مسیر جاری :
سیر تاریخی خوشنویسی عثمانی و ایرانی
از محبت تا معرفت: سفری در دنیای معنویت
نگاهی به بهترین هتل شیراز از دید کاربران
نقش ادبیات دینی در خوشنویسی
اولین قرآن به خط نستعلیق
معرفی کوتاه بانوان خوشنویس
ولایت اهلبیت علیهم السلام نقشه راه سعادت
آموزشگاه زبان پردیسان ارائه دهنده دوره های متنوع و مدرن
ترسناک ترین مسیرهای ریلی جهان
معرفی کوتاه بانوان قرآن نویس
چهار زن برگزیده عالم
نحوه خواندن نماز والدین
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
مهم ترین خواص هویج سیاه
پیش شماره شهر های استان تهران
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
يک زبان داري و صد عشوهگري
يک زبان داري و صد عشوهگري شاعر : خاقاني من و صد جان ز پي عشوه خري يک زبان داري و صد عشوهگري زانکه پرورده به خون جگري از جگر خوردن توبه نکني که بهر دم جگر ما بخوري...
ز من گسستي و با ديگران بپيوستي
ز من گسستي و با ديگران بپيوستي شاعر : خاقاني مرا درست شد اکنون که عهد بشکستي ز من گسستي و با ديگران بپيوستي بر آتشم بنشاندي و دور بنشستي به ياد مصطبه برخاستي معربدوار...
عتاب رنگ به من نامهاي فرستادي
عتاب رنگ به من نامهاي فرستادي شاعر : خاقاني مرا به پردهي تشريف راه نو دادي عتاب رنگ به من نامهاي فرستادي به دست مهر ببستي و مهر بنهادي صحيفههاي معاني نوشتي و سر آن...
اي ديده ره ز ظلمت غم چون برون بري
اي ديده ره ز ظلمت غم چون برون بري شاعر : خاقاني چون نور دل نماند برون راه چون بري اي ديده ره ز ظلمت غم چون برون بري تا زان چراغ راه ز ظلمت برون بري اول چراغ برکن و آنگه...
از بوالعجبي هردم رنگ دگر آميزي
از بوالعجبي هردم رنگ دگر آميزي شاعر : خاقاني عيسي نهاي و روزي صد رنگ برآميزي از بوالعجبي هردم رنگ دگر آميزي يکرنگ شوي حالي چون آب و درآميزي ده رنگ دلي داري با هر که...
هر روز به هر دستي رنگي دگر آميزي
هر روز به هر دستي رنگي دگر آميزي شاعر : خاقاني هر لحظه به هر چشمي شور دگر انگيزي هر روز به هر دستي رنگي دگر آميزي صد شهر بياشوبي هرجا که تو برخيزي صد بزم بيارايي هر جا...
خاک شدم در تو را آب رخم چرا بري
خاک شدم در تو را آب رخم چرا بري شاعر : خاقاني داشتمت به خون دل خون دلم چرا خوري خاک شدم در تو را آب رخم چرا بري پردهي روي تو شدم پردهي من چرا دري از سر غيرت هوا چشم...
گل و مل تو را خادمانند از آن شد
گل و مل تو را خادمانند از آن شد شاعر : خاقاني وفاي گل و صحبت مل مجازي گل و مل تو را خادمانند از آن شد گمان برد کاين عشق کاري است بازي مرا جان درافکند در جام عشقت نيايد...
با هيچ دوست دست به پيمان نميدهي
با هيچ دوست دست به پيمان نميدهي شاعر : خاقاني کار شکستگان را سامان نميدهي با هيچ دوست دست به پيمان نميدهي آنجا که درد دادي درمان نميدهي آنجا که زخم کردي مرهم نميکني...
گر بر در وصالت اميد بار بودي
گر بر در وصالت اميد بار بودي شاعر : خاقاني بس ديده کز جمالت اميدوار بودي گر بر در وصالت اميد بار بودي گرنه جمال رويت در روزگار بودي اين فتنهها نرفتي از روزگار بر ما...