0
مسیر جاری :
نه به دولت نظري خواهم داشت خاقانی

نه به دولت نظري خواهم داشت

نه به دولت نظري خواهم داشت شاعر : خاقاني نه ز سلوت اثري خواهم داشت نه به دولت نظري خواهم داشت پس پيشين خبري خواهم داشت نه از آن روز فرو رفته‌ي عمر که نه برگي نه بري...
صبح تا آستين برافشانده است خاقانی

صبح تا آستين برافشانده است

صبح تا آستين برافشانده است شاعر : خاقاني دامن عنبر تر افشانده است صبح تا آستين برافشانده است برگشاده است و عنبر افشانده است مگر آن عقد عنبرينه‌ي شب و آتش از روي خنجر...
شهري به فتنه شد که فلاني از آن ماست خاقانی

شهري به فتنه شد که فلاني از آن ماست

شهري به فتنه شد که فلاني از آن ماست شاعر : خاقاني ما عشق باز صادق و او عشق دان ماست شهري به فتنه شد که فلاني از آن ماست وانجا که پاي اوست سر و سجده زان ماست آنجا که دست...
اين پرده گرنه بحر محيط است پس چرا خاقانی

اين پرده گرنه بحر محيط است پس چرا

اين پرده گرنه بحر محيط است پس چرا شاعر : خاقاني اصداف ملک را گهر اندر نهان اوست اين پرده گرنه بحر محيط است پس چرا ارواح قدس را قدم اندر ميان اوست اين پرده گرنه عرش مجيد...
بر پرده‌ي مريم دوم چرخ خاقانی

بر پرده‌ي مريم دوم چرخ

بر پرده‌ي مريم دوم چرخ شاعر : خاقاني جز قيصر پاسبان نديده است بر پرده‌ي مريم دوم چرخ خورشيد يک آستان نديده است از قصر جلالتش به صد دور سيمرغش مورخوان نديده است ...
راحت از راه دل چنان برخاست خاقانی

راحت از راه دل چنان برخاست

راحت از راه دل چنان برخاست شاعر : خاقاني که دل اکنون ز بند جان برخاست راحت از راه دل چنان برخاست آن ميانجي هم از ميان برخاست نفسي در ميان ميانجي بود وز همه عالمم نشان...
قلم بخت من شکسته سر است خاقانی

قلم بخت من شکسته سر است

قلم بخت من شکسته سر است شاعر : خاقاني موي در سر ز طالع هنر است قلم بخت من شکسته سر است که قلم نقش بند هر صور است بخت نيک، آرزو رسان دل است قلمي کز دلم شکسته‌تر است...
احکام کسروي نشنيدي که در سمر خاقانی

احکام کسروي نشنيدي که در سمر

احکام کسروي نشنيدي که در سمر شاعر : خاقاني عدلش ز عقل مملکه پرور نکوتر است احکام کسروي نشنيدي که در سمر زآن هر دوان کدام به مخبر نکوتر است افسانه شد حديث فريدون و بيوراسب...
راه نفسم بستهشد از آه جگر تاب خاقانی

راه نفسم بستهشد از آه جگر تاب

راه نفسم بستهشد از آه جگر تاب شاعر : خاقاني کو هم نفسي تا نفسي رانم ازين باب راه نفسم بستهشد از آه جگر تاب در روزن من هم نرود صورت مهتاب از هم نفسان نيست مرا روزي ازيراک...
مرا ز هاتف همت رسد به گوش خطاب خاقانی

مرا ز هاتف همت رسد به گوش خطاب

مرا ز هاتف همت رسد به گوش خطاب شاعر : خاقاني کزين رواق طنيني که مي‌رود درياب مرا ز هاتف همت رسد به گوش خطاب در سليمان جويي به صدر خواجه شتاب زبان مرغان خواهي طنين چرخ...