مترجمان:
علي رحماني (تيرداد)
مرضيه ذاكري
آنان تجسم كامل غرابت هراس انگيز، نيروي سركش و خشم وحشت آور بودند: كيمبرها و تويتون هايي كه از هيچ سر برآوردند، به جنگجويان رومي ترسيدن را آموختند. آن ها نخستين سيل مهاجران ژرمن از نواحي شمالي بودند كه جهان متمدن به نظاره شان بنشست و بدين ترتيب به نمونه اوليه كوچ دسته جمعي اقوام تبديل شدند. از قرار معلوم پس از حمله سراسري آنان، هيچ گاه روميان از اين كار دست برنداشتند كه با آميزه اي از بي اعتمادي و ترس محض به مسير مرزهاي شمالي خويش بنگرند- گويا جنگجويان پرخاشگر موبور، طلايه داران دسته هاي نامنظم و هرچه جديدتر بربرهايي بودند كه مي خواستند به سرزمين هاي جنوبي دست يابند.
در حقيقت كيمبرها و تويتون ها، هنگامي كه در 120 قبل از ميلاد به راه افتادند و سرانجام به منطقه فرهنگي مديترانه رسيدند و همان جا سكني گزيدند، تاريخ جهان را رقم زدند. آنان در 113 قبل از ميلاد دو لژيون رومي را در نبرد " نوريا " (1) نابود كردند، اما دوازده سال بعد به طور قطع مغلوب گرديدند. نبردهاي خشمگينانه آن ها عليه قدرت جهاني روم، تاسيتوس را به بيان يك جمله بسيار احترام آميز درباره كيمبرهايي كه آنان را به عنوان " اكنون يك قبيله كوچك، اما برخوردار از شهرت بسيار " معرفي مي كرد، وادار ساخت. تاسيتوس با تويتون ها برخوردي نداشت، ولي در عوض دريانورد يوناني پيتياس كه پس از سفر هيجان آميزش به شمال، درباره جزيره هلگولاند (2) كنوني در سال 325 قبل از ميلاد گزارش زير را ارائه نمود، با آنان روبرو گشت: " در آنجا در فصل بهار مقدار زيادي كهربا به ساحل آورده مي شود كه تفاله اي از درياي منجمد است. جزيره نشينان آن را براي توليد گرما به كار مي برند و همچنين به تويتون هاي ساكن در خشكي بعدي مي فروشند. " با اين نام گذاري اوليه قبيله تويتون ها- طبق استناد بسياري از مورخان- تاريخ ژرمن ها آغاز مي گردد.
ظاهراً يك جزر و مد حاصل از توفان، شبه جزيره ژوتلند، زادگاه كيمبرها را فرا گرفت. زمين هاي پر از نمك شده و قحطي در حال شروع، قسمت عمده قبيله را ملزم به خروج جمعي كرد- تويتون ها نيز بعدها به آن ها ملحق شدند. نويسندگان عهد باستان درباره روايت اين جزر و مد حاصل از توفان ابراز ترديد نمودند، زيرا اشتياق كيمبرها به سفر بيشتر به حساب قابليت يغماگري شان گذاشته مي شود تا يك مَد عظيم دريايي، استرابون ضمن اشاره به جزر و مد دريا به طرز منتقدانه اي تذكر مي دهد: " كاملاً خنده دار است كه از يك پديده طبيعي كه روزي دو بار تكرار مي شود، به هيجان آمد و به همين خاطر منطقه اي را ترك كرد. " اما براساس پژوهش هاي به عمل آمده، به نظر مي رسد كه روزي يك مد بسيار عظيم وجود داشته است، زيرا بخش هايي از قبيله در زادگاه خويش مانده بودند. باوجود اين، احتمال آن مي رود كه شرايط جوي در آن زمان در شمال اروپا بدتر شده باشد، زيرا ساير اقوام نيز از زادگاه هاي خود خارج شده و با كيمبرها كوچ كردند- علاوه بر تويتون ها، آمبرون ها (3) و چندين قبيله كِلتي از جمله تيگورين ها (4) هم در اين بين بودند.
روميان شهرساز نسبت به اين اقوام بدوي مهاجر بدگمان و ظنين بودند و از آنجا كه در جستجوي يك استدلال يقين آور براي بيگانگي بربرها بودند، طبيعت شمال را مسئول وضع ظاهري و شخصيت اين نمونه عجيب انساني مي دانستند. ويترو (5) بر اين عقيده بود كه اين اندام هاي بسيار بزرگ با " پوست روشن، موهاي صاف و مايل به سرخ، چشمان آبي و رگ هاي پرخون به سبب فراواني رطوبت و آب و هواي سرد " پديد آمده اند. برعكس اقوام ساكن در نزديكي " قطب جنوب و مناطقي كه زير تابش مستقيم نور خورشيد قرار دارند "، به خاطر تشعشع شديد آفتاب " با قامت هاي كوتاه تر، پوست تيره، موي مجعد، چشمان مشكي، ساق پاهاي ضعيف و رگ هاي كم خون " خلق شده اند.
جماعت عظيم مهاجران به سمت جنوب حركت كرده بود. آنان ضمن عبور از بومن (6)، سيلزي (7) و مِرِن (8) سرانجام به منطقه دانوب و كوه هاي آلپ شرقي رسيدند. اخباري كه در روم رواج داشت، هراس انگيز و از قرار معلوم منطبق با واقعيت بود: " دو ستون عظيم در حال حركت، در مجموع متشكل از 300000 تن در راه هستند؛ جنگجويان غول پيكر مسلح با چشمان آبي، همراه با دسته هاي بزرگ تر كودكان و زنان. " اين بربرهاي بي رحم و تنومند همانند يك صاعقه ناگهاني ظاهر گشتند و در جستجوي زميني براي تأمين معاش و شهركي براي سكونت خويش، هركس را كه سر راهشان قرار مي گرفت، به كلي مغلوب ساخته و يا مي كشتند. آنان شهر رم و امپراتوري اش را تسخير و ويران نمودند. اما به راستي اين طنين خوشي نداشت.
سرانجام اولين پيشروي به سوي نوريكوم كه متصل به روم بود، صورت گرفت. كنسول پاپيريوس كاربو (9) به اشغال گذرگاه هاي كوهستاني آلپ پرداخت تا بدين ترتيب از عبور ژرمن ها و حركتشان به سمت ايتاليا ممانعت به عمل آورد. اما هنگامي كه آن ها حمله نكردند، كاربو متوجه شد كه به دليل خودخواهي، مرتكب اولين اشتباه خود گرديده است. او به سوي كيمبرها پيشروي كرد و آنان را متهم به حمله به نوريكي هايي (10) نمود كه از دوستان رومي ها بودند. بدين طريق روميان و كيمبرها با يكديگر روبرو شدند. مي توان اين احتمال را داد كه ژرمن ها، حداقل به صورت شايعه، به خوبي از قدرت ارتش روم آگاه بودند. كيمبرها اطمينان دادند كه نوريكي ها را در آينده راحت بگذارند- آن ها احتمالاً از دوستي چيزي نمي دانستند. آنان قول دادند كه به آرامي عقب نشيني كنند، زيرا در جستجوي يك منطقه مسكوني بودند تا در آنجا مستقر شوند. كاربو براي اين منظور راهنماياني در اختيارشان قرار داد تا ظاهراً در يافتن يك منطقه مناسب به آن ها ياري رسانند. اما اين مذاكرات بهانه اي بيش نبود: كنسول شهرت طلب به راهنمايانش دستور داد كه بربرها را از راه دورتري ببرند، در حالي كه خود او با هر دو لژيونش با گام هاي تندتر ميان بُر زد و موضع گرفت تا از كمينگاه خويش آنان را مورد حمله قرار داده و نابود سازد. اما مقدر بود كه براي جاه طلبي كوركورانه اش بهاي سنگيني بپردازد. نبرد در 113 قبل از ميلاد در نوريا، مكاني در منطقه كنوني كرنتنري - اشتايري (11)، در شمال كلاگِنفورت (12) به وقوع پيوست. بدين ترتيب نوريا تقريباً به يك عرصه تاريخ جهاني تبديل شد.
كاربو، كيمبرها را در هنگام اُتراق مورد حمله غافلگيرانه قرار داد. اين كه چرا او گمان مي كرد به راحتي قادر به شكست بربرهاست، به صورت يك راز باقي مانده است. روميان غافلگيرشده در برابر تكنيك جنگي ابتدايي و بي قيد و شرط ژرمن ها قادر به مقاومت نبودند. دو لژيون، مركب از 12000 سرباز، توسط دشمن ناشناس از هم پاشيد. اما موهوم پرستي ژرمن ها موجب گرديد كه آنان به طور كامل از بين نروند. ناگهان هوا توفاني شد و ژرمن ها دست از مبارزه كشيدند. بيش از دويست سال بعد، تاريخ نويس آپيان (13) كه اهل اسكندريه مصر بود، ولي به زبان يوناني مطلب مي نوشت، در كتابي تحت عنوان " تاريخ روم " براساس منابع موثق و گاه به طرز گيج كننده اي به توصيف اين نبرد مي پردازد. او از تويتون ها سخن مي گويد، در حالي كه اين كيمبرها بودند كه به نوريكوم حمله كرده و وارد آن شدند: " كاربو تقاص اين حيله گري را با زيان هاي سختي پس داد. شايد اگر در هنگام نبرد، هواي توفاني با آذرخش ها، ضربات صاعقه و تاريكي مطلق به وقوع نمي پيوست و بربرها به خاطر اين نشانه آسماني ميدان جنگ را ترك نمي كردند، او تمامي نيروهايش را از دست مي داد. روميان به طور پراكنده به سوي جنگل ها گريختند و سه روز بعد با مشكلات بسيار يكديگر را بازيافتند. "
بنابراين در آغاز روابط روميان- ژرمن ها، مكر و حيله و همچنين نخوت توأم با اطمينان از پيروزي، از جانب ملت با فرهنگ روم وجود داشت- اين شروع خوبي براي يك شراكت مطمئن و قابل ارتقا نبود. با توجه به اين كه اين گروه هاي نامنظم از بربرهاي غيرمتمدن فقط تا چند روز ديگر به ايتاليا مي رسيدند، ترس و وحشت بر روميان مستولي گرديد، اما ظاهراً بخت با آنان يار شد. كيمبرها و تويتون ها به طرز شگفت آوري از ادامه مسير جنوبي صرف نظر كردند. آنان به جاي حركت به سمت ايتاليا، مسير شمال غربي را به سوي هلويترهاي (14) كِلتي برگزيدند و تعداد اندكي در ساحل رودخانه هاي نكار (15) و ماين (16) مستقر شدند. اما جماعت اصلي به سوي سرزمين گل ها [ فرانسه (م).] مهاجرت كرد، درست برخلاف اُديسه اي كه تقريباً به مدت پانزده سال، آنان را ضمن عبور از اسپانيا بار ديگر به سرزمين گُل ها و ايتاليا سوق داد. اين جريان بايد يك حركت گروهي عظيم بوده باشد: بهترين جنگجويان در جلو و عقب گروه، مادران و كودكان در وسط گروه در درون ارابه هايي كه توسط گاوهاي نر حمل مي شد، سواركاران با احشام در دو جناح و جلوتر از همه، زنان سالخورده اي كه راه درست را از روي خون زندانيان پيشگويي مي كردند. طبق نوشته وقايع نگاران:" در ميان زناني كه در اين لشكركشي شركت مي ورزيدند، ساحره هاي پيري با موهاي خاكستري، جامه هاي رسمي سفيد، پالتوهاي كتاني سنجاق كاري شده، كمربندهاي برنز و پاهاي برهنه به چشم مي خوردند. اينان در اردوگاه با شمشيرهاي از غلاف كشيده به سوي زندانيان مي رفتند، تاج گل بر سرشان مي نهادند و به طرف يك ديگ برنزي كه تقريباً بيست خمره در آن جا مي گرفت، هدايتشان مي نمودند. در آنجا يك نردبان هم وجود داشت. يكي از ساحره ها از آن بالا مي رفت تا از بالاي ظرف، زندانيان را يكي پس از ديگري سر ببُرد. او با خون در حال جاري شدن در ديگ، يك نوع پيشگويي را به كار مي بست؛ سايرين نيز بدن ها را پاره پاره نموده و از روي امعا و احشا پيشگويي مي كردند، اين در حالي بود كه با صداي بلند از پيروزي نزديك به وقوع، به مردمانشان خبر مي دادند. آنان طي نبرد بر پوست هاي كشيده شده بر روي سبد ارابه ها مي كوفتند، به طوري كه صداي گوشخراشي طنين انداز مي گرديد. "
كوچ دسته جمعي اقوام در آن زمان به معناي جستجوي راه با پاي پياده و توأم با زحمت فراوان بود. روز به روز، ماه به ماه و تقريباً در هر نوع شرايط جوي. هرچه بيشتر كيمبرها و تويتون ها به سمت جنوب پيشروي مي كردند، به همان اندازه اين مهاجرت قابل تحمل تر مي شد. آنان تا حد امكان مسير رودخانه ها را دنبال مي كردند، زيرا جهت و مقصد را نشانشان مي داد. اما همين رودخانه ها مي توانستند در عين حال موانع غيرقابل عبوري باشند، زيرا گاهي محل گذري براي عبور از رودخانه پيدا مي شد. اما ممكن بود گذشتن از آن چندين روز طول بكشد. آن ها از خبرگيران و تاجراني كه با آنان روبرو مي شدند، درباره انتخاب راه سؤال مي كردند. اما مراتع سرسبز و خرم، احشام و كشتزارهاي پرثمر در كجا واقع بودند؟ كجا مي شد روي مقاومت ها، يا به عبارتي روي دشمنان برتر حساب كرد؟ چنانچه درباره راه قابل انتخاب اطلاعات بيشتري وجود نداشت، ژرمن ها طبق عادت خاص خود از طريق الهام، نتيجه نهايي را معلوم مي كردند: يك قطعه سنگ و خون تازه دشمنان، راهنماي آنان در اين مسير بود. در اين صورت مهاجرتشان نيز غالباً شكل پرخاشگرانه اي به خود مي گرفت، به خصوص كه اگر گرسنگي شدت مي يافت و امكان غارتگري هم وجود داشت. آنگاه ممكن بود كه آنان به دشمنان گروه هاي ديگري تبديل شوند و هرچه را كه يافت مي شد، از آنِ خود سازند. در مورد اين جنايات جنگي هيچ گونه خودآگاهي وجود نداشت، غارت و چپاول هم نكوهش نمي شد. واي بر بازندگان! نويسندگان وحشت زده آن عصر، بارها و بارها كيمبرها و تويتون ها را به عنوان ملت مهاجر يغماگر توصيف كردند- اين واكنشي كاملاً بجا بود، هرچند كه چنين گزارش هايي رنگ و بوي سياسي داشت. اما بربرها در درجه اول در جستجوي سرزمين جديدي بودند. آيا اگر آنان وطن جديدي مي يافتند، صلح طلباني مطيع و كشاورزاني خشنود مي شدند؟ يا اينكه مي كوشيدند آن را گسترش دهند؟ آنگاه امپراتوري روم چگونه تغيير مي يافت؟ اينها پرسش هايي است كه ما هيچ پاسخي برايشان نداريم.
در اين تهاجم طولاني بر كيمبرها و تويتون ها چه گذشت؟ آنان در 109 قبل از ميلاد در ساحل رود رون (17) با لشگرگاه كنسول ماركوس ژونيوس سيلانوس (18) برخورد نمودند و از وي درخواست كردند تا يك منطقه مسكوني را در اختيارشان قرار دهد، زيرا نمي خواستند جنگي برپا شود. ولي به عنوان هم پيمانان روم بايد در قبال سرزميني كه در اختيارشان قرار مي گرفت، مبلغي را پرداخت مي كردند. بدين ترتيب آن ها ظاهراً بار ديگر تقاضايي را كه چندي پيش فرستادگانشان در رم مطرح نموده و با گفته هايشان حيرت و شعف بسياري را برانگيختند، بيان كردند. اما مجلس سناي روم كه تركيبي از شخصيت هاي سرشناس بود، تقاضاي آنان براي دريافت زمين را رد كرد. اندكي پس از آنكه آنان به قبيله شان بازگشتند، بربرها مورد حمله سيلانوس قرار گرفتند. ولي اين حمله دوم هم به نفع رومي ها تمام نشد، بلكه به شكستشان انجاميد. چهار لژيون، مركب از 24000 سرباز به طور كامل نابود شدند. بار ديگر رخدادي غيرقابل درك به وقوع پيوست: ژرمن ها به سوي رم حركت نكرده، بلكه مجدداً تهاجم خود را به سمت سرزمين گل ها ادامه دادند. در 107 قبل از ميلاد تيگورين ها يك ارتش كنسولي را كه فرمانده اش كشته شد، از ميان بردند. قواي اصلي كيمبري- تويتوني با سه واحد نظامي قدرتمند رومي كه در ساحل رون مستقر بودند، برخورد كرد. باز هم همان بازي قديمي تكرار شد. هم نيروهاي كنسول سابق، اسكاوروس (19) در شمال مارسي كنوني ( كنسول در اسارت كشته شد ) و هم در 6 اكتبر سال 105 قبل از ميلاد نيروهاي كنسول ماليوس ماكسيموس (20) و معاون كنسول سرويليوس كائپيو (21) در آراوزيو (22) ( اورانگ (23 ) امروزي ) شكست خوردند. اين نبرد كه جريان فاجعه آميزش احتمالاً ناشي از مبارزه رقابتي بيرحمانه ميان هر دو فرمانده رومي بود، با نزديك به بيش از 80000 سرباز كشته شده، يكي از بزرگ ترين شكست ها در تاريخ روم به شمار مي آمد.
به يقين بربرها در طي نبرد، خشونتي غيرقابل درك از خود نشان دادند. ليويوس (24) در گزارشي به والريوس آنتياس (25) مي نويسد:" 80000 رومي و هم پيمانانشان و همچنين 40000 نوكر و فروشنده موادغذايي كشته شدند. بربرها تمام حيوانات را به غنيمت گرفته و به پاي خدايان خود قرباني كردند. آنان جامه هاي كشته شدگان دشمن و زندانيان را پاره كرده، طلاها و نقره ها را در رودخانه افكنده، اسب ها را غرق نموده و اسيران را از درخت آويزان كردند. از كل سپاه روم تنها ده نفر باقي ماندند كه حامل اخبار غم انگيزي بودند. " گرچه در ذكر اين ارقام تا حدودي مبالغه شده است، ولي به هر صورت وحشت عميق رومي ها از اِعمال وحشيانه زور توسط بربرها مجسم مي گردد. حتي دانستن اين موضوع كه كشتار بي رحمانه دشمن شكست خورده يك دليل پرستشي داشت و ژرمن ها با قرباني كردن انسان ها خواستار اظهار اطاعت به خدايانشان بودند، كمكي به اثبات برخوردي صلح دوستانه از آنان نمي كند. اما روشن است كه در اينجا دو طرح اساساً متفاوت از زندگي و فرهنگ با يكديگر تلاقي پيدا مي كنند.
پس از پيروزي بزرگ آراوزيو، ژرمن ها از حركت به سمت ايتاليا خودداري كردند، ولي دلايل اين كار معلوم نيست. كيمبرها با عبور از رودخانه اِبرو (26) به سمت اسپانيا پيشروي نمودند، در حالي كه تويتون ها و آمبرون ها ضمن غارتگري از طريق سرزمين گل ها راه خويش را ادامه دادند. پلوتارك به طور مختصر و مفيد تهاجم غارتگرانه بربرها را كه در حقيقت هيچ كس قادر به مقاومت در برابرشان نبود، شرح مي دهد: " آنان با تهوري شگفت انگيز، جسارت و همچنين توان بازوانشان با سرعت و قدرت يك انفجار در نبردها حمله ور مي شوند؛ هيچ كس را ياراي مقاومت در برابر هجومشان نيست، بلكه همه كساني كه با آنان روبرو مي گردند، به اجبار به غنيمت گرفته مي شوند. " ژرمن ها در اسپانيا اسكان يافتند، نه در سرزمين گل ها؛ احتمالاً جاي شگفتي نيست كه آنان هيچ گاه مورد حمايت مردم بومي واقع نشدند. بنابراين تقدير چنين بود كه كيمبرها، تويتون ها و آمبرون ها بار ديگر در ساحل رود سِن با يكديگر روبرو شوند. اينك تهاجمي طولاني و ناآرام براي انجام هدفي از پيش تعيين شده آغاز گرديد. آنان براي سومين بار به سمت ايتاليا حركت كردند. زمان تصميم قطعي فرارسيده بود.
هر دو قشون مدتي با هم حركت كردند و سپس از يكديگر جدا شدند. تويتون ها و آمبرون ها مي خواستند از طريق كوه هاي آلپ غربي بروند و كيمبرها از راه كوه هاي آلپ شرقي. اما به اين حركت گازانبري اهميت چنداني داده نشد، زيرا رم سرانجام فرمانده مناسبي براي سپاهش يافته بود: گايوس ماريوس (27)، مبارزي جنگ آزموده از مدرسه كهن نظامي كه با قاطعيت تمام خود را موظف مي دانست، يك بار براي هميشه خطر ژرمن ها را برطرف سازد. او سپاه را تحت اصلاحات فراگيري قرار داده و آن را بزرگ تر و نوسازي نموده بود. جدايي هر دو ارتش بربر، كمك بزرگي به وي كرد. بدين سان او در سال 103 قبل از ميلاد در آكوئه زكستيه (28) در نزديكي ورودي كوه هاي آلپ به ايتاليا به انتظار تويتون ها و آمبرون ها نشست. ولي اينان او را چندان منتظر نگذاشتند. همان گونه كه پلوتارك معتقد بود، " تعدادشان بي شمار و ظاهرشان چندش آور بود، به لحاظ طنين صدا و همهمه نيز با هيچ يك از اقوام ديگر شباهتي نداشتند." ماريوس اجازه نداد كه دشمن تحريكش كند و سربازانش را در اردوگاه نگه داشت. آنان از يك خاكريز محصور به تماشاي دشمن نشستند تا به تركيب هاي عجيب و غريب عادت كنند و بتوانند درباره تجهيزاتشان نظر بدهند. اين يكي از رمزهاي موفقيت بود كه ترس از بيگانه زايل شود. ماريوس درواقع بر اين باور بود كه " هر امر نوظهوري وانمودي از خيلي چيزهاست؛ گرچه تن به خطر دادن ابداً شايسته نيست، اما به هنگام عادت، ترس انگيزي هر كار اساساً مخوفي از ميان مي رود. " از لحظه اي كه ژرمن ها به راه افتادند تا از كنار اردوگاه روميان عبور كنند، به دليل شمار بالا و سرگيجه آورشان، شش روز تمام طول كشيد تا به طور كامل از كنارشان رد شوند. آنان خنده كنان از رومي ها مي پرسيدند كه آيا براي زنانشان در روم پيغامي دارند، زيرا به زودي نزد آنان خواهند بود. اما ماريوس سريع تر عمل كرد و ميان بُر زد. او در نبرد به بربرهاي بي انضباط هيچ فرصتي نداد. وي ابتدا به سوي آمبرون ها پيش رفت، در ساحل رودخانه مانع از ادامه حركتشان گرديد و بر صف هايشان تاخت. هنگامي كه او بقيه نيروهاي بربر را به سمت اردوگاه به عقب راند، زنانشان با شمشير و تبر به ياريشان شتافتند تا هم در برابر خائنان و هم روميان مقابله كنند. در روز بعد كه نبرد پايان يافت، ظاهراً تعداد بربرهاي كشته شده به 100000 تن رسيده بود. تويتون ها به كلي قلع و قمع و نابود شده بودند. كيمبرها توانسته بودند از كوه هاي آلپ عبور كنند، زيرا فرمانده رومي كاتولوس (29)، معابر كوهستاني را ايمن نساخته بود. او ترجيح داد خط دفاعي اش را در ساحل رود اچ (30) به وجود آورد تا از پراكنده شدن سپاهش جلوگيري كند. عبور اين كيمبرهاي نيرومند از كوه هاي آلپ حكايتي شنيدني دارد: " آنان با بدن هاي برهنه و پوشيده از برفشان، با وجود يخبندان و برف شديد به قله ها صعود مي كردند، سپرهاي پهنشان را همچون چتري بالاي سرشان نگه مي داشتند، يكديگر را به كنار مي زدند و از جداره هاي كوه با جاهاي لغزنده و گلوگاه هاي يخي ژرفش پايين مي آمدند. سپس تپه ها را مي شكافتند، درختان را با تمام ريشه ها و كلوخه ها در رودخانه حمل مي كردند و چنان ماهرانه جريان آب را با فشار به كنار مي راندند كه پل ساخته شده توسط كاتولوس تلوتلو مي خورد. " روبرو شدن با هزاران كيمبر افسارگسيخته براي رومي هاي غافلگير شده راهي جز فرار باقي نگذاشت. آنان در آخرين لحظه موفق شدند به همت كاتولوس كه در رأس لشگريان قرار داشت، تا حدودي آرايش سپاه را حفظ نمايند تا بدين ترتيب اين رسوايي جنبه كاملاً علني پيدا نكند. اما بعيد است كه كاتولوس زماني توانسته باشد پس از اين حركت وصف ناپذير بربرها، حيثيت از دست رفته اش را بازيابد.
كيمبرها به سوي جلگه پرثمر پو پيش رفتند و چنين پنداشتند كه سرانجام به مقصد خويش نائل آمده اند: در وطن جديد و در سرزمين موعود. آب و هواي مطبوع، ماهي سرخ شده، نان و شراب خوش طعم به تدريج موجب گرديد كه آنان تا حدودي معاشرتي تر شوند. قطعاً آن ها از مدت ها قبل از اينكه با همه افراد خانواده از طريق اروپا نقل مكان كنند، در رنج بودند. آنان مي خواستند سقفي بالاي سرشان داشته باشند، كشتزارها را زير كشت و احشام را به چرا ببرند، به جاي نوعي نوشابه انگبيني، شراب بسازند و درختان زيتون بكارند. ماريوس كه ابتدا از شكست كاتولوس در دامنه كوه هاي آلپ به هيجان آمده بود، لژيون هايش را با گام هاي سريع به جلگه پو هدايت كرد. كيمبرها به وي پيغام دادند كه خواهان جنگ نيستند و چنانچه ماريوس منطقه اي را در اختيارشان قرار دهد، به عنوان سرباز به روم خدمت خواهند كرد. آنان از قبل به حد كافي اين تقاضاي غيرممكن را مطرح كرده بودند. اما ماريوس در عوض، تويتوبود (31)، پادشاه به اسارت گرفته شده تويتون ها را به نزدشان برد- و آن وقت كيمبرها دريافتند كه ملت برادر نابود شده است. بدون هم پيمانان، اوضاع وخيم تر گشته بود. در عين حال اعلان جنگ نيز شد: بويوريكس (32)، پادشاه كيمبرها با تأكيد از ماريوس درخواست كرد كه زمان و مكان نبرد را معين كند، تا اين كه روز سي ام ژوئيه سال 101 قبل از ميلاد در نزديكي ورسلا (33) ( ورسلي ) (34) تعيين گرديد. ده لژيون رومي به فرماندهي ماريوس و كاتولوس در مقابل يك واحد نظامي كيمبري با 5 كيلومتر مربع وسعت و بيش از 100000 سرباز پياده و جنگجوي سواره قرار داشتند. همه شواهد نشان مي دهد كه استراتژي محاصره ماريوس سرانجام نتيجه نهايي نبرد را معلوم نمود، هرچند كاتولوس كه در وسط مي جنگيد، ادعاي پيروزي مي كرد. به هر حال در ميان كيمبرها وحشت شديدي حكمفرما شد؛60000 تن كشته و به همان ميزان اسير گرديدند. با مشاهده صحنه شكست، بسياري از مبارزان و همچنين 300 تن از زنانشان در سنگرهايي كه با كنار هم قرار دادن ارابه ها به وجود آورده بودند، تا آخرين لحظه و با تمام قوا از خود دفاع كردند و سرانجام دست به خودكشي زدند. آنان نمي خواستند با غل و زنجير، توهين و رسوايي به ميان روميان برده شوند و به عنوان بردگان به زحمت گذران زندگي كنند [ نشاني از صفت ضد برده داري ژرمن ها (م)].
پلوتارك فرجام هولناك كيمبرها را به طرز تكان دهنده اي بيان كرده است: " هنگامي كه رومي ها فراريان را تا سنگرهايشان به عقب راندند، با صحنه هاي بسيار غم انگيزي روبرو شدند: زنان با جامه هاي سياه بر روي گاري ايستاده بودند و فراريان را مي كشتند، يكي شوهرش را، يكي برادرش را و ديگري پدرش را. آن ها با دست خود بچه هاي كوچكشان را خفه كرده و زير چرخ ها يا پاي حيوانات باركش مي انداختند؛ بعد هم خودكشي مي كردند. گفته مي شود زني به يك چوبه عمودي مال بند آويزان بود؛ بچه هايش را با طناب ضخيمي به بند انگشتانش محكم بسته و در طرفين خود حلق آويز كرده بود. ظاهراً مردان به دليل نبودن درخت، يك سر طنابي را به دور گردنشان و سر ديگر آن را به شاخ يا پاي گاوها مي بستند، سپس با تيغ هايي اين حيوانات را به حركت درمي آوردند و آن قدر روي زمين كشيده يا زير پاهايشان لگدمال مي شدند تا جان مي دادند. گرچه مرگ در ميان آنان بيداد مي كرد، اما بيش از 60000 تن نيز به اسارت درآمدند.
بي شك گرماي چله تابستان هم كه تحملش براي كيمبرهاي غول پيكر بسيار دشوار بود، در پايان بخشيدن به نبرد، تعيين كننده بود. گزارش مي شود كه عرق از سرورويشان سرازير مي گشت و آنان براي محافظت در برابر آفتاب، سپرهايشان را جلوي صورت مي گرفتند. شايد اين همان عاملي بود كه تاسيتوس را به بيان اين مطلب واداشت كه ژرمن ها فاقد قوه استقامت هستند. معلوم شد ساير عوامل نيز در نبرد ورسله براي كيمبرها نامساعد بود. دمادم صبح هوا مه آلود بود، به طوري كه ماريوس توانست يك حمله غافلگيرانه را آغاز كند؛ علاوه بر اين، باد شديدي شروع به وزيدن گرفت و گرد و غبار را بر چهره كيمبرها نشاند. يك استراتژي بسيار مؤثر اين بود كه ماريوس آرايش جنگي اش را در مشرق پديد آورده بود، به طوري كه " به نظر مي رسيد آسمان از درخشش و بازتاب نور كلاه خودها شعله ور شده است، " و بربرها را هم اگر مرعوب نساخت، ولي حداقل گمراه نمود. گرچه كاتولوس هم در اين شهرت جنگي سهم خويش را مدعي شد، ولي ماريوس در آينده به عنوان سومين مؤسس امپراتوري روم مورد تجليل ملت واقع گرديد: او تويتون ها را شكست داد و از اين جهت نسبت به كاتولوس كه به عنوان معاون كنسول حائز مقام بالاتري بود، برتري داشت.
حال شهروندان امپراتوري روم بار ديگر توانستند نفس راحتي بكشند. احتمالاً اكثر كيمبرهايي كه جان سالم بدر برده بودند، مجدداً به شمال بازگشتند. اما از قرار معلوم بسياري از بردگاني كه به اسارت رومي ها درآمده بودند يا به عبارتي بازماندگان كيمبرها، سي سال بعد به عنوان گلادياتور، به اتفاق تويتون هاي همدرد، به صف بردگان عصيانگر به رهبري اسپارتاكوس (35) معروف كه از يك اردوگاه گلادياتورها در نزديكي كاپوا (36) فرار كرده بود، پيوستند. آن ها با غارتگري از ميان ايتاليا گذشتند، تا اين كه در سال 71 قبل از ميلاد مغلوب رومي ها شدند. بدين ترتيب آخرين كيمبرها و تويتون ها از بين رفتند.
در اواخر سده هاي سوم و چهارم- يعني چند صد سال بعد- بار ديگر تهاجم ژرمن ها به امپراتوري روم صورت گرفت. اگر تويتون ها و كيمبرها به عقب رانده نمي شدند، ممكن بود اين حركت گسترده قومي، با صدها هزار بربر تقليدگر، در سال 100 قبل از ميلاد آغاز گردد. ولي آنچه كه در قرن هاي بعدي اتفاق افتاد، بدون تحقق اين رؤياي تاريخي هم به حد كافي هيجان برانگيز است.
در سال پنجم ميلادي يك هيئت از نمايندگان كيمبري هديه مقدس ارزشمندي را تقديم امپراتور روم، آگوستوس كرد و- طبق گفته استرابون - بدين ترتيب تقاضاي دوستي و پوزش از بابت رفتار سابق را نمود. به يقين اين مسئله ثابت مي كند كه در وطن دانماركي ها نيز، درباره تهاجم شديد پيشينانشان به امپراتوري روم آگاهي زيادي وجود داشت. اما سرانجام معلوم نشد كه آيا اين حركت مؤدبانه و پرهزينه، ناشي از شرم وافر آنان از رفتار گذشتگانشان بود، يا اين كه سرزمين هاي شمالي مورد علاقه رومياني واقع شدند كه به لحاظ نظامي هرچه موفق تر عمل مي كردند- نيرنگي كه هنوز هم در ميان دولتمردان رايج است. بي شك نياكان آن ها در سرزمين گل ها، اسپانيا و ايتالياي شمالي رفتار نامناسبي از خود نشان داده و دست به كشتار و غارتگري زده بودند. از سوي ديگر آنان نوميدانه در جستجوي وطني بودند تا در آن اقامت گزينند؛ جستجويي كه بيست سال تمام طول كشيد و آن ها پس از طي 7000 كيلومتر در ميان برف و باران و گرماي جنوب همچنان آواره بودند. صفِ آوارگان بي رمق و خواهان زمين، بيشتر به عنوان يك سپاه مهاجم با هدف ويرانگري و غارت در خاطر مي ماند.
پينوشتها:
1.Noreia
2.Helgoland، واقع در درياي شمال كه جزو ايالت شلسويگ - هلشتاين آلمان مي باشد. (م).
3.Ambronen
4.Tiguriner
5.Vitruv
6.Böhmen
7.Schlesien
8.Mähren
9.Paprius Carbo
10.Noriker
11.kärntnerisch-steirisch
12.Klagenfurt واقع در اتريش (م).
13.Appian
14.Helvitern
15.Neckar
16.Main
17.Rhone رودي به طول 812 كيلومتر كه از كوه هاي غربي سوئيس سرچشمه گرفته از جنوب شرقي فرانسه گذشته و در بندر مارسي به درياي مديترانه مي ريزد شكست آتيلا در ميدان كاتالوني در كنار آن روي داد. (م).
18.Marcus Junius Silanus
19.Scaurus
20.Mallius Maximus
21.Servillius Caepio
22.Arausio
23.Orange
24.Livius
25.Valerius Antias
26.Ebro رودي در شمال شرقي اسپانيا به طول 910 كيلومتر كه به درياي مديترانه مي ريزد. (م).
27.Gajus Marius
28.Aquae Sextiae
29.Catulus
30.Etsch
31.Teutobod
32.Boiorix
33.Vercellae
34.Vercellli
35.Spartacus، برده اي ژرمن از اهالي تراس يونان بود كه در 73 قبل از ميلاد سركردگي قيامي بر ضد دولت روم را به عهده گرفت، ولي پس از دو سال از سردار رومي كراسوس كه از طرف مجلس سنا مأمور سركوب شورش او شد، شكست خورد و به اتفاق شش هزار اسير به صليب كشيده شد. (م).
36.Capua
آرتز، پتر (1391)، كوچ ژرمن ها در اروپا، ترجمه علي رحماني (تيرداد)، مرضيه ذاكري، تهران: اميركبير، چاپ اول.
/ج