مسیر جاری :
گر بود عمر به میخانه رِسَم بار دگر
اگر فرصت و عمری باقی مانده باشد، دوباره به میکده که محفل صاحبدلان آزاده است، می روم و در آنجا به جز خدمت کردن به این رندان و عاشقان صادق کار دیگری نمی کنم.
شب وصل است و طی شد نامه ی هَجر
شب وصال است و دوره ی فراق به پایان رسیده و این شب تا سپیده دم سرشار از آرامش و سلامتی است شبی که عاشق به وصال معشوق می رسد، شبی سرشار از آرامش و زیبایی است.(اشاره ی به آیه 5 سوره ی قدر).
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
ای معشوق!چهره ی زیبای خود را نمایان کن تا با دیدن آن، همه ی هستی خود را از یاد ببرم و وجود خود را دیگر نبینیم و بگذار تا خرمن عاشقان سوخته دل با این تجلّی بر باد برود و نابود گردد.
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
ای باد صبا!ای پیک عشق و محبت!برای من زار و ناتوان از غم عشق، بوی خوشی از کوی دوست برسان تا برای من راحت و آسایشی باشد و جان و روحم آرام گیرد.
صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار
ای باد صبا!ای پیک عاشقان!از اینکه بر کوی معشوق بگذری و از او برای این عاشق بیدل و شیدا خبری بیاوری دریغ مکن که ممکن است پاسخ محبت آمیزی داشته باشد.
عید است و آخر گل و یاران در انتظار
عید فطر فرارسیده است و پایان فصل رویش و شکوفایی گل و دوستان عاشق در انتظارند.ای ساقی!به هنگام طلوع هلال ماه نو به چهره ی شاه نگاه کن تا ماه خوشی در پیش داشته باشیم و آنگاه به مبارکی و میمنت شراب بیاور.
الا ای طوطی گویای اسرار
ای طوطی که گوینده ی رازهای نهانی هستی!هرگز منقار تو از شکر خالی مباد.ای قلم که رازهای عالم هستی از تو بر صفحه ی روزگار جاری می شود!از سخن نغز و شیرین خالی نباشی.
معاشران گره از زلف یار باز کنید
ای دوستان!حلقه های پر پیچ و تاب زلف یار را باز کنید و با قصّه ی باز کردن زلف یار، شب خوش عاشقان را طولانی تر کنید.ای عاشقان!بیایید امشب را در کنار معشوق آسوده بنشینیم.امشب شب خوبی است، بیایید تا دیرگاه...
بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
هر کس که از نسیم صبحگاهی بوی خوش محبوبی چون تو را شنید، گویی از یاری آشنا سخن دوست و معشوق را شنیده است.
بیا که رایت منصور پادشاه رسید
شاه منصور وارد شیراز شد و پرچم فتح شیراز و پیروزی او برافراشته شد و مژده ی این پیروزی او در همه جا پیچید؛ به طوری که خورشید و ماه نیز آن را در آسمان شنیدند.