ای که مهجوری عشّاق روا می داری *** عاشقان را ز بر خویش جدا می داری
تشنه ی بادیه را هم به زلالی دریاب *** به امیدی که درین ره به خدا می داری
دل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکن *** بِه ازین دار نگاهش که مرا می داری
ساغر ما که حریفان دگر می نوشند *** ما تحمل نکنیم ار تو روا می داری
ای مگس، حضرت سیمرغ نه جولانگه توست *** عِرض خود می بری و زحمت ما می داری
تو به تقصیر خود افتادی ازین در محروم *** از که می نالی و فریاد چرا می داری
حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبند *** سعی نابرده چه امیّد عطا می داری
تفسیر عرفانی
1. ای یار! ای معشوقی که برای عاشقانت دوری و هجران را جایز می دانی و آنها را از کنار خود دور می سازی.
2. ای معشوق! در برابر امید و انتظاری که در این راه از درگاه خدا داری، عاشقان تشنه ی عشق را هم به آب گوارا و شیرینی دریاب؛ ای یار! برای رضای خدا به عاشقان و دوستداران بی شمار خود، عنایت و محبتی بکن.
3. ای معشوقی که چون جان عزیزی دلم را ربودی و عاشق خود کردی! آن را به تو بخشیدم و حلالت کردمت! از دلم بهتر از من مراقبت کن.
4. ای یار! اگر تو جایز می دانی که رقیبان و حریفان دیگر از جام شراب ما بنوشند، ولی ما این را تحمل نمی کنیم.
5. ای مگس! بارگاه بلند مرتبه ی سیمرغ، جایگاه پرواز تو نیست، با این کار آبروی خود را می بری و ما را به دردسر و زحمت می اندازی. ای مدعی! درگاه معشوق، جای ریاکاران و مدعیانی چون تو نیست.
6. تو به سبب گناه و تقصیر خود از این درگاه محروم ماندی، پس از دست چه کسی ناله می کنی و فریاد می زنی؟
7. ای حافظ! از پادشاهان، قدر و منزلت را در مقابل خدمت و بندگی طلب می کنند، تو که هیچ سعی و کوششی نکرده ای؛ بیهوده انتظار جه بخششی را داری؟
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول