مسیر جاری :
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
ای یار! آن کس که به چهره ی زیبای تو رنگ قرمز و سفید داده است، می تواند به من بیچاره ی دور از تو نیز صبر و آرام بدهد تا بتوانم دوری تو را تحمل کنم.
عکس روی تو چو در آینه ی جام افتاد
از وقتی که تصویر چهره ی زیبای تو در جام شراب افتاد و مانند آینه انعکاس یافت، عارف از پرتو و درخشش باده به این خیال باطل افتاد که به همه ی اسرار دست یافته است؛ وقتی انوار الهی در دل عارف تجلّی کرد، او از...
پیرانه سَرم عشق جوانی به سر افتاد
هنگام پیری،عشق جوانی به سراغم آمد و به یاد عشق و معشوق افتادم و آن رازی که در دلم پنهان شده بود،سرانجام فاش و بر ملا گردید.
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
ای زاهد ریاکار که عاشقان را ملامت می کنی و فقط خود را پاک و مؤمن می دانی! آزادگان و عاشقان را سرزنش مکن و عیبشان را بر مشمار؛ زیرا گناه و خطای دیگران را در نامه ی اعمال تو نمی نویسند.
کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت
من در این موسم بهار که از بوستان، بوی خوش بهشتی به مشام می رسد و نسیم ملایمی در حال وزیدن است، به می و معشوق می پردازم نه به چیز دیگر؛ وقت آن است که من و معشوقم -که مانند زیبارویان بهشت است -همراه و ملازم...
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
دیدی که معشوق، تصمیمی جز ظلم و ستم د رحق عاشقان نداشت و عهد و پیمانی را که با ما بسته بود، شکست و از غم و رنج ما غمی به دل خود راه نداد و ناراحت نشد. معشوق، به عهد و پیمان خود وفادار نیست.
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
بلبلی گلبرگ خوشرنگی در منقار داشت و در آن خوشی و سرمستی، ناله های جانسوز سر می داد؛ عاشقی که مورد عنایت معشوق بوده، ناله های عاشقانه سر می دهد و می نالد؛ زیرا که غم عشق برای او شیرین و دلنشین است.
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
ای یار! در جهان به جز درگاه تو پناهی ندارم؛ خانه ی تو تنها جایی است که می توان به آن پناه برد و برای انجام کاری و حلّ مشکلی به آن مراجعه کرد.
خواب آن نرگس فتّان تو بی چیزی نیست
ای معشوق! خماری آن چشم فتنه انگیز و پیچ و تاب آن گیسوی آشفته ات بی علت و حکمت نیست؛ چشم خواب آلود و تاب زلف تو برای این است که دل های بسیاری را شیفته و گرفتار خود کند.
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
محصول این کارگاه آفرینش اگر ما و این زندگی ماست، چندان ارزش ندارد و قابل اعتماد نیست؛ پس ای ساقی! شراب بیاور و به ما بنوشان تا این دنیای مادی را ترک کنیم؛ زیرا که برای اسباب و علل این جهان اعتباری نیست.