مسیر جاری :
![دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/0046411.jpg)
دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
دیشب قاصد خوش خبری از بارگاه آصف مژده آورد که از جانب حضرت سلیمان، مهمانی برپا شده و دستور عیش و خوشگذرانی داده شده است.
![زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/0046410.jpg)
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
زاهد گوشه نشین دیشب به میخانه رفت.پیمان توبه ی خود را شکست و به سراغ جام باده و شراب نوشی رفت.
![یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/0046409.jpg)
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
آب حیات، تیره و گل آلود شد.حضرت خضر -که همه جا از قدم های مبارک او با طراوت می شود -کجاست؟ بر سر باد بهاری -که زندگی بخش گل ها و گیاهان است -چه آمده است که همچنان گل ها پر پر می شوند؟
![گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/0046408.jpg)
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
جان در شوق وصال یار سوخت تا دل به آرزوی خویش برسد و آرام بگیرد، ولی ممکن نشد.ما در این آرزوی خام و دست نیافتنی سوختیم و سرانجام این آرزو تحقّف نیافت و به معشوق نرسیدیم.
![رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/0046378.jpg)
رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
من خاک راه معشوق شدم؛ به این امید که او بر من گذر کند، ولی او گذر نکرد. از او انتظار صد لطف و مرحمت داشتم، اما او عنایت و توجهی هم نکرد. معشوق به عاشقان خود توجهی نمی کند.
![دل از من برد و روی از من نهان کرد دل از من برد و روی از من نهان کرد](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/0046377.jpg)
دل از من برد و روی از من نهان کرد
آن یار، دل مرا برد و روی خود را از من پنهان کرد؛ برای خدا بگویید با چه کسی می توان این گونه رفتار کرد؟ چرا معشوق این گونه مرا می آزارد؟
![دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/0046376.jpg)
دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد
ای یار! دست کوتاه ماه به زلف تابدار تو نمی رسد و همان طور که تکیه بر باد نمی توان کرد، به عهد و پیمان تو نیز اعتماد نمی توان کرد؛ آری وفای تو مانند باد صبا ناپایدار و گذراست.
![چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/0046375.jpg)
چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
عمرم بدون شراب و معشوق، بیهوده سپری شد؛ دیگر تنبلی و بیکاری بس است؛ از امروز به نوشیدن شراب و عشق ورزی با یار مشغول خواهم شد که کار درست این است. زندگی بدون شراب و مستی، معنا ندارد.
![بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/0046374.jpg)
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
بلبلی یا تیمار عاشقانه ی خود گلی را پرورش داد، ولی باد خزان، دل او را با خار جفا و جفای خار آزرده کرد و عیش و عشقش را بر باد داد. چون من به جز دلبسته ی فرزند شدم، باد غیرتش وزید و او را از من گرفت. (اشاره...
![صوفی نهاد دام و سر حقّه، باز کرد صوفی نهاد دام و سر حقّه، باز کرد](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/0046373.jpg)
صوفی نهاد دام و سر حقّه، باز کرد
صوفی ریاکار، دام تزویر و ریا را گسترد و با فلک که خود نیرنگباز قهاری است، شروع به مکاری و حیله گری کرد. صوفی از فلک هم حقّه بازتر است.