0
مسیر جاری :
عافيت را نشان نمي‌يابم خاقانی

عافيت را نشان نمي‌يابم

عافيت را نشان نمي‌يابم شاعر : خاقاني وز بلاها امان نمي‌يابم عافيت را نشان نمي‌يابم هيچ جا آشيان نمي‌يابم مي‌پرم مرغ وار گرد جهان صد بهار و خزان نمي‌يابم نيست شب...
از آن قبل که سر عالم بقا دارم خاقانی

از آن قبل که سر عالم بقا دارم

از آن قبل که سر عالم بقا دارم شاعر : خاقاني بدين سراي فنا سر فرو نمي‌آرم از آن قبل که سر عالم بقا دارم اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم نشاط من همه زي آشيان نه فلک است ...
حضرت ستر معلا ديده‌ام خاقانی

حضرت ستر معلا ديده‌ام

حضرت ستر معلا ديده‌ام شاعر : خاقاني ذات سيمرغ آشکارا ديده‌ام حضرت ستر معلا ديده‌ام کز حجاب قاف عنقا ديده‌ام قاف تا قافم تفاخر مي‌رسد حضرتي کز پرده پيدا ديده‌ام ...
چون قصد کني فتوح قنوج خاقانی

چون قصد کني فتوح قنوج

چون قصد کني فتوح قنوج شاعر : خاقاني ملت ز تو شادمان ببينم چون قصد کني فتوح قنوج سهم تو به نهروان ببينم گرد سپهت به نهرواله تعظيم به خاوران ببينم تو خسرو خاور و...
به دل در خواص بقا مي‌گريزم خاقانی

به دل در خواص بقا مي‌گريزم

به دل در خواص بقا مي‌گريزم شاعر : خاقاني به جان زين خراس فنا مي‌گريزم به دل در خواص بقا مي‌گريزم که باز از گزند بلا مي‌گريزم از آن چرخ چون باز بر دوخت چشمم نخواهم...
در اين دامگاه ارچه همدم ندارم خاقانی

در اين دامگاه ارچه همدم ندارم

در اين دامگاه ارچه همدم ندارم شاعر : خاقاني بحمدالله از هيچ غم غم ندارم در اين دامگاه ارچه همدم ندارم که کس را در اين باب محرم ندارم مرا با غم از نيستي هست سري سر...
اي باغ جان که به ز لبت نوبري ندارم خاقانی

اي باغ جان که به ز لبت نوبري ندارم

اي باغ جان که به ز لبت نوبري ندارم شاعر : خاقاني ياد لبت خورم مي سر ديگري ندارم اي باغ جان که به ز لبت نوبري ندارم کز طوق تو برون سر در چنبري ندارم طوق غم تو دارم بر...
روزم فرو شد از غم، هم غم‌خواري ندارم خاقانی

روزم فرو شد از غم، هم غم‌خواري ندارم

روزم فرو شد از غم، هم غم‌خواري ندارم شاعر : خاقاني رازم برآمداز دل، هم دلبري ندارم روزم فرو شد از غم، هم غم‌خواري ندارم هر منزلي و ماهي من اختري ندارم هر مجلسي و شمعي...
در بوته‌ي خاک سازي اکسير خاقانی

در بوته‌ي خاک سازي اکسير

در بوته‌ي خاک سازي اکسير شاعر : خاقاني آتش ز اثير و ز آسمان دم در بوته‌ي خاک سازي اکسير گه رنگ دهي به خاک و گه شم گه ياره کني ز ماه و گه تاج پر نقطه‌ي زر سياه ملحم...
با آنکه به موي مانم از غم خاقانی

با آنکه به موي مانم از غم

با آنکه به موي مانم از غم شاعر : خاقاني موئي ز جفا نمي‌کني کم با آنکه به موي مانم از غم از تب نکنم کبود هر دم دندان نکني سپيد تا لب زان نيست که هستم از تو خرم گر...