مسیر جاری :
#معرفی ادبا و نویسندگان در راسخون
#معرفی ادبا و نویسندگان در مقالات
#معرفی ادبا و نویسندگان در فیلم و صوت
#معرفی ادبا و نویسندگان پرسش و پاسخ
#معرفی ادبا و نویسندگان در مشاوره
#معرفی ادبا و نویسندگان در خبر
#معرفی ادبا و نویسندگان در سبک زندگی
#معرفی ادبا و نویسندگان در مشاهیر
#معرفی ادبا و نویسندگان در احادیث
#معرفی ادبا و نویسندگان در ویژه نامه
مست تجلی حضرت حق
خداوندا! چشمان ما مست شده و تو، از ما در گذر که بار گناهانمان سنگین گشته است. ای پنهان! به راستی که مشرق و مغرب را پُر کردهای و بر نور آنها برتری: «و بعظمتک التی ملأت کل شیء و بأسمائک التی ملأت اران...
بنده پروری
یکی از فقرای با ذوقِ شهر هرات که در سوز و سرمای زمستان از برهنگی خود در رنج و عذاب بود، وقتی چشمش به غلامان عمید (یکی از رجال عصر سلجوقی) افتاد و دید که آنان با وجود غلام بودن، جامههای فاخر و حریر در...
شهود ذات حق از نگاه مثنوی
مایه شادی و اندوه عاشقان، آن محبوب حقیقی است و دستمزد و پاداش خدمت آنان نیز هموست. ملاک کار عاشقان، شهود ذات حق است؛ چه خداوند بر آنان لطف ببارد و چه قهر. اگر به جز معشوق حقیقی، چیز دیگری در دل عاشق جلوه...
رابطه پروردگار با بندگان در بیان مثنوی
سخن درباره رابطه پروردگار با بندگان و توصیف ادراکات بندهی آگاه است. مولانا میگوید: آنچه بنده از رابطه خود با حق در مییابد، ممکن است حقیقتی به عکس آن چیزی داشته باشد که خود میبیند. هر کس که به سمت...
کیمیای تجلیات جمال الهی در بیان مثنوی
خداوندا! این دل سرگشته و حیران را چاره نما و به این بدنهایی که از فرط مجاهده و ریاضت و سنگینی مسئولیت، خمیده شده است، تیر همت و کشش عطا کن. ای ساقی حقیقت! از آن جام معرفت و عنایتت و از جام لبریز انبیا...
سرمستان باده حقیقت و معرفت در بیان مثنوی
ای خدای بیهمتا حال که گوش باطن ما را مطیع و شنوای سخنان والایت کردهای، در حق ما احسان دیگری نما؛ گوش ما را بگیر و ما را بدان محفلی بکشان که سرمستان بادهی حقیقت از شراب ناب معرفتت مینوشند. ای پروردگار...
خوب و بد آفرینش نشانه خداوندی
مولانا میگوید: پدیدههای آفرینش، زشت و زیبا، همه نشانهی قدرت و فضل الهی است. این در نظر ما و بر پایهی سود و زیان ماست که چیزی زشت یا زیبا مینماد. «رادی اوست»، یعنی لطف و بخشندگی اوست که همه چیز (خوب...
عینیت توحید و خلقگرایی در مثنوی
کسی که خدا به او گفت: بیمار شدم و تو به عیادتم نیامدی، فقط بندهام رنجور نشد، بلکه من (خالق) نیز بیمار شدم. اشاره دارد به حدیث: «ان الله یقول یوم القیامة یا ابن آدم فرضتُ فلم تعدنی، قال یا رب کیف اعودُک...
توحید عاشقانه و تنزیه عالمانه در مثنوی
«چارق» نوعی کفش است که چوپانان میپوشیدند و بندی داشت که به مچ پا میبستند. «مدبر شدی» یعنی بدبخت شدی، حرفی زدی که خدا از تقصیر تو نمیگذرد. «ژاژ» سخن بیهوده. «فُشار» دشنام و هذیان و سخن جنونآمیز است....
شاهدی بر هستی مطلق در مثنوی
سخن از زیباییهای طبیعت و رویش سبزه و گل و آوای پرندگان میباشد و نیز این که همهی اینها از آثار قدرت حق است. «آن حلهها» همین زیباییها و پدیدههای گوناگون است که کلّ آنها را پروردگار کریم و رحیم داده...