0
مسیر جاری :
دختر حاضر جواب افسانه‌ها

دختر حاضر جواب

ارباب بزرگی بود که دختری داشت. این دختر چنان حاضر جواب و با هوش بود که مردم می‌ترسیدند با او حرف بزنند. هیچ کس حریف زبان او نمی‌شد.
ماریا موروانا افسانه‌ها

ماریا موروانا

پادشاهی بود که سه دختر و یک پسر داشت. اسم پسر «ایوان» بود و اسم دخترها «ماریا»، «الگا» و «آنا». روزی که شاه و ملکه مرگ خود را نزدیک می‌دیدند، به پسرشان گفتند که مواظب خواهرهایش باشد.
فرانسوای ساده‌دل افسانه‌ها

فرانسوای ساده‌دل

کشاورز ساده‌ای بود به نام فرانسوا که هر چه بهش می‌گفتند باور می‌کرد. اگر کسی به او می‌گفت که دیروز از آسمان ماهی می‌بارید، نمی‌پرسید: «مگر از آسمان هم ماهی می‌بارد؟» می‌پرسید: «ماهی‌هایش چقدری بودند؟»...
شاهزاده ماریا افسانه‌ها

شاهزاده ماریا

در روزگار گذشته، شاهزاده خانمی زندگی می‌کرد که نامش «ماریا» بود. ماریا، بازی قایم‌باشک را خیلی دوست داشت. او همیشه با دوستانش در باغ کاخ، قایم باشک‌بازی می‌کرد. ماریا خود را در گوشه‌ای از باغ پنهان می‌کرد...
هفت آرزو افسانه‌ها

هفت آرزو

سال‌ها پیش دو برادر به نام‌های «کونگ» و «کک» زندگی می‌کردند. کونگ تنبل و حریص بود، اما کک مهربان و زحمت‌کش بود. روزی برنج‌ آنها تمام شد. برادران ناچار شدند که به دنبال غذا بروند تا از گرسنگی نمیرند.
سرگذشت تام افسانه‌ها

سرگذشت تام

کشاورزی بود به نام «تام» که خیلی تنبل بود. تام دوست نداشت کار کند. دوست داشت بخورد و بخوابد. او پیش مردی ثروتمند کار می‌کرد، اما به جای کار کردن، از صبح تا شب روی سبزه‌ها دراز می‌کشید و می‌خوابید.
مرده‌ای که با شلاق زنده شد افسانه‌ها

مرده‌ای که با شلاق زنده شد

مزرعه‌داری بود که فرزندان زیادی داشت. وقتی فرزندان او بزرگ شدند، همگی ازدواج کردند و سر خانه و زندگی خودشان رفتند. پسر بزرگ پیرمرد پیش او ماند. امیدوار بود که مزرعه را به ارث ببرد. اما پیرمرد هنوز
اورسلا افسانه‌ها

اورسلا

در زمان‌های قدیم، در کشوری دوردست، پادشاه عادلی زندگی می‌کرد که همسر شاد و خنده‌رویی داشت. ملکه با پری‌ای به نام «تابورت» دوست بود. تابورت، ملکه را خیلی دوست داشت.
عسل مجانی افسانه‌ها

عسل مجانی

مردی روستایی کندوی عسلی داشت. در همسایگی او بقالی بود که خیلی عسل دوست داشت. زنِ بقال، پسری زایید و بقال، مرد روستایی را دعوت کرد. مرد روستایی هم مقداری عسل برای او برد. روز بعد، بقال پیش مرد
دهکده‌ی تار عنکبوت طلایی افسانه‌ها

دهکده‌ی تار عنکبوت طلایی

دهکده‌ای بود به نام «آرا» که روی تپه‌ای واقع شده بود، اما مردم به آن «دهکده‌ی تار عنکبوت طلایی» می‌گفتند، زیرا زن‌های ده پارچه‌های زیبایی می‌بافتند که شبیه تارهای طلایی عنکبوت بودند.