0
مسیر جاری :
رخ ز زير نقاب بنمايد عطار

رخ ز زير نقاب بنمايد

رخ ز زير نقاب بنمايد شاعر : عطار همه عالم خراب بنمايد رخ ز زير نقاب بنمايد به مه و آفتاب بنمايد گوشمالي که هيچکس ننمود همچو خر در خلاب بنمايد اختران را که ره دو...
سر زلف تو پر خون مي‌نمايد عطار

سر زلف تو پر خون مي‌نمايد

سر زلف تو پر خون مي‌نمايد شاعر : عطار رجوع از صيدش اکنون مي‌نمايد سر زلف تو پر خون مي‌نمايد چگونه چست و موزون مي‌نمايد کمند زلف تو در صيد يارب همه کارش شبيخون مي‌نمايد...
نه يار هرکسي را رخسار مي‌نمايد عطار

نه يار هرکسي را رخسار مي‌نمايد

نه يار هرکسي را رخسار مي‌نمايد شاعر : عطار نه هر حقير دل را ديدار مي‌نمايد نه يار هرکسي را رخسار مي‌نمايد کان ماه‌روي رخ را دشوار مي‌نمايد در آرزوي رويش در خاک خفت و...
چگونه دل نگه دارم ز عشقت عطار

چگونه دل نگه دارم ز عشقت

چگونه دل نگه دارم ز عشقت شاعر : عطار که گر دل هست غايب مي‌نمايد چگونه دل نگه دارم ز عشقت که چون شادي مناسب مي‌نمايد غم عشقت به جان بخريد عطار خطت را مشک کاتب مي‌نمايد...
گر رخ او ذره‌اي جمال نمايد عطار

گر رخ او ذره‌اي جمال نمايد

گر رخ او ذره‌اي جمال نمايد شاعر : عطار طلعت خورشيد را زوال نمايد گر رخ او ذره‌اي جمال نمايد هر دو جهان بازي خيال نمايد ور ز رخش لحظه‌اي نقاب برافتد نيست عجب گر ضعيف...
دو جهان بي‌توام نمي‌بايد عطار

دو جهان بي‌توام نمي‌بايد

دو جهان بي‌توام نمي‌بايد شاعر : عطار نه يکي بس دو ام نمي‌بايد دو جهان بي‌توام نمي‌بايد از توام جز توام نمي‌بايد هرچه خواهم ز تو تو به زاني رويي از هر سوم نمي‌بايد...
تشنه را از سراب چگشايد عطار

تشنه را از سراب چگشايد

تشنه را از سراب چگشايد شاعر : عطار سايه را ز آفتاب چگشايد تشنه را از سراب چگشايد از نسيم گلاب چگشايد آب حيوان چو هست در ظلمات از درنگ و شتاب چگشايد نيست اين کار...
آن روي به جز قمر که آرايد عطار

آن روي به جز قمر که آرايد

آن روي به جز قمر که آرايد شاعر : عطار وان لعل به جز شکر که فرسايد آن روي به جز قمر که آرايد چون روي ز زير پرده بنمايد بس جان که ز پرده در جهان افتد رويي دارد چنان...
گر تو به هوس جمال او خواهي عطار

گر تو به هوس جمال او خواهي

گر تو به هوس جمال او خواهي شاعر : عطار او در طلب و هوس نمي‌آيد گر تو به هوس جمال او خواهي در زير تک فرس نمي‌آيد جانا ره عشق چون تو معشوقي سيمرغ به يک مگس نمي‌آيد ...
صبح از پرده به در مي‌آيد عطار

صبح از پرده به در مي‌آيد

صبح از پرده به در مي‌آيد شاعر : عطار اثر آه سحر مي‌آيد صبح از پرده به در مي‌آيد يا نسيم گل تر مي‌آيد يا کسي مشک ختن مي‌بيزد که حريف چو شکر مي‌آيد خيز اي ساقي و...