مسیر جاری :
متن کامل دعای قدح با خط درشت + صوت و ترجمه
متن کامل دعای آیت الکرسی با خط درشت + صوت و ترجمه
دلیل تغییر بوی بدن در سنین مختلف چیست؟
متن کامل سوره واقعه با خط درشت + صوت و ترجمه
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
رمزگشایی از حرکت نمادین انگشت در دعای (یا مَنْ اَرْجُوهُ)
خط مُعَلّیٰ خطی برگرفته از نام امام علی(ع)
حس معنوی و آرامش در کتابت قرآن
خط رقاع و توقیع مورد علاقه گرافیستها
تدریس خصوصی شیمی؛ راهی برای یادگیری بهتر و عمیقتر
نحوه خواندن نماز والدین
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
مهم ترین خواص هویج سیاه
پیش شماره شهر های استان گیلان
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
سه دروغ
روزي پادشاهي دستور داد جار بزنند هر کس سه تا دروغ بگويد، دخترش را به او ميدهد. همهي دروغگويان شهر آمدند و دروغي گفتند، اما به جايي نرسيدند، سرشان را هم از دست دادند.
خرشير
الاغي در بيشه ميچريد که غرش شيري را شنيد. ترسيد و فرياد کشيد. صداي الاغ در دشت و بيشه پيچيد و به گوش شير رسيد. شير جا خورد. با خودش گفت: «اي داد و بيداد! چه صداي کلفت و ترسناکي
شغال و طاووس
شغالي بود که با همهي شغالها فرق داشت. روزي چند پرطاووس پيدا کرد. با خوشحالي پرها را به سر و بدنش چسباند و پيش دوستانش رفت. دوستانش، از کوچک و بزرگ دور او جمع شدند. يکي گفت: «چه شغال
گرگ گرسنه
گرگي بود، گرسنه. دنبال غذا ميگشت که رسيد به يک گوسفند. گفت: «به به، چه گوسفند چاق و چلهاي! خيلي گرسنهام، الان ميخورمت.»
روباه کلاه به سر
آسیابانی بود که هر روز مقداری از آردش کم میشد. آسیابان با خودش میگفت: «در آسیاب که بسته است، راه دیگهای هم که نیست، پس کی آردهای من رو میبره؟»
گوردله خانم
زن و شوهری بچه نداشتند و تنها آرزوشان این بود که صاحب بچه شوند. یک روز، زن هوس دل و قلوه کرد. رفت بازار خرید و روی اجاق گذاشت. یک دفعه یکی از قلوهها از دیگچه بیرون پرید و شد یک دختر!
روباه و خرچنگ و لاکپشت
روزی روباه و خرچنگ و لاکپشت با هم گندم کاشتند. موقع برداشت، روباه دید این کار از آن کارهای آسان نیست. کلکی سوار کرد. صداش را توی گلوش انداخت و داد زد: «ای امان! ای فغان! کوه دماوند داره خراب
آغالتو
زن و شوهری اجاقشان کور بود و هرچه نذر و نیاز میکردند، فایدهای نداشت.
روزی درویشی یک انار به زن داد و گفت: «نصفش رو خودت بخور و نصف دیگرش رو به شوهرت بده؛ سر سال، صاحب یک پسر میشی.»
کچل تنوری
کچلی بود تنوری؛ سال به دوازده ماه جاش توی تنور بود. یک روز به مادرش گفت: «ننه، من زن میخوام.»
پریچهر و کوتولهها
زن و شوهری بودند که بچه نداشتند. یک روز زمستانی که برف میبارید، زن دستش را برید. چند قطره خون روی برفها چکید. زن سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: «خداوندا، به من دختری بده که مثل این برف سفید و