هشداري عليه تهمت
راهزني در راه مردي را کشت. وقتي رهگذران به تعقيب مرد پرداختند، قرباني خون‌آلود خود را رها کرد و گريخت. گروهي که از برابر او مي‌آمدند علّت آلودگي...
چهارشنبه، 28 تير 1396
نشنيدن پند خردمندان
لاک‌پشتي از عقابي خواست تا به او پرواز بياموزد. عقاب به او گفت که طبيعت، جسم او را براي پرواز نساخته است. امّا لاک‌پشت بيش از پيش اصرار کرد....
سه‌شنبه، 27 تير 1396
چرا بالا بلندان ساده لوح‌اند؟
پس از آن‌که زئوس انسان را آفريد، به هِرمِس گفت تا به جسم آن‌ها هوش و خرد بيفزايد. هِرمِس پيمانه‌اي ساخت و در جسم همه پيمانه‌اي از هوش و خرد ريخت....
سه‌شنبه، 27 تير 1396
کشته‌ي محبّت
مي‌گويند ميمون‌ها دوقلو مي‌زايند؛ امّا فقط به يکي از آن‌ها توجّه مي‌کنند. آن‌ها به بچّه‌ي مورد علاقه‌ي خود با مهر و محبّت غذا مي‌دهند ولي بچّه‌ي...
سه‌شنبه، 27 تير 1396
دشمن خوني
ماري خود را به کودکي روستايي رساند و او را با نيش زهرآلودش کشت. پدر کودک که از اين جسارت مار خشمگين شده بود، تبري برداشت و به قصد کشتن مار جلوي...
سه‌شنبه، 27 تير 1396
بهترين شيوه‌ي دفاع
ماري از اين‌که مردم او را لگد مي‌کردند به زئوس شکايت کرد. زئوس به او گفت: «اگر نفر اوّلي را که تو را لگد کرد، نيش مي‌زدي، نفر بعدي پيش از لگد...
سه‌شنبه، 27 تير 1396
دروغ شاخ‌دار
مسافران دريا براي وقت گذراني در طي سفر، اغلب سگ‌هاي دست‌آموز مالتي يا ميمون با خود به کشتي مي‌بردند. يک‌بار يکي از مسافران با خود ميموني به کشتي...
دوشنبه، 26 تير 1396
غريزه‌ي تقليد
ميموني روي شاخه‌ي درختي بلند نشسته بود و ماهيگيراني را که در رودخانه تور مي‌انداختند، تماشا مي‌کرد. وقتي ماهيگيرها دست از کار کشيدند و براي خوردن...
دوشنبه، 26 تير 1396
لاکِ لاک پشت چگونه به پشت او چسبيد؟
زئوس تمام جانوران را به ميهماني ازدواجش دعوت کرد. امّا از ميان آن‌ها فقط لاک‌پشت به ميهماني نيامد. روز بعد زئوس دليل غيبت لاک‌پشت را از او پرسيد....
دوشنبه، 26 تير 1396
اتّحاد عليه دشمن مشترک
ماري و راسويي به‌جاي کشتن موش که عادت ديرينه‌ي هردو بود، به جان هم افتادند. موش‌ها که آن دو را مشغول دعوا ديدند، از سوراخ‌هاي‌شان بيرون آمدند...
دوشنبه، 26 تير 1396
دوبار ناتوان
موش کوري به مادر خود گفت که او چيزهايي را مي‌تواند ببيند که موش کورهاي ديگر نمي‌توانند ببينند. مادر موش کور تکّه‌اي کُندُر به او داد و از او...
دوشنبه، 26 تير 1396
ديگر دير شده است
پرنده‌اي که قفسش را ميان پنجره‌اي آويخته بودند، فقط شب‌ها آواز مي‌خواند. خفّاشي صدايش را شنيد، پيش او رفت و پرسيد چرا فقط شب‌ها مي‌خواند. پرنده...
يکشنبه، 25 تير 1396
تنبيه در خور جرم
در ساعتي نحس، موشي صحرايي با قورباغه‌اي نادرست، دوست شد. قورباغه‌ پاي موش را به پاي خود بست و هر دو براي يافتن غذا روي زمين خشک صحرا به راه افتادند....
يکشنبه، 25 تير 1396
بيش از گنجايش
روزي روزگاري، قورباغه‌اي گاو نري را در مرغزاري ديد و به جثّه‌ي تنومند او حسادت کرد. از اين‌رو آن‌قدر شکم خود را باد کرد که چين و چروک پوستش محو...
يکشنبه، 25 تير 1396
موش شهري و موش روستايي
موش صحرايي يکي از دوستان خود را که در يکي از خانه‌هاي شهر زندگي مي‌کرد، براي شام به روستا دعوت کرد. موش شهري در کمال ميل و رغبت دعوت او را پذيرفت،...
يکشنبه، 25 تير 1396
فرمانبران، سزاوار فرمانروايان
قورباغه‌ها که فرمانروايي نداشتند، گروهي از نمايندگان خود را نزد زئوس فرستادند تا کسي را براي فرمانروايي آن‌ها بفرستد. زئوس متوجّه سادگي بيش از...
يکشنبه، 25 تير 1396
غرور بيجا موجب سقوط مي‌شود.
موش‌ها با راسوها در جنگ و گريز بودند و هميشه از آن‌ها شکست مي‌خوردند. از اين‌رو نشستي برپا کردند و به اين نتيجه رسيدند که دليل شکست‌هاي پي‌درپي...
يکشنبه، 25 تير 1396
يکي بس است
روزي از روز‌هاي تابستان همه‌ي جانوران و از جمله قورباغه‌ها، به‌خاطر ازدواج خورشيد، شادي و پايکوبي مي‌کردند. در اين هنگام يکي از قورباغه‌ها به...
يکشنبه، 25 تير 1396
وفاي به عهد
موشي روي بدن شيري خفته پريد، شير از خواب بيدار شد، موش را در چنگال خود گرفت و او را به طرف دهانش برد. وقتي موش به التماس افتاد و قول داد در صورت...
يکشنبه، 25 تير 1396
اندکي تأمّل
روزي روزگاري خرگوش‌ها نشستي برپا کردند و پيش هم از ناامني زندگي‌شان و از ترسي که از انسان‌ها، سگ‌ها و جانوران ديگر به دل داشتند، ناليدند. آن‌ها...
شنبه، 24 تير 1396