مسیر جاری :
5 ابزار ضروری برای زنده ماندن در صعودهای زمستانی
تحصیل در آلمان: فرصتی برای ساختن آیندهای بهتر
تحصیل پزشکی و دندانپزشکی در ترکیه: راهنمای کامل برای متقاضیان ایرانی
بوستان موشها و تاثیر آن در ترک و درمان اعتیاد
سامریهای منافق در جامعه امروز
پیوند خوشنویسی در هنرهای مختلف
معرفی خوشنویسان معروف قرآن کریم
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
هنر و زیبایى از منظر دین در بیان آیت الله جوادى آملى
بررسی بحث حجاب در دانشگاه و عدم رعایت آن در جامعه دانشجویی
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
خلاصه ای از زندگی مولانا
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نحوه خواندن نماز والدین
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
هر گدايي مرد سلطان کي شود
هر گدايي مرد سلطان کي شود شاعر : عطار پشهاي آخر سليمان کي شود هر گدايي مرد سلطان کي شود چون که سلطان نيست سلطان کي شود ني عجب آن است کين مرد گدا اين چو عين آن بود...
گر نسيم يوسفم پيدا شود
گر نسيم يوسفم پيدا شود شاعر : عطار هر که نابينا بود بينا شود گر نسيم يوسفم پيدا شود بويي از پيراهنش پيدا شود بس که پيراهن بدرم تا مگر زاهد منکر سر غوغا شود گر برافتد...
چه سازي سراي و چه گويي سرود
چه سازي سراي و چه گويي سرود شاعر : عطار فروشو بدين خاک تيره فرود چه سازي سراي و چه گويي سرود فکندست در چرخ چرخ کبود يقيندان که همچون تو بسيار کس چو سر آهنين نيست...
تا سر زلف تو درهم ميرود
تا سر زلف تو درهم ميرود شاعر : عطار در جهان صد خون به يک دم ميرود تا سر زلف تو درهم ميرود دل ز دستم رفت و جان هم ميرود تا بديدم زلف تو اي جان و دل وين سخن از جان...
دل به اميد وصل تو باد به دست ميرود
دل به اميد وصل تو باد به دست ميرود شاعر : عطار جان ز شراب شوق تو بادهپرست ميرود دل به اميد وصل تو باد به دست ميرود زير زمين به بوي آن با دل مست ميرود از مي عشق جان...
با لب لعلت سخن در جان رود
با لب لعلت سخن در جان رود شاعر : عطار با سر زلف تو در ايمان رود با لب لعلت سخن در جان رود پيش لعلت از بن دندان رود عقل چون شرح لب تو بشنود چون قلم سر بر خط فرمان رود...
کسي کو خويش بيند بنده نبود
کسي کو خويش بيند بنده نبود شاعر : عطار وگر بنده بود بيننده نبود کسي کو خويش بيند بنده نبود چرا شبنم به دريا زنده نبود به خود زنده مباش اي بنده آخر که جز دريا تو را...
چو در غم تو جز جان چيزي دگرم نبود
چو در غم تو جز جان چيزي دگرم نبود شاعر : عطار پيش تو کشم کز تو غمخوارترم نبود چو در غم تو جز جان چيزي دگرم نبود خود چون رخ تو بينم پرواي سرم نبود پروانه تو گشتم تا بر...
مرد يک موي تو فلک نبود
مرد يک موي تو فلک نبود شاعر : عطار محرم کوي تو ملک نبود مرد يک موي تو فلک نبود از جمال تو هفت يک نبود ماه دو هفته گرچه هست تمام همه باشي تو هيچ شک نبود چون جمال...
هر که را در عشق تو کاري بود
هر که را در عشق تو کاري بود شاعر : عطار هر سر مويي برو خاري بود هر که را در عشق تو کاري بود تا مرا در هجر تو ياري بود يک زمان مگذار بي درد خودم صبر کردن کار هشياري...