معنای «حیله» در لغت
پرسش :
لغویون «حیله» را چطور معنا کرده اند؟
پاسخ :
براى روشن شدن معناى لغوى «حیله»، گفتار چند نفر از علماء اهل لغت را نقل مى کنیم:
الف: راغب اصفهانى در کتاب پرارزش خود «مفردات» ـ که به عقیده ما یک کتاب لغوى، تفسیرى است ـ مى گوید: «الحیلة و الحویلة ما یتوصّل به الى حالة ما فى خفیة و اکثر استعمالها فیما فى تعاطیه خبث، و قد تستعمل فیما فیه حکمة و لهذا قیل فى وصف اللّه عزّوجلّ و هو شدید المحال»(1)؛ (حیله همان چاره اى است که ما در فارسى مى گوییم؛ امّا باید شکل پنهانى داشته باشد وگرنه حیله نیست؛ ولى غالباً حیله، بار منفى دارد و در جاهاى مثبت، کمتر استعمال مى شود، و گاهى جنبه مثبت دارد و به معناى چاره جویى خوب است، به همین جهت در وصف خداوند متعال گفته شده است که او حیله شدید، یعنى حکمت قوى دارد). خلاصه اینکه به نظر «راغب» حیله چاره جویى مخفیانه است و غالباً جنبه منفى دارد؛ هر چند گاهى نیز جنبه مثبت دارد.
ب: فیروزآبادى در «قاموس اللّغه» از حیله به «حذاقت» و «جودة النظر» تعبیر کرده است، یعنى حیله نوعى مهارت داشتن و قدرت در تصرّف است. «الحلیة الحذق و جودة النظر و القدرة على التصرف». از این کلام قاموس استفاده مى شود که در مفهوم حیله، نه مخفى و پنهان بودن شرط است و نه اینکه حیله باید غالباً جنبه منفى داشته باشد؛ بلکه شاید عکس آن استفاده شود.
ج: «مقائیس اللّغه» تعریف سومى ارائه مى دهد؛ به کلام ایشان توجّه کنید: «هو تحرک فى دور» یعنى حرکت دورانى داشتن، ریشه اصلى حیله است و عرب، سال را به همین جهت «حول» مى گوید؛ چون دوران دارد، و دوباره به جاى اوّل باز مى گردد و «حواله» را نیز بدین جهت حواله مى گوید که یک حرکت دورانى در آن وجود دارد، بدهکار طلبکار را به شخص ثالثى حواله مى دهد و او پرداخت مى کند و سپس با بدهکار محاسبه مى نماید، ولى معناى ثانوى حیله، همان چاره جویى و مهارت در کار است.
خلاصه این که حیله به نظر او یک ریشه دارد که همان حرکت دورانى است، و یک معناى ثانوى دارد که همان چاره جویى است، که بر اثر حرکت و تلاش ظاهر مى شود، منتهى گاهى بارِ مثبت دارد و گاهى بارِ منفى، اگر چه در فارسى معمولا جنبه منفى آن بیشتر است، به همین جهت «حیله گر» را به عنوان صفت انسانهاى بد مى آورند.
پی نوشت:
(1). سوره رعد، آیه 13.
منبع: بررسى طرق فرار از ربا، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: علیان نژادى، ابوالقاسم، مدرسة الامام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، 1385 شمسی، چاپ: اول، ص 11.
براى روشن شدن معناى لغوى «حیله»، گفتار چند نفر از علماء اهل لغت را نقل مى کنیم:
الف: راغب اصفهانى در کتاب پرارزش خود «مفردات» ـ که به عقیده ما یک کتاب لغوى، تفسیرى است ـ مى گوید: «الحیلة و الحویلة ما یتوصّل به الى حالة ما فى خفیة و اکثر استعمالها فیما فى تعاطیه خبث، و قد تستعمل فیما فیه حکمة و لهذا قیل فى وصف اللّه عزّوجلّ و هو شدید المحال»(1)؛ (حیله همان چاره اى است که ما در فارسى مى گوییم؛ امّا باید شکل پنهانى داشته باشد وگرنه حیله نیست؛ ولى غالباً حیله، بار منفى دارد و در جاهاى مثبت، کمتر استعمال مى شود، و گاهى جنبه مثبت دارد و به معناى چاره جویى خوب است، به همین جهت در وصف خداوند متعال گفته شده است که او حیله شدید، یعنى حکمت قوى دارد). خلاصه اینکه به نظر «راغب» حیله چاره جویى مخفیانه است و غالباً جنبه منفى دارد؛ هر چند گاهى نیز جنبه مثبت دارد.
ب: فیروزآبادى در «قاموس اللّغه» از حیله به «حذاقت» و «جودة النظر» تعبیر کرده است، یعنى حیله نوعى مهارت داشتن و قدرت در تصرّف است. «الحلیة الحذق و جودة النظر و القدرة على التصرف». از این کلام قاموس استفاده مى شود که در مفهوم حیله، نه مخفى و پنهان بودن شرط است و نه اینکه حیله باید غالباً جنبه منفى داشته باشد؛ بلکه شاید عکس آن استفاده شود.
ج: «مقائیس اللّغه» تعریف سومى ارائه مى دهد؛ به کلام ایشان توجّه کنید: «هو تحرک فى دور» یعنى حرکت دورانى داشتن، ریشه اصلى حیله است و عرب، سال را به همین جهت «حول» مى گوید؛ چون دوران دارد، و دوباره به جاى اوّل باز مى گردد و «حواله» را نیز بدین جهت حواله مى گوید که یک حرکت دورانى در آن وجود دارد، بدهکار طلبکار را به شخص ثالثى حواله مى دهد و او پرداخت مى کند و سپس با بدهکار محاسبه مى نماید، ولى معناى ثانوى حیله، همان چاره جویى و مهارت در کار است.
خلاصه این که حیله به نظر او یک ریشه دارد که همان حرکت دورانى است، و یک معناى ثانوى دارد که همان چاره جویى است، که بر اثر حرکت و تلاش ظاهر مى شود، منتهى گاهى بارِ مثبت دارد و گاهى بارِ منفى، اگر چه در فارسى معمولا جنبه منفى آن بیشتر است، به همین جهت «حیله گر» را به عنوان صفت انسانهاى بد مى آورند.
پی نوشت:
(1). سوره رعد، آیه 13.
منبع: بررسى طرق فرار از ربا، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: علیان نژادى، ابوالقاسم، مدرسة الامام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، 1385 شمسی، چاپ: اول، ص 11.