مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم *** در کار چنگ و بر بط آواز نی کنم
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت *** یک چند نیز خدمت معشوق و مِیْ کنم
کی بود در زمانه وفا جام می بیار *** تا من حکایت جم و کاووس کی کنم
از نامه ی سیاه نترسم که روز حشر *** با فیض لطف او صد ازین نامه طی کنم
کو پیک صبح تا گِله های شب فراق *** با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست *** روزی رُخَش ببینم و تسلیم وی کنم
تفسیر عرفانی
1. دور باد از من که در وقت شکفتن گل، نوشیدن شراب را ترک کنم و توبه نمایم. من که مدّعی عقل و دانش هستم، این کار را کی می توانم انجام دهم؟
2. در محفل رندان و صاحبدلان، زهد و علم گذشته بی ارزش است، اما برای آنکه با وجد و سرور باده بنوشم، مطرب کجاست تا حاصل همه ی زهد و پارسایی و علم خود را در کار آهنگ چنگ و عود و نی صرف کنم؟
3. اکنون از بحث و جدل های مدرسه دلگیر و خسته شده ام؛ می خواهم مدتی را در خدمت معشوق باشم و به احوال دل خود برسم و او را کامیاب کنم.
4. چه وقت روزگار به کسی وفا کرده است؟ هستی این جهان فناپذیر است. جام شراب بیاور تا بنوشم و مست گردم و از غم زمانه آسوده گردم؛ آنگاه داستان و حکایت جم و کی کاووس را برایت بازگو کنم که روزگار با بزرگان تاریخ چه کرده است و عاقبت آنها چه شده است.
5. از نامه ی سیاه اعمال خود هراسی به دل راه نمی دهم، زیرا که در روز قیامت به لطف و بخشایش پروردگار، صد گونه از این نامه های سیاه هم که داشته باشم، در هم پیچیده خواهد شد و کیفر گناهان از سرم خواهد گذشت (شاید خواجه امیدوار است که در برابر فیض الهی، گناهانی چون میخواری و عاشق بودن به سبب اینکه موجب آزار دیگران نمی شود، بخشوده شود).
6. آن باد صبا، پیک عاشقان کجاست تا با او که سعادتمند و مبارک قدم است، از درد و رنج های شب های هجران و فراق یار بگویم و درد دل کنم؟
7. روزی که فارغ از تعلّقات این جهانی، روی دوست را به تماشا بنشینم، این جان و روح عاریتی و موقّتی را که او به حافظ سپرد، تسلیمش خواهم کرد.
/م