0
مسیر جاری :
حبذا کارنامه‌ي ارتنگ انوری

حبذا کارنامه‌ي ارتنگ

حبذا کارنامه‌ي ارتنگ شاعر : انوري اي بهار از تو رشک برده به رنگ حبذا کارنامه‌ي ارتنگ سقفت از سقف چرخ دارد ننگ صحنت از صحن خلد دارد عار کدره نقش ترا قدر بي‌رنگ داده...
اي سپاهت را ظفر لشکرکش و نصرت يزک انوری

اي سپاهت را ظفر لشکرکش و نصرت يزک

اي سپاهت را ظفر لشکرکش و نصرت يزک شاعر : انوري نه يقين بر طول و عرض لشکرت واقف نه شک اي سپاهت را ظفر لشکرکش و نصرت يزک کرده نعل مرکبت صد رخنه در پشت سمک بسته گرد موکبت...
اي گشته نوک کلک تو صورت‌نگار ملک انوری

اي گشته نوک کلک تو صورت‌نگار ملک

اي گشته نوک کلک تو صورت‌نگار ملک شاعر : انوري او بي‌قرار و داده مسيرش قرار ملک اي گشته نوک کلک تو صورت‌نگار ملک چندين هزار تعبيه از کار و بار ملک يارب چگونه در سر کلکي...
مقدري نه به آلت به قدرت مطلق انوری

مقدري نه به آلت به قدرت مطلق

مقدري نه به آلت به قدرت مطلق شاعر : انوري کند ز شکل بخاري چو گنبد ازرق مقدري نه به آلت به قدرت مطلق نه چوب و تيشه‌ي نجار را درو رونق نه خشت و رشته‌ي معمار را درو بازار...
دوش سرمست آمدم به وثاق انوری

دوش سرمست آمدم به وثاق

دوش سرمست آمدم به وثاق شاعر : انوري با حريفي همه وفا و وفاق دوش سرمست آمدم به وثاق شيشه‌اي نيمه بر کناره‌ي طاق ديدم از باقي پرندوشين تلخ چون عيش عاشقان به مذاق ...
اي نهان گشته در بزرگي خويش انوری

اي نهان گشته در بزرگي خويش

اي نهان گشته در بزرگي خويش شاعر : انوري وز بزرگي ز آسمان شده بيش اي نهان گشته در بزرگي خويش آشکار و نهان ز تابش خويش آفتاب اين چنين بود که تويي همه زين سوي عقل دورانديش...
افتاده بر آستانه‌ي سمع انوری

افتاده بر آستانه‌ي سمع

افتاده بر آستانه‌ي سمع شاعر : انوري مست از تو روان آفرينش افتاده بر آستانه‌ي سمع آرايش خوان آفرينش لوزينه‌ي استعارت تست در داد و ستان آفرينش نقد سخنت چو رايج افتاد...
زهي دست تو بر سر آفرينش انوری

زهي دست تو بر سر آفرينش

زهي دست تو بر سر آفرينش شاعر : انوري وجود تو سر دفتر آفرينش زهي دست تو بر سر آفرينش به نام تو بر منبر آفرينش فضا خطبه‌ها کرده در ملک و ملت رسوم ترا زيور آفرينش ...
چون مراد خويش را با ملک ري کردم قياس انوری

چون مراد خويش را با ملک ري کردم قياس

چون مراد خويش را با ملک ري کردم قياس شاعر : انوري در خراسان تازه بنهادم اقامت را اساس چون مراد خويش را با ملک ري کردم قياس عقل سي روز و طمع ماهي بود راسابراس چون غنيمت...
اي بر اعدا و اوليا پيروز انوری

اي بر اعدا و اوليا پيروز

اي بر اعدا و اوليا پيروز شاعر : انوري در مکافات اين و آن‌شب و روز اي بر اعدا و اوليا پيروز وز دگر جاه قاهرت کين‌توز بر يکي جود فايضت غالب کرمت وام تو ز شکر اندوز ...