آن روي به جز قمر که آرايد شاعر : عطار وان لعل به جز شکر که فرسايد آن روي به جز قمر که آرايد چون روي ز زير پرده بنمايد بس جان که ز پرده در جهان افتد رويي دارد چنان که ميبايد در زيبايي و عالم افروزي ميگردد و پشت دست ميخايد خورشيد چو روي او همي بيند خطي که هزار فتنه ميزايد امروز قيامتي است از خطش مشاطهي حسن ميبيارايد گويي ز بنفشه گلستانش را جان منتظر است تا چه فرمايد آورد خطي و دل ببرد از من جز خون جگر مرا چه بگشايد زين...