مسیر جاری :
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/verd.jpg)
وِرد
پیرمردی بود که پسر جوانی داشت. روزی جوان به پدرش گفت: «باید دختر پادشاه رو برام خواستگاری کنی.» پدر گفت: «تو رو چه به دختر پادشاه؟»
سهشنبه، 23 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/doholzan.jpg)
دُهل زن
مردی بود دهل زن که سه تا پسر داشت. دهل زن، پیر و زمینگیر شده بود و چیزی از عمرش باقی نمانده بود. یک روز که حالش خیلی بد بود، پسرانش را صدا زد...
سهشنبه، 23 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/taghdirnevis.jpg)
تقدیرنویس
پیرزنی با تنها پسرش زندگی میکرد. پسر، جوان خوشقلب و مهربانی بود و کارش جمع کردن هیزم بود. هیزمها را پشته میکرد و به این و آن میفروخت.
دوشنبه، 22 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/morvaridkhusheh.jpg)
مروارید خوشه، دُر دوگوشه
پیرزنی فقیر بود که پسری به نام «محمد رفیع» داشت. رفیع، گاوچران بود. یک روز عصر که از چراندن گاوها برمیگشت، یکی از اهالی ده با نگرانی گفت: «گاو...
دوشنبه، 22 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/malekmohammad.jpg)
ملک محمد
پادشاهی صاحب فرزند نمیشد. روزی درویشی به او گفت: «من دارویی به تو میدم که بچهدار شی؛ به شرطی که اگر دختر بود، او رو به عقد من درآری.»
دوشنبه، 22 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/oghabejadoo.jpg)
عقاب جادو
حاکم عادلی بود که پسری به نام «فریدون» داشت. فریدون عاشق شکار بود و بیشتر وقتش را در دشت و صحرا به شکار میگذراند. حتی گاهی برای استراحت و خوردن...
دوشنبه، 22 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/dastghermezi.jpg)
دست قرمزی
تاجری بود درستکار که سفرهای زیادی رفته بود.و یک سال که به مکه میرفت، بین راه به جای خوش آب و هوایی رسید. دستور داد بارها را پایین بیاورند و...
دوشنبه، 22 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/suratmahi.jpg)
صورت ماهی
مردی بود که یک پسر جوان داشت و یک باغ پرگل کنار دریا. پدر و پسر، هر روز هرچه نان خشک داشتند و از در و همسایه میگرفتند، جمع میکردند و میریختند...
دوشنبه، 22 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/ebrahimtajer.jpg)
ابراهیم
«حاجعلی» تاجری بود که پسر یکییکدانهای به نام ابراهیم داشت. حاجعلی از این شهر به آن شهر میرفت و تجارت میکرد تا اینکه مریض شد و مرد. همهی...
دوشنبه، 22 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/cheheldiv.jpg)
چهل دیو
پادشاهی بود، چهل پسر داشت. روزی پسرها را خواست و گفت: «به هر کدامتان یک اسب و مقداری پول میدهم. بروید دور دنیا بگردید و دختران دلخواهتان را...
دوشنبه، 22 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/neighelyan.jpg)
نی قلیان
دهقانی گاوش را به پسرش داد تا به بازار ببرد و بفروشد و با پولش شیرینی، برنج، قند و چای بخرد و بیاورد.
دوشنبه، 22 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/shotorvashotorban.jpg)
شتر و شتربان
شتربانی شتری داشت. هر روز به نمکزار میرفت، خرواری نمک بار شتر میکرد، به بازار میبرد، میفروخت و زندگیاش را میگذراند.
دوشنبه، 22 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/ieilzad.jpg)
ایلزاد
پادشاهی پسری داشت و وزیری دختری. روزی پسر پادشاه همراه چهل غلام به شکار رفت. دستهای کبک دید. بازِ خود را به پرواز درآورد، باز اعتنایی نکرد و...
يکشنبه، 21 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/vasyiatepadeshah.jpg)
وصیت پادشاه
پادشاهی بود که سه پسر داشت. موقع مرگ، فرزندانش را صدا کرد و به آنها گفت: «اگر به حرفهای من گوش کنید، هیچوقت در زندگی دچار مشکل نخواهید شد.»
يکشنبه، 21 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/shoghalekharsavar.jpg)
شغال خرسوار
شغالی بود و باغ انگوری. شغال هر روز از سوراخ دیوار وارد باغ میشد و تا میتوانست انگور میخورد. بقیه را هم له میکرد و از بین میبرد. باغبان...
يکشنبه، 21 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/sabzgisoo.jpg)
سبزگیسو
شکارچی جوانی بود به نام «جانمراد». یک روز که جانمراد در کوه و کمر دنبال شکار بود، اژدهایی را دید که جلوی آب رودخانه را گرفته بود و نمیگذاشت...
يکشنبه، 21 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/altintup.jpg)
آلتین توپ
خواهر و برادری بودند که از مال دنیا چیزی نداشتند. برادر که نامش ابراهیم بود هر روز سحر بیدار میشد، تیر و کمانش را برمیداشت و به شکار میرفت....
يکشنبه، 21 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/hizomshekan.jpg)
هیزم شكن و شیر
یكی بود، یكی نبود. غیر از خدا هیچ كس نبود. گربهای بود ضعیف و ناتوان. گرسنه بود، منتظرِ لقمهای نان. نه نانی داشت كه بخورد، نه جانی داشت كه به...
شنبه، 20 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/morakokalagh.jpg)
مهرك و كلاغ
روزی بود روزگاری بود. یكی بود، یكی نبود. بجز خدای مهربان، پیرمردِ دهقانی بود كه آب و آبادی داشت. ثروتِ زیادی داشت. زنی داشت و پسری؛ پسر گل به...
شنبه، 20 خرداد 1396
![](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/shekareahoo.jpg)
شكار آهویی كه سر نداشت
یکی بود، یكی نبود. كسی كه بود از همه جا خبر داشت. امّا آن كسی كه نبود، سه تا پسر داشت. سه تا پسرِ كاكل به سر داشت. دو تا از پسرهاش نه میدیدند...
شنبه، 20 خرداد 1396
گروه بندی
برگزیده ها
تازه های مقالات
مدافعین حرم از دیدگاه حضرت آیتالله خامنه ای (حفظه الله)
عنوان جدید کلاهبرداری با موضوع همستر کامبت
همستری که شما را به آرزویتان میرساند!
اپلیکیشن تلگرام با چه هدفی بازی همستر را راهاندازی کرد؟
تاثیر بازی همستر به شبکه برق کشور
کلیک کن، پولدارشو!
از تفاوت بازی های «همستر کمبات»، «نات کوین » به چه میزان با خبر هستید؟
نظر پلیس فتا درباره بازی همستر
با همستر ثروتمند شوید!
بحران اقتصادی و ارتباط آن با اقبال به بازی همستر
ویژه نامه ها
بیشترین بازدید هفته
وجود خلط یا مخاط شفاف در مدفوع
متن زیارت عاشورا با خط درشت به همراه ترجمه + صوت
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
دعا برای ختم به خیر شدن امور و گشایش مسائل
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی
راهكارهای تقويت فرهنگ ايثار و شهادت در بين دانش آموزان و دانشجويان
اسامی پسرانه زیبا و باکلاس
نحوه خواندن نماز والدین