غلغلي در فکنده تا به فلک

غلغلي در فکنده تا به فلک شاعر : عطار بر سر کوي تو وفاداران غلغلي در فکنده تا به فلک رهزن خويش گشته عياران بر سر کوه نفس در غم تو ديده‌ي نيم‌خواب بيداران همه شب جز تو را نمي‌بينند که زبونند اين خريداران بر همه عاشقان جهان بفروش هين بباران ز چشم ما باران کشته‌اي تخم عشق در جانها برهانش از ميان بيکاران جان عطار آرزومند است غم تو مرهم دل افکاران اي جگرگوشه‌ي جگرخواران درد عشقت شفاي بيماران درد دردت علاج مخموران سر فدا کرده...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
غلغلي در فکنده تا به فلک
غلغلي در فکنده تا به فلک
غلغلي در فکنده تا به فلک

شاعر : عطار

بر سر کوي تو وفادارانغلغلي در فکنده تا به فلک
رهزن خويش گشته عيارانبر سر کوه نفس در غم تو
ديده‌ي نيم‌خواب بيدارانهمه شب جز تو را نمي‌بينند
که زبونند اين خريدارانبر همه عاشقان جهان بفروش
هين بباران ز چشم ما بارانکشته‌اي تخم عشق در جانها
برهانش از ميان بيکارانجان عطار آرزومند است
غم تو مرهم دل افکاراناي جگرگوشه‌ي جگرخواران
درد عشقت شفاي بيماراندرد دردت علاج مخموران
سر فدا کرده صاحب اسراراندر بيابان آرزومنديت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.