0
مسیر جاری :
درد کو تا دردوار خواهم رسيد عطار

درد کو تا دردوار خواهم رسيد

درد کو تا دردوار خواهم رسيد شاعر : عطار خوت کو تا در رجا خواهم رسيد درد کو تا دردوار خواهم رسيد پس چگونه در جزا خواهم رسيد چون تهي دستم ز علم و از عمل من به سر يا...
دل چه خواهي کرد چون دلبر رسيد عطار

دل چه خواهي کرد چون دلبر رسيد

دل چه خواهي کرد چون دلبر رسيد شاعر : عطار جان برافشان هين که جان پرور رسيد دل چه خواهي کرد چون دلبر رسيد زانکه تا اين درکشي ديگر رسيد شربت اسرار را فردا منه خوش بشو...
هنگام صبوح آمد اي هم نفسان خيزيد عطار

هنگام صبوح آمد اي هم نفسان خيزيد

هنگام صبوح آمد اي هم نفسان خيزيد شاعر : عطار ياران موافق را از خواب برانگيزيد هنگام صبوح آمد اي هم نفسان خيزيد مي در فکن اي ساقي از مست نپرهيزيد ياران همه مشتاقند در...
در ره عشق تو پايان کس نديد عطار

در ره عشق تو پايان کس نديد

در ره عشق تو پايان کس نديد شاعر : عطار راه بس دور است و پيشان کس نديد در ره عشق تو پايان کس نديد زانکه تو در جاني و جان کس نديد گرد کويت چون تواند ديد کس وز هويداييت...
تا خطت آمد به شبرنگي پديد عطار

تا خطت آمد به شبرنگي پديد

تا خطت آمد به شبرنگي پديد شاعر : عطار فتنه شد از چند فرسنگي پديد تا خطت آمد به شبرنگي پديد جان کجا آيد ز دلتنگي پديد چون ز تنگت نيست رايج يک شکر عقل نايد از سبک سنگي...
واقعه‌ي عشق را نيست نشاني پديد عطار

واقعه‌ي عشق را نيست نشاني پديد

واقعه‌ي عشق را نيست نشاني پديد شاعر : عطار واقعه‌اي مشکل است بسته دري بي کليد واقعه‌ي عشق را نيست نشاني پديد خويش ببايد فروخت عشق ببايد خريد تا تو تويي عاشقي از تو نيايد...
تا که گشت اين خيال‌خانه پديد عطار

تا که گشت اين خيال‌خانه پديد

تا که گشت اين خيال‌خانه پديد شاعر : عطار هر زمان گشت صد بهانه پديد تا که گشت اين خيال‌خانه پديد قصه‌ي سوزن است و شانه پديد ناپديد است عيسي مريم ذره‌اي کس درين دهانه...
برکناري شو ز هر نقشي که آن آيد پديد عطار

برکناري شو ز هر نقشي که آن آيد پديد

برکناري شو ز هر نقشي که آن آيد پديد شاعر : عطار تا تو را نقاش مطلق زان ميان آيد پديد برکناري شو ز هر نقشي که آن آيد پديد تا ز بي نقشيت نقشي جاودان آيد پديد بگذر از نقش...
قطره گم گردان چو دريا شد پديد عطار

قطره گم گردان چو دريا شد پديد

قطره گم گردان چو دريا شد پديد شاعر : عطار خانه ويران کن چو صحرا شد پديد قطره گم گردان چو دريا شد پديد هر که در قطره هويدا شد پديد گم نيارد گشت در دريا دمي قطره ماند...
کسي کو هرچه ديد از چشم جان ديد عطار

کسي کو هرچه ديد از چشم جان ديد

کسي کو هرچه ديد از چشم جان ديد شاعر : عطار هزاران عرش در مويي عيان ديد کسي کو هرچه ديد از چشم جان ديد عدد گرديد از گفت زبان ديد عدد از عقل خاست اما دل پاک چرا پس عقل...