كاركردهای رهبری عام معنوی در جهان امروز

فرصت های موج سوم

برای فهم مضامین دینی و استنادات تاریخی نامه رهبر انقلاب به جوانان غربی باید به روایت وضع دین در تاریخ غرب بپردازیم. از دوران قرون وسطی تا دوران معاصر، دین در اروپا سه مرحله را پشت سر گذاشته است. مرحله اول،
چهارشنبه، 13 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرصت های موج سوم
 فرصت های موج سوم

 

نویسنده: آیت الله محسن اراكی




 

كاركردهای رهبری عام معنوی در جهان امروز

فصل اول: دین در غرب

دین كلیسایی در قرون وسطی

برای فهم مضامین دینی و استنادات تاریخی نامه رهبر انقلاب به جوانان غربی باید به روایت وضع دین در تاریخ غرب بپردازیم. از دوران قرون وسطی تا دوران معاصر، دین در اروپا سه مرحله را پشت سر گذاشته است. مرحله اول، مرحله دین كلیسایی قرون وسطایی است كه در آن دوران، دین حرف اول را در جامعه اروپا می زد و قدرت در اختیار كلیسا بود. كلیسا سرنوشت جوامع را در دست داشت. مشكلاتی كه در اروپای قرون وسطی در اثر قدرت گرفتن كلیسا به وجود آمد، ناشی از انحراف كلیسا از مسیر تعالیم حقیقی حضرت مسیح بود. همیشه تحریف ادیان به پیدایش یك دین مسخ شده منجر می گردیده است كه البته دین تحریف شده اگر از بی دینی بدتر نباشد، بهتر نیست. مشكلاتی كه در قرون وسطی برای بشریت و در نتیجه حاكمیت كلیسا به وجود آمد، ناشی از حاكمیت دین نبود، بلكه ناشی از حاكمیت دین تحریف شده بود. متأسفانه غربیان در دوران رنسانس این اشتباه بزرگ را مرتكب شدند و تلاش كردند در تمام جامعه بشر، دین را مساوی با دین تحریف شده دوران قرون وسطی معرفی كنند و تاكنون نیز به این اشتباه ادامه داده اند. اگر نوشته های افرادی مانند نیچه و راسل را بخوانید، مخصوصاً كتاب های « چرا مسیحی نیستم ؟» و كتاب « علم و مذهب » اثر راسل، به این نتیجه می رسید كه آن ها مذهب را كاملاً مساوی با دین كلیسایی تحریف شده قرون وسطی تلقی می كنند و بر این اساس در مورد همه ادیان با همان معیار قضاوت می كنند.

رنسانس و شورش عمومی علیه دین

مرحله دوم، مرحله شورش علیه دین كلیسایی بود؛ یعنی همان دوران رنسانس كه دوران شورش عمومی علیه دین كلیسایی بود. در این دوران دین كلیسایی به عنوان عامل عقب ماندگی اروپا معرفی شد و مورد هجمه سراسری قرار گرفت و عموم روشنفكران غرب با موضع گیری ستیزجویانه با دین رو به رو شدند. متأسفانه با توجه به اینكه دین را مساوی با دین كلیسایی تحریف شده قرون وسطایی می دانستند، این روحیه ستیزگرایانه آن ها نسبت به همه جریان های دینی تعمیم پیدا كرد. در این دوران كه دوران ستیزه با دین بود، « سكولاریزم » به عنوان راه نجات بشر معرفی و با چهره های مختلفی در كشورهای مختلف اروپایی ارائه شد. در آلمان به یك شكل، در انگلیس، فرانسه، آمریكا و... نیز همینطور، اما همه این جریان ها در نگاه سكولاریستی به زندگی، ستیز با دین، تلاش برای منزوی ساختن دین در عرصه زندگی مقصر دانستن دین در مشكلات بشر با هم مشترك بودند. یكی از جریان های سكولار، كمونیسم بود كه به وسیله « كارل ماركس » و « انگلز » پایه گذاری شد كه در حقیقت یكی از نمادهای سكولاریزم غرب بود. در این دوران تلاش بر این شد كه از دین تعریفی ارائه شود كه یك رابطه باطنی بین انسان و خدا را القا كند و به دین اجازه ورود به هیچ حوزه ای از حوزه های دنیوی و زندگی انسان در دنیا داده نشود و تنها حوزه دخالت دین، جهان آخرت و آن رابطه بین انسان و خدا باشد. در این معنا دین نه تنها نمود اجتماعی ندارد، بلكه در رفتارهای فرد نیز نمودی ندارد. فقط به عنوان یك عامل آرامش روانی به دین نگاه می شد و همین عامل آرامش روانی در تعریفی كه در ماركسیسم پیدا كرد، به عنوان افیون جامعه شناخته شد. یعنی به دلیل اینكه از دین به عنوان عامل آرامش باطنی تعبیر شده بود، در ادبیات ماركسیستی به افیون ملت ها تبدیل شد كه تنها نقش آن آرام كردن و خواب كردن ملت هاست. در این تعریف دین می تواند یك ابزار باشد كه مثلاً در سیاست بحران ناشی از اتخاذ سیاست های غلط را با عامل آرامش بخش درونی حل كند. استفاده های ابزاری گوناگونی از این شكل از دین انجام می شد. سیاست های اروپائیان نیز در مراحل مختلف از دین چنین استفاده ابزاری داشته اند.

ناكامی های سكولاریستی، رجعت به دین

از نیمه های دوم قرن بیستم و بالاخص پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران مرحله سوم دین در غرب آغاز شد. در این دوران نوعی رجعت به دین در سرتاسر جهان انجام گرفت. عامل اصلی این رجعت، ناكامی هایی بود كه جامعه غرب از ساختار سكولاریستی دچار آنها شده بود. در آغاز رنسانس سكولاریسم به عنوان بهشتی برای جامعه بشر معرفی می شد و وعده یك بهشت دنیایی را داده بود، اما به تدریج و مخصوصاً پس از جنگ دوم جهانی و سلطه پیدا كردن آمریكا بر دنیا، چهره وارونه سكولاریسم نمایان شد. اولین نتیجه حاكمیت سكولاریسم در غرب، از بین رفتن معیارهای اخلاقی بود. اخلاق در جامعه بشری به تدریج رو به انزوا گذاشت و نتیجه از بین رفتن معیارهای اخلاقی نیز بحران های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی متعددی بود. در عرصه اقتصاد غرب در نتیجه حاكمیت نظام سرمایه داری دچار بحران گسترده ای شد. در عرصه سیاست، استعمار در جهان به عنوان چهره زشت كشورهای غربی خود را نشان داد و دولت های غربی مجبور شدند از مستعمرات خود عقب نشینی كنند. در عرصه فرهنگ، خانواده ها از هم متلاشی شدند. بحران جوان های سركش و ستیزه جو در غرب نمایان شد. بحران وضعیت زن آشكار گردید، همان زنی كه سكولاریسم غربی در زمان رنسانس خود را به عنوان منجی او معرفی كرده بود، اما مشخص شد كه نه تنها منجی زن نیست، بلكه زنان غربی را با اشكالات بسیاری مواجه كرد. تنهایی زن و استفاده ابزاری از زن نمونه های آن هستند. در نتیجه متلاشی شدن بنیاد خانواده در غرب، زن تنها و بدون حامی ماند.
« تحركات فمینیستی » نیز از جمله دلایل انزوای زن بود. در نتیجه گرایش های فمینیستی هم بنیاد خانواده متلاشی شد و هم زن تنها ماند. یعنی رابطه میان زن و مرد در اثر كنار رفتن دین و اخلاق به رابطه نامشروع و بدون خانواده تبدیل شد. نتیجه این روابط بدون خانواده، زن به دلیل وابستگی به بچه هایش تنها ماند، مجبور شد فرزند خردسال خود را سرپرستی كند و نمی توانست فرزند را از خود جدا كند. از طرفی كودك، مخصوصاً اگر پسر بود، چون در خانواده تربیت نمی شد، در اثر عوامل محیطی به جوانی خشن تبدیل می شد كه در كنار زن رشد می كرد و توقعات زیادی داشت. به همین دلیل مسأله ستیز میان مادران و جوانان، مخصوصاً پسران، یك بحران گسترده در جامعه غربی به وجود آورد كه البته آن ها سعی می كنند این بحران را پنهان كنند، اما كسی كه با متن جامعه غربی آشنا باشد متوجه می شود كه این یكی از سخت ترین بحران های غرب است. مثلاً قتل مادران توسط جوانان ستیزه جو یكی از شایع ترین حوادث جهان غرب است.

عصر پیروزی اسلام ناب

به تدریج جامعه غربی به این نتیجه رسید كه بهشت ادعایی سكولاریسم، تحقق پیدا نكرده است. به همین دلیل خلاء دین داری در جامعه غرب احساس شد و رجعت به سوی دین آغاز گردید. با پیروزی انقلاب اسلامی، نقش دین به عنوان نقش اول در عرصه مدیریت جامعه مطرح شد. پیروزی انقلاب اسلامی علیه حاكمیت جهانی سكولاریسم بود، زیرا آمریكا و اروپا كه بر جهان دوران انقلاب حاكم بودند، از تفكر سكولاریسم پیروی می كردند. این پیروزی، به معنی پیروزی جبهه دین بر جبهه سكولاریسم بود. هركس به این نتیجه نرسد، مطالعه دقیقی از ریشه های انقلاب نداشته است. منتها این دین، دین كلیسایی نبود. یكی از خصوصیت های دینی كه امام خمینی (ره) معرفی كرد، ناب بودن آن بود؛ یعنی اسلام نابی كه نه تنها ضد سكولاریسم است، بلكه با تدین تحریف شده نیز ضدیت دارد. یعنی جریان تدین تحریف شده و جریان سكولاریسم، دو جبهه ای بودند كه با انقلاب سرجنگ داشتند.
به همین دلیل دین جدیدی در دوران قیام امام به دنیا آمد. مقام معظم رهبری در پیام به جوانان اروپا و آمریكا قصد دارند نظر جوانان را به این ایده متوجه كنند كه اسلام معرفی شده توسط انقلاب و امام، با دینی كه در ذهن آن هاست و به وسیله دستگاه های تبلیغاتی سكولاریسم به آن ها القا شده متفاوت است. این یكی از رسالت های این پیام است كه به جوانان بگوید تعریفی را كه رسانه های شما از دین داده اند كنار بگذارید، زیرا این تعریف،‌ همان دین تحریف شده كلیسایی است با همان بحران های خاص خودش كه این بحران را اسلام نیز در دوران حكومت امویان و عباسیان داشته است؛ یعنی حاكمیت شاهان. حكومت شاهان در دوره های اسلامی همان مشكلاتی را ایجاد كرد كه حاكمیت كلیسا بر جهان غرب به وجود آورد. در آنجا نیز حاكمیت شاهان كلیسایی بود. این دین تحریف شده در جهان اسلام نیز شاهانی را بر جامعه اسلامی حاكم كرد و انقلاب ایران، قیامی بود علیه جریان دین گریزی و جریان دین گرایی تحریف شده و این نبرد همچنان ادامه دارد و انقلاب به عنوان یك جریان عظیم بشری با این دو جبهه درگیر است. ما معتقدیم كه انقلاب در این نبرد در حال پیروزی است. همین استقرار نظام اسلامی و صدور انقلاب كه امروز قابل رؤیت است، گام بلندی در جهت این پیروزی بود. این جبهه نبرد همچنان ادامه خواهد داشت و پیروزی برای اسلام ناب قطعی است.

فصل دوم: رهبری معنوی در جهان امروز

فرصت های موج سوم

جریان انقلاب اسلامی در كشورهای غربی نیز سربرآورده است. یعنی به تشخیص مقام معظم رهبری یك جریان سوم جدیدی در جهان ایجاد شده كه عمدتاً توسط قشر جوان اروپا و آمریكا رهبری می شود. یعنی این قشر جوان است كه این جریان سوم را امروز مدیریت می كند. به همین دلیل در این پیام، جوانان مورد خطاب رهبر انقلاب قرار گرفته اند، زیرا آن ها در پی جریان دینی نوینی هستند كه این جریان هم مبرای از معایب دین كلیسایی تحریف شده باشد و هم دین زندگی باشد. بنابراین این جریان جدید نه با سكولاریسم سازگاری دارد و نه با دین كلیسایی. مدیریت جریان پیشرفت جریان سوم دینی توسط جوانان به یك رهبری معنوی نیاز خواهد داشت. رهبر انقلاب با نوشتن این نامه، حوزه نفوذ خود را از یك رهبر مخصوص به یك ملت گسترش داده و به رهبری معنوی و عام تبدیل شدند. ما كسی را الزام نمی كنیم كه در بُعد سیاسی از رهبر ما پیروی كند. حتی نظریه ما این نیست كه دولت های دیگر، سیستم های سیاسی خود را كنار بگذارند و از ملت ایران پیروی كنند. اما امكان هماهنگی در عرصه سیاست وجود دارد. رهبر انقلاب به عنوان یك فقیه كار آشنا، امروز هم ترازی ندارد. فقط می گوییم كه كشورها باید مبتنی بر آرای مردم بوده و رژیم های سیاسی باید ارزش های الهی را كه معمولاً با ارزش های انسانی تطابق دارند، رعایت كنند. اگر بخواهیم مرجعی برای معرفی این ارزش های الهی پیدا كنند، یكی از برترین مراجع، « اسلام ناب » است، اسلامی كه رهبر انقلاب برترین مفسران به شمار می روند.

آیا به فقیه نیازی نیست ؟

باید بدانیم دعوت معظم رهبری از جوانان غرب برای « شناخت بی واسطه از اسلام » به چه معناست ؟ آیا به معنی شناخت بدون نیاز به فقیه است ؟ آیا جوانان غربی می توانند با رجوع مستقیم به قرآن، چیزی از قرآن درك كنند ؟ در پاسخ باید گفت كه در قرآن دو دسته مفهوم وجود دارد. یك دسته از معارف قرآن كه در عرف فقهی با نام معارف یقینی، ضروری و بدیهی شناخته می شوند، ضروریات و بدیهیات دین هستند. فقهای ما معتقدند در شناخت این بدیهیات اصلاً نیازی به تقلید نیست. یعنی كسی در ضروریات دین تقلید نمی كند. همه مكلف هستند كه این بدیهیات را مستقیم از قرآن بگیرند، زیرا ضروری و بدیهی هستند و نیازی به واسطه كارشناس ندارند.
دسته دوم معارف قرآنی، مفاهیم تفصیلی هستند. این ها جزئیات معارف دینی هستند كه نیاز به متخصص و كارشناس دارند. دعوت مقام معظم رهبری از جوانان برای شناخت مستقیم و بی واسطه از حقیقت اسلام، در مورد كلیات و اصول مسلمه اسلام است؛ یعنی دسته اول معارف. اگر جوانان به قرآن مراجعه كنند، همین كه این كلیات برتر و اصول روشن قرآنی را بشناسند، به سمت مراجعه به كارشناس در شناخت جزئیات و تفاسیر هدایت خواهندشد. حال این بدیهیات چیست ؟ یك نمونه، اندیشه پادشاهی خدا و حكومت برتر خدای متعال بر جهان و انسان است. اینكه خدا حاكم و فرمانرواست، این دیگر احتیاج به اجتهاد ندارد. كسی كه مستقیماً به قرآن رجوع كند و آیات را ببیند می تواند این مفهوم را دریافت كند. همچنین درمی یابد كه این حاكم، شریك ندارد. این هم نیاز به كارشناس ندارد. این ها بدیهیات قرآن است كه نمونه های دیگر نیز دارد. دیدن این آیات به انسان می فهماند كه در مدیریت جامعه فرمان چه كسی باید حاكم باشد. حال اینكه فرمان خدا چیست و جزئیات این فرمان كدام است، نیاز به مراجعه به كارشناس دارد.
قرآن می فرماید كه این زندگی، زندگی موقت و فانی است و خدای متعال بشر را برای یك زندگی جاودانه آفریده است. می گوید به شیطانی كه شما را در دام این زندگی موقت می اندازد دل نبندید. یا مثلاً خدا بشر را به عدل دعوت می كند. حال اینكه این عدل چیست، نیاز به كارشناس دارد. این ها منظور مقام معظم رهبری بوده است كه خطاب به جوانان خود ما نیز می باشد. جوانان مسلمان نیز می توانند در این كلیات روشن به خود قرآن رجوع كنند. وقتی جوان غرب به این شكل به قرآن مراجعه كند می فهمد كه چه دسیسه ای توسط نظام های جهان غرب و نظام های سرمایه دار به غربی ها تحمیل شده است. این نظام ها اول تلاش كرده اند كه خدا را از فرمانروایی حذف كنند. دوم گفتند كه سرمایه و پول همه زندگی و موجودیت انسان را تشكیل می دهد. بر این مبنا، زندگی چیزی غیر از این چند روزه دنیا نیست. اگر جوان به قرآن مراجعه می كند، می بیند كه این یك اصل غلط است كه سكولاریسم به او تحمیل كرده است. یك مسأله دیگر كه با رجوع به قرآن مشخص می شود، خدمتی است كه انبیا به بشر كرده اند و هرچه معنویت در جامعه بشری كنونی، حتی بسیار كم وجود دارد، در نتیجه پرورش انبیاست و متوجه می شود كه جامعه كنونی غرب به وسیله رهبرانش تلاش می كند كه از این تعالیم دور شود.
در این جریان رسالت فیلسوفان و متفكران اول توجه دادن به همین اصول بدیهی و كلی است، زیرا در نتیجه تحریف ها و تبلیغات جهت دار، حتی این اصول كلی گاهی به گوش نسل جوان نمی رسد یا اگر رسیده، ناقص بوده است. دوم توجه دادن به رسالت و نقش انبیا در تاریخ بشر است. یكی از كارهایی كه سرمایه داری امروزی انجام می دهد، دور كردن نسل جوان از انبیا است. اینكه می بینید به حضرت رسول و سایر انبیا الهی توهین می شود و بر این كار اصرار دارند برای این است كه نسل جوان را از انبیا دور كنند. انبیایی كه هر خیر و نیكی در جامعه امروز بشر مدیون آن هاست. آن ها به مردم تقوا، راستگویی و ایثار آموزش دادند. چه كسی بیشتر از رسول اكرم و خاندان ایشان، سختی ها را تحمل كرده اند تا بشر در آسایش به سر ببرد. گرسنگی ها، فشار طاغوت، كشته شدن ها و... همگی برای این بود كه بشر به سعادت برسد. هیچ كدام از اصناف بشری به این اندازه برای سعادت انسان قربانی نداده است. باید همین مسائل را به جوان غربی نشان دهیم. گاهی با زبان علم و منطق و گاهی با زبان هنر و ادبیات.
منبع مقاله :
عصر اندیشه، شماره6



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط