0
مسیر جاری :
اي ياد تو کار کاردانان عطار

اي ياد تو کار کاردانان

اي ياد تو کار کاردانان شاعر : عطار تسبيح زبان بي‌زبانان اي ياد تو کار کاردانان در عشق تو جان خرده‌دانان بر خود گيرند خرده هر دم تا حشر بمانده سرگرانان عشاق ز بوي...
اي روي تو شمع پاکبازان عطار

اي روي تو شمع پاکبازان

اي روي تو شمع پاکبازان شاعر : عطار زلف تو کمند سرفرازان اي روي تو شمع پاکبازان چون صبح بر آفتاب نازان عشاق به روي همچو ماهت چون شمع همي رود گدازان از شوق رخت چراغ...
اي به روي تو عالمي نگران عطار

اي به روي تو عالمي نگران

اي به روي تو عالمي نگران شاعر : عطار نيست عشق تو کار بي‌خبران اي به روي تو عالمي نگران ناگزيري چو جان و ناگذران بي نظيري چو عقل و بي همتا کي بدانند قدر مختصران ...
غلغلي در فکنده تا به فلک عطار

غلغلي در فکنده تا به فلک

غلغلي در فکنده تا به فلک شاعر : عطار بر سر کوي تو وفاداران غلغلي در فکنده تا به فلک رهزن خويش گشته عياران بر سر کوه نفس در غم تو ديده‌ي نيم‌خواب بيداران همه شب...
اي روي تو شمع تاج داران عطار

اي روي تو شمع تاج داران

اي روي تو شمع تاج داران شاعر : عطار زلف تو طلسم بي‌قراران اي روي تو شمع تاج داران اغلوطه‌ي ده بزرگواران اعجوبه‌ي زلف خرده کارت خورشيد و قمر ز شرمساران از عکس جمال...
قصد کرد از سرکشي يارم به جان عطار

قصد کرد از سرکشي يارم به جان

قصد کرد از سرکشي يارم به جان شاعر : عطار قصد او را من خريدارم به جان قصد کرد از سرکشي يارم به جان راز عشقش را نگه دارم به جان گر بسوزد همچو شمعم عشق او دل بدادم چون...
اي نهان از ديده و در دل عيان عطار

اي نهان از ديده و در دل عيان

اي نهان از ديده و در دل عيان شاعر : عطار از جهان بيرون ولي در قعر جان اي نهان از ديده و در دل عيان خود تويي از هر دو بيرون جاودان هر کسي جان و جهان مي‌خواندت هم ز...
جمله‌ي عالم همي بينم به تو عطار

جمله‌ي عالم همي بينم به تو

جمله‌ي عالم همي بينم به تو شاعر : عطار وز تو در عالم نمي‌بينم نشان جمله‌ي عالم همي بينم به تو جان من هم در يقين هم در گمان اي ز پيدايي و پنهاني تو جان همي داند که...
اي روي تو شمع بت‌پرستان عطار

اي روي تو شمع بت‌پرستان

اي روي تو شمع بت‌پرستان شاعر : عطار ياقوت تو قوت تنگدستان اي روي تو شمع بت‌پرستان چشم تو و صد هزار دستان زلف تو و صد هزار حلقه تا تو به درآيي از شبستان خورشيد نهاده...
چون نيايد سر عشقت در بيان عطار

چون نيايد سر عشقت در بيان

چون نيايد سر عشقت در بيان شاعر : عطار همچو طفلان مهر دارم بر زبان چون نيايد سر عشقت در بيان چون دهد نامحرم از پيشان نشان چون عبارت محرم عشق تو نيست دوستکاني چون خورد...