0
مسیر جاری :
گفتا که کلک نايب دستور شرق و غرب انوری

گفتا که کلک نايب دستور شرق و غرب

گفتا که کلک نايب دستور شرق و غرب شاعر : انوري آن لطف گاه بر و سياست به روز بار گفتا که کلک نايب دستور شرق و غرب بنياد دين و قاعده‌ي دولت استوار مودود احمد عصمي کز مکان...
خنجرش گردن ارواح زند روز مصاف انوری

خنجرش گردن ارواح زند روز مصاف

خنجرش گردن ارواح زند روز مصاف شاعر : انوري ناوکش نامه‌ي آجال برد وقت شکار خنجرش گردن ارواح زند روز مصاف بي‌سبب خيره همي کرد يکي را بر دار بي‌گنه بسته همي داشت يکي را...
طبعم به عرضه کردن دريا و کان رسيد انوری

طبعم به عرضه کردن دريا و کان رسيد

طبعم به عرضه کردن دريا و کان رسيد شاعر : انوري نطقم به تحفه دادن کون و مکان رسيد طبعم به عرضه کردن دريا و کان رسيد هم گام من به معبد پير و جوان رسيد هم وهم من به مقصد...
هرکرا در دور گردون ذکر مقصد مي‌رود انوری

هرکرا در دور گردون ذکر مقصد مي‌رود

هرکرا در دور گردون ذکر مقصد مي‌رود شاعر : انوري يا سخن در سر اين صرح ممرد مي‌رود هرکرا در دور گردون ذکر مقصد مي‌رود همچو خاتونان درين فيروزه مرقد مي‌رود يا حديث آن بهشتي...
خراب کرد به يکبار بخل کشور جود انوری

خراب کرد به يکبار بخل کشور جود

خراب کرد به يکبار بخل کشور جود شاعر : انوري نماند در صدف مکرمات گوهر جود خراب کرد به يکبار بخل کشور جود شرنگ گشت همه نوش و شهد و شکر جود وبال گشت همه فضل و علم و راحت...
در دين چو اعتصام به حبل متين کنند انوری

در دين چو اعتصام به حبل متين کنند

در دين چو اعتصام به حبل متين کنند شاعر : انوري آن به که مطلع سخن از رکن دين کنند در دين چو اعتصام به حبل متين کنند از بهر کسب مرتبه نقش نگين کنند دين‌پروري که داغ ستورش...
خداي جل جلاله ز من چنين داند انوری

خداي جل جلاله ز من چنين داند

خداي جل جلاله ز من چنين داند شاعر : انوري که هرکه نام خداوند بر زبان راند خداي جل جلاله ز من چنين داند دلم به دست نياز از دماغ بستاند چو از دريچه‌ي گوش اندر آيدم به دماغ...
خيزيد که هنگام صبوح دگر آمد انوری

خيزيد که هنگام صبوح دگر آمد

خيزيد که هنگام صبوح دگر آمد شاعر : انوري شب رفت و ز مشرق علم صبح برآمد خيزيد که هنگام صبوح دگر آمد ديريست که پيغام نسيم سحر آمد نزديک خروس از پي بيداري مستان چون لشکر...
اي خداوندي که هرکه از طاعتت سربرکشد انوری

اي خداوندي که هرکه از طاعتت سربرکشد

اي خداوندي که هرکه از طاعتت سربرکشد شاعر : انوري روزگارش خط خذلان تا ابد بر سر کشد اي خداوندي که هرکه از طاعتت سربرکشد جاودان از قهر دريا باد خاکستر کشد گر سموم قعر تو...
گر دل و دست بحر و کان باشد انوری

گر دل و دست بحر و کان باشد

گر دل و دست بحر و کان باشد شاعر : انوري دل و دست خدايگان باشد گر دل و دست بحر و کان باشد در جهان پادشه نشان باشد شاه سنجر که کمترين بنده‌اش بر جهان چون قضا روان باشد...