جامعيت دين

بحث جامعيت و جاودانگي دين از جمله مباحث مهم و زيربنايي است که متفکران اسلامي به اين گزاره کلامي پرداخته اند. مرحوم مظفر مي نويسد:
پنجشنبه، 9 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جامعيت دين
 جامعيت دين

 






 

مقدمه

بحث جامعيت و جاودانگي دين از جمله مباحث مهم و زيربنايي است که متفکران اسلامي به اين گزاره کلامي پرداخته اند. مرحوم مظفر مي نويسد:
نعتقد أنّ الدين عند الله الإسلام و هوالشريعة الإلهية الحقة التي هي خاتمة الشرايع و أکملها و أوفقها في سعادة البشر و أجمعها لمصالحهم في دنياهم و آخرتهم و صالحة للبقاء مدي الدهور و العصور. (1)
ايشان به دو گزاره جامعيت و جاودانگي دين اشاره نموده است و استنباط نظريه ضرورت حکومت ديني در انديشه امام خميني (رحمه الله) مبتني بر اين گزاره کلامي است. کساني که قائل به ضرورت اجرايي احکام الهي، جامعيت و جاودانگي دين باشند، ناگزير قائل به ضرورت تشکيل حکومت ديني خواهند بود؛ زيرا اجراي احکام اسلامي و جامعيت و جاودانگي دين ملازم تشکيل حکومت ديني است. امام خميني (رحمه الله) مي فرمايد:
هر که اظهار کند که تشکيل حکومت اسلامي ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجراي احکام اسلام شده و جامعيت احکام و جاودانگي دين مبين اسلام را انکار کرده است. (2)
جامعيت و جاودانگي دين از جمله زير ساخت ها و مباني کلامي حکومت ديني در انديشه امام خميني (رحمه الله) است که با تکيه بر اين اصول و مباني مي توان نظريه ضرورت تشکيل حکومت ديني را در نگاه ايشان تبيين کرد. بنابراين، براي تبيين ديدگاه امام خميني (رحمه الله) در اين مسأله، اول بايد از معناي جامعيت و متعلق آن، يعني دين، روشن شود که جامعيت چه معنايي دارد؟ و مراد از دين چيست؟ پس از تبيين مراد از دين و مراد از جامعيت آن، مي توان به دلايل موضوع پرداخت که از متون ديني و آموزه هاي وحياني چه استفاده اي مي شود.
طرح بحث جامعيت دين برمي گردد به بحث از اهداف دين که آيا دين، آخرت و دنيانگري دارد؟ يا فقط معطوف به اموري آخرت است و به امور دنيوي مردم کاري ندارد. در اصل، جامعيت و فراگيري دين بحث کبروي وجود ندارد؛ چون از مسلمات و ضروريات، اين است که دين، نسبت به قلمرو و گستره خود ساکت نيست، بلکه داراي بايدها و نبايدهايي است که از مکلفين رعايت آن را خواسته است. دين مقدس اسلام داراي يک سري الزاماتي (بايدها و نبايدهايي) است که داراي ضمانت اجرايي نيز مي باشد که در سيستم حقوقي اسلام قابل بررسي است.
در معنا و مفهوم جامعيت و دايره شمول آن نظريات گوناگون و ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد، ولي مراد از دين در بحث مباني کلامي حکومت ديني در انديشه امام خميني (رحمه الله) «قرآن و سنت» است که در حقيقت منابع اثباتي دين محسوب مي شوند و مراد از جامعيت دين در تحقيق مورد نظر جامعيت منابع دين است. حضرت امام خميني مي فرمايد:
قرآن مجيد و سنت، شامل همه دستورات و احکامي است که بشر براي سعادت و کمال خود احتياج دارد. (3)
بنابراين تلاش ما در اين پژوهش بر اين است که ابعاد و گستره ي آموزه هاي ديني را - که در قالب کتاب و سنت براي بشريت بيان شده و مظهر اراده تشريعي خداوند است - بررسي کنيم، و ببينيم که به کدام حوزه از حوزه هاي زندگي انسان ها نظر دارد.

گفتاراول: مراد از جامعيت دين

جامعيت دين در مقايسه با اهداف و مقاصد خود، بدين معنا که دين، بي ترديد اهداف و مقاصدي را دنبال مي کند و نزول آيات قرآن کريم و تعاليم الهي بر اساس آن مقاصد و اهدافي خواهد بود که محور موضوعات و آموزه هاي ديني قرار مي گيرد.
بنابراين، وقتي گفته مي شود که دين جامع است؛ يعني تعاليم و آموزه هاي آن به گونه اي است که تمامي اهداف و مقاصد خويش، همچون سعادت، کمال و هدايت آدمي را مي تواند تأمين کند و در اين جهت، هيچ نقص و کمبودي ندارد و هر چه در تأمين و عينيت يافتن مقاصد و اهداف دين لازم و بايسته است، به طور کامل و همه جانبه از آن برخوردار است؛ زيرا هر چه به مصلحت انسان باشد، در دين دستور ايجابي دارد و هر چه مفسده داشته باشد، دستور سلبي و منفي دارد.
جامعيت دين در مقايسه با اديان و مکاتبي که فقط به برخي از مسايل بشري پرداخته اند و تمامي آنچه را که بشر حقيقتاً به آن نيازمند است و يا از دين انتظار حل و چاره جويي آن را دارد، تأمين نمي کنند. (4)
به بيان ديگر:
دين جامع و کامل، ديني است که در آن به تمام نيازهاي واقعي انسان، اعم از دنيوي و اخروي، جسمي و روحي، عقلي و احساسي، فکري و عاطفي، فردي و اجتماعي در تمام زمان ها و مکان ها توجه شده و براي همه حرکات و سکنات او در طول زندگي، طرح و برنامه داشته باشد. (5)
پيامبر گرامي اسلام درباره جامعيت دين بياني دارد که به صراحت مي رساند که دين در تمام عرصه هاي ارزشي، سياسي و اجتماعي دستور و برنامه دارد:
«ما من شيء يقربکم من الجنة ويباعدکم عن النار الا و قد أمرتکم به و ما من شيء يقربکم من النار و يباعدکم من الجنة الا و قد نهيتکم عنه». (6)
در اين فرمايش رسول گرامي اسلام، آمده است که هر چيزي که در سعادت انسان دخالت داشته باشد در دين آمده است. طرح بحث جامعيت دين مبتني بر اهداف آن است و يکي از اهداف دين نزديک نمودن انسان ها به بهشت و دور نمودن از جهنم است.
اول بايد اهداف دين معلوم شود، با توجه به اهداف دين مي توان از جامعيت آن بحث کرد؛ زيرا احکام اسلامي بر اساس مصالح و مفاسدي که در متعلق آن نهفته است، جعل شده است و هيچ مصلحت و مفسده اي را فروگذار ننموده است.
آيا رسالت دين - در نگاه حداکثري - در برطرف ساختن همه نيازهاي زندگي بشري است يا اين که دين - در نگاه حداقلي - تنها به نيازهاي خاصي از زندگي انسان پاسخ گو است و نبايد انتظار همه چيز را از دين داشت. دين فقط کليات را بيان مي کند؟
از طرفي زندگي بشر داراي دو مرحله است؛ زندگي دنيوي و اخروي. و انسان داراي دو بعد مادي و معنوي است. بنابراين نيازهاي بشر نيز دوگونه است. نيازهاي اخروي و نيازهاي دنيوي. نيازهاي دنيوي نيز دو قسم مي شود؛ نيازهاي مادي و معنوي. با توجه به نيازهايي که بشر دارد و از دين مي خواهد که به نيازمندي هاي او پاسخ دهد، مي توان به اهداف دين دست يافت؛ زيرا دين آمده است تا به نيازمندي هاي بشري که با عقل نمي توان به آن پاسخ داد، پاسخ دهد.
«براي روشن شدن معناي جامعيت دين بايد توجه داشت که جامعيت هر چيزي متناسب با خود آن و هدفي که دارد، سنجيده شود. هر چيزي، اگر هر آنچه که لازم دارد، آن را داشته باشد، جامع است. دين نيز از اين اصل مستثنا نيست؛ جامعيت و کمال دين به داشتن رهنمودهايي در جهت راهنمايي انسان به مقصد تعيين شده است که از آن ها به هدايت تعبير مي شود. راز و رمز اصلي اين رهنمودها ايجاد زيستي متناسب ميان عالم هستي است. مجموعه تعاليم ديني اين واقعيت را بازگو مي کند که دين براي هدايت است». (7)

اهداف دين

درباره اهداف دين، به طور کلي دو رهيافت عمده وجود دارد:
الف: طرفداران جامعيت دين: که معتقدند دين براي روابط چهارگانه انسان حکم و قانون دارد و محدود به تنظيم رابطه انسان با خود و خداوند نمي باشد. دين همان گونه که آموزه هاي اخلاقي و عبادي دارد، در حوزه حقوق، سياست و اجتماع نيز حکم و نظر دارد.
ب: طرفداران اخروي دانستن اهداف دين، آنان معتقدند دين در امور دنيوي و به ويژه حقوق، سياست و اجتماع دخالتي ندارد و صرف اخلاق و عبادات است.
يکي از نويسندگان معاصر براي رسالت و اهداف دين چهار صورت فرض مي کند و مي نويسد: «سؤال بسيار مهمي که براي دينداران مطرح مي شود، اين است: ديني که ما به آن معتقديم در درجه اول براي حل چه مسائلي آمده است؟ در درجه اول خادم چه اهداف و چه اغراضي است؟ آيا براي حل مسائل دينوي ما آمده و به منزله يک مرامنامه دنيوي است يا براي حل مسائل ديگر و از جنس ديگر آمده است يا براي هر دو مقصود؟ به هر حال پاسخ ما منطقاً از چهار فرض خارج نيست.
فرض اول اين است که: دين نه براي حل مسائل دنيوي آمده است و نه براي حل مسائل اخروي؛ يعني به هيچ کاري در اين عالم کار ندارد. اين فرض اگرچه منطقاً مطرح است، اما همه مي دانيم که نادرست است. فرض دوم اين است که: بگوييم دين براي دنيا آمده است و يک مرامنامه ديني است که اسم اخصش ايدئولوژي است. فرض سوم اين است که: دين فقط براي آخرت است؛ يعني ما قائليم که حيات اخروي وجود دارد و در آن جا سعادت و شقاوت براي ما تعريف خواهد شد و لذا خداوند آداب و اصول و قواعدي به ما آموخته است تا سعادت ما در حيات اخروي تأمين شود. فرض چهارم هم اين است که: دين براي تأمين سعادت دنيا و آخرت هر دو آمده است.
در ميان اين فروض چهارگانه، فرض اول - همان طور که اشاره شد - در همان نظر اول مردود است. فرض دوم اين که براي دنيا آمده و کاري به آخرت ندارد، علي الظاهر مقبول متدينان و مؤمنان نيست ... از اين فرض هم بگذريم دو فرض ديگر در برابر ما باقي مي ماند که تأمل درباره آنها بسيار مهم است: يکي، دين براي آخرت است و کاري به دنياي ما ندارد و دوم آن که، دين هم براي دنياست و هم براي آخرت». (8) در صورتي که دين براي دنيا و آخرت آمده باشد، کدام اصيل است و کدام تابع است؟ «به هر حال، سؤال ما اين است که از ميان دنيا و آخرت کدام متبوع و کدام تابع است؟ کدام يک خادم و کدام يک مخدوم است؟ دين هم براي دنياست و هم براي آخرت، در اصل براي کدام است و به تبع براي کدام يک؟ اين نکته اي است که هم اکنون بايد آن را روشن کنيم: ايدئولوژي مرامي است که در اصل براي دنيا مي آيد و اگر هم در آن سخني از آخرت گفته مي شود آخرت تابع دنيا مي شود اما دين مرامي است که در اصل براي آخرت مي آيد و اگر در آن سخني از دنيا مي رود به تبع است». (9)
از منظر ايشان تفاوت دين و ايدئولوژي در اين است که دين براي آخرت است و ايدئولوژي براي دنيا و نگاه دين به دنيا تبعي است. ولي ايشان براي شناخت اهداف دين، خوب بود به متون ديني مراجعه مي کرد و با بررسي و شناخت از منابع اثباتي دين (قرآن، سنت، اجماع و عقل) آن گاه در صدد تعيين اهداف دين برمي آمد و رابطه تابع و متبوع و خادم و مخدوم را در دين مشخص مي کرد.
قرآن کريم که اولين منبع شناخت دين است، نگاه جامع و دو سويه دارد و اهداف دين را معطوف به دنيا و آخرت مي داند و هر جا صحبت از دنيا به ميان مي آورد، کنار آن بحث آخرت نيز مطرح است. به همان اندازه که به امور اخُروي در قرآن پرداخته شده است، به امور دنيوي نيز توجه شده است در نتيجه دين جامع نگر است در «قرآن کريم 115 مورد کلمه دنيا به کار رفته است و 115 مورد کلمه آخرت» (10) که اين نگاه مساويانه دين را به امور اخروي و دنيوي مي رساند. دين نه مرامنامه دنيوي صرف است، نه نسخه شفابخش اخروي صرف، بلکه به هر دو بُعد از حيات انساني نظر دارد.
يکي ديگر از متفکران معاصر که نگاه جامع به دين و آموزه هاي ديني دارد. در مورد اهداف دين اين چنين مي نويسد:
«در مورد آنچه که دين ارائه مي دهد، دين شناسان نظرهاي گوناگوني دارند: برخي بر اين پندارند که دين فقط عهده دار رابطه فردي حق و خلق يعني عبادات و روابط اخلاقي افراد با يکديگر است و اما مسائل سياسي، حقوقي و حکومتي از دايره دين خارج بوده و منوط به تشخيص افراد و تصميم عقلي آن ها است.
گروه ديگر بر اين نظرند که دين علاوه بر عبادات و اخلاقيات، اصل حکومت را مورد تأکيد قرار داده و اصول حاکم بر نظام اجتماعي و نظام بين الملل را نيز تبيين مي نمايد، اما شکل حکومت و شيوه اداره نظام، امري است که به افراد اجتماع واگذار شده است و به عنوان مثال انتصابي بودن حاکم و انتخابي بودن و همچنين سلطنتي بودن و يا جمهوري بودن نظام حکومتي و مسائلي از قبيل تک رهبري و يا رهبري شورايي، همگي اموري هستند که دين درباره هيچ کدام آنها نظري خاص ندارد و تشخيص صواب از ناصواب هر يک از سيستم ها به عهده عقل بشري است. برخي ديگر معتقدند که دين گذشته از آن که امور عبادي و اخلاقي و اصول حاکم بر نظام اجتماعي را تشريح مي کند، بيان شکل حکومت را نيز بر عهده دارد و آن اين که نظام جامعه اسلامي نظام امامت و ولايت مي باشد». (11)
در نظام عقيدتي اسلام مسائل دنيوي مانند (مسائل سياسي و اجتماعي و حقوقي ...) به اندازه آخرت مورد نظر دين بوده است. قرآن کريم که منبع اصلي دين مي باشد و اراده تشريعي خداوند در آن تجلي يافته است. در وضع قوانين، هم به دنيا توجه دارد و هم به آخرت توجه دارد؛ به طور مثال در اين کتاب مقدس، صد و پانزده مورد واژه ي آخرت به کار رفته است و صد و پانزده مورد واژه ي دنيا. اين تقابل و تساوي تصادفي نيست؛ حساب شده و بر مبناي دقت و حکمت است و به هر دو در قرآن توجه شده است؛ دنيا هم به اندازه آخرت مهم است.
براي اين که انسان نه دنيوي محض است که قوانين را در جهت حيات دنيوي خود تدوين کند، نه اخروي محض، بلکه انسان داراي دو مرحله از زندگي بوده و براي هر دو مرحله از زندگي نيازمند حکم و قانون است و به هدايت احتياج دارد. دين در صورتي جامعيت دارد که تمام مراحل و ابعاد زندگي انسان و انواع روابط و احتياجات انسان را در نظر گرفته، براي آن قانون وضع کند. اگر انسان در بخشي از نيازمندي هاي زندگي با خلأ قانوني مواجه شود و دين نتواند پاسخ گوي نيازمندي انسان در ابعاد مختلف باشد، آن دين ناقص خواهد بود و جامعيت نخواهد داشت.
بنابراين دين جامع، ديني است که آخرت و دنيا را با هم داشته باشد؛ چون دين مقدس اسلام براي دنيا و آخرت برنامه دارد و براي سعادت اخروي انسان، تکاليفي را در دنيا وضع کرده است که با انجام آن تکاليف مي توان راه رسيدن به سعادت اخروي را پيمود. احکام و تکاليفي را که اسلام براي تکامل و ترقي انسان به ارمغان آورده است - که انسان با انجام آن تکاليف مي تواند به سعادت نايل شود - گستردگي دارد. هر جا دين قانون و حکم وضع کرده باشد، در وضع قانون و تشريع احکام، همه ابعاد و نيازهاي بشر را مورد توجه قرار داده است.
«در ميان دنيا و آخرت، آخرت هدف اصلي دين است. انسان ها بدون دين، راه کشف سعادت اُخروي را به دست نمي آورند، ممکن است زندگي دنيايي شان را به گونه اي سپري کنند، اما راه آخرت براي آن ها قابل کشف نيست. در عين حال، معناي اين سخن اين نيست که دين نسبت به دنيا بي توجه است؛ چرا که راه سعادت آخرت از همين دنيا مي گذرد و بدون تبيين روابط صحيح در دنيا سعادت اخروي هم منتفي است. بي تفاوتي در قبال دنيا، کوتاه آمدن در ارائه راه سعادت آخرت است». (12)
يکي ديگر از نويسندگان در مورد جامعيت و گستردگي احکام و محتواي دين اين گونه مي نويسد:
منظور از شمول و گستردگي به عنوان يکي از ملاک هاي جامعيت دين، آن است که دستورات و مقررات آن تنها به يکي از جنبه هاي نيازمندي انسان توجه نکند، بلکه همه جوانب نيازمندي انسان را در نظر داشته باشد. دين بايد همه جنبه هاي مادي و معنوي انسان را در نظر بگيرد و شامل نيازهاي دنيايي و آخرتي او در محدوده دين باشد.
همچنين اگر ديني به ابعاد فردي توجه مي کند، بايد به ابعاد اجتماعي، مانند روابط اجتماعي، نظام اجتماعي، عدالت اجتماعي و فرهنگ عمومي مردم نيز توجه داشته باشد و سعادت آن ها را در اين جهت مد نظر قرار دهد. وگرنه نمي تواند شمول و گستردگي داشته باشد. همچنين اگر ديني براي تحقق خواسته هاي خود دستورات و مقررات نداشته باشد که اهداف او را تضمين کند. (مثل امر به معروف، حدود، قصاص، جهاد، تشکيل نظام و حکومت) بسياري از خواسته هايش تأمين نخواهد شد و جامعيت و شمول نخواهد داشت. (13) افزون بر آن بقاي دين مستلزم احکام اجرايي است؛ زيرا اگر احکام اسلامي اجرا نشود، زمينه اضمحلال احکام ديني در بخش حقوق و سياست مي شود.

ادله جامعيت دين

براي جامعيت دين مي توان دلايل عقلي و نقلي اقامه کرد: الف) ادله عقلي: جامعيت دين، نياز انسان به دين: از راه شناسايي نياز بشر به دين مي توان جامعيت دين را تبيين و اثبات نمود. وقتي ثابت شد که انسان داراي ابعاد مختلف و استعدادهاي گوناگون و متفاوت است و فقط از طريق دين مي توان به اين خواست ها رسيد و استعدادها را شکوفا نمود. عقل و علم توانايي آن را ندارند که نياز انسان را درک و براي رفع نيازمندي انسان راه حل نشان بدهند، ناگزير انسان به منبعي غير از عقل و علم نيازمند است که همان منبع دين مي باشد. نياز انسان به دين به دليل چند بُعدي بودن و گستردگي وجود انسان است. امام خميني (رحمه الله) نياز انسان را به دين مبتني بر انسان شناسي مي داند:
انسان به دليل ذو ابعاد بودن و برخورداري از بُعد مادي و معنوي و طبيعي و ارتباط اين دو بُعد با هم ديگر به دين و وحي الهي نيازمند است. به طوري که اگر انسان فقط جنبه مادي و حيواني داشت، احتياج به انبيا نداشت. انبيا براي اين مبعوث مي شوند تا انسان را به نيازهاي او آشنا کرده، استعدادهاي او را شکوفا سازند؛ زيرا انسان تنها با معرفت بشري بدون استمداد از وحي الهي نمي تواند از نيازها و استعدادها و توانايي هاي معنوي و متعالي خود درک کاملي داشته باشد تا آن نيازها را تأمين و استعدادها را شکوفا سازد.
چنان که فرمودند:
انسان اگر به همين حد طبيعت بود و بيش تر از اين چيزي نبود، ديگر احتياج به اين که يک چيزي از عالم غيب براي انسان فرستاده بشود تا انسان را تربيت بکند، تربيت آن ورق (14) را بکند [نداشت]؛ چون آن ورق نبود، احتياج هم نبود، لکن چون انسان، مجرد از اين عالم طبيعت، يک حقيقتي است، همين خودِ خصوصياتي که در طبيعت هست دال بر اين است که يک ماورايي، يک ماورايي از اين براي اين طبيعت هست؛ چون انسان يک ماورايي دارد و به حَسَب براهيني که در فلسفه ثابت است، ماوراي اين طبيعت در انسان هست و انسان داراي يک عقل بالامکان مجرد [است] و بعد هم مجرد تام خواهد شد؛ تربيت آن ورق که ورق معنوي انسان باشد، بايد کسي اين تربيت را بکند که علم به آن طرف، علم حقيقي به آن طرف داشته باشد و علم به روابطي که مابين انسان و آن طرف طبيعت و آن طرف هست، اين روابط را بتواند ادراک بکند... و چون اين روابط بر بشر مخفي است و خداي تبارک و تعالي که خالق همه چيز است، اين روابط را مي داند، از اين جهت، به وحي الهي براي يک عده اي از اشخاصي که کمال پيدا کرده اند .... روابطي حاصل مي شود مابين انسان و عالم وحي. (15)
با توجه به اين سخن امام خميني (رحمه الله) روشن مي شود که انسان داراي ابعاد گوناگون است و چون انسان شناسي بشر ناقص و محدود است، نمي تواند تمام ابعاد وجود انسان را درک کند و براي آن قانون وضع کند؛ چون وضع قانون براي انسان، مبتني بر اطلاع جامع و فراگير از انسان است. درک و شناخت انسان بدون کمک وحي و دين امکان پذير نيست. عقل و دانش انساني، فراتر از عالم طبيعت نمي رود و محصور در عالم طبيعت مي گردد. و حال آن که ابعاد وجودي انسان محدود و محصور به عالم طبيعت نيست. براي درک و شناخت بعد معنوي و فوق طبيعي انسان نيازمند وحي هستيم.
ب) جامعيت دين و ضرورت بعثت انبيا:
يکي از دلايلي که براي جامعيت دين مي توان اقامه کرد، مسأله ضرورت بعثت انبيا و نزول وحي است. هدف از بعثت انبيا و نزول وحي رساندن انسان به سعادت و کمال حقيقي است. و تبيين اين مسأله مبتني بر مقدماتي است که با تبيين دقيق و درست آن مقدمات مي توان درک کرد که از طريق ضرورت بعثت انبيا مي توان به جامعيت دين استدلال کرد.
يکي از انديشوران معاصر اين چنين تقرير مي کند:
1) آفريدگار انسان، خداي عليم و حکيم است که او را براي مقصد و هدفي عالي آفريده است.
انسان، حقيقت جاودانه است و بايد در «صراط مستقيم» به سوي ابديت حرکت کند تا از اين راه، سعادت ابدي خود را تأمين کند و اگر در اين راه مرتکب خطا شود، دچار شقاوت و محروميت از سعادت ابدي خواهد شد.
2) چون انسان مخلوق خداي عليم و حکيم است، فقط خداوند به حقيقت انسان و ابعاد وجودي او و نيازهاي وي واقف است و آن را درک مي کند و براي آن قانون و حکم جعل مي کند؛ بنابراين نيازمند وحي و دين مي باشد. دين چون مظهر اراده تشريعي خداوند است، براي تمام ابعاد وجود انسان و انواع روابط آن، قانون و حکم دارد. بُعد مادي و معنوي، دنيوي و اخروي انسان در قلمرو تشريع قرار دارد. جامعيت دين برگرفته از اراده تشريعي خداوند است؛ چون دين اگر جامع نباشد، ناقص خواهد بود. خداوند مظهر تمام کمالات است و نقص از او صادر نمي شود. بنابراين از طريق نياز انسان به دين جامعيت و فراگيري دين اثبات مي شود؛ چون دين جامع است و در همه شئون زندگي انسان بايد دخالت کند. انواع روابط انسان و روابط چهارگانه: 1- رابطه انسان با خود؛ 2- رابطه انسان با خداوند؛ 3- رابطه انسان با ديگران؛ 4- رابطه انسان با طبيعت؛ در پرتوي تعاليم و آموزه هاي ديني تنظيم گردد. و دين در همه اين عرصه ها و زمينه ها حکم و قانون داشته باشد. و جز او از حقيقت انسان و نيازها و انتظارات واقعي انسان آگاهي ندارد؛ چون فقط خداوند از حقيقت انسان و ابعاد وجودي و نياز او آگاه است. هيچ کس جز او نمي تواند انتظارات او را برآورده بسازد و اگر همه بخواهند در اين راه قدمي بردارند، چون معصوم نيستند، دچار اشتباه شده، با فراهم کردن زمينه هاي سقوط انسان موجب محروميت ابدي مي شوند و سقوط و محروميت ابدي انسان با عنايت و حکمت خداوند سازگار نيست. از اين رو خود خداوند برنامه هدايت انسان را تنظيم و آن را به وسيله پيک معصوم وحي ارسال مي کند تا کتاب منزه و معصوم الهي را در اختيار انسان قرار دهد.
برهان مزبور که اجمالاً بيان شد، اثبات مي کند که بين عمل انسان در زندگي و سعادت ابدي او رابطه برقرار است و چون شئون زندگي انسان گسترده است، دين هم شئون مختلف داشته، از برنامه گسترده برخوردار است. انسان چون داراي بعد اقتصادي، اخلاقي و حقوقي و فقهي است و در همه اين زمينه ها نيازمند به برنامه ريزي است، دين نيز بايد مشتمل بر همه اين ابعاد باشد و نيازهاي اعتقادي و اخلاقي و فقهي او را تأمين کند و برنامه ريزي هايي در ابعاد مختلف زندگي داشته باشد تا انسان با استفاده از آن ها به سعادت ابدي برسد. (16)
از طريق ضرورت بعثت انبيا مي توان به جامعيت دين استدلال کرد؛ چون اگر جامعيت نداشته باشد و براي تمام عرصه هاي وجودي انسان و انواع روابط آن، قانون و حکم نداشته باشد، نمي تواند سعادت و کمال بشر را تأمين کند.
در صورتي که دين نتواند بشر را به سوي کمال و سعادت سوق دهد، ناقص خواهد بود و نقص در فعل خداوند وجود ندارد؛ چون از کمال مطلق کمال صادر مي شود. علاوه بر اين، برخلاف حکمت و نقض غرض خواهد بود اگر دين ناقص عرضه شود. چون اگر خداوند دين ناقص را براي يک هدف عالي و متکامل عرضه بدارد، دو حالت دارد: يا خداوند توان مندي ارسال دين کامل را ندارد که در حقيقت بيانگر عجز محسوب مي شود. يا علم به نقص و ناتمام بودن دين و احکام آن را ندارد که مستلزم جهل خواهد بود. هر دو فرض از ساحت قدس ربوبي دور است؛ چون خداوند قادر مطلق و عالم مطلق است و هر علم و کمالي که در عالم مشاهده مي گردد، پرتوي از علم و کمال خداوندي خواهد بود. در نتيجه دين و آموزه هاي ديني جامعيت و کمال دارد.

قرآن و جامعيت دين

گروه کثيري از متفکران و ا نديشمندان اسلامي جامعيت دين را به معناي جامعيت قرآن و منابع دين گرفته اند و براي جامعيت منابع دين به چند دسته از آيات استدلال کرده اند.
آيه ي شريفه اي که قرآن کريم را به صفت تبيان هر چيز معرفي مي کند و مي فرمايد:
(وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّة شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ)؛ (17) روزي که از هر امتي گواهي از خودشان بر آنان بر انگيزيم و تو را بر آنان شاهد گيريم. و بر تو کتاب را نازل کرديم که روشنگر همه چيز است. و هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمين است.
طبق اين آيه شريفه، هدف از نزول قرآن، روشنگري است. در ميان مفسران و انديشوران ديني، در مورد دامنه و قلمرو روشنگري قرآن کريم آراء مختلفي وجود دارد که اين بيانگري و تبيان بودن قرآن شامل چه مسائلي مي شود؟ آيا بيان بودن قرآن مربوط به معارف و احکام است که به سعادت ابدي و اُخروي انسان ارتباط دارد و انسان را به سوي خدا و آخرت دعوت مي کند و امور اخروي را روشنگري مي کند يا مراد همه ي معارف و احکامي است که در سعادت و کمال فرد و جامعه دخالت دارد؟
قرآن کريم مظهر رحمتِ جهان شمول الهي است و رحمت الهي عموميت و شموليت دارد. از طرف ديگر، از جمله ي «تبيان کلِّ شيء» استفاده مي شود که مراد، تمام احکام و معارف حقوقي - اخلاقي و عقايد است که در سعادت و کمال فرد و جامعه نقش داشته باشد؛ چون دين اسلام کامل ترين دين الهي است و دين در صورتي کمال دارد که در ابعاد مختلف زندگي فردي و اجتماعي، مادي و معنوي، دنيوي و اخروي انسان برنامه داشته باشد و جامع نگر باشد، يک بعدي نباشد.

ديدگاه مفسران در مورد «تبيان کل شيء»:

علامه طباطبايي مي فرمايد: هر چيزي که در هدايت انسان به سوي سعادت و کمال نقش داشته است، در قرآن آمده است. اين آيه شريفه، قرآن کريم را با صفات برجسته اش توصيف مي کند. يک صفت عمومي آن، اين است که تبيان براي هر چيزي است و تبيان به طوري که گفته شد به معناي بيان است. و چون قرآن کتاب هدايت براي عموم مردم است و جز اين، کاري و شأني ندارد، لذا ظاهراً مراد از«کل شيء» همه آن چيزهايي است که برگشتش به هدايت باشد؛ از معارف حقيقيه مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهي و قصه ها و موعظه ها که مردم در هدايت ورزيدن و راه يافتنشان به آن محتاجند و قرآن تبيان همه اين ها است. (18)
در تفسير راهنما آمده است که:
نزول قرآن بر پيامبر درجهت تبيين همه حقايق مربوط به رشد و سعادت آدمي و نيازهاي هدايتي او است: (نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ). (19) هر چند افاده عموم مي کند و به ظاهر همه حقايق عالم هستي را مي تواند شامل شود، ولي در اين جا قرينه عرفي وجود دارد که دايره آن را محدود مي سازد؛ از جمله اين که کتاب هدايت و سعادت و رشد است. حقايق را که بيان مي کند در قلمرو همين سه موضوع خواهد بود. (20)
مرحوم شيخ طوسي در تفسير همين آيه ي شريفه مي فرمايد:
معناي عموميت در آيه شريفه، عموميت در قلمرو دين است و اين عموميت تبيان بودن قرآن يا به نص قرآني است يا موکول کردن قرآن به بيان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان (عليه السلام) است يا به اجماع امت است و يا با استدلال عقلاني. (21)
در بيان ايشان جامعيت وصف قرآن است به عنوان منبع دين و از آيه شريفه مي توان جامعيت قرآن را به معناي جامعيت منابع دين استفاده کرد.
قرطبي از مفسران معروف اهل سنت در تفسير اين آيه شريفه مي فرمايد: «مراد اين است که خداوند مي فرمايد: ما ترک نکرديم چيزي از امر دين را و همه آن را در قرآن بيان کرديم يا به طور تفصيل يا اجمالاً بيان شده است و تفصيل آن را بايد از پيامبر آموخت». (22) از بيان ايشان در تفسير آيه شريفه استفاده مي شود که منابع دين جامعيت دارد و قرآن و سنت پيامبر دو منبع اصلي دين، بيانگر و روشن گر تمام مسائل دين مي باشند.
مفسيري ديگر از اهل سنت در تفسير آيه فوق مي نويسد: «تبيان است براي هر علم نافع، از خبرهاي گذشته و علم آينده و هر حلال و حرام، چيزي را که مردم به آن احتياج دارند. از امر دين و دنيا و معاش و معادشان». (23)
اين عده از مفسران و دين شناسان برجسته شيعه و اهل سنت «تبيان کُلِّ شَيءٍ) را به معناي گستردگي و فراگيري احکام قرآن، آخرت گرايي و دنيا نگري احکام قرآن دانسته اند از اين آيه کاملاً جامعيت منابع دين استفاده مي شود؛ چنانچه حضرت امام خميني در مورد جامعيت منابع دين مي فرمايد:
قرآن مجيد و سنت، شامل همه دستورات و احکامي است که بشر براي سعادت و کمال خود احتياج دارد. (24)
(لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِي الأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
)؛ (25) به راستي که در سرگذشت آنها درس عبرتي براي صاحبان انديشه بود. اين قرآن سخن دروغين نيست، بلکه هماهنگ با کتابي است که پيش روي اوست. و بيانگر هر چيزي است و براي اهل ايمان موجب هدايت و رحمت است.
از آن جايي که قرآن کتاب هدايت است و براي رشد و کمال انسان ها نازل شده است. لذا مراد از (تَفصيلَ کُلِّ شيءٍ) محتواي برنامه رسالت و هدف بعثت پيامبر است؛ چون هدف از بعثت پيامبر هدايت به سوي کمال و سعادت است، هر آنچه در طريق تکامل انسان لازم باشد، در قرآن آمده است. از اين آيه شريفه جامعيت قرآن و منابع دين استفاده مي شود؛ چون هر چيزي که سعادت و کمال فرد و جامعه، به آن بستگي داشته باشد، در محتواي دعوت پيامبر و قرآن کريم وجود دارد. کلياتي را که قرآن بيان مي کند، شرح و تفسير آن توسط معصومين صورت مي گيرد. با ضميمه شدن سنت معصومين در کنار قرآن مجيد، جامعيت منابع دين محقق مي شود.

جامعيت دين در آينه روايات:

بعد از اثبات جامعيت دين از منظر قرآن و بيان اين مطلب که مراد از جامعيت دين از منظر قرآن جامعيت منابع دين است، حالا بايد جامعيت دين و قرآن را در آينه سنت و روايات وارده شده از معصومين (عليه السلام) مورد بررسي قرار گيرد. رواياتي زيادي در منابع روايي ما از جمله کتاب شريف اصول کافي وجود دارد. که بيانگر جامعيت دين است.
الف) امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
«إنَّ الله تبارک و تعالي أنزل في القرآن تبيان کل شيء حتي والله ما ترک الله شيئاً يحتاج إليه العباد حتي لا يستطيع عبد يقول: لو کان هذا أنزل في القرآن إلا و قد أنزله الله فيه»؛ (26) امام صادق (ع) فرمود: به راستي خداي تبارک و تعالي قرآن را براي بيان هر چيز فرو فرستاده است تا آنجا که به خدا چيزي را واگذار نکرده است تا بنده اي نتواند بگويد کاش اين هم در قرآن بود مگر اين که، آن را هم خدا در قرآن فرو فرستاده است.
ب) از امام باقر (عليه السلام) نيز حديثي است که اشاره به جامعيت منابع دين «قرآن و سنت» دارد؛ امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد:
«إنّ الله تبارک و تعالي لم يدع شيئاً يحتاج إليه الاُمة إلا أنزله في کتابه و بيّنه لرسوله (صلي الله عليه و آله و سلم) و جعل لکل شيء حدّاً و جعل عليه دليلاً يدل عليه و جعل علي من تعدّي ذلک الحدّ حدّاً»؛ (27) به راستي خداي تبارک و تعالي چيزي که امت بر آن نيازمند باشند وانگذاشته، جز اين که در کتابش نازل کرده و براي رسولش بيان نموده و براي هر چيزي حدي مقرر ساخته و دليلي که بر آن راهنمايي کند، مقرر کرده و هر کس هم از آن حد و قانون تجاوز کند، برايش حد و کيفري مقرر ساخته است.
ج) امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
«ما من شيء إلا و فيه کتاب أو سنّة»؛ (28) هيچ چيزي نيست، مگر آن که در قرآن و سنت حکم آن بيان شده است.
د) در روايت ديگري ايشان مي فرمايد:
«ما من أمر يختلف مفيه اثنان إلا وله أصل في کتاب الله عزّوجلّ و لکن لا تبلغه عقول الرجال»؛ (29) هيچ امري نيست که دو تن در آن اختلاف پيدا کنند و نظر بدهند، جز آن که اصل و ريشه آن در قرآن است. اما عقل مردم معمولي نمي تواند آن را درک کرد.
با توجه و عنايت به اين احاديثي که از معصومين (عليه السلام) بيان شد، جامعيت و فراگيري منابع دين اثبات مي شود، منابع دين (قرآن مجيد و سنت) در طرح اصول، کليات معارف و احکام - که در سعادت و کمال انسان نقش دارد - جامعيت دارد. دين ناقص و يک بعدي نيست؛ براي اين که منبع اصلي دين قرآن مجيد، منبعث از اراده تشريعي خداوند است و سنت نيز براي بيان تفسير قرآن آمده است. در اراده تشريعي خداوند و فعل او نقص وجود ندارد. بنابراين منابع دين جامعيت دارد و در عرصه هاي مختلف و انواع روابط انسان، حکم و قانون دارد. بعد از طرح جامعيت منابع دين در نگاه قرآن و سنت بايد نظري به قرائت امام خميني در باب جامعيت دين افکند که ايشان در اين زمينه چگونه مي انديشد. جامعيت ابعاد دين مطابق ابعاد وجودي انسان است. نگاه امام خميني (رحمه الله) به دين برگرفته از انسان شناسي ايشان است و مي فرمايد:
اسلام براي اين انساني که همه چيز است؛ يعني از طبيعت تا ماوراي طبيعت تا عالم الهيت، مراتب دارد، اسلام تز دارد. برنامه دارد اسلام، اسلام مي خواهد انسان را يک انساني بسازد جامع؛ يعني رشد به آن طور که هست بدهد. حظ طبيعت دارد، رشد طبيعي به او بدهد؛ حظ برزخيت دارد، رشد برزخيت به او بدهد؛ حظ روحانيت دارد، رشد روحانيت به او بدهد؛ حظ عقلانيت دارد، رشد عقلانيت به او بدهد؛ حظ الهيت دارد، رشد الهيت به او بدهد، همه حظوظي که انسان دارد و به طور نقص است، الآن نرسيده است؛ اديان آمده اند که اين ميوه ي نارس را رسيده اش کنند، اين ميوه ناقص را کاملش کنند. (30)
در جايي ديگر مي فرمايد:
احکام شرع حاوي قوانين و مقررات متنوعي است که يک نظام کلي اجتماعي را مي سازد، در اين نظام حقوقي هرچه بشر نياز دارد، فراهم آمده است؛ از طرز معاشرت با همسايه و اولاد و عشيره و قوم و خويش و همشهري، و امور خصوصي و زندگي زناشويي گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با ساير ملل، از قوانين جزايي تا حقوق تجارت و صنعت و کشاورزي. براي قبل از انجام نکاح و انعقاد نطفه قانون دارد و دستور مي دهد که نکاح چگونه صورت بگيرد و خوراک انسان در آن هنگام يا موقع انعقاد نطفه چه باشد، در دوره ي شيرخوارگي چه وظايفي بر عهده پدر و مادر است، و بچه چگونه بايد تربيت شود و سلوک مرد و زن با همديگر و با فرزندان چگونه باشد. براي همه اين مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربيت کند - انسان کامل و فاضل - انساني که قانون متحرک و مجسم است و مجري داوطلب و خودکار قانون است. معلوم است که اسلام تا چه حد به حکومت و روابط سياسي و اقتصادي جامعه اهتمام مي ورزد تا همه شرايط، به خدمت تربيت انسان مهذب و با فضيلت درآيد. (31)
در بياني ديگر، امام خميني مي فرمايد:
مذهب اسلام همزمان با اين که به انسان مي گويد که خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن، به او مي گويد، چگونه زندگي کن و روابط خود را با ساير انسان ها بايد چگونه تنظيم کني و حتي جامعه اسلامي با ساير جوامع بايد چگونه روابطي را برقرار نمايد. هيچ حرکت و عملي از فرد و يا جامعه نيست، مگر اين که مذهب اسلام براي آن حکمي مقرر داشته است. (32)
دين اسلام که براي کمال و سعادت بشر آمده است و مظهر لطف الهي نسبت به بندگان مي باشد. جامعيت دارد؛ چون هدف دين و نزول وحي، هدايت بشر به سوي کمال و ترقي است، پس هر چيزي که در طريق تکامل و ترقي بشريت نقش دارد، بايد در دين وجود داشته باشد. و گرنه دين ناقص خواهد بود و با دين ناقص نمي توان سعادت و کمال همه جانبه ي انسان ها را تأمين کرد. بنابراين دين جامعيت دارد و در تمام عرصه ها و انواع روابط انسان برنامه دارد و محدود و منحصر به رابطه فرد با خودش و خدايش نمي شود. امام خميني (رحمه الله) با برداشت عميقي که از کتاب و سنت دارد، چنين مي انديشد که دين براي تمام ابعاد و شئون وجودي انسان در عرصه ي فرد و جامعه و سياست و حکومت و عبادت برنامه دارد و مترقي ترين برنامه را دين مقدس اسلام، براي هدايت و سعادت بشر به ارمغان آورده است. در پرتو آموزه هاي ديني، انسان تربيت مي شود و تربيت جامع و فراگير مدنظر تعاليم عالي اسلام است.

پي‌نوشت‌ها:

1. عقائد الاماميه، ص 269.
2. ولايت فقيه، ص 28.
3. ولايت فقيه، ص 29.
4. مجموعه آثار کنگره بررسي مباني فقهي حضرت امام خميني (رحمه الله)، مقاله ي: «جامعيت، جهاني بودن و جاودانگي اسلام از نظر قرآن کريم»، حسين غفاري، ج 10، ص 234.
5. همان، مقاله ي: «خاتميت و نقش زمان و مکان در اجتهاد»، حسن رمضاني، ج 2، ص 276.
6. بحارالانوار، ج 67، ص 96، ح 3.
7. اسلام دين فطرت، ص 48.
8. مدارا و مديريت، ص 181.
9. همان، ص 186.
10. فرهنگ آماري کلمات قرآن کريم، ج 2، ص 711-732.
11. شريعت در آينه معرفت، ص 130.
12. اسلام دين فطرت، ص 51.
13. مجموعه آثار کنگره بررسي مباني فقهي حضرت امام خميني (رحمه الله)، مقاله ي: «جامعيت دين»، سيد محمدعلي ايازي، ج 10، ص 183.
14. منظور از واژه ي «ورق» در کلام حضرت امام، بُعد و جنبه ي معنوي و مجرد انسان مي باشد.
15. صحيفه امام، ج 4، ص 188.
16. انتظار بشر از دين، ص 36-37.
17. نحل (16): 89.
18. ر.ک: الميزان، ج 12، ص 324-325.
19. نحل (16): 89.
20. تفسير راهنما، ص 503.
21. التبيان في تفسير القرآن، ج 6، ص 418.
22. الجامع لاحکام القرآن، ج 10، ص 135.
23. محاسن التأويل، ج 9-10، ص 149.
24. ولايت فقيه، ص 29.
25. يوسف (12): 111.
26. الکافي، ج 1، ص 174، ح 1.
27. همان، ح 2.
28. همان، ح 4.
29. همان، ص 60، ح 6.
30. صحيفه امام، ج 4، ص 9.
31. ولايت فقيه، ص 29.
32. صحيفه امام، ج 5، ص 389.

منبع مقاله :
حبيبي، ضامن علي، 1389، مباني کلامي حکومت ديني در انديشه امام خميني (س)،تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.