هست شاعر عکاس
مادرم می­ گوید هست شاعر عکاس عکس می­ گیرد او با تمام احساس
سه‌شنبه، 7 اسفند 1397
بانوی مهربان
امشب دوباره عقربه ی ساعت دلم درجستجوی ثانیه ی با تو بودن است از راه دور می تپد و تیک و تاک آن ...
دوشنبه، 6 اسفند 1397
بیا ببین
نگاه می‌کنی به من ‏ ‏منی که رو به روی آینه‏ مقابل نگاه تو نشسته‌ام ‏ نگاه می‌کنم به تو ‏
دوشنبه، 6 اسفند 1397
شرم
در آواز باران و نوازش خورشید گل نداده ام هفته ها و روزهاست شرمسارم از گلدان شمعدانی ام
دوشنبه، 6 اسفند 1397
دور سفره ی خدا
خدا سایه ی ابر را از سرِ درخت سایه ی درخت را از سرِ زمین کم نمی کند
دوشنبه، 6 اسفند 1397
خدا
می شود اینجا خدا را خوب دید در نگاه ساکت پروانه ها رد سبز پاش را دنبال کرد در تمام کوچه ها و خانه ها
دوشنبه، 6 اسفند 1397
اذان
می رسد به گوش من یک صدای مهربان یک صدا که می برد دل مرا به آسمان
دوشنبه، 6 اسفند 1397
آواز گالش *
باز هم پیچیده توی کوچه ها بوی خوب ربنا ، عطر دعا باز ماه روزه ، ماه دوستی ست بچه ها هستند مهمان خدا
دوشنبه، 6 اسفند 1397
عطر ربنا
دعا می کنم چشم های نجیبت پر از خواب نیلوفر و چشمه باشد و رویای دریا و جنگل ببیند
دوشنبه، 6 اسفند 1397
یکی یکی
آفریده شد ریشه از درون خاک ساقه روی ریشه ها شاخه از تن درخت برگ روی شاخه ها
دوشنبه، 6 اسفند 1397
ماه مدرسه
ماه مهر اومده ماه مدرسه پاشو بچه دیگه تنبلی بسه نبین اینقد کارتنای ژاپنی شبا هی خوابای بد بد می بینی
دوشنبه، 6 اسفند 1397
انار غمگین
دل مادر انارغمگینیست که ترک خورده است در دستم با دل ترد او چرا گاهی مثل یک تکه سنگ بد هستم؟!
دوشنبه، 6 اسفند 1397
آسمان پیما
مادرم مهماندار عاشق پرواز است خواهرم دانشجو پدرم جانباز است
دوشنبه، 6 اسفند 1397
برای گل نرگس
ای گل ناز خدا حس زیبای شکفتن داری؟! در کدامین بستان؟در کدامین ساعت؟ کاش در لحظه‌ی زیبا شدنت، من باشم
دوشنبه، 6 اسفند 1397
سپاس
از حقایق عالم می‌شود به ما الهام می‌رسید به انسانها از پیمبران، پیغام آفریدگارم گفت رمز و راز بسیاری او به بندگان آموخت
دوشنبه، 6 اسفند 1397
عطر نیایش
پروانه سبز دعایم پرزد زروی موج دریا از باغ لب هایم جدا شد پرواز کرد رفت بالا یک چشمه از پروانه‌ها بود آنجا کنار ماه و خورشید
دوشنبه، 6 اسفند 1397
روزها
صبح یک روز اردیبهشتی توی یک باغ بر درختی تنومند روی یک شاخه‌ی نرم و نازک پیش یک برگ
دوشنبه، 6 اسفند 1397
سکوت
رود شعر تازه‌ای سرود روی خاک، شعر تازه را نوشت خاک شد بهشت!
يکشنبه، 5 اسفند 1397
باغ تماشا
هفت آسمان می‌شد پریشانت وقتی که می‌خندید لب‌هایت در قاب این دنیا نمی‌گنجید زیبایی لبخند گیرایت
يکشنبه، 5 اسفند 1397
بی‌تو
بی‌تو باز، شهر پر از دود شد گریه‌ها، اشک‌ها، جوی شد، رود شد کودکی زخم شده سینه‌اش خرد شد، چشمه آیینه‌اش
يکشنبه، 5 اسفند 1397