0
مسیر جاری :
کشتيم موي نيازرده به سحر خاقانی

کشتيم موي نيازرده به سحر

کشتيم موي نيازرده به سحر شاعر : خاقاني ساحر نادره کارا که تويي کشتيم موي نيازرده به سحر آتش انگيز نگارا که تويي سوختي سينه‌ي خاقاني را لشکر آشوب سوارا که تويي عالم...
بر ديده ره خيال بستي خاقانی

بر ديده ره خيال بستي

بر ديده ره خيال بستي شاعر : خاقاني در سينه به جاي جان نشستي بر ديده ره خيال بستي در کام دلم نفس شکستي وز غيرت آنکه دم برآرم کامروز به تير غمزه خستي مرهم به قيامت...
يا وصل تو را نشانه بايستي خاقانی

يا وصل تو را نشانه بايستي

يا وصل تو را نشانه بايستي شاعر : خاقاني يا درد مرا کرانه بايستي يا وصل تو را نشانه بايستي اين آتش را زبانه بايستي مي‌سوزم ازين غم و نمي‌بيند خود کوي تو را نشانه بايستي...
تاطرف کلاه برشکستي خاقانی

تاطرف کلاه برشکستي

تاطرف کلاه برشکستي شاعر : خاقاني قدر کله قمر شکستي تاطرف کلاه برشکستي تا حلقه‌ي زلف برشکستي در حلق دلم فتاد زنجير صد کار به کار درشکستي زان زلف شکسته عاشقان را...
آن لعل شکر خنده گر از هم بگشايي خاقانی

آن لعل شکر خنده گر از هم بگشايي

آن لعل شکر خنده گر از هم بگشايي شاعر : خاقاني حقا که به يک خنده دو عالم بگشايي آن لعل شکر خنده گر از هم بگشايي از رشته‌ي جانم گره غم بگشايي ورچه نگشائي لب و در پوست بخندي...
چه کرده‌ام که مرا پايمال غم کردي خاقانی

چه کرده‌ام که مرا پايمال غم کردي

چه کرده‌ام که مرا پايمال غم کردي شاعر : خاقاني چه اوفتاده که دست جفا برآوردي چه کرده‌ام که مرا پايمال غم کردي چو برگ گل سخني گفتمت بيازردي به نوک خار جفا خستيم نيازردم...
تاوان بده ز لعل که گوهر شکسته‌اي خاقانی

تاوان بده ز لعل که گوهر شکسته‌اي

تاوان بده ز لعل که گوهر شکسته‌اي شاعر : خاقاني خاقانيا نشيمن شروان نه جاي توست تاوان بده ز لعل که گوهر شکسته‌اي رو کز کمان گروهه‌ي خاطر به مهره‌اي بر پر سوي عراق نه شهپر...
باز از کرشمه زخمه‌ي نو در فزوده‌اي خاقانی

باز از کرشمه زخمه‌ي نو در فزوده‌اي

باز از کرشمه زخمه‌ي نو در فزوده‌اي شاعر : خاقاني درد نوم به درد کهن برفزوده‌اي باز از کرشمه زخمه‌ي نو در فزوده‌اي کامروز پاره‌ي دگرش در فزوده‌اي کوتاه بود بر قدت اي جان...
گلي از باغ وفا آمده‌اي خاقانی

گلي از باغ وفا آمده‌اي

گلي از باغ وفا آمده‌اي شاعر : خاقاني خود خس و خار نما آمده‌اي گلي از باغ وفا آمده‌اي تا نداني ز کجا آمده‌اي هر کجا پاي نهي گل رويد بحري و قطره قضا آمده‌اي ذره‌ي...
تب‌ها کشم از هجر تو شب‌هاي جدائي خاقانی

تب‌ها کشم از هجر تو شب‌هاي جدائي

تب‌ها کشم از هجر تو شب‌هاي جدائي شاعر : خاقاني تب‌ها شودم بسته چو لب‌ها بگشايي تب‌ها کشم از هجر تو شب‌هاي جدائي عمرم به کران رفت و ندانم تو که رايي با آنکه دل و جانم...