مسیر جاری :
#اشعار عطار نیشابوری در راسخون
#اشعار عطار نیشابوری در مقالات
#اشعار عطار نیشابوری در فیلم و صوت
#اشعار عطار نیشابوری پرسش و پاسخ
#اشعار عطار نیشابوری در مشاوره
#اشعار عطار نیشابوری در خبر
#اشعار عطار نیشابوری در سبک زندگی
#اشعار عطار نیشابوری در مشاهیر
#اشعار عطار نیشابوری در احادیث
#اشعار عطار نیشابوری در ویژه نامه
پنج گوهر درخشان میراث فاطمی
لیفت سینه: جراحی جوانسازی و رفع افتادگی سینهها برای ظاهری جذاب
ترفند افزایش سرعت اینترنت تا 100 برابر
رزرو هتل پارس شیراز برای سفر خانوادگی
هتل بینالمللی کیش یا پارمیدا مشهد: مقایسه اقامت در دونقطه متفاوت
قیمت ایمپلنت کامل فک بالا و پایین
چطور بلیط های چارتر لحظه آخری را با بهترین قیمت پیدا کنیم؟
گیتار بیس یا گیتار الکتریک؛ یادگیری کدامیک آسانتر است؟
آشنایی با مشکلات و تعمیر سایبان برقی
تأثیر استفاده از کفش مناسب بر پیشگیری از آسیبهای اسکلتی
چهار زن برگزیده عالم
نحوه خواندن نماز والدین
داستان انار خواستن حضرت زهرا(س) از امام علی(ع)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی
پیش شماره شهر های استان تهران
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
آن مگس ميشد ز بهر توشهاي
آن مگس ميشد ز بهر توشهاي شاعر : عطار ديد کندوي عسل در گوشهاي آن مگس ميشد ز بهر توشهاي در خروش آمد که کو آزادهاي شد ز شوق آن عسل دل دادهاي در درون کندوم بنشاند...
گفت مردي مرد را از اهل راز
گفت مردي مرد را از اهل راز شاعر : عطار پرده شد از عالم اسرار باز گفت مردي مرد را از اهل راز هرچه ميخواهي به خواه و گير زود هاتفي در حال گفت اي پير زود مبتلا بودند...
ديده باشي کان حکيم بي خرد
ديده باشي کان حکيم بي خرد شاعر : عطار تختهاي خاک آورد در پيش خود ديده باشي کان حکيم بي خرد ثابت و سياره آرد آشکار پس کند آن تخته پر نقش و نگار گه بر آن حکمي کند گاهي...
يوسف همدان که چشم راه داشت
يوسف همدان که چشم راه داشت شاعر : عطار سينهي پاک و دل آگاه داشت يوسف همدان که چشم راه داشت پس فرو شو پيش از آن در تحت فرش گفت بر شو عمرها بالاي عرش چه بدو چه نيک،...
در ده ما بود برنايي چو ماه
در ده ما بود برنايي چو ماه شاعر : عطار اوفتاد آن ماه يوسفوش به چاه در ده ما بود برنايي چو ماه عاقبت ز آنجا بر آوردش کسي در زبر افتاد خاک او را بسي با دو دم آورده...
بعد ازين وادي استغنا بود
بعد ازين وادي استغنا بود شاعر : عطار نه درو دعوي و نه معني بود بعد ازين وادي استغنا بود ميزند بر هم به يک دم کشوري ميجهد از بينيازي صرصري هفت اخگر يک شرر اينجا...
شد مگر محمود در ويرانهاي
شد مگر محمود در ويرانهاي شاعر : عطار ديد آنجا بيدلي ديوانهاي شد مگر محمود در ويرانهاي پشت زير بار آن کوهي که داشت سر فرو برده به اندوهي که داشت ورنه بر جانت زنم...
با کسي عباسه گفت اي مرد عشق
با کسي عباسه گفت اي مرد عشق شاعر : عطار ذرهاي بر هرک تابد درد عشق با کسي عباسه گفت اي مرد عشق ور زنيست اي بس که مرد آيد ازو گر بود مردي، زني زايد ازو مرد نشنيدي که...
پاسباني بود عاشق گشت زار
پاسباني بود عاشق گشت زار شاعر : عطار روز و شب بيخواب بود و بيقرار پاسباني بود عاشق گشت زار کاخر اي بيخواب يک دم شب بخفت هم دمي با عاشق بيخواب گفت خواب کي آيد کسي...
عاشقي از فرط عشق آشفته بود
عاشقي از فرط عشق آشفته بود شاعر : عطار بر سر خاکي بزاري خفته بود عاشقي از فرط عشق آشفته بود ديد او را خفته وز خود رفته باز رفت معشوقش به بالينش فراز بست آن بر آستين...