برگردان: احمد بهمنش
ایتالیا:
در نظر پیشینیان، ایتالیا فقط به ناحیه شبه جزیرهای ایتالیای کنونی اطلاق میشد و جزایر اطراف و جلگه پو خارج از این قسمت قرار داشت. به این ترتیب ایتالیا شبه جزیره بلند و باریکی بود که مانند یونان، کوهستانی و جلگههای کم وسعت و کوچکی داشت و رشته جبال آپنن با قلههائی کوتاهتر از سه هزار متر سراسر آن را فراگرفته بود. رودخانههای متعدد و سیلابی این منطقه قابل کشتیرانی نیستند و بلندترین آنها رودخانه تیبر میباشد. آب و هوای آن مدیترانهای یعنی در تابستان بسیار گرم و خشک و در زمستان ملایم و مرطوب است.ساحل غربی این شبه جزیره آبادتر و زیباتر و اتروری (1) با مناظر متنوع و آفتابی و زمینهای حاصلخیز، لاسیوم (2) با تپههای آتش فشانی و جلگههای باتلاقی، کامپانی (3) با مناظر گوناگون و باشکوه خود که پوشیده از مزارع و تاکستانهاست و کوه وزوو (4) مشرف بر آن میباشد، لوکانی (5) ناحیه بایر و کم درآمد و بروتیوم (6)، کوهستانی و پردرخت، در این قسمت واقع شدهاند و در سواحل شرقی به ترتیب: اومبری (7)، درهی علیای تیبرکه سنگستان و جنگلی است، پی سنوم (8) و سام نیوم (9)، بلندترین نواحی شبه جزیره و مرکز شبانان و هیزم شکنان و همچنین آپولی (10) که ارتفاعات آپنن در آنجا به جانب حاصلخیزترین جلگههای ایتالیا سرازیر میشوند، قرار دارند.
از لحاظ نوع نباتات شباهت زیادی میان این سرزمین و شبه جزیرهی یونان که دارای جنگلهائی همیشه سبز و بیشههائی خاردار میباشد، دیده میشود. بهار این دو شبه جزیره که فصل شکفتن گلهای خوشبو و رنگارنگ است و شور و نشاطی در اهالی ایجاد میکند و همچنین تابستان و پائیز آنها که گرمای سوزان خورشید همه چیز را میسوزاند شباهتهائی با هم دارند. در این شبه جزیره نیز آب کمیاب و قیمتی است و بدون آن زمینها بایر و بیحاصل میباشند و اگر آبی فراهم گردد بهترین محصولات به دست میآید. نواحی مزبور که گاه سبز و زمانی سوخته و سیاه به نظر میرسند در فاصله میان کوههای تیره و تاری که برف زمستانی روپوش سفیدی بر آنها پوشانده، و دریای آبی رنگی که در کنار این سواحل زیبا قرار گرفته است، کشیده شدهاند.
سکنهی اولیه:
دورههای مختلف عصر حجر، مربوط به پیش از تاریخ در ایتالیا سپری گشت؛ عصر مس در حدود دو هزار و پانصد سال پیش از میلاد آغاز شد و بخصوص در جزایر اطراف گسترش یافت. در ساردنی ایجاد بناهای متعددی که با تخته سنگهای بزرگ ساخته شده و همچنین برجهای مطبق معمول بود. قدیمیترین مردم ساکن ایتالیا، سیکانها (11)، از اقوام نزدیک ایبرهای (12) اسپانیا، و سیکولها (13) که با لیگورهای (14) گل جنوبی قرابت داشتند، میباشند. دو قوم مزبور از نژاد مدیترانهای بوده و بدون تردید در قسمت بزرگی از این شبه جزیره ساکن شدهاند و بعدها اقوام دیگر آنها را به سیسیل عقب راندهاند. اقوام ایلیری که از نژاد آلپی بودند از شمال شرقی به خاک ایتالیا قدم گذاشتهاند. پارهای از آنها، یعنی ونتها (15) در دورترین نقاط شمالی و جمعی دیگر یعنی یاپیژها (16) در نواحی جنوبی و آپولی سکنی گزیدند.در نیمهی اوّل هزاره دوم، ایتالیوتها (17)، که از خویشاوندان یونانیها محسوب میشدند و به زبان هند و اروپائی تکلم میکردند و مخلوطی از اقوام شمالی و آلپی بودند به این سرزمین قدم گذاشتند، استعمال مفرغ و آئین سوزاندن اموات و همچنین ساختمان بناها بر روی پایههای چوبی (18) به وسیلهی آنها در ایتالیا معمول شد. این اقوام در آغاز کار جلگه پو را به تصرف درآورده، از صحراگردی دست کشیدند و زندگی خود را از راه کشاورزی و گله داری تأمین کردند و سپس در طول هزاره دوم، ضمن سه یورش متوالی بر سراسر ایتالیا مستولی شدند. ایتالیوتها از اقوام مختلف تشکیل یافته بودند. پیش از همه، لاتنها، پس از آنها سابلیها (19) و بعد اومبریها (20) در حدود سال هزار به طرف جنوب رفتند؛ و چنانکه به نظر میآید قوم اخیر استفاده از آهن را در ایتالیا رواج داد. سکنه قدیم (سیکانها، سیکولها، یاپیژها)، به اطاعت مهاجمان درآمدند و عدهای از آنها از بین رفته و جمعی نیز به جانب آپولی و سیسیل مهاجرت کردند. لاتنها ناحیه لاسیوم را گرفتند و اکها (21)، هرنیکها (22)، ولسکها (23) هم در همین سرزمین ساکن شدند. اسکها (24) در کامپانی استقرار یافتند. سابلیها که خود به چندین گروه تقسیم میشدند (سابنها (25))، پیسانتنها (26)، مارسها (27)، سام نیتها (28)، لوکانیها (29)، بروتیها (30)) در مرکز و جنوب اقامت کردند؛ و سرانجام اومبریها که دیرتر از سایر مهاجمان رسیده بودند اراضی شمال رود تیبر و آپنن شمالی را در اختیار گرفتند.
اتروسکها:
در حدود سال هزار پیش از میلاد، اتروسکها که مدتها از منشأ و سابقه آنها اطلاعی در دست نبود به ایتالیا هجوم آوردند. بنا به تحقیقات جدید، این اقوام که مورد حمله یونانیها قرار گرفته بودند از آسیای صغیر و از راه دریا به حدود ایتالیا آمده در زمینهائی که به نام آنها معروف گردید پیاده شدند و سکنهی آن نواحی یعنی اومبریها را به کوهستانها راندند. اتروسکها از نژاد مدیترانهای بودند؛ زبان آنها هنوز بدرستی معلوم نیست و حروف الفبای آنها خوانده نشده.اتروسکها که به نام تیرنی (31) نیز معروف بودهاند، دولت واحد و متمرکزی نداشتند بلکه اتحادیهای از دوازده شهر تشکیل داده بودند که پادشاهی بر هر یک از آنها حکومت میکرد ولی بعدها این طرز حکومت را اشراف از میان برده اختیار امور را به دست مأمورین انتخابی و غیر نظامی سپردند. در این نواحی اکثریت با دهقانان و کشاورزان بود که با سکنه قدیم درآمیخته و در حال نیمه غلامی به سر میبردند. شهرنشینان به امور صنعتی میپرداختند و ظروف گلی منقوش و سلاح و لوازم مفرغی، زینت آلات طلا و جواهرنشان توسط آنها ساخته میشد و چون در دریانوردی نیز مهارت داشتند، مانند فنیقیها به تجارت در مدیترانه غربی و حتی اقیانوس اطلس مشغول بودند.
مذهب اتروسکها، مبهم، اسرارآمیز، سخت و خشن بود. پائینتر از خدای بزرگ (ولتومنوس) (32) سه خدای عمده و بعد از آنها دوازده خدای دیگر و سپس ارباب انواع شریر و خوفناک و دیوآسا قرار داشتند. در تشریفات مذهبی قربانیهای زیاد و خونی معمول بود و بدون تردید انسان نیز قربانی میشد. پیشگویان، با مطالعهی امعاء و احشاء قربانیها از آینده خبر میدادند و این عقاید و تشریفات در مذهب رم تأثیر فراوانی داشت.
ادبیات اتروسک شامل آثار مذهبی، مجموعههای پیشگوئی، حقوق و تاریخ میباشد و از روی قطعات و خلاصههائی که به وسیله رومیها از این آثار نقل شده است میتوان اطلاعاتی درباره این قسمت از فرهنگ و هنر اتروسکها به دست آورد. اتروسکها در ایجاد ساختمانهای گوناگون کوشش و تلاش زیادی مبذول داشتهاند، منتهی از این بناها جز چند دیوار و چند مقبره، اثر دیگری باقی نمانده. سبک معماری معروف به «تسکانی» (33) که بسیار ساده و از مختصات آن سرستونهای دری (34) و ستونهای بدون شیار میباشد، از ابتکارات آنها بوده. از حجاری آنها مجسمهها و کتیبههائی است که در تزئین مقابر به کار میرفته و از نقاشی آنها چند تصویر و نقش دیواری در دست است.
اتروسکها، پس از فتح ناحیهای که از آن پس اتروری خوانده شد به بسط فعالیت خود از طرف شمال و مغرب و جنوب پرداختند و امپراتوری اتروسک را به این ترتیب به وجود آوردند. از جانب شمال، از کوههای آپنن گذشته، جلگه پو تا دامنههای آلپ را به تصرف درآوردند و اومبریها (35) را مطیع خویش ساختند. از طرف مغرب به جزیره کرس رفته، برای درهم شکستن مقاومت یونانیها با کارتاژیها متحد شدند و پس از فتحی که در آلریا (36) نصیب آنها گشت، یونانیها از جزیره کرس بیرون رفتند. پیشرفت اتروسکها در جنوب اهمیت بیشتری داشت چون با تصرف لاسیوم وکامپانی به اوج قدرت رسیدند ولی این قدرت پایه و اساس محکمی نداشت و رشته اتحاد میان شهرها سست و نااستوار بود.
بنای رم:
رومیها که منشأ و سابقه حقیقی شهر خویش را از یاد برده بودند به ذکر افسانههائی در این باره پرداختند. به موجب این افسانهها، انه (37) یکی از اهالی تروا، پس از فرار از وطن خود با جمعی از همراهان به ایتالیا آمده، شهر آلب (38) را بنا نهاد، اعقاب و بازماندگان وی مدتها بر این شهر سلطنت کردند تا آنکه یکی از آنها به نام آمولیوس (39) برادر خود، نومیتور (40) را از سلطنت خلع و به جای او تاجگذاری کرد. دختر نومیتور، یعنی رئاسیلویا (41)، از رب النوع مارس، صاحب دو پسر توأم موسوم به رموس (42) و رمولوس (43) شد. آمولیوس آنها را سر راه گذاشت ولی ماده گرگی به آنها شیر داد و چندی بعد شبانی به تربیتشان همت گماشت و چون به سن رشد رسیدند آمولیوس را کشته، نومیتور را به تخت نشاندند و شهر تازهای بنا نهادند. امّا درباره نام شهر میان دو برادر اختلاف افتاد، رمولوس برادر خود را کشت و شهر جدید را رم خواند. وی در واقع نخستین پادشاه این شهر بود و جمعی از شبانان و راهزنان را در آن سکنی داد. ضمناً برای آنکه عدهای زن نیز در شهر باشند قوم همسایه یعنی سابنها (44) را به جشنی دعوت کرد و رومیها در همین مجلس دختران مهمانان خویش را ربودند. در نتیجه این پیش آمد جنگی میان دو طرف درگرفت و سرانجام عهدنامه صلحی، اتحاد میان آنها را تأمین کرد. بنابه روایات قدیم تاریخ بنای رم سال 753 میباشد و نخستین سازمانهای شهر توسط رمولوس ایجاد شد.این داستانها مورد قبول پیشینیان بود و بدون آنکه مخالفتی با آنها بشود همین عقاید تا قرن هجدهم نیز رواج داشت. از این تاریج بی اساس بودن داستانهای مربوط به بنای رم معلوم شد، منتهی چرن سند و مدرکی در دست نبود بازیافتن حقایق تاریخی مشکل مینمود و ناچار به حدسیات و احتمالات اکتفا کردند.
شهر رم در ساحل چپ رود تیبر، و بیست کیلومتری دریا، در منطقهای که از تپههای متعدد پوشیده شده و معبر مناسبی میان اتروری و لاسیوم بود قرار داشت. در آغاز لیگورها (45) که در آوانتن (46) مستقر شده بودند آن را به تصرف درآوردند و سپس اقوام لاتن، که در آلب ساکن بودند این ناحیه را تسخیر کردند و در قرن دهم استحکاماتی در پالاتن (47) ایجاد کرده سدی در برابر هجوم اتروسکها به وجود آوردند. لاتنها در قرون هشتم و هفتم به ایجاد دهکدههائی دیگر بر فراز کلیوس (48) و اسکیلن (49) دست زدند و سابنها، در تپههای کوئیرینال (50) و ویمینال (51) ساکن شدند. در سراسر این منطقه کلبههای چوبی یا گلی فراوان که اطراف هر یک از آنها را باغی احاطه کرده بود ساخته شد و اهالی برای تأمین زندگی به کشاورزی و گله داری پرداختند. دهکدههای لاتینی اتحادیهای به نام سپتی مونتیوم (52) (هفت تپه) تشکیل دادند و نخستین بار حصار و باروئی در اطراف شهر رم به وجود آوردند. سلطنت رمولوس و جانشینان وی یعنی نوماپو مپی لیوس (53)، تولوس هوستی لیوس (54) و آنکوس مارسیوس (55) مقارن همین ایام بود. چندی بعد، رومیها، آوانتن و سپس آلب را (داستان جنگ هوراسها (56) و کوریاسها (57) نیز گرفتند و بندر اوستی (58) را بنا نهادند.
در حدود سال 600، اتروسکها از تیبر گذشته یکی از فرماندهان آنها به نام تارکن قدیم زمام سلطنت را در رم به دست گرفت و تپههای کاپیتول و کوئیرینال و ویمینال را ضمیمه رم کرد. دومین حصار شهر که در اطراف «هفت تپه» قرار داشت در زمان جانشین وی سرویوس تولیوس (59) ساخته شد و پس از او تارکن محتشم (60) که با رعایای خویش بدرفتاری میکرد به سلطنت پرداخت.
پایان دورهی سلطنتی:
اتروسکها در اواخر قرن ششم، برای تصرف شهر کوم به تلاش افتادند ولی یونانیان بر آنها حمله برده مردم لاسیوم را به شورش واداشتند و در نتیجه این پیش آمد تارکن از رم تبعید گردید. در داستانهای آن زمان به این حوادث نیز اشاره شده و چنین معروف است که یکی از پسران تارکن، لوکرس (61)، دختر یکی از نجبای رومی را به زور در اختیار گرفت و همین امر موجب طغیان اهالی تبعید تارکن و الغای رژیم سلطنتی گردید (510 ).اتروسکها بار دیگر درصدد استقرار در نواحی جنوبی تیبر برآمدند. فرمانده و امیر آنها، پورسنا (62)، رم را گرفت و حصار آن را ویران کرد ولی کمی بعد، لاتنها و یونانیها او را شکست دادند و رم استقلال از دست رفته را باز یافت.
مذهب:
مذهب رومیها مانند مذهب یونانیان مبتنی بر پرستش مظاهر طبیعت ولی فاقد اساطیر و افسانههای گوناگون بود. رومیها در عالم خیال و توّهم خدایانی را میپرستیدند که صورت مستعار داشتند و تجسم نیروهای طبیعت یا اصول اخلاقی سادهای محسوب میشدند که جنبه حیاتی و فعالیت آنها بسیار کم بود. قدیمیترین آنها عبارتند از: ساتورن (63) (بذر) اوپس (64) (کشاورزی)، فلور (65) (گل ها)، ژوپیتر (آسمان)، بلمون (66) و مارس (جنگ)، ژانوس (67) با دو چهره (جنگ و صلح)، هرکول (ثروت و توانگری)، مرکور (68) (بازرگانی)، وستا (69) (کانون خانوادگی) و غیره.انجام مراسم دینی را روحانیون متعددی به عهده داشتند و هیأتهائی را تشکیل میدادند که معروفتر از همه سالینها (70)، آروالها (71)، فلامینها (72) بودند. وستالها (73)، کاهنههای وستا، عهده دار نگاهداری آتش مقدس در معبد وی و جلوگیری از خاموش شدن آن بودند. گذشته از کاهنان که منحصراً به اجرای مراسم دینی میپرداختند عدهای از روحانیان یا پیشوایان دینی (74) تنظیم تقویم، تعیین اعیاد و رسیدگی به امور مدنی و مذهبی و جمعی پیشگوئی آینده (75) از روی پرواز طیور و دستهای (76) هم رعایت اجرای معاهدات و انجام مراسم مذهبی در موقع جنگ و صلح را به عهده داشتند.
مذهب رومی فاقد حالت شاعرانه مذهب یونانی و جنبه عرفانی پارهای از مذاهب شرقی بود ولی در عین سادگی و اعتدال و رعایت اصول عقلانی و فرزانگی وجه زیادی به رسوم و تشریفات داشت.
انسان به نیایش و اطاعت از خدایان میپرداخت و خدایان در ازاء، کمک و حمایت او را به عهده میگرفتند. انجام این مراسم دینی بسیار ساده و آسان و شامل خدایان ادعیه و سرودهای مذهبی و تقدیم قربانیها بود.
گذشته از این مراسم، که جنبه عمومی داشت، عبادت خصوصی نیز به همان صورت که در بین یونانیان و هندوها مرسوم بود انجام میگرفت. هر خانواده یک خدای خانوادگی (77) و دو خدای حامی آتشگاه (78) مخصوص به خود داشت و مجسمه کوچکی از هر یک از آنها در کنار آتشگاه خانواده میگذاشت. ارواح نیاکان نیز مورد ستایش قرار میگرفتند و تنها پدر خانواده حق برگزاری این قبیل مراسم و تشریفات را داشت و منحصراً افراد خانواده میتوانستند در این مراسم شرکت جویند.
مذهب رومی خیلی زود تحت تأثیر مذاهب ملل همسایه یعنی لاتنها و سایر اقوام ایتالیوت، اتروسکها و همچنین یونانیها که نفوذ بیشتری داشتند، قرار گرفت. خدایان یونانی با خدایان رومی که شبیه یکدیگر بودند یکسان شدند و برای مثال میتوان تطبیق شخصیت ژوپیتر با زئوس، ژونون (79) با هرا، مینرو (80) با آتنا، دیان با آرتمیس، مرکور با هرمس، و ولکن با هفائیستوس، وستا با هستیا (81)، مارس با آرس (82)، ونوس با آفرودیت، نپتون با پوزئیدون، سرس (83) با دمتر، لیبر (84) با دینونیزوس، هرکول با هراکلس را ذکر کرد. خدایان دیگر یونانی، نظیر و مشابهی در مذهب رومی نداشتند و بدون آنکه تغییری در نام آنها داده شود، مانند آپولون، اسکولاپ و موزها مورد قبول رومیها قرار گرفتند.
تمدن:
اظهار نظر صریح دربارهی تمدن رومی در دورهی سلطنتی دشوار است، مردم به دو دسته تقسیم میشدند، پاتریسین (85) و پلبینها (86). پاتریسینها چنانکه به نظر میآید نخستین سکنهی لاتینی و مردم «هفت تپه» به شمار میآمدند، در صورتی که پلبینها از سابنها، لیگورها، اتروسکها بودند که بعدها در این ناحیه استقرار یافته یا آنکه در زمینهای خارج از منطقه «هفت تپه» به سر میبردند. پاتریسینها به سه قبیله (87) تقسیم میشدند و این تقسیم بندی طبق داستانهای منسوب به رمولوس و احتمالاً از اقدامات پادشاهان اتروسک بود. هر قبیله به ده کوری (88) تقسیم میگشت؛ این کوریها معرف یک سازمان انتخاباتی و نظامی بودند و گذشته از این سازمان و تشکیلات ملی و پادشاه، قدرت سومی هم در کشور وجود داشت و آن سنا بود که ظاهراً در اصل از یکصد عضو و بعدها یعنی در پایان دورهی سلطنتی از سیصد عضو تشکیل میشد. فقط پاتریسینها میتوانستند عضویت سنا را داشته باشند و در مراسم عمومی مذهبی شرکت کنند. پلبینها از جمیع حقوق مدنی، سیاسی و مذهبی محروم بودند و به این ترتیب اهالی به دو دسته جدا و متمایز از یکدیگر تقسیم میشدند.خانواده سازمانی منظم و استوار داشت. پدر خانواده قادر مطلق و مالک مختار همسر و فرزندان خویش بود و میتوانست آنها را بفروشد یا به قتل برساند. پس از مرگ پدر هر یک از پسران وی، خود ریاست خانواده جدید را به عهده میگرفت. با این حال رشته ارتباطی، فرزندانی را که از یک پدر به وجود آمده بودند به هم میپیوست و همین امر، اساس و منشأ ژنس (89)، یا گروه خانوادههائی که نیای مشترک داشتند، بود. بنا به روایات قدیم در زمان رمولوس هرکوری، شامل ده ژنس و هر ژنس شامل ده خانواده بود. (90) غلامان (91) و غلامانی که آزاد شده بودند و افراد تحت الحمایه (92) یعنی اشخاص تهیدست یا بیگانگانی که پدر خانواده حمایت آنها را به عهده داشت و آنها خدمتهائی نسبت به وی انجام میدادند، وابسته به خانواده و ژنس بودند.
نیروی نظامی شامل سواره نظام و پیاده زره پوش بود که با شمشیر و نیزه و زوبین میجنگیدند و سپرهای مستطیل شکل داشتند. پاتریسینها از 17 سالگی مجبور به انجام خدمت نظام بودند و وسایل جنگ را خود تهیه میدیدند. ثروتمندان در سواره نظام خدمت میکردند. پلبینها فقط در مواقع لزوم احضار میشدند. پیاده نظام سبک که به زوبین و فلاخن مسلح بود از همین افراد تشکیل مییافت و اسلحه و ساز و برگ آنها را دولت تأمین میکرد. گروههای نظامی به دستههای صد نفری و لژیون (4200 نفر) تقسیم میشد.
کشاورزی و گله داری منبع اصلی زندگی اهالی بود. کشت غلات، درخت انگور، انجیر و زیتون رواج داشت. پاتریسینها املاکی در اختیار داشتند که خود به کمک عدهای غلام به زراعت در آن میپرداختند. صنایع کوچک از قبیل سفالگری، نجاری و مسگری در دست پلبینها بود و اتروسکها و یونانیان امور بازرگانی را انجام میدادند.
زبان اهالی یعنی زبان لاتن از السنه گروه ایتالیوت بود و برای نوشتن از الفبای یونانی که تغییراتی در آن داده بودند استفاده میکردند. ادبیات لاتن منحصر به ادبیات مذهبی و شامل سرودهائی از قبیل سرود آروالها که هنوز در دست میباشد بود. رومیان مدتها فاقد ذوق هنری بودند و هنر در نتیجه نفوذ یونانیان در این سرزمین توسعه یافت.
پینوشتها:
1- Etrurie
2- Latium
3- Campanie
4- Vésuve
5- Lucanie
6- Bruttium
7- Ombrie
8- Picenum
9- Samnium
10- Apulie
11- Sicanes
12- Ibères
13- Sicules
14- Ligures
15- Vénètes
16- Iapyges
17- Italiotes
18- Terramares
19- Sabelliques
20- Ombriens
21- Eques
22- Herniques
23- Volsques
24- Osques
25- Sabins
26- Picentins
27- Marses
28- Samnites
29- Lucaniens
30- Bruttiens
31- Tyrrhéniens
32- Voltumnus
33- Toscan
34- Dorique
35- Ombriens
36- Aléria
37- Enée
38- Albe
39- Amulius
40- Numitor
41- Rhéa Silvia
42- Remus
43- Romulus
44- Sabins
45- Ligures
46- Aventin
47- Palatin
48- Caelius
49- Esquilin
50- Quirinal
51- Viminal
52- Septimontium
53- Numa Pompilius
54- Tullus Hostilius
55- Ancus Martius
56- Horaces
57- Curiaces
58- Ostie
59- Servius Tullius
60- Tarquin le Superbe
61- Lucrèce
62- Porsenna
63- Saturne
64- Ops
65- Flore
66- Bellone
67- Janus
68- Mercure (عطارد-تیر)
69- Vesta
70- Saliens
71- Arvales
72- Flamine
73- Vestale
74- Pontife
75- Augure
76- Féciaux
77- Lare
78- Pénate
79- Junon
80- Minerve
81- Hestia
82- Arès
83- Cérès
84- Liber
85- Patriciens
86- Plébéiens
87- Tribu
88- Curie
89- Gens
90- Famille
91- Esclave
92- Clients
لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم