مسیر جاری :
توانگري نه به مالست پيش اهل کمال
توانگري نه به مالست پيش اهل کمال شاعر : سعدي که مال تا لب گورست و بعد از آن اعمال توانگري نه به مالست پيش اهل کمال تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال من آنچه شرط بلاغست...
گر قدمت هست چو مردان برو
گر قدمت هست چو مردان برو شاعر : سعدي ور عملت نيست چو سعدي بنال گر قدمت هست چو مردان برو انت رجائي و عليک اتکال رب اعني و اقل عثرتي لايتهدي و يعي ما يقال ان هوي...
هر آدمي که نظر با يکي ندارد و دل
هر آدمي که نظر با يکي ندارد و دل شاعر : سعدي به صورتي ندهد صورتيست لايعقل هر آدمي که نظر با يکي ندارد و دل به هيچ کار نيايد حيات بيحاصل اگر همين خور و خوابست حاصل از...
شکر و فضل خداي غزوجل
شکر و فضل خداي غزوجل شاعر : سعدي که امير بزرگوار اجل شکر و فضل خداي غزوجل خانه تحويل کرد و جامه بدل شرف خاندان و دولت و ملک ملکش بانگ زد که لاتفعل ديوش از راه معرفت...
شبي چنين در هفت آسمان به رحمت باز
شبي چنين در هفت آسمان به رحمت باز شاعر : سعدي ز خويشتن نفسي اي پسر به حق پرداز شبي چنين در هفت آسمان به رحمت باز که آنچه رفت به غفلت دگر نيايد باز مگر ز مدت عمر آنچه...
خوشا سپيدهدمي باشد آنکه بينم باز
خوشا سپيدهدمي باشد آنکه بينم باز شاعر : سعدي رسيده بر سر الله اکبر شيراز خوشا سپيدهدمي باشد آنکه بينم باز که بار ايمني آرد نه جور قحط و نياز بديده بار دگر آن بهشت روي...
نظر دريغ مدار از من اي مه منظور
نظر دريغ مدار از من اي مه منظور شاعر : سعدي که مه دريغ نميدارد از خلايق نور نظر دريغ مدار از من اي مه منظور چرا چو چشم بد افتادهام ز روي تو دور به چشم نيک نگه کردهام...
با بدان بد باش و با نيکان نکو
با بدان بد باش و با نيکان نکو شاعر : سعدي جاي گل گل باش و جاي خار خار با بدان بد باش و با نيکان نکو بل بترس از مردمان ديوسار ديو با مردم نياميزد مترس دير زود از جان...
کجا همي رود اين شاهد شکر گفتار؟
کجا همي رود اين شاهد شکر گفتار؟ شاعر : سعدي چرا همي نکند بر دو چشم من رفتار؟ کجا همي رود اين شاهد شکر گفتار؟ که در تأمل او خيره ميشود ابصار به آفتاب نماند مگر به يک...
به هيچ يار مده خاطر و به هيچ ديار
به هيچ يار مده خاطر و به هيچ ديار شاعر : سعدي که بر و بحر فراخست و آدمي بسيار به هيچ يار مده خاطر و به هيچ ديار از آنکه چون سگ صيدي نميرود به شکار هميشه بر سگ شهري جفا...