چکیده
معنای ایمان بدان جهت برای متکلمان، فیلسوفان و عارفان مسلمان اهمیت اساسی دارد که در قرآن مجید همه خواسته های خدا از انسان بر محور ایمان آوردن انسان دور می زند. ما در این تحقیق بعد از بیان معنای لغوی و اصطلاحی ایمان به ذکر مفهوم ایمان از دیدگاه اشاعره ، معتزله و امامیه که از مکاتب مهم کلامی اسلام هستند، خواهیم پرداخت.هدف ما از این مقاله، تبیین این نکته بسیار مهم است که وقتی به آرای اندیشمندان بزرگ مسلمان در حوزه های مختلف فکری همچون کلام، فلسفه و عرفان و یا تفسیر و فقه و... مراجعه می کنیم و به بررسی آرای ایشان در زمینه مفهوم ایمان و کفر می پردازیم، که عمدتا برگرفته از آیات قرآن کریم است و البته بدیهی است که در دستگاه های مختلف فکری از یک آیه ممکن است، برداشت های مختلفی صورت گیرد، ولی با تمام این اوصاف با نگاهی منصفانه به آرای مختلف در زمینه ایمان شاهد این نکته بسیار جالب هستیم که با تعاریفی که برای ایمان ارائه می دهند و با اصولی که برای صحت ایمان بر می شمارند، این آرا آن چنان تفاوت عمده ای با همدیگر ندارند که موجب تکفیر همدیگر شوند، بلکه برداشت های متفاوتی از یک حقیقت شرعی که همان ایمان است، می باشند.
اشاعره ایمان را تصدیق قلبی محض می دانند و اقرار به لسان و عمل به ارکان را از فروع ایمان محسوب می کنند(1)، معتزله معتقدند که ایمان از افعال جوارح محسوب می گردد(2) و متقدمان امامیه ایمان را به معرفت و غالب متأخران نیز به تصدیق تعبیر کرده اند(3)
این تعابیر از ایمان در نگاه نخست متفاوت به نظر می آیند ولی با نگاهی عمیق تر به این دیدگاه ها برای ما مشخص می شود که همه آنها از یک حقیقت سخن می گویند ولی نقطه شروع شان متفاوت است. وقتی اشاعره می گویند: ایمان تصدیق قلبی است، اگر این تصدیق قلبی به مرحله اعلای خود برسد، در عمل نیز خود را نشان خواهد داد و وقتی معتزله می گویند: ایمان عمل به ارکان است تا تصدیق و یقین قلبی نباشد، عملی نیز به وجود نخواهد آمد. بنابراین همه این تعابیر از یک حقیقت شرعی سخن می گویند که در ساحت کلام، تعابیر مختلف به خود گرفته اند و همان طور که میدانیم ادله این دیدگاه ها به آیات قرآن بر می گردد و این یک نقطه اشتراک بسیار مهم در مورد این دیدگاه هاست که همه آنها به یک ادله ای استناد می کنند که اصل آن را همگی قبول دارند.
مذاهب مختلف اسلامی که به این مکاتب کلامی معتقدند وقتی از این دریچه به عقاید همدیگر نگاه کنند، خواهند دید که در اصل ایمان واسلام مشترک اند و این اساسی ترین نقطه اشتراک است که می تواند این خانواده بزرگ را به همدیگر نزدیک کند و تفاوت دیدگاه ها در امور دیگر می تواند تحت تاثیر اشتراک در مساله مهم اسلام و ایمان قرار بگیرد، چرا که همه ما به یک خدا، قبله، پیامبر و کتاب آسمانی مشترک ایمان داریم.
مقدمه
سخن از ایمان و کفر از ابتدای بعثت انبیاء الهی مطرح بوده است، ولی در این مقاله ما در مقام بررسی کلامی بحث ایمان و کفر می باشیم و می خواهیم ببینیم در میان مسلمین و پس از وفات نبی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه این مسئله پدید آمده است؟ و چه دیدگاه هایی در مورد مفهوم ایمان در بین فرق کلامی اسلام همچون اشاعره، معتزله و امامیه وجود دارد ؟طرح مسأله ایمان
علامه شهرستانی در «ملل و نحل» ده مورد از وقایعی را که در تاریخ صدر اسلام سبب انشعاب أمت به فرق گوناگون شده است، متذکر شده که انگیزه اصلی پیدایش این اختلافها در لحظات آخر عمر شریف آن حضرت و پس از رحلت ایشان را اجتهاد صحابه در فهم اصول دین و آیات قرآنی میداند که به منظور اقامه مراسم و شعائر دینی و استمرار ارکان دین و شریعت صورت گرفته است.از جمله این ها اختلافی است که در زمان خلیفه اول در زمینه قتال با مانع الزکوة به وقوع پیوست. این اختلاف، بذرهای اولیه بحث ایمان و کفر را در جامعه آن روز مسلمین پاشید، در حقیقت سوال مقدری که در اینجا جوانه می زند و بعدها قوت می گیرد، این است که حد و مرز میان ایمان و کفر کجاست؟ حوادث بعدی یکی پس از دیگری به این مسئله دامن زد، جریاناتی همچون بر پا شدن جنگ صفین که جنگ میان دو گروه مسلمان یعنی مردم کوفه و شام بود، هر یک زمینه تازه ای را برای این گفتگو پدید آورد.
معنای لغوی و اصطلاحی ایمان
ایمان: در لغت یعنی تصدیق
در معنای لغوی ایمان هیچ گونه اختلافی نیست و میان متکلمین و اهل لغت اتفاق نظر است. ایمان مصدر باب افعال از ریشه أمن به معنای تصدیق است.(4) مطابق معنای لغوی ایمان، شخص مؤمن با تصدیق خویش هم ایمن می گردد از اینکه سخن خلافی و کذبی را می پذیرد و هم ایمان باعث می شود که وی خود همواره از تکذیب و مخالفت حق مصون و در امان بماند و هم اینکه سبب ایجاد آرامش و سکون نفس در انسان می شود. (5)حقیقت شرعی ایمان
لا و تبیین حقیقت شرعی ایمان منوط به دانستن معنای تصدیق است. تصدیق: در لغت مطلق اذعان و قبول است(6) ، ولی در معنای تصدیق آنگاه که بر ایمان شرعی اطلاق می گردد، اختلاف است و به عبارت دیگر در اصطلاح شرعی ایمان اختلاف نظر وجود دارد و هر گروه از متکلمین ماهیت تصدیق ایمانی را یک نوع تعریف کرده اند. عده ای آن را عقد قلبی و برخی آن را حکم ذهنی و بالاخره گروهی آن را از سنخ علم دانسته اند.در اینجا باید اشاره کنیم که در تفسیر متکلمان از حقیقت شرعی ایمان سه نظریه مختلف وجود دارد:
نظریه اول - ایمان تصدیق قلبی محض است: این نظریه از سوی اشاعره بیان شده است.
نظریه دوم - ایمان از افعال جوارح محسوب می گردد: این نظریه به سه شکل در میان متکلمین مطرح بوده است:
1- ایمان عبارت است از صرف تلفظ کلمتین شهادتین یعنی اقرار لسانی. اقرار لسانی نظر عموم کرامیه(7) و برخی دیگر از فرق مرجئه(8) مانند فرقه غیلانیه و ثوبانیه(9) می باشد.
2- ایمان عبارت است از انجام همه طاعات اعم از همه واجبات و مستحبات. گروه خوارج ، قدماء معتزله ، أبوالهذیل علاف ، قاضی عبدالجبار ، زیدیه و عده ای از اهل حدیث معتقدند ایمان یعنی انجام جمیع واجبات ومستحبات.
3- ایمان عبارت است از انجام جمیع طاعات و ترک تمام منهیات بدون انجام مستحبات و نوافل.
رأی ابوعلی جبائی و پسرش ابوهاشم جبائی و سخن اکثر معتزله بصره چنین است که ایمان عبارت است از أداء تمامی واجبات. دسته بندی فوق الذکر مطابق تعریفی است که هر یک از گروه های مذکور برای حقیقت ایمان ارائه می دهند و بیان شد که عقیده مشترک همگی مبتنی بر این است که ایمان یعنی اعمال و انجام طاعات.
نظریه سوم - ایمان مرکب است از هر دو امر افعال قلوب و جوارح: مطابق این نظریه، ایمان عبارت است از مجموع تصدیق قلبی و اقرار لسانی و اعمال "جوارح"(10) که این نظریه خود به دو شکل در میان متکلمین مطرح شده است:
الف - گروهی ایمان را تعریف نموده اند به فعل قلبی همراه با تمام افعال جوارح که انجام طاعات و فرائض را نیز در بر می گیرد و این قول محدثین و گروهی از سابقین همچون ابن مجاهد و غیره می باشد و اینها جملگی قائل اند به اینکه: ایمان عبارتست از تصدیق به جنان (دل) و اقرار به لسان و عمل به ارکان.
ب - گروهی که ایمان را عبارت می دانستند از تصدیق قلبی همراه با اقرار لسانی (یا تلفظ کلمتین شهادتین) و این قول را به ابوحنیفه و پیروانش نسبت داده اند. شیخ طوسی معروف به شیخ الطائفه از بزرگان علمای شیعه نیز معتقد است که ایمان تصدیق قلبی است و اقرار به لسان نیز در ایمان شرط است.(11)
سخن خواجه نصیرالدین طوسی در تجرید الاعتقاد نیز همین است که ایمان مرکب است از هر دو امر فعل قلبی و لسانی.(12)
از معاصرین، نظریه مرحوم علامه طباطبائی را نیز می توان در این گروه جای داد. ایشان در تفسیر المیزان چنین می نویسند: "ایمان امری است قلبی و یک نوع اعتقاد و اذعان باطنی است به طوری که عمل به جوارح بر آن مترتب گردد.(13)
مفهوم ایمان از دیدگاه اشاعره
توان این ادویه ای استان الانتقادات و انتقال غالب اشاعره نظرشان در باره حقیقت ایمان این است که : "ایمان یعنی تصدیق قلبی"، و قرار به لسان و عمل به ارکان از فروغ ایمان محسوب می شود.(14) برای این که تعریف ایمان از دیدگاه اشاعره و همچنین سایر فرق کلامی به خوبی معلوم شود، ابتدا به اقوال اشاعره در باره ماهیت تصدیق می پردازیم:کسانی همچون ابوالحسن اشعری و ابوالمعالی جوینی معروف به امام الحرمین و از جمله محقق تفتازانی ماهیت تصدیق را عبارت از کلام نفس یا عقد قلبی می دانند.(15)
غزالی نیز تصدیق را امری قلبی دانسته و می گوید: تصدیق دارای محل ویژه ای است که همان قلب است و لسان بازگو کننده آن امر قلبی است و آن را به "تسلیم" تعبیر می کند. (16) فخر رازی که خود اشعری است، تعبیر دیگری در بیان ماهیت تصدیق دارد. او تصدیق را عبارت از حکم ذهنی می داند، لذا مراد از تصدیق قلبی نیز همین حکم ذهنی است. نظر محقق تفتازانی نیز با فخر رازی در اینکه تصدیق قلبی از سنخ علم نیست، هماهنگ است ولی او تصدیق را به حکم ذهنی تفسیر نمی کند، بلکه آن را عبارت از فعل قلبی و یا ربط القلب میداند.(17)
تصدیق غیر علم و معرفت است؛ زیرا از میان کفار کسانی بودند که حق را می شناختند، ولی آن را تصدیق نمی کردند. چنان که در قرآن آمده: " الذین اتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیکتمون الحق وهم یعلمون" یعنی: گروهی که بر آنها کتاب فرستادیم یهود و نصاری محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حقانیت او را به خوبی می شناختند، همانطور که فرزندان خود را می شناسند، ولیکن گروهی از آنان (از راه عناد) حق را کتمان می کنند در صورتی که علم به آن دارند».(19)
بنابراین لازم است که بین علم به آنچه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده که عبارت است از معرفت و شناخت آنها و بین تصدیق فرق نهاده شود و آنچه ایمان محسوب می شود همانا دومی که تصدیق است و نه اولی که صرف شناخت حق و علم به آن است. اکنون که ماهیت تصدیق از دیدگاه اشاعره معلوم شد، از این رهگذر تعریف ایشان از حقیقت شرعی ایمان را بیان می کنیم.
عبدالقاهر بغدادی در کتاب "اصول الدین" اشاعره را بطور کلی در معنای ایمان به سه گروه تقسیم نموده است که عبارتند از:
1- ابوالحسن اشعری و ابن راوندی و حسین بن فضل بجلی که تعریف ایمان را عبارت می دانند از تصدیق نسبت به خدای یکتا و تصدیق انبیاء و رسل الهی در آنچه از جانب خداوند برای بشریت آورده اند و این تصدیق صحیح نیست مگر از روی شناخت و معرفت به او، و کفر عبارت است از تکذیب.
2- عبدالله بن سعید: ایمان عبارت است از اقرار به خدای عزوجل و به کتب او و رسل او، آنگاه که از طریق معرفت و تصدیق قلبی فراهم آمده باشد، پس اگر اقرار از روی معرفت صحیح صورت نگرفته باشد ایمان نیست.
٣- بقیه از اصحاب حدیث که قائل اند: ایمان عبارت است از جمیع طاعات اعم از واجبات و مستحبات آن (همراه با تصدیق قلبی).(20)
پس مطابق قول اشاعره، کسی که قلبا وحدانیت خدای تعالی و رسل و کتب او را تصدیق داشته باشد، ایمان او صحیح است. (21) مگر نه این است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: یخرج من النار من کان فی قلبه مثقال ذره من ایمان و این حدیث مورد استناد اشاعره واقع شده است و از جمله آنان عزالی که در کتاب احیاء العلوم بارها از این حدیث استفاده می کند.(22) و به دنبال آن می افزاید: و ایمان از قلب بیرون نمی رود با سکوت و عدم نطق (به شهادتین) با اینکه امر واجبی نیز می باشد این اقرار لسانی، همچنین ایمان زایل نمی شود با سکوت و ترک فعل واجب و می خواهد بگوید کسی که نه اقرار می کند و نه انکار، همین طور نه واجبات را بجای می آورد و نه حرام خدا را حلال می شمرد و از هر دو نظر ساکت است ولی قلبا تصدیق دارد، او مومن است هر چند گنهکار.
مفهوم ایمان از دیدگاه معتزله
برای بیان نظر معتزله در مورد ایمان، از دیدگاه یکی از چهره های برجسته معتزله یعنی واصل بن عطاء در مورد مرتکب کبیره شروع می کنیم. واصل بن عطاء، نه رای خوارج را پذیرفت که صاحب کبیره را کافر می دانستند و نه رای مرجئه را که می گفتند صاحب کبیره مؤمن است و نه رأى استاد خویش (حسن بصری) که آنها را منافق بشمار می آورد و خود وصف منزلتی متوسط میان دو منزلت ایمان و کفر به آنها داد و حکم اخروی آنها را خلود در آتش - چنانچه توبه نکنند- بیان نموده و حکم دنیوی آنها را بی توجهی نسبت به آنان و عدم قتل تعیین کرد.(24)در مکتب اهل اعتزال و در بحث مربوط به ایمان و کفر، عمدتا روی سخن با اصحاب کبائر است، هنوز کمتر از یک قرن از عصر واصلیه نگذشته بود که ابوالهذیل علاف (25)، شیخ معتزله بصره ظهور می کند و در رأس فرقه هذلیه مشرب أهل اعتزال را اشاعه می دهد. وی ابتدا می کوشید حقیقت ایمان را از نظر شرع تعریف کند و می گوید: "الایمان هو جمیع الطاعات فرضها و نقلها". همچنین گناهان را به دو قسم تقسیم نموده: صغائر و کبائر، و در باره ارتکاب کبائر قایل به تفصیل می شود، او کبائر را بر دو قسم می داند و ارتکاب برخی را موجب کفر می پندارد و برخی دیگر نه.(26)
پس از او نوبت به نظامیه (ابراهیم بن یسار بن هانی نظام متوفای سال ۲۳۱ هجری در رأس فرقه نظامیه است.)می رسد که ایمان را عبارت می دانند از مطلق "اجتناب کبائر" و کبائر را عبارت می دانند از گناهانی که خداوند در مورد آنها وعید به عذاب نموده است.(27)
هشام بن عمرو الفوطی، رئیس فرقه هشامیه، یکی دیگر از معتزله معاصر ابوالهذیل علاف و نظام است که درباره ایمان، همان نظر ابوالهذیل را دارد و می گوید: "الایمان جمیع الطاعات فرضها و نقلها"(28). همچنین وی معتقد بود به موافات، یعنی می گفت ایمان آن است که تا پای مرگ با انسان همراه باشد و او به حال ایمان از دنیا برود.(29)
عباد بن سلمان نیز که از یاران هشام الفوطی و از بزرگان معتزله به شمار می رود، نظرش درباره ایمان با هشام و أبوالهذیل هماهنگ است. او در تعریف ایمان می گوید: "الایمان هو جمیع ما أمر الله سبحانه به من الفرض، و ما رغب فیه من النفل" (30)
سیر تاریخی معتزله را که دنبال می کنیم، در اواخر قرن سوم هجری به مذهب "جبائیة"( اصحاب ابوعلی محمدبن عبدالوهاب جبائی، متوفی به سال ۲۹۵ هجری و پسرش أبوهاشم جبائی متوفی به سال ۳۲۱ هجری)(31) می رسیم، تعریف این فرقه از معتزله، از حقیقت ایمان چنین است: "الایمان لله هو جمیع ما افترضه الله سبحانه على عباده، وان النوافل لیس به ایمان، و ان کل خصله من الخصال التی افترضها الله سبحانه فهی بعض ایمان لله، و هی ایضاء ایمان بالله و ان الفاسق الملی مؤمن من اسماء اللغة بما فعله من الایمان".(32)
سپس در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری به علمای متأخر معتزله می رسیم که در رأس آنها قاضی عبدالجبار می باشد. وی در تعریف ایمان نوافل را نیز شرط می داند، پس از این نظر با ابوالهذیل هم عقیده است و دیدگاهش از این حیث با جبائی فرق می کند ولی بر این اعتقاد نیست که هر کس آنها را (نوافل و مستحبات) ترک کند نقصی در ایمان دارد یا از اسلام خارج شده است.(33) بنابراین اختلاف در باره نوافل چندان زیاد نیست، آنچه از کتب کلامی بدست می آید اینکه هر چهار نفر (ابو الهذیل، أبوعلی و ابوهاشم جبائی و قاضی عبدالجبار)، اعمال دینی را در تعریف ایمان ذکر کرده اند و در تعاریف ایمان که ابوالحسن اشعری همه را در کتاب خود مقالات الاسلامیین آورده است ، آنچه برای معتزله بسیار مهم بوده است تاکید در باره طاعت و عبادت است. (34)
مفهوم ایمان از دیدگاه امامیه
علمای امامیه تصدیق را از جنس علم معرفی می کنند.(35) در خصوص تعریف و تحلیل مفهوم ایمان، غالب متقدمان آن را به معرفت تعبیر کرده اند و غالب متاخران به تصدیق.ابواسحق ابراهیم بن نوبخت (نیمه اول قرن چهارم): وی ایمان را به تصدیق تعریف می کند و عنصر عمل را از ساختار ذاتی آن خارج می کند. (36)
شیخ صدوق (متوفی ۳۸۱ هـ) در تعریف خود از ایمان از هر سه عنصر اعتقاد قلبی، اقرار زبانی و عمل به اعضاء استفاده کرده است؛ یعنی ایمان را هم به عنوان فعل نفسانی در نظر گرفته است و هم فعل خارجی؛ زیرا هر دو عنصر تصدیق و عمل با یک درجه از اهمیت در تعریف آمده اند.(37)
پس از شیخ صدوق، این چنین تعریفی از ایمان در آثار سایر متکلمان دیده نمی شود، تاکید بر معرفت بودن ایمان به نحو صریح در آثار شیخ مفید (متوفی 413 هـ) دیده می شود. نکته قابل توجه اینکه وی نه تنها ایمان، بلکه اسلام را هم با عنصر معرفت تعریف می کند.
امامیه متفق اند بر اینکه مرتکب کبائر از اهل معرفت و اقرار، به واسطه کبائر، از اسلام خارج نیستند و مسلمند(38) تعریف وی از ایمان این گونه است مفید بر خلاف نظر مجبره می گوید که دوستی و دشمنی خدا مشروط به اعمال آدمی است و اینکه اساس ضروری همه اعمالی که مایه دوستی خدا می شود، ایمان یا به گفته خود وی، معرفت است و اساس معصیت و نافرمانی که شخص را دشمن خدا می سازد نادانی است وی در شرح خود بر اصول عقائد ابن بابویه، کفر را برابر جهل نسبت به خدا و فرستادگانش دانسته است. (39)
سید مرتضی علم الهدی (متوفی 436 هـ) ایمان را با تعبیر تصدیق تعریف کرده نه معرفت او می گوید: «ایمان، تصدیق به قلب است و آنچه که بر زبان جاری شود اعتباری ندارد و هر آن کس که عارف به خدا و نبی او و به کل آنچه که معرفت آن را بر او واجب گردانیده مقر باشد و به آن مصدق (نیز) باشد پس او مؤمن است و کفر نقیض آن است و آن انکار (جحود) با قلب است نه به زبان ..».(40) ظاهر تعبیر سید این است که ایمان را تصدیق قلبی می داند اما دقت در عبارات وی، می رساند که منظور او از تصدیق همان معرفت است، از نظر وی ایمان یا همان تصدیق قلبی حاصل معرفت است نه خود معرفت، اما تصدیق قلبی نیز بدون معرفت حاصل نمی آید. (41)
قاضی شرف الدین (قرن ششم)، صریحا ایمان را معرفت می داند. ایمان، معرفت خدا، معرفت نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و معرفت ائمه (علیهم السلام) است با حفظ شرایط و ارکانی که در اصل دین معتبراند.(42)
ابن میثم بحرانی، (699-363) نیز همین تعریف را از ایمان ارائه می دهد و نسبت سایر عناصر به اصل ایمان را نیز توضیح می دهد: ایمان عبارت است از تصدیق قلبی به خدای تعالی و به آنچه رسولش آورده، - اعم از قول و فعل - و قول لسانی (اقرار لفظی) سبب ظهور آن (ایمان) است و سائر طاعات ثمراتی که آن را تأکید می کنند، از نظر ما ایمان حقیقتا در تصدیق قلبی است، پس ضروری است که حقیقتا در غیر آن (تصدیق قلبی) نباشد، به خاطر رفع و دوری از اشتراک(43)
تعریف دیگری که هر دو عنصر تصدیق و اقرار زبانی را به یک اندازه از اهمیت می داند متعلق به خواجه طوسی (متوفی 672 هـ) است: ایمان تصدیق به قلب و لسان است و اولی کفایت نمی کند به خاطر این آیه «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ»و مانند آن، و دومی نیز کفایت نمی کند؛ به دلیل این آیه " قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا" اشاره به آیه: قالت الأعراب... (44)
خواجه طوسی همین تعریف را در دو کتاب دیگر خود دارد، با این تفاوت که در آنها به تصدیق تنها اکتفا می کند.
ایمان عبارت است از تصدیق آنچه واجب است. تصدیق آن از دین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و این تفصیل به اصل لغت نزدیکتر است از آنچه وعیدیان گویند... (45) نزاعی نیست در اینکه ایمان در اصل لغت عبارت است از تصدیق، و در شرع عبارت است از تصدیق رسول به تمامی آنچه او آورده است."(46)
تعریف دیگر از ایمان متعلق به علامه حلی (متوفی 729ه) است، وی نیز ایمان را با معرفت تعریف می کند.(47)
فاضل مقداد (متوفی ۸۲۶ هـ) در دو کتاب خود ایمان را این گونه تعریف می کند: حق اینکه (ایمان) تصدیق است"(48) و "ایمان از لحاظ لغت تصدیق است و از حیث اصطلاح تصدیق رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) است بر جمع آنچه ضرورتا میداند او آورده است و اقرار به لسان (49)
در انتها به نقل نظر شهید ثانی (۹۶۵-۹۱۱) می پردازیم. او به طور مبسوط نظر خواجه طوسی را به عنوان تعریف محوری و شاخص از ایمان نزد متکلمان شیعه مورد بررسی قرار داده، مبانی و لوازم منطقی آن را توضیح می دهد، در نهایت تعریف خود را ارائه می دهد که در واقع همان نظر خواجه طوسی است و در آن متعلقات ایمان را نیز نام می برد.
ایمان همان تصدیق خدا، صفات، عدل، حکمت و نبوتش و تمامی آنچه علم داریم بالضروره نبی آورده، همراه با اقرار به آن است.(50)
زیادت و نقصان ایمان
این مسئله در تعابیر روائی به بحث مراتب و درجات ایمان و در اصطلاح فن کلام به مسئله زیادت و نقصان ایمان شهرت یافته است. سرچشمه این بحث را باید در قرآن کریم جستجو نمود، چراکه آیاتی است نظیر:1- «... وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» (51).
2-«... لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ ...». (52).
3-« ...وَیَزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیمَانًا ...». (53)
4-«... فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ» (54).
5-«... وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَانًا وَتَسْلِیمًا» (55)
معتزله و اشاعره و مسئله زیادت و نقصان ایمان
سیر تاریخی متکلمین را که دنبال می کنیم، می بینیم عده ای آن را اثبات و عده ای دیگر آن را نفی نموده اند، معتزله و اشاعره و مطابق قولی که از شافعی حکایت شده امام شافعی وعده کثیری از علما و متکلمین دیگر قائل به ثبوت زیادت و نقصان برای ایمان شده اند(56) و از طرفی عده زیادی از علما هم خلاف آن را ثابت کرده اند. ابوحنیفه و پس از او امام الحرمین جوینی، که همان تفکر حنفی را در این مسئله دنبال کرده و برگزیده است. چون او نیز - بنا به گفته تفتازانی (57)- استدلال می کرده است، به اینکه: ایمان اسم است برای تصدیقی که به حد جزم و ثبات و اذعان برسد و در این صورت دیگر زیادت و نقصانی در آن متصور نیست.امام فخر رازی که از آراء ابوحنیفه و امام الحرمین جوینی به خوبی آگاه بوده و هم از آراء معتزله اطلاع کاملی داشته است، از مجموع حرف های متکلمین سابق بر خودش به این نتیجه می رسد که اصولا اختلاف در این مسئله یک اختلاف و نزاع لفظی است و بستگی به این دارد که چگونه ایمان را تعریف کنیم. اگر بگوییم ایمان عبارت از تصدیق است که در این صورت هیچ یک از زبادت و نقصان را نمی پذیرد ، چون ایمان یعنی یقین، و یقین دیگر کم و زیاد ندارد. اما اگر بگوییم ایمان عبارت از اعمال است حال اعم از اینکه تصدیق هم جزء ایمان بدانیم و یا اینکه اعمال را کل ایمان تلقی کنیم، در این صورت پیداست که ایمان هم افزایش می یابد – به سبب کثرت طاعات - و هم کاهش پیدا می کند، بعلت قلت طاعات و عبادات .(58)
امامیه و مسئله زیادت و نقصان ایمان
شهید ثانی: زیادت و نقصان در کمال ایمان صورت می پذیرد و نه در اصل حقیقت ایمان مرحوم شهید نیز در رساله حقایق الایمان محل نزاع را در این مسئله، اصل حقیقت ایمان می داند و می گوید: همه آنچه در آیات مبارکه و روایات معصومین وارد است مبنی بر آن که ایمان زیادت و نقصان می پذیرد، حمل می شوند بر افزایش و کاهش کمال ایمان، که امری است خارج از اصل حقیقت ایمان(59)یک احتمال هم این است که با توجه به شأن نزول آیه، منظور یاران پیغمبر در عصر و زمان آن حضرت بوده باشند و گفته شود به اینکه چون آنان کلام حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را می شنیدند و آن حضرت واجبات دین را یکی پس از دیگری به توالی که از جانب خدا نازل می شد، برای اصحابش بیان می فرمود و آنها به تدریج ایمانی بر ایمان قبلشان افزوده می شد؛ زیرا معلوم است که آنها پیش از آن که آن فریضه را از زبان مبارک پیامبرشان بشنوند، مصدق آن نبوده اند، و حاصل کلام اینکه حقیقت شرعی ایمان تماما و بطور یک جا در آن زمان بدست نیامده بود، پس ماجرا از این قرار بود که هر وقت قسمتی از آن حقیقت شرعیه ابلاغ می شد، آن را تصدیق نموده به مرحله اجرا می گذاشتند.
اصول ایمان
اصول ایمان نزد معتزله
اصول ایمان نزد معتزله پنج چیز است: اعتقاد به توحید ، عدل ، نبوت ، أمر به معروف و نهی از منکر و وعد و وعید . کسی که به این اصول و یا به بعضی از این اصول خمسه اقرار و اعتراف نداشته باشد، مسلمان نیست و آن که اقرار و اعتراف دارد، ولی مرتکب کبیره می شود مؤمن نیست.(60)اصول ایمان نزد اشاعره
ایمان نزد اشاعره عبارتند از: اقرار به خداوند و ملائکه و کتب و رسل او و به آنچه از جانب خدای تعالی نازل شده و آنچه را مخبرین موثق از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده اند، و اینکه خدای سبحان خدایی است واحد، فرد، صمد و معبودی جز او نیست، شریک و فرزندی ندارد، و اینکه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و رسول اوست و اینکه بهشت و جهنم حق است و قیامت بی شک واقع می شود، و خدای تعالی مردگان را از قبرها زنده ساخته، در محشر گرد هم می آورد. (61)اصول ایمان نزد امامیه
شهید ثانی معارفی را که با آنها ایمان حاصل می شود، به پنج دسته تقسیم نموده است:اصل اول: معرفت حق است و مراد به آن تصدیق جازم ثابت است به آنکه خدای جهانیان موجود است و ازلی و ابدی است و واجب الوجود بالذات است.
اصل دوم: تصدیق به عدل و حکمت خداست و اعتقاد به عدل یعنی اینکه خداوند ظلم نمی کند و امری که عقلا قبیح است از او صادر نمی شود، و کارهای او همه منوط به حکمت است.
اصل سوم: تصدیق به نبوت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و به آنچه آن حضرت آورده است.
اصل چهارم: تصدیق به دوازده امام است، که پس از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به هدایت و رهبری مردم مبادرت نمودند و این اصل مخصوص فرقه امامیه است و از ضروریات مذهب ایشان است؛ زیرا که اهل خلاف ، امامت را از فروع مذهب می دانند و نه از اصول آن این است.
اصل پنجم: اعتقاد به معاد جسمانی، عموم مسلمانان بر اثبات معاد جسمانی متفق اند و آن را از ضروریات دین اسلام بشمار آورده اند. (62)
تفاوت میان اسلام و ایمان
اکثریت معتزله و خوارج و زیدیه می پنداشتند که فرقی بین اسلام و ایمان در دین نیست و هر مسلمانی مؤمن است. (63)اشاعره به تمایز میان آن دو فتوی داده اند، اشعری در کتابهای اصول عقاید خود، الابانه و مقالات آشکارا گفته است که میان ایمان و اسلام تفاوت است. وی در پایان بخشی از کتاب مقالات الاسلامیین چنین می گوید: ایمان به معنی معتقد بودن به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و فرستادگان و تقدیرهای او، و اسلام عبارت از ادای شهادتین است و می افزاید: اسلام چیزی است غیر از ایمان(64). و در ابانه چنین آمده است: ما بر آنیم که اسلام وسعت و گسترشی بیش از ایمان دارد، و این که تمام اسلام ایمان نیست. (65)
امامیه نیز درباره این مطلب اتفاق کلمه دارند که اسلام غیر از ایمان است و این که هر مؤمنی مسلمان است، ولی هر مسلمانی مؤمن نیست. میان این دو معنی، همان گونه که در لغت تفاوت است، در دین نیز اختلاف است .(66)
در اصول عقاید حنفی ماتریدی قرن چهارم هجری، به نظریه امام ابوحنیفه بر می خوریم که او نیز همچون اشاعره و امامیه قائل به تمایز میان اسلام و ایمان شده است.(67)
نتیجه گیری
در میان متکلمان اسلامی درباره حقیقت ایمان سه نظریه عمده پدید آمده است:۱) در نظریه اول که به نظریه اشاعره معروف شده، حقیقت ایمان عبارت است از تصدیق وجود خداوند و پیامبران و امرها و نهی های خداوند که به وسیله پیامبران بر بشر فرود آمده و اقرار زبانی به همه این تصدیق های قلبی، جوهر این تصدیق و اقرار، نه علم و معرفت است و نه تصدیق منطقی. این تصدیق به معنای شهادت دادن به حقانیت واقعی آشکار شده و پذیرفتن آن واقعیت است. این حالت از یک طرف، گونه ای خضوع و تسلیم روانی است و از طرف دیگر نوعی ارتباط فعالانه با موضوع تصدیق و شهادت است.(68) بنابر این نظریه، عمل به واجبات شرعی و ترک محرمات، داخل در حقیقت ایمان نیست و به این جهت مرحله متوسطی میان ایمان و کفر وجود ندارد. اگر انسان پیامبران را تصدیق کند، گرچه مرتکب کبائر گردد، مؤمن است و اگر آنان را تصدیق نکند، گرچه از کبائر اجتناب کند کافر است.
۲) در نظریه دوم که به نظریه معتزله معروف شده، حقیقت ایمان عبارت است از: عمل به تکلیف و وظیفه. طرفداران این نظریه گفته اند که تمام ایمان عمل است(69) - عمل به وظیفه و تکلیف - تصدیق وجود خدا و پیامبران خود یک عمل به وظیفه است ولی انسان وظیفه های دیگری نیز دارد که به همه آنها باید عمل کند. عمل به واجبات و ترک محرمات وظیفه های انسان است. انسان مومن کسی است که به تمامی وظیفه های خود عمل می کند. بر اساس این تفکر، کسی که پیامبران را تصدیق کرده ولی مرتکب گناهان کبیره می شود، مؤمن نیست و در مرحله ای میان ایمان و کفر قرار دارد. این مرحله همان "منزلة بین المنزلتین" است که معتزله آن را مطرح کردند.
۳) خلاصه دیدگاه متکلمان شیعه در خصوص تعریف و تحلیل مفهوم ایمان نیز این چنین است. غالب متقدمان، آن را به معرفت تعبیر کرده اند و غالب متأخران به تصدیق. در میان فرق کلامی، اشاعره از حیث بیان و تعبیر، دیدگاهی مشترک با متأخرین شیعه دارند، اگر چه به لحاظ معنا به متقدمین نزدیک می شود و از این حیث از سایر فرقی که ایمان را تنها به اقرار لفظی یا عمل تعریف نموده اند، متمایز می شوند.
شیخ صدوق (متوفی ۳۸۱ هـ) در تعریف خود از ایمان از هر سه عنصر اعتقاد قلبی، اقرار زبانی و عمل به اعضا استفاده کرده است. تعریف دیگری که هر دو عنصر تصدیق و اقرار زبانی را به یک اندازه از اهمیت می داند متعلق به خواجه طوسی (متوفی 672 هـ) است: ایمان تصدیق به قلب و لسان است و اولی کفایت نمی کند به خاطر این آیه «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ..» و مانند آن و دومی نیز کفایت نمی کند؛ به دلیل این آیه" قل لم تومنوا اشاره به آیه؛ قالت الأعراب...»(70)
شهیدثانی نیز ایمان را این چنین تعریف می کند: ایمان همان تصدیق خدا، صفات، عدل، حکمت و نبوت اش و تمامی آنچه علم داریم بالضروره نبی آورده، همراه با اقرار به آن است.(71)
تعریف علامه طباطبائی در مورد ایمان نیز چنین بود که: ایمان عبارت از علم به چیزی است با التزام به مقتضای آن، به طوری که آثار آن علم در عمل آشکار گردد. امامیه متفق أند بر این که مرتکب کبائر از اهل معرفت و اقرار، به واسطه کبائر، از اسلام خارج نیستند و مسلمان اند(72)
آنچه در مجموعه نظریه های سه گانه یاد شده مشترک است، این است که ایمان یک امر به دست آوردنی است. آدمی یا با تصدیق پیامبران یا با عمل به واجبات و ترک محرمات ایمان را تحصیل می کند.
نکته مشترک دیگر در نظریات سه گانه این است که حقیقت ایمان یک حقیقت شرعی است، یعنی خداوند است که می گوید: حقیقت ایمان چیست. حقیقت ایمان را نمی توان با استدلال های علمی و یا فلسفی به دست آورد. تلاش صاحب نظران جز این نبوده که خواسته اند بفهمند، خداوند ایمان را چه دانسته است، چون هم ایمان و هم کفر حقیقت شرعی داشتند، همه متکلمان برای تبیین و تقریر نظریه خود درباره حقیقت ایمان و کفر به نصوص کتاب و سنت استناد کرده اند.(73)
کلام پایانی
در این مقاله به صورت اجمالی به بحث مفهوم ایمان از دیدگاه اشاعره ، معتزله و امامیه پرداختیم و همان طور که دیدیم هر سه این فرق کلامی و دیگر فرق و مذاهب اسلامی نیز در بحث ایمان و اصول آن به آیات قرآن استناد می کنند که مورد قبول همه مسلمین است. نکته مهمی که در اینجا لازم است مورد توجه قرار گیرد، این نکته معرفت شناختی است که برخی آیات در دستگاه های فکری مختلف امکان برداشت های متفاوت دارند و ما مسلمین باید به عنوان برادران دینی همدیگر این حق را برای همدیگر قائل باشیم که در کنار مشترکات زیادی که با همدیگر داریم، در برخی موارد نیز طبیعی است که متفاوت فکر کنیم و تفاوت ها در فروع ایمان نباید موجب آسیب زدن به اصول ایمان که در آن مشترکیم، بگردد.در پایان برای حسن ختام مقاله به دیدگاه امام غزالی در مورد تفاوت واختلاف مذاهب اشاره می کنیم، که می تواند الگویی برای نگاه مؤمنانه و عارفانه به مساله اختلاف مذاهب باشد، چرا که توجه به رفتار و اندیشه این بزرگان و تسامح دینی آنان می تواند یک راهکار فکری و عملی برای ایجاد تقریب و وحدت بین خانواده بزرگ مسلمین باشد.
در بحث ایمان و کفر امام غزالی معتقد است، بر اثر تأویلات گوناگونی که از حقایق دینی صورت می گیرد، فرقه ها و گروه های گوناگونی پدید می آید و چون تأویلات آنان بر اساس صحیحی باشد دیگر آنان را نمی توان کافر شمرد، بلکه مؤمن و رستگاراند. (74)
به امید روزی که مسلمین دست در دست هم و با تکیه بر معارف غنی قرآن پیشگام زندگی مؤمنانه و الهی در عالم باشند، که علاوه بر ساختن مادی و معنوی دنیای اسلام منادی ایجاد حیاتی الهی در سراسر گیتی باشند. به امید آن روز..
پینوشتها:
1- أبو الحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص 347 و شهرستانی، ملل ونحل، ج ۱، ص ۱۰۱.
2- همان، ج ۱، ص ۳۲۹
3- شهید ثانی، رساله حقایق الایمان، ص ۱۸ و محمد باقر مجلسی، حق الیقین، ص ۵۳۹ - ۵۳۰ و شیخ مفید ، أوائل المقالات، ص ۲۸
4- مفردات راغب اصفهانی، ص 24 و معجم الوسیط ، ج ۱، ص ۲۸ و اقرب الموارد، ج ۱، ص ۲۰
5- تفتازانی، شرح المقاصد، ج ۲، ص ۱۸۱.
6- شهید ثانی، حقایق الایمان، ص ۱.
7- شهرستانی، الملل والنحل، ج ۱، ص ۱۰۸.
8- همان، ص 146 و فخررازی، تفسیر کبیر، ج ۲، ص ۲۵.
9- اشعری، المقالات الاسلامیین، ص ۲۱۹ و شهرستانی، الملل والنحل، ص ۱۶۲
10- احمد نگری، دستور العلما (معروف به جامع العلوم)، ج ۱، ص ۲۲۰ و ۲۲۱
11- شیخ طوسی، تمهید الاصول، ص ۱۳۹
12- خواجه نصیرالدین طوسی، کشف المراد، ص ۳۳۹.
13- علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص ۳۳۲.
14- ابو الحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص ۳۶۷ و شهرستانی، ملل و نحل، ج ۱، ص ۱۰۱.
15- تفتازانی، شرح المقاصد، ج ۲، ص ۱۸۶.
16- محمد غزالی، احیاء العلوم، ج ۱، ص۱۱۹.
17- فخر رازی، تفسیر کبیر، ج ۲، ص ۲۵.
18- تفتازانی، شرح مقاصد، ص ۱۸۹.
19- سوره بقره، آیه 146.
20- عبد القاهر بغدادی، اصول الدین، ص ۲۶۸ - ۲۵۰.
21- شهرستانی ، ملل و نحل ،ج ۱، ص ۱۰۱.
22- غزالی، احیاء العلوم، ج ۱، ص۱۱۸.
23- همان
24- عبد القاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص ۷۰ و ۷۱
25- ابوالهذیل حمدان بن الهذیل علاف (226-135 هجری)
26- ابوالحسن اشعری: مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص ۳۲۹.
27- همان، ص ۳۳۱.
28- همان، ص ۳۳۰.
29- شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۷۳.
30- اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص ۳۳۰.
31- شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۷۸
32- اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص ۳۳۱
33- قاضی عبدالجبار، شرح اصول الخسمه، ص ۷۰۷
34- مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص ۳۲۹.
35- محمد باقر مجلسی، حق الیقین، ص535
36- ابی اسحق ابراهیم بن نوبخت، الیاقوت، ص 65.
37- مارتین مکدر موت، اندیشه های کلامی شیخ مفید، ص 475هـ
38 - شیخ مفید ، اوائل المقالات، ص۲۸.
39- مارتین مک درموت، اندیشه های کلامی شیخ مفید، ص ۳۱۶.
40- شیخ محمد بن الحسن الطوسی، تمهید الأصول فی شرح الجمل و العمل سید مرتضی، ص ۲۹۳
41- سید مرتضی علم الهدی، یادنامه شیخ طوسی، الحدود و الحقایق، ج ۲، ص ۷۳۳.
42- قاضی شرف الدین صاعد بن ابی منصور، یادنامه شیخ طوسی، الحدود و الحقایق، ص۲۱۹.
43- ابن میثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص ۱۷۰.
44- علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۲۷۰.
45- خواجه طوسی، فصول نصیریه، ص 26
46 - خواجه طوسی، تلخیص المحصل، ص 401
47- علامه حلی، الباب الحادی عشر، ص ۵.
48- فاضل مقداد، اللوامع الالهیه فی مباحث الکلامیه، ص ۳۹۲ - ۳۹۱.
49- فاضل مقداد، ارشاد الطلابین الى نهج المسترشدین، ص 436.
50- شهیدثانی، حقایق الایمان، ص ۹۵.
51- سوره انفال، آیه ۲
52- سوره فتح، آیه 4
53- سوره مدثر، آیه ۳۱
54- سوره توبه، آیه 124
55- سوره احزاب، آیه ۲۲
56- تفتازانی، شرح المقاصد، ج ۲، ص ۱۹۲
57- همان
58- قاضی عضد الدین ایجی، شرح المواقف، ج ۲، ص 457.
59 - شهید ثانی، حقایق الإیمان ، ص۲۷ و ۲۸.
60- قاضی عبدالجبار معتزلی، شرح أصول الخمسه، ص ۱۲۲- ۱۲۳.
61- ابوالحسن اشعری، مقالات اسلامیین، ج ۱، ص 345.
62- شهیدثانی، حقایق الایمان، صص56-66
63- شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 54
64- ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص 347
65- ابوالحسن اشعری، الابانه، ص10
66- شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 54
67- ابو حنیفه، الفقه الأکبر، ص ۵۹ و 60
68- ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص 347؛ تفتازانی ، شرح المقاصد، ج ۲، ص ۱۸۶ به بعد
69- قاضی عبدالجبار، شرح الأصول الخمسه، صص ۷۰۱ - ۷۰۷ و اشعری ، مقالات الاسلامیین، صص ۳۳۲- ۳۲۹ و شهرستانی، ملل و نحل، ج ۱، ص ۷۳.
70- علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۲۷۰.
71- شهیدثانی، حقایق الإیمان، ص۹۵
72- شیخ مفید ، أوائل المقالات، ص۲۸.
73- محمد مجتهد شبستری، ایمان وآزادی، ص ۱۹.
74- امام محمد غزالی، فیصل التفرقة بین الاسلام والزندقه، ص ۱۳۲
منابع
١. قرآن کریم
٢. ابواسحاق بن نوبخت، الیاقوت، تحقیق: علی اکبر ضیائی، قم ،1413 ق.
٣. اشعری، ابوالحسن، الابانه عن أصول الدیانة، مدینة منورة، دانشگاه اسلامی، ۱۹۷۵ م.
4. اشعری، ابوالحسن، المقالات الاسلامیین، مصر، ۱۹۹۹م (۱۳۸۹ق).
5. ایجی، قاضی عضد، المواقف، شرح سید شریف جرجانی، مطبعة، مصر، ۱۳۲۵ ق.
6. بحرانی، میثم بن علی بن میثم، قوائد المرام فی علم الکلام، چاپ دوم، 1409 ق.
7. بدوی، عبدالرحمن، مذاهب الاسلامیین، چاپ اول ، بیروت، ۱۹۷۱ م.
8. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، مصر، بی تاریخ.
9. تفتازانی، شرح مقاصد، مطبعه عثمانی، ۱۳۰۵ق.
۱۰. توشی هیکو ایزوتسو، مفهوم ایمان در کلام اسلامی،چاپ دوم، سروش، تهران، ۱۳۸۰ ش.
۱۱. رازی، امام فخر، تفسیر کبیر، بی محل، بی تاریخ.
۱۲. زمشخری، کشاف، مطبعه شرفیه، مصر، ۱۳۰۷ ق.
۱۳. ساجدی، علی محمد، ایمان وکفر در کلام اسلامی، پایان نامه کارشناسی ارشد، ، 1367 ش.
14. شهیدثانی، حقایق الایمان به ضمیمه کشف الفوائد، قم، ۱۳۰۵ ق.
15. شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، قاهرة، ۱۳۸۷ق.
16. شیخ مفید، اوائل المقالات، چاپ دوم.
۱۷. تفسیر المیزان، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1362 ش.
۱۸. طوسی، خواجه نصیر، تجرید الاعتقاد همراه با شرح علامه حلی موسوم به کشف المراد.
19. طوسی، خواجه نصیر، تلخیص المحصل، دانشگاه مک گیل، ۱۳۵۹ ش.
۲0. تمهید الاصول، شرح و مقدمه مشکوه الدینی، انجمن حکمت و فلسفه، تهران، ۱۳۵۸ ش.
۲1. انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، انتشارات رضی- بیدار، 1363 ش.
۲2. علامه حلی، جمال الدین ابی منصور حسن بن یوسف مطهر، الباب الحادی عشر، آستان قدس رضوی، 1368.
23. علم الهدی، سید مرتضی، یادنامه شیخ طوسی، الحدود والحقایق، تصحیح محمدتقی دانش پژوه.
۲4. غزالی، محمد، فیصل التفرقة بین الاسلام والزندقه، بیروت، 1406 ق.
۲5. فاضل مقداد، جمال الدین مقداد بن عبدالله السیورى الحلی، ارشاد الطالبین الى نهج المسترشدین، 1405 ق.
۲6. فاضل مقداد، جمال الدین مقداد بن عبدالله السیورى الحلى، اللوامع الالهیه فی مباحث الکلامیه، تبریز، ۱۳۹۷ ق.
۲7. فیض کاشانی، محسن، المحجة البیضاء، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۸۳ ق.
۲8. قاضی عبد الجبار، شرح اصول خمسه، قاهره، 1965 م (۱۳۸۶ ق).
29. لقانی، عبدالسلام بن ابراهیم، جوهرة التوحید با شرح و تصحیح محى الدین عبدالحمید، مصر، ۱۹۵۵ م.
۳0. مالمیر، نسرین، تطبیق مفهوم ایمان از نظر متکلمین شیعه و متکلمین معاصر مسیحی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، ۱۳۷۵ ش.
۳1. مجتهد شبستری، محمد، ایمان وآزادی، چاپ اول، طرح نو، تهران، 1376 ش.
۳2. مجلسی ، محمدباقر، حق الیقین، انتشارات علمیة الاسلامیه، تهران.
33. مکدرموت، مارتین، اندیشه های کلامی شیخ مفید، دانشگاه مک گیل شعبه تهران، 1363 ش.
۳4. نگری، احمد، دستور العلماء(جامع العلوم)، حیدر آباد دکن، هند، بی تاریخ.
35. معجم الوسیط.
۳6. مفردات راغب اصفهانی.
منبع: مجموعه مقالات «امت اسلامی؛ از تنوع مذهبی تا فرقه گرایی»، نویسنده: رضا عبداللهی، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1389 ش، صص 244-225.