تمدّن «یونان» اگر چه در سرزمینی کوچک و با ملّتی کم جمعیت به وجود آمد، امّا قدیمی ترین تمدّن اروپایی است و در تمدّن غرب جایگاه مهمّی دارد. چرا که غرب مدرن در زمینه ی تفکّر، فرهنگ، شیوه ی زندگی و سازمان حکومت، خود را دنباله رو تمدّن یونانی می داند. (1) بنابراین نگاهی گذرا به تمدّن یونان باستان می تواند به شناخت بهتر ما در خصوص تحوّلات بعدی فرهنگ مغرب زمین کمک نماید. هر چند بررسی های متعدّد تاریخی نشان می دهد که یونانی های باستان، تمدّن و [علوم] خویش را وامدار تمدّن های باستانی مشرق زمین مانند، «مصر»، «کلده»، «ایران» و «هندوستان» می دانند. (2) امّا از لحاظ مذهبی در یونان باستان به دلیل اعتقاد به اساطیر (افسانه ها و حکایات غیر واقعی) و اینکه هر یک از این اسطوره ها منسوب به یک ربّ النّوع بود، بنابراین ربّ النّوع پرستی (الهه ها یا خدایان متعدّد) رایج بوده است. مثلاً رعد و برق را ناشی از خشم ربّ النّوعی به نام زئوس (3) می دانستند و فعّالیت کوه آتشفشان را ناشی از آهنگری ربّ النّوعی به نام هفائیستوس (4) تلقّی می کردند. (5) بنابراین نوعی شرک و چندگانه پرستی در آن زمان متداول بوده است.
اوج شکوفایی علم و فلسفه در پیشینه ی فرهنگ مغرب زمین مربوط به قرن ششم قبل از میلاد است، (6) که با حضور دانشمندان و فلاسفه ی معروف یونانی مانند: تالس، آناکساگوراس، هراکلیتوس و بعدها نیز کسانی مانند: دموکریتوس، سقراط، افلاطون وارسطو شناخته شده است. صرف نظر از یکتا پرستی یا چند گانه پرستی فلاسفه ی «یونان» باستان که مورد مناقشه ی اندیشمندان عصر کنونی می باشد و مسلّماً در جهان بینی و نگرش فلسفی آنان مؤثّر بوده، مؤلّفه های اساسی غرب مدرن از همان زمان شکل گرفته است. نکته ی قابل توجّه در این مبحث تأثیرپذیری آموزه های یهودی به عنوان دین توحیدی، از مرام فکری یونان باستان است که اگر در توحیدی بودن یهودّیت (تحریف شده) شکّ و شبهه ای باشد، در شرک آلود بودن فضای آن زمان یونان، تردیدی وجود ندارد. به لحاظ تاریخی، یونانی شدن سنّت عبرانی و فرهنگ یهود (7) را پس از استیلای امپراتوری اسکندر مقدونی (341 تا 133 ق.م) می دانند. بر اثر فتوحات اسکندر و نظام یونانی گرایی، تجدّد خواهی در بین آنها راه یافت... در عصر حکومت سخت گیر (سلوکیان) فرهنگ یونانی بیش از پیش در بین یهود رخنه کرد. (8)
سؤال این است که چرا قوم یهود که تنها منادیان متعصّب دین توحیدی!! در زمانه ی خویش بودند، تحت تأثیر فضای شرک آلود یونانی ها قرار گرفتند؟ جان بی ناس پاسخ مجملی به این سؤال داده است:
هلنیزم (9) در دماغ متفکّران یهود تأثیراتی عمیق داشته است و آنها که از نامرادی های روزگار بدبین شده و از کتب انبیای خود ملول و مأیوس شده بودند، به آن گونه افکار گراییدند. (10)
امّا ادامه ی سؤال - به شکل دیگر- این است که، چرا یهود از کتب انبیای خود خسته و ناامید شده بودند؟ مشکل از انبیا بوده یا از قوم بنی اسرائیل؟ یا از کتب و منابع دینی تحریف شده ی منسوب به انبیا؟ با توجّه به ویژگی های قوم یهود در بخش نخست مقاله، آیا نمی توان گفت روحیه ی دین ستیزی و مخالفت با شرایع آسمانی بنی اسرائیل، زمینه ی مناسبی جهت پذیرش آموزه های غیر الهی و صرفاً تجربی و مادی تفکّرات یونانی بوده است؟ اگر هم معتقد باشند که آموزه های فلاسفه ی یونان باستان، جامع تر و کامل تر از یهودّیت بوده، آیا در الهی بودن وکامل بودن آیین یهود، نمی بایست شک کرد؟ بنابراین می توان نتیجه گرفت که حدّاقل در غیر الهی بودن یا به عبارتی شرک آمیز بودن یهودّیت (تحریف شده) با فلسفه ی غرب باستان اشتراک نظر وجود داشته است؛ چرا که هیچ جامعه ای تا آمادگی نداشته باشد، از فرهنگ بیگانه تأثیر نمی پذیرد. (11)
در این مجال شاید اشاره به برخی عقاید متفکّران «یونان» باستان که بعدها منشأ مؤلّفه های اصلی مدرنیسم در دنیای غرب متجدّد گردید، لازم به نظر می آید. سوفیست (12) ها که به عنوان حکیم ودانشور نیز از آنها یاد می شود، معلّمان حرفه ای بودند که فنّ خطابه و مناظره را تعلیم می دادند و وکلای مدافع برای دادگاه ها می پروراندند، که در آن روزگار (قرن پنجم ق.م)، بازار گرمی داشتند. این حرفه اقتضا می کرد که شخص وکیل بتواند هر ادّعایی را اثبات و در مقابل، هر ادّعای مخالفی را رد کند. سروکار داشتن مداوم با این گونه آموزش های مغالطه آمیز، کم کم این فکر را در ایشان به وجود آورد که اساساً حقیقتی ورای اندیشه ی انسان وجود ندارد. به عبارت دیگر حقّ و باطل تابع اندیشه ی انسان است. (13) بنابراین سوفیست ها را بنیان گذاران مکتب شک گرایی (14) می نامند.
به عنوان مثال از سوفیست های معروف، پروتاگوراس (485- 410 ق.م) است که می گوید:
مقیاس همه چیز، انسان است. هر کسی هر حکمی که می کند، مطابق آن چیزی است که فهمیده، پس حق است؛ زیرا حقیقت غیر از آنچه انسان می فهمد، چیزی نیست و چون اشخاص به طور مختلف ادراک می کنند... پس یک چیز هم راست است وهم دروغ و هم صواب و هم خطا. (15)
یا اینکه سقراط (470- 399 ق.م) نخستین کسی بود که خرد را برترین نیروی هستی بر شمرد و زندگی را از همین منظر بررسی کرد. همه ی سنّت ها و شرایع را مردود دانست و بر آن شد که مقدّسات اجتماعی بر کنار از خرد بی اعتبارند. (16)
عقل گرایی (17) یا اصالت عقل، غرب مدرن نیز منبعث از همین طرز تفکّر است. بعدها گسترش تمدّن یونانی توسط رومیان (نخستین ساکنان ایتالیای امروزی) و پس از شکست حکومت «مقدونیه» (باقی مانده ی امپراتوری اسکندر) در سال 148 ق.م. ادامه یافت. اوج اقتدار امپراتوری «روم» از سال 133 ق.م. بیش از یک قرن طول کشید. هر چند دولت رومیان در رفاه و تجمّل افراط گونه ای به سر می بردند، امّا مسائل جدیدی نیز شروع به خودنمایی کرد، مانند افزایش تعداد بردگان، مشکلات کشاورزان و کارگران و بحران های اجتماعی و اخلاقی. در این زمان تلاش رومیان برای وادار کردن یهودیان به پرستش امپراتور و پذیرش سنن و قوانین رومی به مقاومت یهودیان و جنبش ها واعتراضات آنها منجر می شد. چرا که تمامی مردم موظّف بودند، امپراتور را پرستش کنند. رومیان برای توسعه و تحکیم سلطه ی خود بر «فلسطین» که جزیی از قلمرو امپراتوری روم آن زمان (40 ق.م.) محسوب می شد و سرکوب معترضان یهودی از همکاری برخی کاهنان و پادشاهان یهودی مانند هرود (18) نیز بهره می برد. بنابراین با توجّه به این شرایط، یهودیان معتقد، منتظر نجات بخش خود جهت رهایی از این وضعیت نابسامان بودند. در چنین زمانی حضرت عیسی(عَلَیهِ السَّلام) دعوت خود را آغاز نمود و مورد استقبال مردم ستمدیده ی آن زمان قرار گرفت. (19) بنابراین عیسی مسیح در دامن جامعه ی یهودی «فلسطین» و فرهنگ یونانی - رومی حاکم بر آن سرزمین، ظهور و نشو و نما یافت. (20)
همان طور که در بخش نخست یاد آور شدیم، کاهنان و تحریف گران کهنه کار یهودیّت ابتدا با تهمت به حضرت مریم(سَلامُ الله عَلَیها)، حضرت عیسی (عَلَیهِ السَّلام) را زنازاده دانسته و منکر رسالت او شدند.
«قرآن کریم» در این باره می فرماید:
«وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلَى مَرْیَمَ بُهْتَاناً عَظِیماً ؛ (21)
و [نیز] به سزای کفرشان و آن تهمت بزرگی که به مریم زدند.»
امّا یهودیان پس از اعلام معجزه آسای حضرت عیسی (عَلَیهِ السَّلام) در گهواره، مبنی بر نبّوت خویش، شیوه ی تکذیب و کارشکنی را به گونه ای دیگر ادامه دادند، تا اینکه در پایان به دروغ اعلام کردند آن حضرت را کشته و به صلیب کشیده اند.
در این باره هم «قرآن کریم» می فرماید:
«وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَ مَا قَتَلُوهُ یَقِیناً ؛ (22)
و گفته ی ایشان که ما مسیح عیسی بن مریم (عَلَیهِ السَّلام)، پیامبر خدا را کشتیم و حال آنکه آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند لیکن امر بر آنان مشتبه شد وکسانی که درباره ی او اختلاف کردند قطعاً در مورد آن دچار شک شده اند و هیچ علمی بدان ندارند جز آنکه از گمان پیروی می کنند و یقیناً او را نکشتند.»
هر چند آزار و اذیت یهودیان معاند تا عروج ملکوتی حضرت مسیح (عَلَیهِ السَّلام) ادامه داشت، امّا به نظر می رسد مهم ترین اقدام تحریف آمیز و بدعت آفرین یهودیان در آیین مسیحیّت توسط شائول یهودی (پولس مقدّس) بود که به دروغ، مدّعی شد در حالت مکاشفه ای حضرت عیسی (عَلَیهِ السَّلام) او را از رسولان خود قلمداد نموده است. جان بی ناس معتقد است که پولس الهیات خاصّی پدید آورد و سبب شد مسیحیّت جهانی شود. از این روی پولس بزرگ ترین خدمت را در تحوّل تمدّن غربی انجام داده است. (23) در دیدگاه یهودی مسیحیان نخستین، عیسی (عَلَیهِ السَّلام) انسان و یکی از انبیای یهود است. از این رو پطرس (24) و دیگر حواریّون بر این نکته که حضرت عیسی (عَلَیهِ السَّلام) یکی از پیامبران یهود شناخته شود، اهتمام می ورزیدند... در مقابل، پولس برای حضرت عیسی (عَلَیهِ السَّلام) الوهیّت قائل شد و اظهار داشت:
عیسی مسیح موجود آسمانی است که طبیعت و ذاتیّت الوهی دارد، ولی تنازل فرموده، صورت و پیکر انسانی پذیرفت و از آسمان به زمین فرود آمد. او از این مرحله نیز تنازل فرمود و رضایت داد به صلیب کشیده شود. عیسی این درجات را از آن جهت پذیرفت که بار دیگر قیام کند، دست راست پدرش (خدای تعالی) بنشیند و قدرت مطلق بر مرگ و زندگی را در اختیار گیرد. (25)
بنابراین تجّسد خدا و تثلیت از میراث کاملاً شیطانی و غیر الهی بدعت های پولس (خائن) به شمار می رود. (26)
مهم ترین اختلاف پطرس و پولس در ساحت ابعاد عملی، در احکام عبادی، شریعت و فقه بود. پطرس بر لزوم رعایت شریعت پای فشرد، ولی پولس، با طرح اصل آزادی ضمیر و حریّت روح، به نفی شریعت پرداخت. به اعتقاد او، حقیقت مسیح در باطن مؤمن تجلّی می کند و او را به سر منزل صواب و رستگاری رهنمون می شود، به گونه ای که با آزادی روح در باطن، کارهای نیک انجام می دهد و از بدی می پرهیزد. از این جهت، ضرورت ندارد پیوسته به دستورهای رسمی و قوانین دینی رجوع کند و حلال و حرام را در یابد. (27)
به اعتقاد پولس، خداوند به دلیل گناه آدم، مجازاتی سنگین در قالب شریعت برایش وضع کرد وحضرت عیسی (عَلَیهِ السَّلام) به صلیب رفت تا مردم را از این مجازات (شریعت) نجات بخشد. پس مهم، ایمان به مسیح است نه عمل به شریعت. (28) بنابراین در خصوص وضعیت آغازین توسعه ی مسیحیّت، حدّاقل دو نکته روشن می شود:
اوّلاً مبنای رعایت آداب و مناسک عبادی که یک مؤمن می بایست به صورت مداوم انجام دهد، صرفاً به مراسم هفتگی دعا و نیایش در کلیسا منجر بشود که قاعدتاً آن هم شامل همه نخواهد بود و این موضوعی است که خیال خیلی از متدّینین! را نیز راحت می کند؛ چرا که مهم ایمان به مسیح است نه عمل به شریعت و از آنجا که ایمان، مقوله ای درونی و باطنی است، بنابراین لزومی ندارد، آدم خود را حتّی ظاهراً، مقیّد به انجام آداب و مناسک روزانه نماید. همچنین وقتی حضرت عیسی (عَلَیهِ السَّلام) به خاطر کفاره ی گناهان ما به صلیب کشیده شده است، بنابراین جزای گناهان مؤمنان و به عبارتی همه ی مسیحیان، پیشاپیش از طرف خدا داده شده، بنابراین جماعت مسیحی آزادند که هر گناهی اعم از صغیره تا کبیره را انجام دهند ونگران مجازات هم نباشند.
دیگر فقط آشامنده ی آب مباش، برای شکمت و ضعف های بسیار خود، شرابی کم، میل فرما. (29)
امّا شریعت از ایمان نیست بلکه آنکه به آنها عمل می کند، در آنها زیست خواهد نمود. (30)
امّا قبل از آمدن ایمان، زیر شریعت نگاه داشته بودیم و برای آن ایمانی که می بایست مکشوف شود، بسته شده بودیم. پس شریعت لالای ما شد تا ما را به مسیح برساند تا از [دارندگان] ایمان عادل شمرده شویم؛ لیکن چون ایمان آمده، دیگر زیر دست لالا نیستیم. (31)
زیرا هر گاه کهانت تغییر می پذیرد، البتّه شریعت نیز تبدیل می یابد. (32)
ملاحظه می کنید که بدعت های کفر آمیز پولس در آغاز شکل گیری مسیحیّت، چه پیامدهایی برای جماعت پیرو کلیسا به بار آورد. در اینجا نیز ردّ پای یهودّیت ضدّ خدایی به وضوح مشاهده می شود. همان تحریف و تفسیر به رأی مفاهیم دینی که در عصر مدرن از آن با عنوان هرمنوتیک (33) یاد می کنند. حتّی در روایات اسلامی نیز، از پولس به عنوان عامل کلیدی ایجاد انحراف و گمراهی در میان مسیحیان یاد شده است. (34) در هر صورت گسترش کلیسای مسیحی با آیین تحریف شده، فصل جدیدی را در تاریخ غرب به خود اختصاص داد. بررسی فراز و نشیب های گسترش کلیسای کاتولیک (35) خود مقال ومجال دیگری می طلبد، امّا در یک نگاه کلّی، جامعه ی مسیحیّت از فقر و محجوریّت و با شعار اصالت محبّت و زهد تحت سلطه ی امپراتوری «روم»، شروع و تا تسلّط بر ارکان تصمیم گیری حکومت رومیان و میل به اشرافیگری و تمامیّت خواهی تا پایان قرون وسطا (ق 14م.) ادامه پیدا می کند. این فاصله ی زمانی را که غلبه ی قطعی و رسمیّت دین عیسوی نیز نام نهاده اند (36)، همراه با اقتدار دنیوی و سیاسی عظیم دستگاه کلیسا در ایجاد وحدت «اروپا» در اثر تعالیم مذهبی و در کسوت زبان واحد لاتین وانجام مناسک دینی و عبادات به طور منظم و دائم بسیار مؤثّر بود، به طوری که اقوام و امم مختلف وگوناگون اروپا را تحت یک رژیم دینی واحد در می آورد... لیکن در نیمه ی دوم قرون وسطا با ضعف ایمان مسیحیان، طبیعتاً از اقتدار معنوی پاپ ها کاسته شد و به جای آن اقتدار دنیوی و ظاهری ایشان افزایش یافت. با دوری از اقتدار معنوی و انحطاط مرجعیّت دینی به تدریج بر دنیا داری و دنیا طلبی مسیحیان اروپا افزوده می شد. جنگ های صلیبی (37) با پوشش وجعل عنوان دین، اوّلین نشانه های دنیا طلبی عمومی در اروپاست که موجب هجوم و یورش مردم فقیر و مزدوران و دنیا طلبان غرب به ممالک اسلامی گردید. (38)
محاکم «تفتیش عقاید» (39) و صدور حکم ارتداد و کشتار غیر مسیحیان (از جمله یهودیان) و مخالفان با آموزه های کلیسای منسوخ کاتولیک در اواخر قرون وسطا (ق 13 م.) رخ داد. در این دوره هر گونه ابراز عقیده ای چه در حوزه ی دین و چه علم و فلسفه اگر مغایر با تفاسیر پاپ ها (اربابان کلیسا) بود، با تکفیر و در پایان اعدام روبرو می شد. ضمن اینکه وضعیت اجتماعی، اقتصادی جامعه نیز بدون تأثیر از فضای دینی و سیاسی آن زمان نبود. به هر حال به اعتقاد اکثر مورّخان و به صورت خیلی خلاصه می توان ویژگی های قرون وسطا را این گونه بر شمرد:
حاکمیت بلا منازع کلیسای متحجّر امّا اشرافی شده همراه با عدم پاسخ گویی به نیازمندی های زندگی مردم، افول وضعیت علم و فلسفه، ضعف حکومت های مرکزی، ضعف بنیه ی اقتصادی و تجارت، رواج فئودالیسم (بزرگ زمین داری همراه با استثمار) تنزّل شهر نشینی و گستردگی زندگی قلعه نشینی، جدال بی پایان شوالیه ها، جنگ های 200 ساله ی صلیبی و جنگ های دیگر. (40)
شاید به دلیل همین ویژگی ها است که برخی از قرون وسطا به دوران ظلمت و تاریکی یاد کرده اند. با این وجود هر چند سخن از تسلّط کلیسا به میان آمد، امّا باید توجّه داشت که مسیحیّت هیچ گاه مستقلاًّ و مستقیماً در رأس هرم قدرت سیاسی قرار نگرفت. اگر گفته می شود امپراتوری مسیحی، نه به این معناست که بر جسته ترین عضو دینی و روحانی کلیسا به قدرت سیاسی رسیده باشد؛ بلکه بدین معناست که امپراتوری «روم» به مسیحیّت گرایش پیدا کرده و زمینه ی ترویج مسیحیّت [تحریف شده] را فراهم آورده است. (41)
هر چند برخی از غربیان (و حتّی شرقیان) مترصّد این بودند که گناه تمامی نارسایی هایی دوران میانی (قرون وسطا) را به اسم کلیسا و دین مسیحیّت ثبت کنند، امّا حقیقت بر اساس مستندات تاریخی این است که جریان های سیاسی (حکومت) و مذهبی (کلیسا) هر دو در ایجاد نارسایی ها مقصّر بوده اند. (42) به گفته ی یکی از فلاسفه ی معاصر «فرانسه».
قرون وسطا چنانکه معمولاً می گویند، دوره ی ظلمت و جهل کامل نبوده است؛ بلکه می توان گفت رابطه ی بین «یونان» و تجدّد (مدرنیسم) در این دوره کاملاً قطع نشده بود. (43)
صرف نظر از این مطالب، به راستی در این دوران پر فراز و نشیب همراه با سیر قهقرایی فرهنگ غرب، وضعیت یهود چگونه بوده است؟
طیّ قرون وسطا، تمدّن مسیحی، یهود را طرد نمود و آنها را ملزم ساخت در مناطق جدا و به دور از شهرها زندگی کنند و لباس های متفاوت به تن نمایند و کلاه های خاصّی بر سر بگذارند. از آن پس یهود به شیاطین، قاتلان مسیح و اینکه بوی خاصّی از آن ها به مشام می رسد، توصیف شدند. همچنین متهم شدند به اینکه کودکان مسیحی را می کشند تا از خون آنها به جای شراب در فطیر (نان) عید فصح (44) (پسح) استفاده کنند. شاید اوج سخت گیری و آزار علیه یهودیان در جنگ های صلیبی بود که هزاران یهودی به دلیل امتناع از پذیرش آیین مسیحیّت، توسط مسیحیان به قتل رسیدند. (45)
به رغم محدودیّت های شدید علیه یهودیان، آنها جزو اوّلین کسانی بودند که در حوزه ی امپراتوری روم نفوذ و جمعیت ها، مراکز و مؤسساتی از جمله مراکز مهمّ مذهبی (مسیحی) در «فرانسه» تأسیس کردند. (46) و از جمله ی این تجمّعات یهودی می توان به اتّحادیه ی معماران یا ماسون ها که هسته ی اوّلیه و هسته ی اصلی تشکیل شهرها یعنی کلیساها را بنا کرده بودند، اشاره کرد. (47)
فراماسونری (48) از پنهان ترین و مهم ترین تشکیلات تأثیر گذار بر دنیای یهودیان و غیر یهودیان بوده که اواخر قرون وسطا با کاهش قدرت کلیسای کاتولیک از حالت صنفی (بنّایان و معماران آزاد) خارج و به عنوان یک محفل سیاسی و روشنفکری مطرح شد. (راجع به فراماسونری در مباحث آتی توضیحات بیشتری می آید).
ملاحظه می کنید که با وجود آن همه عداوت مسیحیان علیه یهودیان مانند طرد آنها از «انگلیس» در اواخر قرن 13 م. سوزاندن «تلمود» در «پاریس» و اخراج آنها از «فرانسه» در پایان قرن 14 م. (49) امّا آنها با همان شیوه ی پنهان کاری و به عبارتی به هر رنگی در آمدن، توانستند نقش مهم و حسّاسی در شهرک سازی و حتّی معماری کلیساهای دشمنان و قاتلان خود داشته باشند.
با توجّه به بررسی های تاریخی در «اروپا»، به نظر می رسد که نقش مهم دررشد و تحوّل یهودیّت مسیحی و مسیحیّت یهودی، به یهودیان مسیحی شده در «اسپانیا» طّی سال های 1391 تا 1492 م. و در «پرتغال» به سال 1497 م. باز می گردد، چون این یهودیان دارای پیروان و یارانی بودند که... مسیحیان جدید نامیده می شدند... برخی دیگر اندکی مسیحی شده بودند، به عبارت دیگر برخی از اعتقادات و آداب و رسوم مسیحیّت را پذیرفته بودند و مابقی به ایجاد هماهنگی میان اعتقادات و رسوم مسیحیّت و اعتقادات یهودیّت که اعتقادات اصلی ایشان به شمار می آمد، اهتمام می ورزیدند. به دلیل تشکیل دادگاه های «تفتیش عقاید» و آزار و اذّیت یهودیان، آنها مجبور به مهاجرت شدند و به طور قطع، مسیحیان جدید پای به هر کشوری که گذاشتند تعالیم و افکار و اندیشه های یهودیّت را نیز در آنجا منتشر می کردند. (50)
نکته ی شایان توجّه دیگر درباره ی یهودیان که سومبارت به خوبی آن در اثر ارزشمند خود «یهودیان و حیات اقتصادی مدرن»، به آن اشاره و سعی کرده نظریاتش را با ذکر دلایل متعدّد اثبات کند، این است که میان آوارگی و مهاجرت یهودیان و استقرار آنها از یک سو و فراز و نشیب های اقتصادی ملل کشورهای مختلف از سوی دیگر، رابطه ی خاصّی وجود دارد. (51)
به عبارت دیگر ورود یهودیان به هر سرزمینی از دلایل اصلی (یا تنها دلیل) خیزش و کامیابی اقتصادی و خروج آنها، باعث افت و رکود اقتصادی آن سرزمین بوده است. (52)
از سوی دیگر نباید فراموش کرد که این دوره مقارن با عصر نوزایی یا رنسانس است. دورانی که پس از قرون وسطا (ق 14 تا 17 م.) فصل جدیدی در فرهنگ غرب و زمینه سازی تمدّن مدرن ایجاد نمود. دورانی که به زعم ویل دورانت یک شیوه ی زندگی و تفکّر است که از طریق بازرگانی، جنگ و اندیشه ها از «ایتالیا» به سراسر «اروپا» گسترش یافته (53) و به تعبیر لوکاس یک دگرگونی مهمّ فرهنگی در اروپا تلقّی می شود. (54) برخی معتقدند ظهور مسیح (عَلَیهِ السَّلام) و رنسانس، دو نقطه ی عطف بزرگ در تاریخ اروپاست. اوّلی، نقطه ای که همه ی فرهنگ و مذهب اروپا را به سوی تفکّر بنیادین دینی فرا می خواند و دومی در مقابل، از حیث تفکّر و فرهنگ، غرب را متوجّه اومانیسم یا اصالت انسان می کند. (55) در نتیجه، رنسانس فرهنگ کلیسایی یونانی - رومی و سنّت های متحجّرانه ی سیاسی - اجتماعی هزار ساله را کنار زده و ابتدا با نهضتی ادبی - فرهنگی و پس از آن با تغییر در نگرش نسبت به علم و دانش، منشأ پیشرفت و ترقّی فنون و علوم تجربی گردید و در آخر نیز با اصلاح دینی (56) و قرائت جدیدی از مسیحیّت و ایجاد فرقه ی پروتستان توسط مارتین لوتر (57) تکمیل گردید.
نکته ی مهم در بحث اصلاح دینی که یک قرن قبل توسط دیگران شروع شده بود ودر پایان با اقدام لوتر به نهضت پروتستانتیسم تبدیل و بعد از آن منشأ تحوّلات گسترده ای در مسیحیّت گردید، اعتراض لوتر به کلیسای کاتولیک و محکوم نمودن آنها به جهت ظلم و ستم های کلیسا در طول قرون وسطا علیه یهودیان بود. لوتر اعتقاد داشت که مسیحیان و یهودیان از یک تبار زاده شده اند. (58) از سوی دیگر وی در کتاب خود «مسیح یهودی زاده شد»، خود را در حدّ سگ یهودیان معرفی می کند:
روح القدس خواست که تمام اسفار کتاب مقدّس فقط از طریق یهود نازل شود. یهود، فرزندان خداوند و ما مهمان و بیگانه هستیم، می بایست، به این رضایت دهم که به سان سگ هایی باشیم که از پس مانده ی غذای سرورانش بخورد، دقیقاً به سان زن کنعانی. (59)
این عرض ارادت لوتر به یهودیان وقتی بیشتر مشخص می شود که «دانشنامه ی یهود» اعلام می کند:
ضربه ی ویرانگری را که لوتر بر کلیسای کاتولیک وارد کرد در وهله ی اوّل از طرف یهودیان مورد حمایت قرار گرفت. (60)
برخی یهودیان، لوتر را یهودی پنهانکار (مارانو) متجدّد می دانند که تلاش نمود تا حقیقت دینی و عدالت را استوار سازد و نو آوری های او را اقدامی در راستای بازگشت به یهودیّت اعلام می دارند. (61)
لوتر نیز به تأسّی از پولس معتقد بود، ایمان و تنها ایمان برای نجات انسان کافی است و رحمت و لطف الهی تنها به وسیله ی اعمال نیست. (62) با همین عقیده، مرجعیّت دینی پاپ و کلیسای کاتولیک نیز انکار می شد. نکته ی مهمّ دیگر در نهضت اصلاح دینی که تأثیر مهمّی در تفکیک دین از سیاست یا همان ترویج سکولاریسم (63) دانست، این بود که بر اساس دستور «انجیل» که؛
مال قیصر را به قیصر و مال خدا را به خدا بدهید. (64) دیگر جهت انتقال و مشروعیّت بخشی حکومت پادشاهان، به پاپ و کلیسا نیازی نبود. به این ترتیب پادشاهان مستقیماً می توانستند حقّ الهی خویش را از خدا دریافت کرده و تنها پاسخ گوی خدا باشند، نه پاپ.
به این ترتیب لوتر نیز با اقتباس از افکار پولس که اوّلین انحراف ها را در دین مسیحیّت ایجاد کرد و بدعت های دیگری را به این دین افزود، بدعتی بر بدعت ها و تحریفی بر تحریف ها اضافه کرد تا اساس نگرش دینی عصر مدرن را رقم زده باشد. بنابراین پس از جنبش لوتریسم است که زبان عبری به عنوان ضروری ترین ابزار فهم «تورات»، در چاپخانه ها و مجامع فکری و قضایی اروپایی رواج پیدا کرده و یک قرن بعد هم (ق 17 م.) یاد گیری زبان عبری و مطالعات راجع به یهود، در «دانشگاه هاروارد آمریکا» اجباری می شود. (65) به این ترتیب در اینجا نیز ردّ پای یهود تحریف کننده، کاملاً مشهود است.
صرف نظر از اختلاف دیدگاه ها مبنی بر مترادف دانستن رنسانس با مدرنیسم به لحاظ تاریخ (ق 14 م.)، یا اینکه رنسانس را مقدّمه ای جهت تحوّلات پس از انقلاب صنعتی «انگلیس»(ق 17 م.) تحت عنوان مدرنیسم در نظر بگیریم، دوران تجدّد خواهی و مدرنیته ویژگی هایی دارد که قصد این نوشتار، بررسی اجمالی وتطبیق ویژگی های مطرح شده در بخش نخست کتاب است.
«فرهنگ آکسفورد»، مدرنیسم را به مثابه شیوه ها و اندیشه های نوینی تلقّی کرده که جانشین افکار و آرای سنّتی شده و مشتمل بر همه ی جنبه های حیات فردی و جمعی انسان غربی، به ویژه جوانب مرتبط با دین است. (66) تعابیر نوگرایی، تجدّد گرایی یا تجدّد خواهی را نیز معادل مدرنیسم در نظر گرفته اند.
بنابراین طبق تعریف، مدرنیسم را اندیشه ها ونگرش های نوین و متفاوتی نسبت به دین، علوم، فلسفه، سیاست، اقتصاد و سایر حوزه های فردی و اجتماعی در نظر گرفته ایم که از رنسانس آغاز گردید و بعد از انقلاب صنعتی «انگلستان» وعصر روشنگری (ق 17 م.) تنها ماشینی تر شده و سرعت بیشتری گرفته است.
همچنین مقصود ما از مدرنیته، روح، محتوا و فلسفه ی ایجاد مدرنیسم است که از رنسانس در غرب ایجاد شده به عبارت دیگر مدرنیسم نماد شکلی و ظاهری مدرنیته است. نکته ی دیگر اینکه هر چند برخی از اندیشمندان، تحوّلات گوناگون درحوزه های دین، فرهنگ، سیاست، اجتماع و اقتصاد از نیمه ی قرن بیستم را تحت عنوان دوره ی پست مدرن که متفاوت از مدرن می باشد، در نظر گرفته اند، (67) امّا نگارنده نیز با گیدنز هم عقیده است که هنوز در دنیای پست مدرن وارد نشده ایم، بلکه مدرنیته صرفاً درحال بازاندیشی خود بوده و اکنون در دوران مدرنیته ی شدید قرار داریم. (68) بنابراین ویژگی هایی مانند پلورالیسم فرهنگی که شاید، برخی منحصر به دوران پست مدرن عنوان می کنند، از نگاه این نوشتار، در اصل همگی از ویژگی های دوران مدرنیسم است، بنابراین دسته بندی راجع به مؤلّفه های مدرنیسم تنها قرار دادی و مناسب این نوشتار می باشد و از تدقیق نظر و شرح جزئیّات هر ویژگی، پرهیز شده است و خوانندگان محترم را جهت مطالعه ی بیشتر به منابع تخصّصی در حوزه ی مدرنیسم و پست مدرنیسم ارجاع می دهیم.
ادامه دارد...
پی نوشت ها :
1- خیر اندیش، عبدالرّسول، «تاریخ جهان»، شرکت چاپ و نشر کتاب های درسی ایران، تهران، 1383، ص 92.
2- فروغی، محمّد علی، «سیر حکمت در اروپا»، ج1، نشر البرز، تهران، 1375، ص 5.
3- Zeus.
4- Hephaistus.
5- خیر اندیش، عبدالرّسول، همان، ص 97.
6- دیل، هالینگ، «مبانی تاریخ فلسفه ی غرب»، عبدالحسین آذرنگ، انتشارات کیهان، تهران، 1373، ص 71.
7- کلباسی اشتری، حسین، همان، ص 122.
8- بکربارنز، «تاریخ اندیشه ی اجتماعی»، مجیدی- یوسفیان، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1384، ص 269.
9- Helenism: یونانی ها خود را از نسل یک نیای مشترک به نام هلن (Helen) می دانستند. ر.ک: خیر اندیش، عبدالرّسول، همان، ص 99.
10- ناس، جان بی، «تاریخ جامع ادیان»، علی اصغر حکمت، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1373، ص 545.
11- بکر- بارنز، همان، ص 307.
12- Sufist: به پیروان این طرز تفکّر سوفیسم (Sufism) می گویند.
13- مصباح یزدی، محمّد تقی، «آموزش فلسفه»، ج1، شرکت چاپ و نشر بین الملل، تهران، 1383، ص 25.
14- Secptesism.
15- دژاکام، علی، «تفکّر فلسفی غرب از منظر استاد مطهری»، پژوهشگاه فرهنگ و معارف، تهران، 1384، ص 72.
16- بکر- بارنز، همان، ص 187.
17- Rationalism.
18- Herod.
19- خیر اندیش، عبدالرّسول، همان، صص 118 تا 127 (تلخیص).
20- کلباسی اشتری، حسین، همان، ص 275.
21- نساء: 156.
22- نساء: 157.
23- ناس، جان، بی، همان، ص 614.
24- از حواریونی که از طرف حضرت عیسی (عَلَیهِ السَّلام) مأمور هدایت مردم بوده و بر دیگر حواریون برتری داشت و از نظر کلیسای کاتولیک دارای شخصیّتی ممتاز دارای مقام ریاست حواریون است. ر.ک: کاشفی، محمّدرضا، «مسیحیّت در غرب»، مؤسسه ی فرهنگی دانش و اندیشه ی معاصر، تهران، 1380، ص 62.
25- کاشفی، محمّد رضا، همان، صص 64- 63.
26- جهت مطالعه ی بیشتر راجع به تثلیت و فرزند خدا بودن حضرت عیسی(عَلَیهِ السَّلام) ر.ک: کلباسی اشتری، حسین، همان، صص 348- 322.
27- کاشفی، محمّد رضا، همان، صص 65- 64.
28- همان، ص 65.
29- «رساله ی اوّل پولس به تیموتائوس» /5- 23.
30- «رساله ی پولس به غلاطیان» / 3 - 12.
31- همان / 3- 23 تا 25.
32- «رساله ی پولس به عبرانیان» / 7- 12.
33- Hermenutic.
34- زیبایی نژاد، محمّد رضا، همان، ص 106.
35- از مشتقات واژه ی کاتولیکوس (Katholikos) به معنای عام و جامع.
36- مددپور، محمّد، «کلیسای مسیحی در ادوار تاریخی»، نشر پرسش، آبادان، 1384، ص 37.
37- جنگ های خونبار دویست ساله ی مسیحیان علیه مسلمانان که از قرن 11 تا 13 میلادی (5 تا 7 هـ ق.) ادامه داشت. از دلایل عمده ی آن اختلاف بین کلیسای «قسطنطنیه» و «روم» بود که در پایان به جدایی کلیسای کاتولیک (غرب) و کلیسای ارتودوکس (شرق) انجامید، همچنین ترویج شایعات تحریک آمیز مبنی بر آزار و شکنجه ی زائران مسیحی توسط مسلمانان در امپراتوری اسلامی آن زمان از دیگر دلایل آن جنگ ها است. جنگ هایی که ریشه ی واقعی آن در اروپا قرار داشت و آغاز کنندگان و ادامه دهندگان آن نیز کسانی بودند که قبلاً هیچ تماسی با جهان اسلام نداشتند. این جنگ ها برای مسلمانان نتایج خاصّی نداشت؛ چون آنها مدافع سرزمین های خود در مقابل مهاجمان بودند، امّا به دلیل برتری تمدّن و فرهنگ مسلمانان برای اروپاییان (غرب) نتایج فراوانی داشت. ر.ک: خیر اندیش، عبدالرّسول، همان، صص 167 - 162.
38- همان، ص 39.
39- Inquisation.
40- خیراندیش، عبدالرّسول، همان، ص 138.
41- رهنمایی، احمد، «غرب شناسی»، مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، 1381، ص 69.
42- رهنمایی، احمد، همان، ص 70.
43- برهیه، امیل، «تاریخ فلسفه ی قرون وسطا و دوره ی تجدّد»، یحیی مهدوی، انتشارات خوارزمی، تهران، 1380، ص 306.
44- از جمله اعیاد مهمّ یهودیان که اشاره به قربانی شدن مسیح (برّه ی خداوند) برای آمرزش گناهان بشریّت دارد.
45- هلال، رضا، «مسیح یهودی و فرجام جهان»، قبس زعفرانی، نشر هلال، تهران، 1385، ص 36.
46- همان، ص 37.
47- طباطبایی، محمّد حسن، «نفوذ فراماسونری در مدیریت نهادهای فرهنگی ایران»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1384، ص 15.
48- FreeMasonry.
49- هلال، رضا، همان، ص 37.
50- همان، ص 38.
51- سومبارت، ورنر، همان، ص 15.
52- همان، ص 19.
53- دورانت، ویل، همان، ج 5، ص 79.
54- لوکاس، هنری، «تاریخ تمدّن از کهن ترین روزگار تا سده ی ما»، ج2، عبدالحسین آذرنگ، انتشارات کیهان، تهران، 1366، ص 3.
55- شفیعی سروستانی، اسماعیل، «تفکّر، فرهنگ، ادب و تمدّن»، نشر هلال، تهران، 1383، ص 167.
56- Religus Reformation.
57- کشیش آلمانی که به دلیل انحراف کلیسای کاتولیک به سمت دنیا گرایی و قوانینی از جمله خرید و بخشش گناهان افراد توسط کلیسا، عقاید خود را با استناد به «کتاب مقدّس» جهت اصلاح کلیسا اعلام نمود، که از طرف پاپ تکفیر شد. به دلیل اعتراض (Protest) آنها به کلیسای کاتولیک، به پروتستان (معترضان) معروف شدند و از آن به بعد (1517 م) تحت نام فرقه ی جدید پروتستانتیسم در مسیحیّت شناخته شده اند.
58- هلال، رضا، همان، ص 43.
59- همان، ص 43.
60- صاحب خلق، نصیر، «پروتستانتیزم، پیوریتانیسم و مسیحیّت صهیونیستی»، نشر هلال، تهران، 1384، ص 30.
61- همان، ص 30.
62- مددپور، محمّد، همان، ص 97.
63- Secularism.
64- متی، 22- 21.
65- کریمیان، احمد، «یهود و صهیونیسم»، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه، قم، 1384، صص 533- 532.
66- .A. s. Hornby, Oxford Advanced Learners dictionary (Oxford university perss) 5th. Edi- tion, 1980. p 750.
67- حقیقی، شاهرخ، «گذار از مدرنیته»، نشر آگه، تهران، 1381، ص 19.
68- گیدنز، آنتونی، همان، ر.ک: فصل 1 و 5.
رکنی، سیّد محمّد باقر، (1389)، اخلاق یهودی وتمدّن غربی، تهران: هلال، چاپ دوم