مسیر جاری :
#اشعار عطار نیشابوری در راسخون
#اشعار عطار نیشابوری در مقالات
#اشعار عطار نیشابوری در فیلم و صوت
#اشعار عطار نیشابوری پرسش و پاسخ
#اشعار عطار نیشابوری در مشاوره
#اشعار عطار نیشابوری در خبر
#اشعار عطار نیشابوری در سبک زندگی
#اشعار عطار نیشابوری در مشاهیر
#اشعار عطار نیشابوری در احادیث
#اشعار عطار نیشابوری در ویژه نامه
کم حافظه ترین حیوان
سریع ترین حیوانات جهان
عجیب ترین برج های جهان
طرز تهیه تن ماهی خانگی
نظام مدیریت وقف و امور خیریه در قطر، تحلیلی از ساختارها، نهادها و رویکردهای اسلامی
اگه خیارشور زیادی شور شد چه کنیم؟
سیمای چهار مادر آسمانی: آمنه، فاطمه بنت اسد، خدیجه و فاطمه زهرا (علیهمالسلام)
هر آنچه باید درباره قدیمی ترین کلیسای جهان بدانید
مقاوم ترین گل های آپارتمانی
خوشمزه ترین روش پخت ماهی
استنادات قرآنی حضرت زهرا (س) در خطبۀ فدکیه؛ از تبیین حق تا افشای باطل
دلایل قرآنی و روایی بر عصمت حضرت زهرا (س)
استناد حضرت زهرا (س) به آیات قران در خطبه فدک
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
چگونه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) حق خود را در مورد فدک مطالبه کرد؟
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟
تاریخ ولادت امام حسن مجتبی(ع)
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
متن کامل سوره واقعه با خط درشت + صوت و ترجمه
عطار
پادشاهي ماه وش، خورشيد فر
پادشاهي ماه وش، خورشيد فر شاعر : عطار داشت چون يوسف يکي زيبا پسر پادشاهي ماه وش، خورشيد فر هيچ خلق آن حشمت و آن عز نداشت کس به حسن او پسر هرگز نداشت بندهي رويش خداوندان...
عطار
صوفيي ميرفت چون بيحاصلي
صوفيي ميرفت چون بيحاصلي شاعر : عطار زد قفاي محکمش سنگين دلي صوفيي ميرفت چون بيحاصلي گفت آنک از تو قفايي خورد او با دلي پر خون سر از پس کرد او عالم هستي به پايان...
عطار
يک شبي پروانگان جمع آمدند
يک شبي پروانگان جمع آمدند شاعر : عطار در مضيفي طالب شمع آمدند يک شبي پروانگان جمع آمدند کو خبر آرد ز مطلوب اندکي جمله ميگفتند ميبايد يکي در فضاء قصر يافت از شمع...
عطار
عاشقي روزي مگر خون ميگريست
عاشقي روزي مگر خون ميگريست شاعر : عطار زو کسي پرسيد کين گريه زچيست عاشقي روزي مگر خون ميگريست چون کند تشريف رويت آشکار گفت ميگويند فردا کردگار خاصگان قرب خود را...
عطار
يک شبي معشوق طوس، آن بحر راز
يک شبي معشوق طوس، آن بحر راز شاعر : عطار با مريدي گفت دايم در گداز يک شبي معشوق طوس، آن بحر راز پس شوي از ضعف چون مويي مدام تا چو اندر عشق بگدازي تمام جايگاهي سازدت...
عطار
بعد ازين وادي فقرست و فنا
بعد ازين وادي فقرست و فنا شاعر : عطار کي بود اينجا سخن گفتن روا بعد ازين وادي فقرست و فنا لنگي و کري و بيهوشي بود عين وادي فراموشي بود گم شده بيني ز يک خورشيد تو ...
عطار
نو مريدي بود دل چون آفتاب
نو مريدي بود دل چون آفتاب شاعر : عطار ديد پير خويش را يک شب به خواب نو مريدي بود دل چون آفتاب کار تو برگوي کانجا چون نشست گفت از حيرت دلم در خون نشست تا تو رفتي من...
عطار
شيخ نصرآباد را بگرفت درد
شيخ نصرآباد را بگرفت درد شاعر : عطار کرد چل حج بر توکل اينت مرد شيخ نصرآباد را بگرفت درد برهنه ديدش کسي با يک از ار بعد از آن موي سپيد و تن نزار بسته زناري و بگشاده...
عطار
صوفيي ميرفت، آوازي شنيد
صوفيي ميرفت، آوازي شنيد شاعر : عطار کان يکي ميگفت گم کردم کليد صوفيي ميرفت، آوازي شنيد زانک دربستست اين بر خاک راه که کليدي يافتست اين جايگاه غصهي پيوسته ماند،...
عطار
مادري بر خاک دختر ميگريست
مادري بر خاک دختر ميگريست شاعر : عطار راه بيني سوي آن زن بنگريست مادري بر خاک دختر ميگريست زانک چون ما نيست و ميداند به حق گفت اين زن برد از مردان سبق وز که افتادست...