مسیر جاری :
چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود
وقتی بر گیسوی زیبا و تابدارش دست نوازش می کشم، با خشم خود را کنار می کشد و از من دور می شود و هنگامی که از در صلح و آشتی در می آیم و از او عذرخواهی می کنم، به ملامت و سرزنش من می پردازد و پرخاش می کند.
از دیده خون دل همه بر روی ما رود
پیوسته از چشم ما اشک خونین بر چهره جاری است و چه بگویم که از دست دیده چه مصیبت ها بر سر ما می آید.
کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
اکنون که گل سرخ زیبا در باغ شکوفا شده و از نیستی به هستی آمد، بنفشه در برابر زیبایی و حسن او به سجده افتاده و در پای او سجده کرد.
در ازل هر کاو به فیض دولت ارزانی بود
هر کسی که از آغاز آفرینش سزاوار برخورداری از بخشش الهی و سعادت و نیکبختی گردید، تا پایان هستی جام مرادش با روح و جان عزیزش همدم و همنشین می شود و به همه ی آرزوهایش می رسد.
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
ای مسلمانان!روزگاری بود که هرگاه مشکل و مسأله ای در زندگی برایم پیش می آمد، با دلم در میان می گذاشتم و راه نجاتی پیدا می کردم.
آن یار کز و خانه ی ما جای پری بود
من در خانه معشوقی دارم که از وجود او، خانه ی من به جایگاه پری رویان مبدّل شده است و سراپایش هم، چون فرشته از عیب و نقص پاک و مبرّا است.
به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
خدایا!سحرگاه در بارگاه میخانه چه شور و غوغایی برپا بود که در آنجا شمار زیادی از زیبارویانی که دل می برند و ساقیانی که شراب در پیاله می ریزند، در رفت و آمد بودند و همه جا شمع و مشعل روشن بود.
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
در خواب خوشی دیدم که در دستم یک پیاله ی شراب بود.تعبیر آن این گونه بود که کار من دارای بخت و اقبال خوبی است و سعادتمند خواهم شد.
گوهر مخزن اسرار همان است که بود
عشق و دوستی که در دل من است به همان صورت که بود، هست و گذشت زمان آن را تغییر نداده است و صندوقچه ی مهر و محبت با همان مُهر و نشان قبلی محکم و دست نخورده باقی مانده است.
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
سحرگاه دیروز، فرصتی برای نوشیدن یکی دو پیاله شراب برایم فراهم شد و با بوسیدن لب شیرین ساقی زیبارو مستی دیگری چشیدم و شراب به کام شیرین تر شد.