مسیر جاری :
تمثیلات و مصادیق قرآنی صهیونیسم
5 ابزار ضروری برای زنده ماندن در صعودهای زمستانی
تحصیل در آلمان: فرصتی برای ساختن آیندهای بهتر
تحصیل پزشکی و دندانپزشکی در ترکیه: راهنمای کامل برای متقاضیان ایرانی
بوستان موشها و تاثیر آن در ترک و درمان اعتیاد
خوشنویسی در جهان اسلام
سامریهای منافق در جامعه امروز
پیوند خوشنویسی در هنرهای مختلف
معرفی خوشنویسان معروف قرآن کریم
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
خلاصه ای از زندگی مولانا
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
نحوه خواندن نماز والدین
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
نگاري مست لايعقل چو ماهي
نگاري مست لايعقل چو ماهي شاعر : عطار درآمد از در مسجد پگاهي نگاري مست لايعقل چو ماهي سيه گر بود و پوشيده سياهي سيه زلف و سيه چشم و سيه دل فرو ميريخت کفري و گناهي...
سرمست درآمد از سر کوي
سرمست درآمد از سر کوي شاعر : عطار ناشسته رخ و گره زده موي سرمست درآمد از سر کوي چون مخموران گره بر ابروي وز بي خوابي دو چشم مستش کاي من ز ميان جانت هندوي ترک فلکش...
گر تو خلوتخانهي توحيد را محرم شوي
گر تو خلوتخانهي توحيد را محرم شوي شاعر : عطار تاج عالم گردي و فخر بني آدم شوي گر تو خلوتخانهي توحيد را محرم شوي تو چو سايه محو خورشيد آيي و محرم شوي سايهاي شو تا اگر...
اي لب گلگونت جام خسروي
اي لب گلگونت جام خسروي شاعر : عطار پيشهي شبرنگ زلفت شبروي اي لب گلگونت جام خسروي خط تو يعني که هستم پهلوي پهلوي خورشيد مشکآلود کرد ميببندد دست چرخ از جادوي مردم...
هرچه هست اوست و هرچه اوست توي
هرچه هست اوست و هرچه اوست توي شاعر : عطار او تويي و تو اوست نيست دوي هرچه هست اوست و هرچه اوست توي تو مجازي دو بيني و شنوي در حقيقت چو اوست جمله تو هيچ که تو پيوسته...
چون لبت به پسته اندر صفت گهر نبيني
چون لبت به پسته اندر صفت گهر نبيني شاعر : عطار چو رخت به پرده اندر تتق قمر نبيني چون لبت به پسته اندر صفت گهر نبيني گه اگر بسي بجويي چو مني دگر نبيني ز فراق چون مني را...
هر روز ز دلتنگي جايي دگرم بيني
هر روز ز دلتنگي جايي دگرم بيني شاعر : عطار هر لحظه ز بي صبري شوريده ترم بيني هر روز ز دلتنگي جايي دگرم بيني گه نعرهزنم يابي گه جامهدرم بيني در عشق چنان دلبر جان بر...
به وادييي که درو گوي راه سر بيني
به وادييي که درو گوي راه سر بيني شاعر : عطار به هر دمي که زني ماتمي دگر بيني به وادييي که درو گوي راه سر بيني ولي چه سود که آن نيز بر گذر بيني ز هرچه ميدهدت روزگار عمر...
تا در سر زلف تاب بيني
تا در سر زلف تاب بيني شاعر : عطار دل در بر من خراب بيني تا در سر زلف تاب بيني بس دل که برو کباب بيني گر آتش عشق بر فروزم بس رخ که به خون خضاب بيني گر پرده ز روي...
نگر تا اي دل بيچاره چوني
نگر تا اي دل بيچاره چوني شاعر : عطار چگونه ميروي سر در نگوني نگر تا اي دل بيچاره چوني چو اندر نفس خود يک قطره خوني چگونه ميکشي صد بحر آتش زماني در تمناي جنوبي ...