مسیر جاری :
شنيدم که طغرل شبي در خزان
شنيدم که طغرل شبي در خزان شاعر : سعدي گذر کرد بر هندوي پاسبان شنيدم که طغرل شبي در خزان به لرزش در افتاده همچون سهيل ز باريدن برف و باران و سيل که اينک قبا پوستينم...
نداند کسي قدر روز خوشي
نداند کسي قدر روز خوشي شاعر : سعدي مگر روزي افتد به سختي کشي نداند کسي قدر روز خوشي چه سهل است پيش خداوند مال زمستان درويش در تنگ سال خداوند را شکر صحت نگفت سليمي...
شب از بهر آسايش تست و روز
شب از بهر آسايش تست و روز شاعر : سعدي مه روشن و مهر گيتي فروز شب از بهر آسايش تست و روز وگر رعد چوگان زند، برق تيغ اگر باد و برف است و باران و ميغ که تخم تو در خاک...
ملک زادهاي ز اسب ادهم فتاد
ملک زادهاي ز اسب ادهم فتاد شاعر : سعدي به گردن درش مهره برهم فتاد ملک زادهاي ز اسب ادهم فتاد نگشتي سرش تا نگشتي بدن چو پيلش فرو رفت گردن به تن مگر فيلسوفي ز يونان...
ببين تا يک انگشت از چند بند
ببين تا يک انگشت از چند بند شاعر : سعدي به صنع الهي به هم درفگند ببين تا يک انگشت از چند بند که انگشت بر حرف صنعش نهي پس آشفتگي باشد و ابلهي که چند استخوان پي زد و...
جواني سر از رأي مادر بتافت
جواني سر از رأي مادر بتافت شاعر : سعدي دل دردمندش به آذر بتافت جواني سر از رأي مادر بتافت که اي سست مهر فراموش عهد چو بيچاره شد پيشش آورد مهد مگس راندن از خود مجالت...
نفس مينيارم زد از شکر دوست
نفس مينيارم زد از شکر دوست شاعر : سعدي که شکري ندانم که در خورد اوست نفس مينيارم زد از شکر دوست چگونه به هر موي شکري کنم؟ عطائي است هر موي از او بر تنم که موجود...
چواني هنرمند فرزانه بود
چواني هنرمند فرزانه بود شاعر : سعدي که در وعظ چالاک و مردانه بود چواني هنرمند فرزانه بود خط عارضش خوشتر از خط دست نکونام و صاحبدل و حق پرست ولي حرف ابجد نگفتي درست...
اگر در جهان از جهان رستهاي است،
اگر در جهان از جهان رستهاي است، شاعر : سعدي در از خلق بر خويشتن بستهاي است اگر در جهان از جهان رستهاي است، اگر خودنماي است و گر حق پرست کس از دست جور زبانها نرست ...
يکي صورتي ديد صاحب جمال
يکي صورتي ديد صاحب جمال شاعر : سعدي بگرديدش از شورش عشق حال يکي صورتي ديد صاحب جمال که شبنم بر ارديبهشتي ورق برانداخت بيچاره چندان عرق بپرسيد کاين را چه افتاد کار؟...