مسیر جاری :
ما اعتماد بر کرم مستعان کنيم
ما اعتماد بر کرم مستعان کنيم شاعر : سعدي کان تکيه باد بود که بر مستعار کرد ما اعتماد بر کرم مستعان کنيم بيدولت آنکه بر همه هيچ اختيار کرد بعد از خداي هرچه پرستند هيچ...
چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد
چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد شاعر : سعدي وجود غير حق در چشم توحيدش عدم گردد چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد به هر حرفي که پيش آيد به تارک چون قلم گردد ...
جهان بر آب نهادست و زندگي بر باد
جهان بر آب نهادست و زندگي بر باد شاعر : سعدي غلام همت آنم که دل بر او ننهاد جهان بر آب نهادست و زندگي بر باد که بازماند ازو در جهان به نيکي ياد جهان نماند و خرم روان...
خوشست عمر دريغا که جاوداني نيست
خوشست عمر دريغا که جاوداني نيست شاعر : سعدي پس اعتماد بر اين پنج روز فاني نيست خوشست عمر دريغا که جاوداني نيست مدام رونق نوباوهي جواني نيست درخت قد صنوبر خرام انسان...
ايهاالناس جهان جاي تن آساني نيست
ايهاالناس جهان جاي تن آساني نيست شاعر : سعدي مرد دانا، به جهان داشتن ارزاني نيست ايهاالناس جهان جاي تن آساني نيست حيوان را خبر از عالم انساني نيست خفتگان را چه خبر زمزمهي...
هران نصيبه که پيش از وجود ننهادست
هران نصيبه که پيش از وجود ننهادست شاعر : سعدي هر آنکه در طلبش سعي ميکند بادست هران نصيبه که پيش از وجود ننهادست که هرچه حاکم عادل کند نه بيدادست سر قبول ببايد نهاد و...
ترک عشقش بنه صبر چنان غارت کرد
ترک عشقش بنه صبر چنان غارت کرد شاعر : سعدي که حجاب از حرم راز معما برخاست ترک عشقش بنه صبر چنان غارت کرد که قلم را به سر از دست تو سودا برخاست سعديا تا کي ازين نامه سيه...
رفتي و صدهزار دلت دست در رکيب
رفتي و صدهزار دلت دست در رکيب شاعر : سعدي اي جان اهل دل که تواند ز جان شکيب؟ رفتي و صدهزار دلت دست در رکيب آن را که يک نفس نبود طاقت عتيب گويي که احتمال کند مدتي فراق...
آن روي بين که حسن بپوشيد ماه را
آن روي بين که حسن بپوشيد ماه را شاعر : سعدي وآن دام زلف و دانهي خال سياه را آن روي بين که حسن بپوشيد ماه را بر فرق آفتاب نديدم کلاه را من سرو را قبا نشنيدم دگر که بست؟...
اگر مطالعه خواهد کسي بهشت برين را
اگر مطالعه خواهد کسي بهشت برين را شاعر : سعدي بيا مطالعه کن گو به نوبهار زمين را اگر مطالعه خواهد کسي بهشت برين را همانکه صورت آدم کند سلالهي طين را شگفت نيست گر از...