مسیر جاری :
سیر تاریخی خوشنویسی عثمانی و ایرانی
از محبت تا معرفت: سفری در دنیای معنویت
نگاهی به بهترین هتل شیراز از دید کاربران
نقش ادبیات دینی در خوشنویسی
اولین قرآن به خط نستعلیق
معرفی کوتاه بانوان خوشنویس
ولایت اهلبیت علیهم السلام نقشه راه سعادت
آموزشگاه زبان پردیسان ارائه دهنده دوره های متنوع و مدرن
ترسناک ترین مسیرهای ریلی جهان
معرفی کوتاه بانوان قرآن نویس
چهار زن برگزیده عالم
نحوه خواندن نماز والدین
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
مهم ترین خواص هویج سیاه
پیش شماره شهر های استان تهران
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
تا لوح جفا درست کردي
تا لوح جفا درست کردي شاعر : خاقاني سر کيسهي عهد سست کردي تا لوح جفا درست کردي بسيار جفاي چست کردي اي من سگ تو، تو بر سگ خويش آن داغ که از نخست کردي گفتي سگ من...
دوست داري که دوستدار کشي
دوست داري که دوستدار کشي شاعر : خاقاني هر دلي را هزار بار کشي دوست داري که دوستدار کشي دم دهي پس به آشکار کشي تو گرفتار عشق را ز نهان عاشقي را که شمعوار کشي رشتهي...
درآ کز يک نظر جان تازه کردي
درآ کز يک نظر جان تازه کردي شاعر : خاقاني بسا عشق کهن کان تازه کردي درآ کز يک نظر جان تازه کردي که چون مي مجلس جان تازه کردي چو مي در جان نشين تا غم نشاني سفال دل...
کاشکي جز تو کسي داشتمي
کاشکي جز تو کسي داشتمي شاعر : خاقاني يا به تو دسترسي داشتمي کاشکي جز تو کسي داشتمي همدم خويش کسي داشتمي يا در اين غم که مرا هر دم هست نفسي، همنفسي داشتمي کي غمم...
ز بدخوئي دمي خو وانکردي
ز بدخوئي دمي خو وانکردي شاعر : خاقاني مراعاتي بجاي ما نکردي ز بدخوئي دمي خو وانکردي از آن يکذره کمتر وانکردي بر آن خوي نخستيني که بودي ز بدعهدي چه ماندت تا نکردي...
ديدي که هيچگونه مراعات من نکردي
ديدي که هيچگونه مراعات من نکردي شاعر : خاقاني در کار من قدم ننهادي به پايمردي ديدي که هيچگونه مراعات من نکردي کز چرخ لاجوردي دل هست لاجوردي زنگار غم فشاندي بر جانم و...
هر زمان بر جان من باري نهي
هر زمان بر جان من باري نهي شاعر : خاقاني وين دل غمخواره را خاري نهي هر زمان بر جان من باري نهي مهر بر چون من کمآزاري نهي بس کم آزار مينپندارم که تو زود بر حرف وفاداري...
جان از تنم برآيد چون از درم درآئي
جان از تنم برآيد چون از درم درآئي شاعر : خاقاني لب را به جاي جاني بنشان به کدخدائي جان از تنم برآيد چون از درم درآئي کز خود برون نيايد آنجا که تو درآئي جان خود چه زهره...
جفا پل بود، بر عاشق شکستي
جفا پل بود، بر عاشق شکستي شاعر : خاقاني وفا گل بود، بر دشمن فشاندي جفا پل بود، بر عاشق شکستي برفتي خاک بر روزن فشاندي چو خورشيد آمدي بر روزن دل پياپي جرعهها بر من...
گر زير زلف بند او باد صبا جا يافتي
گر زير زلف بند او باد صبا جا يافتي شاعر : خاقاني صد يوسف گم گشته را در هر خمي وا يافتي گر زير زلف بند او باد صبا جا يافتي در آتش جان پرورش باد مسيحا يافتي گر تن مقيمستي...