این صورت به خویش بی احترامی روا داشته است.
به نظر نگارنده، در شیوه‌ی مطلق گرایی کانت نوعی پیامد گرایی نهفته است. زیرا او به تبعات نسبی انگاری واقف بود، که اگر به کرامت و حرمت انسانها به صورت نسبی نگاه شود، چه تبعات خطرناکی در پی خواهد داشت. کانت معتقد است، در همه‌ی مکانها و زمانها، انسان دارای احترام است. «کسانی که می گویند حقوق و تکالیف نسبت به اوضاع و احوال دینی، تاریخی و فرهنگی و غیره متغیر است، پس اساس آنچه به عنوان حقوق بشر اعلام شده است و سازمان ملل متحد آنرا بر همه‌ی ملتها واجب شمرده چیست؟ پاسخ از دیدگاه کانت: کرامت انسان، اگر دنیا زیر و رو شود، همچنان پابرجاست.(15) زمانی که کانت این آراء را در مورد برابری انسانها اتخاذ کرد، بسیار افراطی تلقی می شدند. زیرا در تضاد با معمولی ترین نوع حکومت بود و هم در تضاد با اعتقاد نسبی به اینکه احترام اشخاص به رتبه‌ی اجتماعی و موقعیت آنها و ابسته است. کانت استدلال میکرد که: «آنچه به هرکس کرامت می دهد نه مقام اجتماعی یا استعدادی ویژه و یا موقعیت،بلکه نیروی فطری عقل است».(16)
کانت خود به نظر خویش در مرحله‌ی عمل بسیار معتقد بود و در ماجرای مشهور اواخر عمر او که هنگام بیماری پزشک بر بستر وی حاضر شد و وی با سختی تمام به احترام او بلند شد، هم مشخص و مشهود است. «وقتی کانت می گوید ارزش انسانها از هر مخلوق دیگری بالاتر است، منظورش آن نیست که لفاظی کرده باشد،بلکه آنرا یک حکم عینی درباره جایگاه انسان در سلسله مراتب موجودات می داند».(17)

ج: مبنای کرامت و احترام انسان

در نظر کانت انسان دارای احترام ذاتی است، و این چیزی نیست که از او سلب شود یا به او عطا گردد. اما پرسش این است که چرا انسان محترم است؟ آیا انسان به خودی خود در نظام خلقت از جایگاه خاصی برخوردار است؟ کرامت انسان از مسائلی است که در اندیشه کانت به صورت نظام مند طرح گردیده و در سراسر آثار او به ویژه عقل عملی از آن یاد شده است.
درفلسفه کانت می توان عناصری یافت که اساس کرامت انسان و ارزش ذاتی او محسوب می گردند. یکی از این عناصر «عقلانیت و فرزانگی» است. «دراندیشه ی کانت؛عقل بالاترین قوه ی نفس و معرفت عقلانی،بالاترین مرحله شناخت محسوب می شود.عقل؛در کتاب نقد عقل عملی کانت معنای متفاوتی دارد،اما آنچه در اینجا مورد نظر است،گسترده ترین معنای آن است که به عنوان منبع و سرچشمه تمام عناصر فاعل شناخت می باشد و دو جنبه ی نظری و عملی دارد».(18) کانت به عقل انسان بسیار معتقد است و اینکه نباید هیچ مانعی بر سر تصمیمهای عقل باشد. کانت با تعیین محدودیتهای عقل نظری، توجه خاصی به عقل عملی مشترک بین انسانها دارد و به کاربرد همگانی عقل که باید همیشه آزاد گذاشته شود معتقد است. عقل در نظر کانت، اصل انسان است و از قداست برخوردار است. «عقلانیت چیزی نیست جز تجلی الوهیت در ذات انسان».(19)
در انسان شناسی اخلاقی کانت؛ موجودی صرفا در قلمرو غایات قرار می گیرد که، «به طور کلی قانونگذار باشد. هرچند که خود نیز تابع این قوانینن باشد».(20) و لازمه‌ی قانونگذاری هم بهره مند بودن از عقلانیت است. کانت می گوید: «آنچه ما را دارای ارزش می کند «انسانیت» است.یعنی شخصیت اخلاقی که ما را بر جانوران محض به مراتب برتری می بخشد».(21) انسان براساس عقلانیت، آزاد و خودآیین است. «ما فاعلانی هستیم خود قانونگذار که قانون اخلاقی در درونمان جا دارد».(22)

د: الزامات کرامت انسان در رفتار با خویشتن

در مباحث قبل بیان کردیم که از نکات بسیار قابل توجه در بحث کرامت انسانی، توجه کانت به کرامت «خویشتن» است. او بیان می کندکه، فرد باید از افعالی که کرامت او را خدشه دار می کند، خودداری کند. کانت احترام شخص نسبت به خویش را در کتاب درسهای قلسفه اخلاق، به صورت مفصل بیان می کند. وی، اول از خودکشی به عنوان مسئله ای که ناقض کرامت شخص است یاد می کند.

1-خود کشی

کانت خودکشی را بزرگترین نقض تکلیف در برابر خویشتن می داند. «زشتی این امور ذاتی آنهاست. خودکشی به این دلیل زشت نیست که خدا آنرا ممنوع کرده است،بلکه به این دلیل آنرا ممنوع کرده است،که عملی زشت است».(23) کانت خودکشی را لازمه‌ی تناقض می داند، زیرا: «از سویی هدف انسان کمک به سعادت است که نهایتا ارزش آن از رابطه اش با ما سرچشمه می گیرد، و از سویی دیگر،خواهان نابودی سرچشمه و منشا آن ارزش، یعنی خود ماست، و بدین گونه اخلاق را از جهان بر می اندازد».(24) پس اینجا با قاعده ای از اخلاق روبه روییم که ما را ملزم میکند که هرگز خویشتن را در جهت آسایش خویش به کار نگیریم. چون «در جریان خودکشی،انسان، آزادی و قوای خود را بر علیه خویش به کار می گیرد، انسانیت خود را تبدیل به جسد می کند. انسان در واقع فقط می تواند در مورد اوضاع و شرایط خود اقدام کند، نه شخصیت خود. زیرا شخص انسان غایت است نه وسیله».(25)
ازنظر کانت انسان باید قوای خود را در جهت بقای خود استفاده کند. در این تفکر، خودکشی، «بزرگترین ضدیت با تکلیف انسان نسبت به خود اوست؛زیرا از این طریق شرط اجرای هرگونه تکلیف از انسان سلب می شود، این عمل کار مخزن اراده ی آزاد انسان را مسدود می کند».(26)
کانت می اندیشد که انسانی که نتواند حرمت خویش را نگه دارد و از تکالیف خویش نسبت به خودش، سر باز زند و ضعف نشان دهد، به هیچ وجه نمی توان از وی انتظار داشت که بتواند نسبت به دیگران هم ادای تکلیف کند. اما کسی که «تکلیف خود را نسبت به خود مراعات کند، می تواند اهل زندگی باشد».(27)
از نظر کانت: «تکالیف انسان نسبت به خویش شرط و پایه و اساس مراعات تکالیف نسبت به دیگران است».(28)

2-تکالیف سلبی دیگر در قبال خویش

ما نسبت به خود تکالیف سلبی دیگری هم داریم؛ مثلا: «تنگ چشمی و خست ناقض عزت نفس است زیرا بدین معناست که وجود خویش را صرفا وسیله ای برای گردآوردن اشیاء محض تلقی کنیم».(29) و حتی «اعمالی که به خود انسان و جسمش زیان می رسانند، نباید وجود داشته باشند. ما در مقابل کرنش و تن به حقارت دادن افراد، بی تفاوت نمی مانیم. چنین افرادی شخصیت خود را در معرض بدنامی قرار می دهند». (30)
هیچ کسی، حق ندارد بدن خود را جهت کسب درآمد، وسیله‌ی سرگرمی و استهزاء مردم قرار دهد و مثلا برای تهیه خوراک و نوشیدنی به حرکات تمسخرآمیز اقدام کند. «کسانی که در ازای این کار به او پول داده اند،تن به بدنامی داده اند.پس انسان نمی تواند بدون اینکه شخصیت خود را لکه دار کند تمایلات دیگران را ارضا نماید». (31)

3-نکات ایجابی احترام به خویشتن

علاوه بر نکات سلبی، کانت به مسائل ایجابی که باعث احترام افزاییی می شوند هم توجه دارد. کانت از «خودحرمتی» یاد می کند که انسان باید خود، احترام خویشتن را حفظ کند. وی تشریح می کند که انسان نباید زمانی که خود را با دیگران مقایسه می کند خود را دست کم بگیرد و یا بیش از دیگران بشمارد.
کانت بر این عقیده است که انسان فقط باید خویش را با قانون اخلاقی مقایسه کند. زیرا انسان را متواضع می گرداند. البته این تواضع در مقابل دیگران نیست، بلکه در مقابل قانون اخلاقی است که چقدر از آن فاصله گرفته ایم. «تواضع عبارتست از تقلیل عظمت تصوری که ما از ارزش اخلاقی داریم،از طریق مقایسه رفتار خودمان با قانون اخلاقی،انسان را متواضع می گرداند».(32) این نگاهی نوین بود به ارتباط اخلاقی انسانها با هم، که انسانها معیار اخلاق نیستند که ما در مقابل آنها اظهار تواضع کنیم، بلکه قانون اخلاقی، خود معیار سنجش انسانهاست. از این بحث نتیجه میشود که، مقایسه انسانها با هم، اساسا باطل است.

ه: الزامات کرامت انسان در رفتار با دیگران

1-احترام به دیگران

کانت تجلی اخلاق مداری یک شخص را در احترام به آزادی و کرامت اشخاص دیگر می داند. جایی که هیچ گونه نگاه وسیله ای وجود ندارد و فقط «شخصیت» شخص مدنظر قرار دارد. در فلسفه‌ی کانت، جایگاه هر انسان به عنوان مخلوق آگاه و عاقل، در برابر هرگونه استفاده ابزاری از او برای رسیدن به هدف دیگران، مقاومت می کند. کانت نیزخود، بسیار به اخلاقی که طراحی کرده بود و جایگاه انسان در این سیستم معتقد بود. و این احترام به تمام موجوداتی که عقلانیت دارند تعلق می گیرد، بدون توجه به موقعیت شغلی و منزلت اجتماعی که دارند. ممکن است ما نخواهیم در درون و برون بپذیریم که همه کس اخلاقا مساوی با ماست. بنابراین کانت می گوید: «احترام به اشخاص،واجب است.به این معنا که،اخلاقا برعهده ی ماست. ما بدون قید و شرط، به رغم هر احساس بی تفاوتی یا بیزاری ممکن، مکلف به پذیرفتن کرامت همه اشخاصیم. هیچ امکانی یا اتفاقی در مورد دیگران، و هیچ رابطه ای بین ما و آنان، به کرامت ذاتی ایشان و به احترامی که به آنان مدیونیم،ربطی ندارد».(33)
مهر، تنفر و عاطفه‌ی ما نباید باعث شود که فردی را نسبت به فرد دیگر برتری دهیم. احترام اساسی و بنیادینی که حق همه‌ی اشخاص است، نه مبتنی بر موفقیتها و موقعیتهاست، و نه حتی بر منش نیک اخلاقی. «کانت مصرانه می گوید؛حتی افراد اخلاقا فرومایه و فاسد نیز مشمول گریز ناپذیر قانون اخلاق است و بنابراین،حق احترام دارد.زیرا خودآیین یعنی برخوردار از توان و ظرفیتی است که اراده یا نیت خیر در او پرورش یابد».(34)
کانت تأکید مکرر دارد، که احترام فقط به اشخاص تعلق می گیرد و نه به اشیاء، و آن چیزی که اشیاء در وجود ما نسبت به خود برمی انگیزاند، احترام نیست، بلکه تحسین است. «احترام همیشه فقط در مورد اشخاص به کار می رود.اشیاء نمی توانند تمایل ما و اگر در زمره ی حیوانات باشد حتی محبت ما را برانگیزانند و همچنین می توانند، همانند دریا،آتشفشان، حیوان شکاری، بیم ما را موجب شوند.ولی هرگز احترام برنمی انگیزانند».(35)
در تفکر کانت، ما به همان اندازه که حق احترام دیدن از دیگران را داریم، دیگران نیز به همان اندازه در احترام دیدن از ما محقّ هستند. دیگران، «سلبأ،برترین شرط محدود کننده ی همه غایات ذهنی اند».(36)
نباید عملکرد ما، خودآیینی و شأن دیگران را نقض کند. و نمی توانیم دیگران را در جهت رسیدن به اهداف خویش، خوار و ذلیل بداریم. و در اینجاست که کانت قاعده‌ی کرامت دیگران را مطرح می کند، که چنان رفتار کنیم که بتواند قاعده ای عام شود. کانت دروغ را نیز مانند دزدی و ضرب و شتم، غیراخلاقی می داند، زیرا از شخص صرفا به عنوان وسیله برای رسیدن به هدف استفاده شده است. و ما باید بسنجیم که مایل هستیم دروغ به عنوان قاعده ای عام درآید؟ برخی معتقدند که تنها کار کانت در اینجا این بوده که «قاعده ی طلایی» را به صورتی دیگر بیان می کند. اما کانت؛ «استدلال می کند و می گوید که «قاعده ی طلایی» حتی هنگامی که به صورت هنجارهای سلبی بیان شود، نقایص مهم دارد،زیرا به چگونگی رفتار با دیگران مربوط می شود و تکالیف انسان نسبت به خویش را نادیده می گیرد.به علاوه،در مورد تکالیف سلبی در قبال دیگران،بر استحقاق آنان به احترام یا تکلیف نیکخواهی نسبت به ایشان تأکید نمی کند».(37)
کانت ستایش اخلاق را مدنظر دارد، به این معنا که ناخودآگاه در برابر کسانی که از شرافت اخلاقی بالاتری برخوردارند، سر تعظیم فرود می آوریم. اما این عملی درونی است. وی نقل قولی از فونتنل دارد که می گوید: «خود من در برابر یک مرد بزرگ تعظیم می کنم اما روحم نه».(38) و در ادامه خود کانت می افزاید که؛ «و من می توانم اضافه کنم که در برابر مرد کوچک و ساده ای که شرافت وی را برتر از شرافت درون خویش یافته ام،خواهی نخواهی روح من سر تعظیم فرود می آورد.هرچند که ممکن است،اصولا سرم را چنان بالا نگه دارم که او نتواند موقعیت برترم را نادیده بگیرد.چرا چنین است؟زیرا نمونه ی وی قانونی را در برابرم می نهد که چون آنرا با رفتارم بسنجم،خودپسندی ام را خوار و خفیف می سازد».(39)

2- نیکخواهی برای دیگران

کانت علاوه بر احترام و شأن ذاتی که برای انسانها قائل است، بر این اعتقاد است که درعمل نیز باید نیکخواه باشیم. باید به دیگران محبت اخلاقی داشته باشیم، زیرا سبب می شود که دغدغه‌ی امیال و نیازهای ایشان را به دل بگیریم. «به موجب شرط اخلاقی قانون عام رواست که نیکخواه باشیم،فقط مشروط بر آنکه دیگران را نیز همگی مشمول نیکخواهی کنیم».(40) کانت مردم گریزی را متناقض با نیکخواهی می داند، کانت، معتقد است که نیکخواهی باید به صورت عملی باشد، «یعنی در اختیار کردن ضابطه نیکوکاری ظاهر شود،به معنای نیکخواهانه عمل کردن و کمک به خوشی و آسایش دیگران».(41) ما تا زمانی که؛ «به دیگران یاری نرسانده ایم، به آنان احترام کافی نگذاشته ایم».(42) باید منافع دیگران را منافع خویش بدانیم و اخلاقا موظفیم کمک کار دیگران باشیم تا مانند عاملانی آسیب پذیر و منفعل زندگی نکنند. و همین نیکخواهی و نیکوکاری وظیفه‌ی ایجابی احترام به دیگران است. کانت دراشکالی که به قاعده‌ی زرین داشت، همین نکته را هم عنوان کرد که این قاعده صرفا مسائل سلبی را بیان می کند و نیکخواهی و نیکوکاری را به عنوان وظیفه‌ی ایجابی در نظر ندارد.
ما موظف هستیم که به دیگران عملا یاری برسانیم اما اگر تصمیم بگیریم فقط به فلان اشخاص یا برنامه ها کمک کنیم، از شمول عام ضابطه‌ی دلمشغولی به حال دیگران تخلف نکرده ایم؛ «دلیل اول اینکه موظف نیستیم برای کمک به سعادت دیگران، سعادت خویش را کاملا فدا کنیم. دلیل دیگر: هر کس امکانات و منافع و قدرت محدود در اختیار دارد».(43)
در اندیشه‌ی کانت نیز، اخلاقا هیچ اشکالی ندارد، که به دغدغه های کسانی که با ما پیوند عاطفی یا خانوادگی دارند، بیشتر اهمیت بدهیم؛ همانطور که، «تکالیف ما نسبت به خویش از تکالیف ما نسبت به دیگران مهمتر است».(44)

3-کیفرگرایی به عنوان وظیفه‌ی اجتماعی

در اندیشه های جرم شناسانه و حقوقی دیدگاههای متفاوتی نسبت به کیفرگرایی وجود دارد. هم در مورد تناسب کیفر با جرم و هم در مورد وجود کیفرگرایی. کانت معتقد بود که در صورت وجود جرم باید کیفر متناسب با آن جرم نیز وجود داشته باشد. «وقتی کسی که از آزار و رنجاندن مردم صلح جو لذت می برد،باید سرانجام یک تنبیه درست و حسابی دریافت کند،البته آسیبی به وی وارد می شود،اما همگان این کار را تأیید می کنند و آنرا فی نفسه خیر تلقی می کنند،حتی اگر هیچ نتیجه ای از این کار حاصل نشود».(45)
بدین ترتیب مجازات کردن افراد ممکن است که بر میزان رنج و بدبختی موجود در جهان بیفزاید اما از نظر کانت این موضوع اشکالی ندارد، و کسی که رنجی را بر دیگران تحمیل کرده است باید آنرا تحمل کند. «کانت به هیچ وجه با توجیه فایده گرایانه ی مجازات موافق نیست،و در عوض ادعا می کند که مجازات باید با دو اصل مطابقت داشته باشد.نخست آنکه افراد باید صرفا به این دلیل که مرتکب جرم شده اند مجازات شوند،و نه به دلیل دیگر.هرگز نمی توان مجازات قضایی را صرفا به عنوان وسیله ای در جهت تحقق یک خیر دیگر،خواه در ارتباط با خود مجرم و خواه در ارتباط با جامعه مدنی تجویز کرد.بلکه در تمام موارد باید فقط بدان دلیل بر فردی که متحمل آن خواهد شد اعمال شود که وی مرتکب جرم شده است.دوم آنکه:کانت می گوید این موضوع حائز اهمیت است که مجازات متناسب با وخامت جرم باشد».(46)
کانت در کیفرگرایی پیامدگرا نبود، شاید مهمترین دلیل تأکید وی بر این مسئله این باشد که اخلاق و حقوق دیگران در مرتبه‌ی قداست قرار دارد. به همین دلیل است که می گفت: «اگر به دیگری تهمت بزنید،به خودتان تهمت زده اید،اگر از مال دیگری بدزدید،از مال خودتان دزدیده اید،اگر دیگری را بزنید، خودتان را زده اید،اگر دیگری را بکشید،خودتان را کشته اید».(47)

نتیجه گیری

کانت از جمله کسانی بود که در صدد بود، کرامت از دست رفته‌ی انسان را به وی باز گرداند. همه‌ی انسانها به صرف انسانیت و داشتن عقلانیت، از کرامت و منزلت برخوردارند و دیگران باید این احترام را پاس بدارند و انسانیت را به عنوان غایت لحاظ کند. تاکید وافر کانت بر مساله‌ی کرامت و احترام انسان بیانگر یکی از اصول بنیادی اخلاق و سیاست و دین است که امروزه در قضاوتهای اخلاقی معمولی تقریبا بر همه کس مفروض و مسلم است. برخی از شارحان کانت این قسمت از اخلاق کانت را جذاب ترین صورت بندی امر مطلق می دانند. و تمام کرامت و احترام انسان به واسطه‌ی داستن عقلانیت است. این موجود عاقل اول باید خویشتن را به عنوان موجود غایی تصور کند و بعد دیگران را.

پی‌نوشت‌ها:

1. کارشناس ارشد فلسفه
2. هانس دیرکس، انسان شناسی فلسفی،پیشین،ص 9
3. محمودپور دهکردی،کرامت انسان، ص 214
4. همان،ص 215
5. هانس دیرکس، انسان شناسی فلسفی، ص 103102
6. محمد پور دهکردی، کرامت انسان،ص 216
7. منوچهر صانعی، انسان در اندیشه ی کانت، ص 22
8. همان، ص 23
9. راجر سالیوان، اخلاق در فلسفه ی کانت، ص 109
10. همان، ص 109
11. همان، ص 140
12. همان، ص 140
13. راجر سالیوان،اخلاق در فلسفه ی کانت ،ص 93
14. همان، ص 93
15. همان،ص 20
16. همان، ص 44
17. جیمز ریچلز،فلسفه اخلاق، ترجمه آرش اخگری، ص 199
18. سیما محمدپور دهکردی، کرامت انسان، ص 101
19. کانت، دین در محدوده عقل تنها، پیشین، ص 34
20. هانس دیرکس، انسان شناسی فلسفی، ص 142
21. راجر سالیوان،اخلاق در قلسفه ی کانت، ص 109
22. همان، ص 110
23. کانت، درسهای فلسفه ی اخلاق، پیشین، ص 167
24. راجرسالیوان،اخلاق در فلسفه ی کانت، ص 116
25. کانت، درسهای فلسفه اخلاق، ص 168
26. همان، ص 203
27. همان، 165
28. همان، ص 165
29. راجرسالیوان، اخلاق در فلسفه ی کانت،ص 116
30. کانت، درسهای فلسفه اخلاق، ص 165
31. همان، ص 166
32. همان، ص 176
33. سالیوان، اخلاق در فلسفه ی کانت. ص 112
34. همان، ص 112
35. کانت، نقد عقل عملی،پیشین، ص 61
36. راجر سالیوان،اخلاق در فلسفه ی کانت، ص 118
37. همان، ص 120
38. کانت، نقد عقل عملی،ترجمه رحمتی،ص 129
39. همان، ص 129
40. راجرسالیوان،اخلاق در فلسفه ی کانت،،ص 121
41. راجر سالیوان،اخلاق در فلسفه کانت،پیشین،ص 122
42. همان، ص 122
43. راجر سالیوان،اخلاق در فلسفه کانت،ص 123
44. همان، ص 123
45. جیمز ریچلز،فلسفه اخلاق،ترجمه آرش اخگری، ص 199
46. جیمز ریچلز،فلسفه اخلاق. ص 203
47. همان، ص 204

کتابنامه:
. کانت امانوئل. نقد عقل عملی. ترجمه انشاء الله رحمتی، تهران، انتشارات ثقلین، چاپ دوم،1385.
.----------. درسهای فلسفه اخلاق. ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی. انتشارات نقش و نگار، تهران 1378.
.----------. دین در محدوده عقل تنها. ترجمه منوچهر انعی، تهران، نقش و نگار،1380
. سالیوان، راجر. اخلاق در فلسفه کانت. ترجمه عزت الله فولادوند، طرح نو، تهران 1380.
. صانعی دره بیدی، منوچهر. جایگاه انسان در اندیشه کانت. ققنوس، تهران،1384.
. محمد پور دهکردی، سیما. کرامت انسان از دیدگاه ملاصدرا، بوستان کتاب،1391
ریچلز، جیمز. فلسفه اخلاق. ترجمه آرش اخگری، حکمت، تهران؛1389
هانس دیرکس، انسان شناسی فلسفی، ترجمه محمد رضا بهشتی، (هرمس، 1380



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط