0
مسیر جاری :
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند شرح دیوان حافظ

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

کیست آن که از روی جوانمردی و بخشندگی به من محبت ورزد و به پیمان دوستی خود وفا کند و در حق گناهکاری مثل من -که شاید دوست خوبی هم نبوده -لحظه ای نیکی و مهربانی کند؟
کِلکِ مشکین تو روزی که ز ما یاد کند شرح دیوان حافظ

کِلکِ مشکین تو روزی که ز ما یاد کند

روزی که قلم عطرآگین تو در نامه ای از ما یاد کند و مطلبی بنویسد، ثواب آزاد کردن دو صد غلام و کنیز نصیب آن می شود.
طایر دولت اگر باز گذاری بکند شرح دیوان حافظ

طایر دولت اگر باز گذاری بکند

اگر پرنده ی سعادت و خوشبختی دوباره بر ما بگذرد، مطمئن هستم که یارم برمی گردد و برای وصال، پیمان می بندد و با من می ماند.
مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند شرح دیوان حافظ

مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند

آن فرد یاوه گویی که بی جهت بر عشق و رندی من عیب می گیرد و آن را انکار می کند، در حقیقت ایراد و اعتراض بر اسرار عالم الهی دارد و منکر قضای حق می شود؛ زیرا عشق را خداوند در روز ازل به من داده است.
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند شرح دیوان حافظ

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

ای دل!در آتش عشق بسوز و رنج و ریاضت بکش که این سوختن، کارساز و گره گشای بسیاری از مشکلات است و راز و نیاز شبانه و اظهار بندگی و خاکساری در برابر حق، صد بلا و مصیبت را دور خواهد کرد.
گر می فروش حاجت رندان روا کند شرح دیوان حافظ

گر می فروش حاجت رندان روا کند

چنانچه میخانه دار و می فروش، نیاز رندان عاشق را برآورده کند و به آنها شرابی بدهد، خدای مهربان، گناه رندان باده نوش را عفو می کند و غصّه ی روزگار و گرفتاری آنها را دفع می کند.
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند شرح دیوان حافظ

نقدها را بود آیا که عیاری گیرند

آیا عیار و معیار سنجشی هست که صدق و کذب اعمال صوفی نمایان و درجه ی خلوص عبادات آنها با آن محک زده شود؟ اگر چنین شود، بسیاری از آنان ناگزیر خواهند شد که از این بیکاری دست بکشند و دنبال یک کار جدّی بروند.
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند شرح دیوان حافظ

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند

دیشب که مشاهده ای دست داده بود، کار و بار آفرینش انسان را در عالم شهود دریافتم و دیدم که فرشتگان درِ خانه ی عشق را زدند و در این خانه خمیر مایه ی اصلی وجود آدمی را با ترکیب گل وجود و شراب عشق، سرشتند و...
دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند شرح دیوان حافظ

دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند

دیشب وقت سحر مرا از غم و رنج نجات دادند و در آن تاریکی شب، آب حیات عشق را که زندگی جاویدان می بخشد، به من نوشاندند.هنگام راز و نیاز سحرگاهی به وصال معشوق رسیدم و لذّت و سرخوشی غیر قابل وصفی پیدا کردم.
حسب حالی ننوشتی و شد ایّامی چند شرح دیوان حافظ

حسب حالی ننوشتی و شد ایّامی چند

روزگاری طولانی سپری شد و شرح حال خودت را برای ما ننوشتی.حال آیا یک فرد آشنا و رازدار پیدا می شود تا به وسیله ی او بتوانم چند پیام برای تو بفرستم؟