مسیر جاری :
#اشعار عطار نیشابوری در راسخون
#اشعار عطار نیشابوری در مقالات
#اشعار عطار نیشابوری در فیلم و صوت
#اشعار عطار نیشابوری پرسش و پاسخ
#اشعار عطار نیشابوری در مشاوره
#اشعار عطار نیشابوری در خبر
#اشعار عطار نیشابوری در سبک زندگی
#اشعار عطار نیشابوری در مشاهیر
#اشعار عطار نیشابوری در احادیث
#اشعار عطار نیشابوری در ویژه نامه
تمثیلات و مصادیق قرآنی صهیونیسم
5 ابزار ضروری برای زنده ماندن در صعودهای زمستانی
تحصیل در آلمان: فرصتی برای ساختن آیندهای بهتر
تحصیل پزشکی و دندانپزشکی در ترکیه: راهنمای کامل برای متقاضیان ایرانی
بوستان موشها و تاثیر آن در ترک و درمان اعتیاد
خوشنویسی در جهان اسلام
سامریهای منافق در جامعه امروز
پیوند خوشنویسی در هنرهای مختلف
معرفی خوشنویسان معروف قرآن کریم
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
خلاصه ای از زندگی مولانا
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نحوه خواندن نماز والدین
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
ميشد آن سقا مگر آبي به کف
ميشد آن سقا مگر آبي به کف شاعر : عطار ديد سقايي دگر در پيش صف ميشد آن سقا مگر آبي به کف پيش آن يک رفت و آبي خواست از آن حالي اين يک آب در کف آن زمان چون تو هم اين...
يک شبي محمود دل پر تاب شد
يک شبي محمود دل پر تاب شد شاعر : عطار ميهمان رند گلخن تاب شد يک شبي محمود دل پر تاب شد ريزه در گلخن هميافشاند خوش رند بر خاکسترش بنشاند خوش دست بيرون کرد شاه و خورد...
بود درويشي ز فرط عشق زار
بود درويشي ز فرط عشق زار شاعر : عطار وز محبت همچو آتش بيقرار بود درويشي ز فرط عشق زار هم ز تاب جان زفانش سوخته هم ز تفت عشق جانش سوخته مشکلي بس مشکلش افتاده بود ...
چون برفت از دار دنيا بايزيد
چون برفت از دار دنيا بايزيد شاعر : عطار ديد در خوابش مگر آن شب مريد چون برفت از دار دنيا بايزيد چون ز منکر درگذشتي وز نکير پس سالش کرد کاي شايسته پير از من مسکين سال...
واسطي ميرفت سرگردان شده
واسطي ميرفت سرگردان شده شاعر : عطار وز تحير بي سرو سامان شده واسطي ميرفت سرگردان شده پس نظر زانجا بپيشانش اوفتاد چشم برگور جهودانش اوفتاد اين بنتوان با کسي گفتن...
بود آن ديوانه خون از دل چکان
بود آن ديوانه خون از دل چکان شاعر : عطار زانک سنگ انداختندش کودکان بود آن ديوانه خون از دل چکان بود اندر کنج گلخن روزني رفت آخر تا به کنج گلخني بر سرديوانه آمد در...
خاست اندر مصر قحطي ناگهان
خاست اندر مصر قحطي ناگهان شاعر : عطار خلق ميمردند و ميگفتند نان خاست اندر مصر قحطي ناگهان نيم زنده مرده را ميخورده بود جملهي ره خلق بر هم مرده بود خلق ميمردند...
بود در کاريز بيسرمايهاي
بود در کاريز بيسرمايهاي شاعر : عطار عاريت بستد خر از همسايهاي بود در کاريز بيسرمايهاي چون بخفت آن مرد حالي خر برفت رفت سوي آسيا و خوش بخفت روز ديگر بود تاوان...
گفت آن ديوانهي تن برهنه
گفت آن ديوانهي تن برهنه شاعر : عطار در مياه راه ميشد گرسنه گفت آن ديوانهي تن برهنه تر شد آن سرگشته از باران و برف بود باراني و سرمايي شگرف عاقبت ميرفت تا ويرانهاي...
در خراسان بود دولت بر مزيد
در خراسان بود دولت بر مزيد شاعر : عطار زانک پيدا شد خراسان را عميد در خراسان بود دولت بر مزيد سرو قامت، سيم ساعد، مشک بوي صد غلامش بود ترک ماه روي شب شده در عکس آن...