مسیر جاری :
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
ای دوستان همدل!از یار یکدل و یکرنگ و دوست هم پیاله ی شبانه ی خود یادی کنید و حقّ خدمت خالصانه ی او و راه و رسم دوستی صمیمانه را به جا آورید.
ابر آذاری بر آمد باد نوروزی وزید
ابر بهاری آشکار شد و نسیم نوروزی شروع به وزیدن کرد.در چنین فصلی پولی برای شرابنوشی و شادی می خواهم.کیست آن جوانمردی که بگوید وجه تو رسید و فراهم شد؟
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
بشارت داده شد که فصل بهار آمد و سبزه و گل رویید.اگر مقرری ماهیانه از سوی شاه برسد، آن را برای خرید گل و شراب صرف خواهم کرد.
جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
جهان بر ابروی عروس عید فطر از هلال ماه نو وسمه کشید و آن را آراست و هلال عید را باید در ابروی زیبای یار تماشا کرد.جهان با آمدن عید فطر و دیدن هلال ماه نو شاد شد و زیبا گشت و برای اینکه این ماه به خوبی...
نفس بر آمد و کام از تو بر نمی آید
ای یار!نفسم بند آمد و جانم به لب رید و از تو کامی نگرفتم و به وصالت نرسیدم.فریاد از این بخت ناموافق و به خواب رفته ی من که قصد بیداری ندارد.
اگر آن طایر قدسی ز درم باز آید
اگر آن یار فرشته سیرت بهشتی به سویم باز آید و او را ببینم، عمر و فرصت از دست رفته ی دوران جوانی من نیز دوباره به هنگام پیری باز می گردد.
زهی خجسته زمانی که یار باز آید
خوشا آن وقت خجسته و مبارکی که یار غمخوار و مهربان از سفر باز آید و آرزوی عاشقان غمدیده و مشتاق خود را برآورده سازد.
چو آفتاب می از مشرق پیاله بر آید
هنگامی که شراب روشن و تابناک از پیاله ی لبالب از شراب به دهان میخوران عاشق از جمله خود ساقی سرازیر شود، بر اثر حرارت شراب و انعکاس درخشش سرخ آن و شرم و شادی و شوق، گونه های ساقی گلگون می شود، مثل باغی...
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
من دست از جستجو بر نمی دارم تا به مقصد و آرزویم برسم.در این راه یا به معشوق خواهم رسید یا اینکه می میرم و جان از تن بیرون خواهد رفت.دست از آرزوی درک اسرار عالم معنا بر نمی دارم تا عشق در پی این خواسته...
بر سر آنم که که گر ز دست بر آید
خلوتگاه دل عاشق، جای اندیشه ی این جهان و هر آنچه در آن است، نیست.دل زمانی پاک و روشن می شود و ذکر حق در آن راه می یابد و جایگاه فرشته می شود که دیو اندیشه های مادی و این جهانی و پلیدی ها از دل بیرون رفته...