مسیر جاری :
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود
دیشب معشوق از اینجا می گذشت و چهره اش از زیبایی و مستی، سرخ و برافروخته بود و معلوم نبود که باز در کجا دل عاشق غمگینی را به آتش عشق خود سوزانده بود.
دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود
دیشب در محفل ما عاشقان از سرگذشت زلف زیبا و تابدار تو حکایتی نقل شد و تا ساعاتی پس از نیمه شب از زنجیر گیسوی تو که دل های مشتاقان را گرفتار می سازد، سخن رفت.
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
کُشته شدن این عاشق هجران کشیده و آزرده خاطر به ضرب شمشیر تو سرنوشت من نبود،و گرنه دل تنگ و بی رحم تو در انجام این کار هیچ ابایی نداشت و تعلل نمی کرد.
خستگان را چو طلب باشد و قوّت نَبُود
اگر به آزردگان و دلخستگان راه عشق که در جستجوی یار و در طلب دیدار هستند، اما توانایی طی کردن راه عشق و رسیدن به آرزوی خود را ندارند، ستم کنی و سخت بگیری، شرط جوانمردی و انصاف نیست.
یاد باد آن سر کوی توام منزل بود
یاد آن روزگاران به خیر باد که منزل و مأوای من بارگاه تو بود و خاک این درگاه همچون سرمه ای روشنی بخش دیدگان من بود.
پیش از اینت بیش از این اندیشه ی عشّاق بود
در روزگاران گذشته بیش از اینها در فکر عاشقانت بودی، به طوری که عشق ورزی و مهربانی تو نسبت به ما در همه ی عالم مشهور و زبانزد بود.
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
تا زمانی که از شراب و میکده ی عشق نام و نشانه ای وجود داشته باشد، پیوسته بنده و مطیع پیر مغان خواهیم بود.همیشه در برابر او متواضع و خاکسار و گوش به فرمان هستیم.
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
یاد آن روزها به خیر باد که تو پنهانی به ما توجه و عنایت داشتی و نشانه ی این عشق و محبت تو بر چهره ی ما نمایان بود.یاد آن روزگاری که تو ما را دوست داشتی به خیر باد.
سال ها دفتر ما در گرو صهبا بود
سالیان سال دفتر و کتاب ما در گرو شراب بود و میکده با داشتن مشتری هایی از اهل علم و درس و دعا، رونق داشت.یعنی ما در مدرسه درس و دعا می خواندیم و در دفتر یادداشت می کردیم، آنگاه این دفتر را برای نوشیدن شراب...
بود آیا که در میکده ها بگشایند
اگر در میخانه را به خاطر دل زاهد ریاکاری که به عبادت خود مغرور است، بستند؛ مطمئن باش که حتماً آن را به خاطر خدا باز خواهند کرد و این زاهد مغرور، دست از ریا و تزویر برداشته است.