در بیابان سینا بر بنی اسرائیل نازل شد

تحقیق درباره‌ی ماهیت منّ و سلوی

«بامداد یكی از روزهای بهار 1353 خورشیدی بود كه در موقع اصلاح سر خویش با سلمانی اصلاح كننده طبق معمول از هر دری سخن می‌گفتیم تا اینكه وی از اینجانب از خواص دنبلان پرسید كه آیا دنبلان برای چشم خوبست یا نه؟‌...
يکشنبه، 29 آذر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحقیق درباره‌ی ماهیت منّ و سلوی
 تحقیق درباره‌ی ماهیت منّ و سلوی

 

نویسنده: ابوتراب نفیسی




 

 كه در بیابان سینا بر بنی اسرائیل نازل شد

مقدمه و علت شروع این پژوهش:

«بامداد یكی از روزهای بهار 1353 خورشیدی بود كه در موقع اصلاح سر خویش با سلمانی اصلاح كننده طبق معمول از هر دری سخن می‌گفتیم تا اینكه وی از اینجانب از خواص دنبلان پرسید كه آیا دنبلان برای چشم خوبست یا نه؟‌ گفتم دنبلان به دو چیز خوردنی اطلاق می‌شود یكی حیوانی است كه همان بیضه گوسفند و گاو است كه در شرع حرام است و طبعاً نمی‌تواند مفید باشد و دیگر كه گیاهی است و نوعی قارچ است كه در فصل بهار از زمین سر بر می‌زند و آن ممكنست برای چشم مفید باشد- از این سؤال حس كنجكاوی من تحریک شد که منشأ آن را از او بپرسم در جواب گفت در كتاب حلیة المتقین تألیف مرحوم مجلسی دیدم از قول حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نوشته است كه «دنبلان از گیاه بهشت است و آبش برای درد چشم نافعست» این گفته مرا بر آن داشت كه درباره اصل موضوع تحقیق بیشتری كنم لذا اول به كتاب حلیة المتقین مراجعه كردم دیدم حرف شخص سلمانی صحیح است و در ص 175 كتاب عین همان را كه او گفته بود نوشته است، همین اتفاق ساده سبب شد كه اینجانب در ماهیت «من» تحقیق بیشتری كنم زیرا تا امروز «من» را همان ترنجبین یا نظائر آن می‌دانستم و مجموعه این تحقیقات همین است كه امروز بصورت این مقاله تقدیم خوانندگان گرامی می‌كنم، امید است مورد قبول طبع مشكل پسند دانشمندان اهل فن قرار گیرد مقاله را بطور فهرست به قسمت‌های زیر تقسیم می‌كنم.»
قسمت اول: تحقیق درباره ماهیت «من»
قسمت دوم: تحقیق درباره ماهیت سلوی
در قسمت اول بترتیب مباحث زیر مطرح می‌شود:
1- «من» آنچنانكه در تورات آمده است
2-«من» آنچنانكه در قرآن مجید آمده است
3-معانی مختلف «من» در زبانهای عبری و عربی
4-«من» آنچنانكه از تحقیقات دانشمندان برمی‌آید
1-4-«من» بمعنی شیره‌ی شیرین بعضی گیاهان و درخت‌ها و شرح آنها
2 -4-«من» بمعنی گیاهان مفیدی دیگر، شرح آنها.
5- «من» آنچنانكه از احادیث اسلامی برمی‌آید.
1 -5 -سخن درباره دنبلان قارچی، خواص و ماهیت آن.

قسمت اول- تحقیق درباره «من»

1-«من» آنچنانكه در تورات آمده است:

قسمت‌هایی از تورات كه اشاره به «من» شده است بقرار زیر است كه عیناً از ترجمه رسمی عبری به فارسی (كتاب مقدس چاپ لندن) گرفته شده و در چند تاكه نارسا بوده از ترجمه انگلیسی تورات (چاپ آكسفورد كمبریج) استفاده شده كه در پرانتز یا پاورقی آورده شده است:

آیات 4 ببعد باب شانزدهم سفر خروج:

4-آنگاه خداوند بموسی گفت «همانا من نان از آسمان برای شما بارانم و قوم رفته كفایت هر روز را در روزش گیرند تا ایشان را امتحان كنم كه بر شریعت من رفتار می‌كنند یا نه.
5- و واقع خواهد شد در روز ششم كه چون آنچه را آورده باشند درست نمایند همانا دو چندان خواهد بود كه هر روز برمی چیدند...
8-و موسی گفت: «این خواهد بود چون خداوند شامگاه شما را گوشت دهد تا بخورید و بامداد نان تا سیر شوید زیرا خداوند شكایت‌های شما را كه بر وی كرده‌اید شنیده است و ما چیستیم؟
9-برمانی (نیست) بلكه بر خداوند شكایت نموده‌اید...
10-و واقع شد كه چون‌هارون بتمامی جماعت بنی اسرائیل سخن گفت بسوی صحرا نگریستند و اینك جلال خداوند در ابر ظاهر شد...
13-و واقع شد كه در عصر سلوی برآمد لشگرگاه را پوشانیدند و بامدادان شبنم گرداگرد اردو نشست.
14-و چون شبنمی كه نشسته بود برخاست اینك بر روی صحرا چیزی دقیق مدورو خرد مثل ژاله بر زمین بود.
15-و چون بنی اسرائیل این را دیدند بیكدیگر گفتند كه این من است [Man-hu كه به عبری معنی می‌دهد (این چیست)] زیرا كه ندانستند چه بوده.
16-موسی باینان گفت این آن نان است كه خداوند به شما می‌دهد تا بخورید، اینست امری كه خداوند فرموده است «كه هركس بقدر خوراك خود از این بگیرد یعنی یك «عومر» برای هر نفر بحسب شماره نفوس خویش هر شخص برای كسانی كه در خیمه او باشند بگیرد.
17-پس بنی اسرائیل چنین كردند بعضی زیاد و بعضی كم برچیدند.
18-اما چون به «عومر» پیمودند آنكه زیاد برچیده بود زیاده نداشت و آنكه كم برچیده بود كم نداشت بلكه هركس بقدر خوراكش برچیده بود.
19-و موسی بدینان گفت زنهار كسی چیزی از این تا صبح نگاهدارد.
20-لكن بموسی گوش ندادند بلكه بعضی چیزی از آن تا صبح نگاه داشتند و كرم‌ها بهم رسانیده متعفن گردید و موسی بدیشان خشمناك شد.
21-هر صبح هر كس بقدر خوراك خود برمی‌چید و چون آفتاب گرم می‌شد می‌گداخت.
22-و واقع شد در روز ششم كه نان مضاعف یعنی برای هر نفری دو «عومر»‌ برچیدند، پس همه روسای جماعت آمده موسی را خبر دادند.
23-او بدیشان گفت اینست آنچه خداوند گفت كه فردا آرامی است و سبت مقدس خداوند، پس آنچه بر آتش باید پخت بپزید و آنچه در آب باید جوشانید به جوشانید. آنچه باقی باشد برای خود ذخیره كرده بجهت صبح نگاه دارید.
24-پس آنرا تا صبح ذخیره كردند چنانكه موسی فرموده بود و نه متعفن شد و نه در آن كرم پیدا شد.
27- و واقع شد كه روز هفتم بعضی از قوم برای برچیدن بیرون رفتند اما نیافتند.
30-و خاندان اسرائیل آن را «من» نامیدند و آن مثل تخم گشنیز سفید بود و طعمش مثل قرصهای عسلی (Wafers)
33-پس موسی به‌هارون گفت ظرفی بگیرد و عومری پر از «من» در آن بنه و آنرا بحضور خداوند بگذار تا در نسلهای شما نگاه داشته شود.
35-و بنی اسرائیل مدت چهل سال «من» را می‌خوردند تا بزمین آباد رسیدند یعنی تا سرحد كنعان داخل شدند خوراك ایشان «من» بود.
36-و اما عومر ده یك الفه است. (Ephah)

2-«من» آنچنانكه در قرآن مجید آمده است

كلمه «من» بهمراه سلوی در سه آیه از آیات قرآن مجید آمده است كه در زیر آورده می‌شود:
آیه 57 سوره 2 البقره «وَ ظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوَى کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ».
آیه 160 سوره 7 الاعراف «وَ ظَلَّلْنَا عَلَیْهِمُ الْغَمَامَ وَ أَنْزَلْنَا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوَى کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ».
آیه 80 سوره طه. «وَ وَاعَدْنَاکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوَى‌ کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ...»
كه ترجمه آن آیات بقرار زیر است:
1.و سایه انداختیم بر شما ابر را و فرو فرستادیم بر شما منّ و سلوی را بخورید از پاكیزه‌های آنچه ما روزی دادیم شما را.
2-و سایه انداختیم بر آنان ابر را و فروفرستادیم بر آنان من و سلوی را بخورید از پاكیزه‌های آنچه ما روزی دادیم شما را.
3- و وعده كردیم با شما در جانب راست كوه طور (یا طوری كه محل امن است) و فرو فرستادیم بر شما من و سلوی را بخورید از پاكیزه‌هایی كه بشما روزی دادیم.

3- معانی مختلف من در زبانهای عبری و عربی

اول در زبان عبری:

چنانكه از نوشته‌های تورات برمی‌آید در چند جا كلمه «من» آورده شده كه در یكی از آنها (آیه 15. باب شانزدهم سفر خروج) چنین آمده است كه «چون بنی اسرائیل این را دیدند بیكدیگر گفتند كه این من است» و در ترجمه انگلیسی آن آمده است كه مقصود كلمه سؤال بوده كه من هو [Man-hu] كه مترادف عربی من هو (Man-Hova) است یعنی این چیست؟ چون این چیز تازه ماهیتش بر آنان معلوم نبوده پرسیده‌اند این چیست و ترجمه فارسی تورات فعلی نارساست و فقط كلمه من آمده است. اما در سه آیه دیگر چنین آمده كه «و خاندان اسرائیل آن را «من» نامیدند.» (آیه 30 همان باب) و «پس موسی به‌هارون گفت ظرفی بگیر و عومری پر از من درآن بنه» (ایه 33 همان باب) و «بنی اسرائیل مدت چهل سال «من» را می‌خوردند تا بزمین آباد رسیدند» (آیه 35 همان باب) كه از این سه آیه اخیر معلوم می‌شود این كلمه «من» كه علَم برای آن شیرینی گیاهی ناشناس شده یك نام خاص است كه معنی عام می‌دهد و امروزه نیز در بین كلیمیان ایران رایج است كه هر وقت بخواهند چیزی خوشمزه را تعریف كنند می‌گویند مانند «مان» است و تلفظ آن با الف مقصوره است نه زبر (مان است نه من) زیرا كه عقیده دارند این من بهر طعمی كه می‌خواسته‌اند در می‌آمده و این من است كه در ترجمه فارسی تورات ترنجبین و در ترجمه انگلیسی Manna آمده است.

دوم- در زبان عربی

در كتاب مفردات القرآن تألیف راغب اصفهانی در ذیل كلمه «منن» كه لغت «مّن» از آن مشتق شده چنین می‌خوانیم:
«المّن» آنچه با آن وزن می‌كنند و «منّة» بر كسی منت گذاشتن بطوری كه بر آن گران آید و این نوع «من» در بین مردم زشت است ولی در رابطه بین خدا و انسان نیكو است «منّ»‌ دادن بلاعوض یا انفاق «ممنون» غیرقابل شماره و بدون نقص -و «منّ» در آیه «انزلنا علیكم المن و السلوی» گویند «من» چیزی شبیه شبنم بوده كه شیرین بوده و بر درخت یا گیاه عارض می‌شده و آن انعام از طرف خداوند است زیرا بوسیله آن بر بنی اسرائیل منت گذاشته همچنان كه «سلوی» از ماده تسلی است زیرا برای آنها تسلا بوده است. و در مجمع البیان نیز «من» بمعنی احسان بدون طلب پاداش است و منّی كه بر بنی اسرائیل نازل شده احسانی بوده است كه خداوند بآنها می‌كرده. و از ریشه من در قرآن مجید كلمات زیر آمده است:
منّنا، تمنن، تمنّها، تمنّوا، تمن، یمن، یمنّون، فامنن، منّا، ممنون، المنون.

4-«من» آنچنانكه از تحقیقات دانشمندان برمی‌آید

دانشمندان مختلف برای «منی» كه بر بنی اسرائیل نازل شده عقاید متفاوتی دارند و «من» را بچند نوع ماده غذائی كه اغلب شیرین است و از گیاهان تراوش كرده یا بدست می‌آید اطلاق كرده‌اند كه ما در زیر آنها را تحت دو فصل برمی‌شماریم.
1-شیره بعضی درختان یا بوته‌ها.
2-بعضی انواع گیاهی.

1 -4-من بمعنی شیره یا مواد ترشح شده از بعضی درختان یا بوته‌ها

منابع مختلفی «من» نازل شده بر بنی اسرائیل را ماده شیرینی می‌دانند كه بطور طبیعی یا در اثر گزش بعضی حشرات از بعضی بوته یا درختان از گیاه ترشح می‌شود و طعم آنها شیرین است و در اصطلاح علمی آنها را بطور عام Manna نامند.
ما در زیر محتویات مهمترین منابع مختلف موجود را در این باره می‌آوریم و در آخر از مجموعه آنها نتیجه می‌گیریم:

اول- منابع تحقیقاتی غربی و اسرائیلی در شبه جزیره سینا

این تحقیقات در كتاب «The bible as History» تألیف W.Keller چنین آمده است كه:
مدارك بسیار دقیق و صحیحی از گیاه شناسان در این باره داریم و هم اكنون یكی از صادرات شبه جزیره سینائی همین «من» است كه از گیاه lamanix Mannifera (1) می‌گیرند كه در خاورمیانه فراوان است و اما تاریخچه‌ی آن:
در 1483 میلادی Breitenbach رئیس دانشكده مایتیز در سفر زیارتی كه به سینائی انجام داده چنین نوشته است «در تمام دره‌های این مناطق كوه سینائی هنوز نان آسمانی یا «من» وجود دارد كه كشیشان و عرب‌ها آنها را جمع آوری كرده و به زوار یا رهگذران می‌فروشند.»
و اضافه می‌كند كه «همین نان آسمانی یا مائده آسمانی هنوز هم در اوائل طلوع آفتاب مانند شبنم یا دانه‌های ژاله یخ زده به صورت دانه‌های تسبیحی بر روی گیاه آویزان است و مانند عسل شیرین است كه به دندان چسبیده و ما مقدار زیادی از آنرا خریدیم.»
در 1823 گیاه شناس آلمانی بنام G.Ehrenburg مقاله‌ای چاپ كرد كه حتی همكاران او نیز محتوی آنرا دیرباور می‌كردند وی در آن مقاله چنین شرح داد كه این «من» هیچ معجزه نیست بلكه ترشح یك نوع گزیا Tamarix است كه بوسیله نوعی از حشره كه در سینائی فراوان است گزیده می‌شود.
قریب صد سال بعد گروهی جستجوگر برای یافتن «من» از طرف دانشگاه عبری بیت المقدس با شركت گیاه شناسان زیر نظر فریدریخ سمون بودنهایمر Bodenheimer و اسكار تئودور O.Theodor بسمت شبه جزیره سینائی براه افتادند تا مسئله «من» را برای همیشه روشن كنند.
این دو دانشمند بمدت چند ماه تمام وادی‌ها و نهرهای خشك شده و واحه‌ها و تمام مناطق كوه سینائی را گردش كردند و گزارش آنها بسیار جالب و شگفت انگیز شد، زیرا آنها نه فقط بوسیله عكس یافته‌های دانشمندان پیشین چون براینباخ و اهرنبورگ را تأیید كردند بلكه وضع مهاجرت بنی اسرائیل و سرگردانی آنها را در صحرای سینا نیز روشن كردند.
بدون حشره‌ای كه اهرنبورك نام آورده «من» وجود نخواهد داشت زیرا این حشره كوچك اصولاً روی درخت‌های گز كه در این نواحی فراوانند زندگی می‌كند و در اثر گزش آنها از درخت ماده صمغی و چسبنده مخصوصی بیرون می‌آید كه طبق نوشته بودنهایمر بهمان اندازه و شكل تخم گشنیز است كه در تورات آمده و وقتی به زمین می‌افتد رنگش سفید است ولی پس از آنكه چندی ماند قهوه‌ای زرد می‌شود، درباره طعم آن بودنهایمر چنین می‌نویسد:
«طعم این دانه‌های متبلور «مان» بطور مخصوصی شیرین است، خیلی شبیه عسل است كه مدتی مانده باشد و جامد شده باشد» درباره شكل آن می‌نویسد كاملاً مانند تخم گشنیز است و سفید، طعم آن مانند نان شیرینی است كه با عسل درست شده باشد (سفر خروج آیه 31 باب 16).
یافته‌های گروه پژوهشگر مزبور شكل دیگر و توصیفی را كه تورات از من كرده نیز روشن نموده یعنی: «و هر صبح هركس بقدر خوراك خود برمی چید و چون آفتاب گرم می‌شد می‌گداخت سفر خروج باب 16 آیه 21» امروز نیز كاملاً مانند آنروزها چادرنشینان شبه جزیره سینا هر روز صبح به جمع آوری «منّ السماء» یا من آسمانی مشغول می‌شوند زیرا اگر آفتاب بزند مورچگان آنها را می‌برند. عین گزارش آنان چنین است «آنها وقتی شروع به جمع آوری می‌كنند كه درجه حرارت زمین به 21 درجه سانتیگراد برسد كه در حدود ساعت 8:30 صبح است و تا آن وقت حشرات فعال نیستند.» بمحض این كه مورچگان به فعالیت می‌افتند «من» هم از بین می‌رود و شاید مقصود تاریخ نویسان تورات از ذكر عبارت «آب می‌شود» همین ناپدید شدن منّ بوسیله مورچگان باشد.
چادرنشینان بمحض جمع آوری «من» در كوزه سر آنها را محكم می‌بستند زیرا در غیر این صورت مورچه‌ها از آنها چیزی باقی نمی‌گذاردند، درست مانند مدت توقف موسی در صحرا (سفر خروج، آیه 20، باب16) كه می‌گوید «لكن به موسی گوش ندادند بلكه چیزی از آن تا صبح نگاه داشتند و كرم‌ها بهمرسانیده متعفن گردید و موسی بدیشان خشمناك شد.»
پیدایش «منّ» تابع میزان بارانهای زمستانی است و از سالی بسال دیگر فرق می‌كند. در سالهای خوب هر كدام از افراد چادرنشین صحرای سینا ممكنست تا 4 پوند (حدود 2 كیلوگرم) من را صبح‌ها جمع آوری كنند و این مقداری است كه برای مصرف یك شخص بالغ كافی است بلكه زیاد است و آیه 16 باب 16 سفر خروج چنین می‌گوید كه «هر كس بقدر خوراك خود از این بگیرد یعنی یك عومر برای هر نفر بحسب شماره نفوس خویش هر شخص برای كسانی كه در خیمه او باشند بگیرد.»
چادرنشینان با این من یك نوع پوره تهیه می‌كنند كه برای خوش آمد مسافرین و زوار به آنها هدیه می‌كنند. بعلاوه منبع غذایی مفیدی علاوه بر غذاهای یكنواخت آنان بشمار می‌رود. من در حقیقت یك كالای قابل حمل و نقل است زیرا اگر بدرستی نگاهداری شود می‌توان الی الابد آن را محفوظ داشت و ذخیره غذایی مهمی بشمار می‌رود. «پس موسی به هرون گفت ظرفی بگیر و عومری پرازمان در آن بنه و آن را بحضور خداوند بگذار تا در نسل‌های شما نگاهداری شود.» (سفر خروج آیه 33 باب 16) و بنی اسرائیل مدت چهل سال من می‌خوردند تا به زمین آباد رسیدند یعنی تا سر حد كنعان داخل شدند خوراك ایشان من بود (آیه 35 باب 16 سفر خروج).
درخت گز مزبورومان آن هنوز هم در شبه جزیره‌ی سینائی در وادی عرابه Arabah در ساحل بحرالمیت می‌روید.

دوم- منابع طب قدیم

از كتاب تاج العروس زبیدی كه در كتاب معجم اسماء النباتات چاپ مصر آمده است. در دو جا كلمه من را آورده است:
یكی در صفحه 57 كه آن را ترشح درخت لسان العصافیر یا زبان گنجشك می‌داند كه با انگلیسی آن را درخت Ash می‌نامند و نامهای گیاه شناسی آنها چنین است:
Fraxinus Apetale,F.R.Excelsia,F.R.ornus
و می‌گوید نام دیگر این درختان شاید درخت «پشه»‌ باشد و از آن من می‌گیرند و ذراریح در آن زندگی می‌كند و برگ تازه آن را در انگلیس می‌خورند.
(مؤلف گوید این درختان و درختان نزدیك آنها مانند «وسك» یا نارون را نیز در فارسی درخت پشه گویند زیرا در اثر گزیدن حشره‌ای در برگ درخت توده‌ای شبیه به گلوله بصورت واكنشی بیرون می‌آید كه درون آن لاروحشره نشو و نمو می‌كند و از شیره گیاه كه شیرین است تغذیه می‌كند تا وقتی تبدیل به حیوان بالدار شد آنرا سوراخ كرده و به بیرون می‌پرد).
در جای دیگر در صفحه 347 در ذیل لغت «من» چنین آورده است كه «من در قرآن طل است (شبنم) كه از آسمان بر درختی یا سنگی نازل می‌شد و شیرین است و منعقد می‌شود و مانند عسل و خشك می‌شود مانند صمغ بمانند شیرخشت و ترنجبین و در قرآن آمده است كه طل از آسمان نازل می‌شود گفته شده مانند عسل است كه بر بنی اسرائیل بارانیده شده و «لیث» گفته است من بر بنی اسرائیل از آسمان فرو می‌افتاد وقتی كه در بیابان بودند و مانند عسل حساس بوده از شیرینی و نزد اطباء «من» آنست كه بر درخت بلوط آید كه درخت‌ها و درختچه‌های زیر است:
1)Alhagi Maurarum (Tourn) كه علف ترنجبین است
2) Tamarix Mannifera(Ehren) كه بوته گز است و گز خونساری یا علفی می‌دهد
3)Salix Rosmarinifolia (Guigues) كه نوعی بید و بیدخشت است.

سوم- تحقیقات دكتر شلیمر اطریشی درباره انواع «من» در ایران

شلیمر پزشك دانشمند اطریشی كه در زمان ناصرالدین شاه در ایران بسمت پزشك مخصوص و معلم دارالفنون به ایران آمده و كتابی بنام فرهنگ لغات و اصطلاحات پزشكی بفارسی و فرانسه نوشته كه چاپ شده است در این باره تحقیقاتی كرده كه در زیر آورده می‌شود:

مان یا من:

انواع مختلف «مان» در ایران بدو طبقه تقسیم می‌شود- مان‌های مسهلی و مان‌های سینه‌ای- طبقه اول ترنجبین و شیرخشت و طبقه دوم گز علفی گز خونسار- بیدخشت- شكر تیفال و شكر العشر- یا سكرالعشر.
1-ترنجبین كه از Hedysarum Alhagi بدست می‌آید- گیاه ترنجبین در تمام مناطق لم یزرع ایران می‌روید ولی فقط در بعضی نقاط ترنجبین می‌دهد از آن جمله در خراسان- تبریز- طبس-زرند- تقی رود (نزدیك قم) و بندر بوشهر، مخصوصاً در فصل گرمای شدید، كه بصورت قطرات منجمد روی برگ‌ها و شاخه‌های آن می‌ماند- خود گیاه هیچگونه مصرف ندارد و شیرین هم نیست فقط برای چرا خوبست مخصوصاً برای شتر بهمین جهت آن را «خارشتر» یا «علف ترنجبین» نامند- برای اینكه ترنجبین بدست آید باید بوسیله حیوانات چرانده نشود و برخلاف عقیده بعضی دانشمندان مانند Lauderer) همه گیاهان یك نقطه نیز ترنجبین نمی‌دهند شاید مربوط به وضع خاص حرارت و رطوبت زمین و غیره باشد همان طور كه برای كتیرا نیز چنین است. ترنجبین یكی از ملین‌های ملایم بومی است كه بمقدار 15 تا 30 گرم تنها یا با سایر ملین‌ها مصرف می‌شود.
2-شیر خشت كه از درخت Atrapmaxis Spinosa بدست می‌آید (دكتر پولاك) این «مان» از منطقه هرات و خراسان و منطقه اورا و شهرستانك اطراف تهران بدست می‌آید- چون نرم‌تر است و شیرینی بیشتر دارد و جاذب رطوبت بیشتر است برعكس ترنجبین خشك نمی‌شود علف چین‌هایی كه آنرا می‌چینند در آرد می‌گذارند كه گاه ممكنست آنقدر زیاد باشد كه خاصیت شیرخشت را از بین ببرد. شیرخشت نیز جزو ملین‌ها و مسهل‌های مختلف است، بعلاوه ضد ورم است و تجویز آن نیز آسانست زیرا با حل كردن در ماءالشعیر (جوشانده جو) آنرا بصورت مشروب در بیشتر بیماریهای تب دار مصرف می‌كنند.
3-گز علفی كه مان Quercus Valonia است ماده‌ای سخت ترد و شكننده‌تر و سبزرنگ، شیرین با طعم اندكی گس و از مخلوط برگ‌های بلوط فوق الذكر و مان است كه روی آن پهن كرده و خشك كرده‌اند و آن بشكل شبنم‌های منجمدی است كه از كوهستان‌های كردستان ایران بدست می‌آید. هم چنین در عربستان و بین دیار بكر و مردین Merdine نوعی مان در روی برگ بلوط شبیه به گرد ذكر شده (N.Ebuhr) این مان بلوط ناخالص و آنكه از خود درخت بدست می‌آید در طب بومی ایرانی بعنوان ماده كمكی در بسیاری از تنقیه‌ها بصورت محلول در آب سرد و صاف مصرف می‌شود و برای ساختن قرص‌هائی (گز) شبیه قرص گز خونسار بكار می‌رود و هم چنین بصورت مربا و داخل در جوشانده‌های نرم كننده سینه مصرف می‌شود.
4-گز خونسار و یا گزانگبین كه مان Tamarix Mannifera است ماده سفید زرد رنگ با شیرینی مطبوع و بوسیله قنادان بومی از تمام انواع گز برای ساختن «قرص گز» بیشتر مصرف می‌شود و این همان گزیست كه در اصفهان ساخته شده و در تمام ایران مصرف می‌شود. قیمت آن از گز علفی ارزانتر تمام می‌شود- عده‌ای از گیاه شناسان گیاه آن را Tamarix Gallica دانسته‌اند- در هر صورت این ماده در منطقه خونسار بدست می‌اید، با وجود اینكه درختچه‌ای كه آنرا تولید می‌كند تقریباً در همه جای ایران فراوان است اما آنها مان ندارند علت آن علاوه بر تغییرات و اختلافاتی كه در محل رویش و نوع اقلیم گیاه دارد و در بحث ترنجبین و كتیرا ذكر شد باید وجود حشره مخصوصی Cossus Mannifer باشد كه در نقاط دیگر نیست و نیش آن سبب بیرون داده شدن این ماده صمغ مانند شیرین می‌شود. آیا نمی‌توان این حشره را در نقاط دیگر ایران كه این گیاه فراوان است پرورش داد؟
5-بیدخشت طبق عقیده دكتر پولاك (Polak) از گیاه Salix Fragilis بدست می‌آید كه برای عطاران تهران از منطقه شهریار آورده می‌شود.
بعقیده Marcoreui این مان را در درخت‌های بید ناحیه كاركاسون Carcassonf فرانسه یا سوئیس (دپارتمان Aude) دیده است.
6-شكر تیفال كه مان Calotropis Procera ذكر شده است.
(بعقیده فارماكوپه بنگاله‌ای و از این جهت آن را شكر تیفال نیز نامند). ولی بنظر صحیح نمی‌آید و باید گال یا مازوئی باشد كه از گزش حشره Larinus Maculatus است كه روی درخت یا بوته Eshinops Candidus زیست می‌كند این حیوان بر روی این درخت لانه می‌كند و از گزش آن از درخت یك برجستگی شبیه آنچه در روی درخت بلوط یا نارون تولید می‌شود بوجود می‌آید و درون آن حشره تخم می‌گذارد و در آن سیر طبیعی خود را ادامه داده وقتی حشره شد برجستگی تومور مانند برگ درخت را سوراخ كرده و بیرون می‌رود. این حشره را در هند بنام گل تیفال Goltighol نامند و مصنف مخزن الادویه معتقد است كه ساكنین شیراز آنرا خزوكك نامند و در تهران بوسیله روستائیان البرز از لواسان و دماوند آورده می‌شود ولی گیاهی كه آنرا بوجود می‌آورد، در اطراف تهران و در بیشتر نواحی مخصوصاً در نائین و در منطقه تفرش و در بعضی مناطق شیراز و كرمان هم دیده می‌شود، اگرچه این مان هیچگونه شیرینی ندارد و بیشتر شبیه نشاسته شیرین است بعنوان داروی سینه بسیار مصرف می‌شود مخصوصاً در تسكین سرفه‌های خشك مزاحم كه در اثر تحریك برونش بوجود می‌آید مؤثر است.
7-سكرالعشر یا شكرالعشر كه مان Apocynum Syriacum هست. بعقیده عطاران ایرانی ماده ایست كه در طول شب ترشح شده و در روز سفت می‌شود و بصورت قطعات كوچك نمك گاه سفید گاه خاكستری و گاه سیاه است و در ایران از راه یمن و حجاز آورده می‌شود- طعم آن در ابتدا شیرین ولی بعداً قابض است- پزشكان بومی آنرا مقوی ریه‌ها و مسكن سرفه می‌دانند و در استسقاء نیز مؤثر می‌دانند مخصوصاً اگر با چال شتر یعنی پنیرمایه یا شیربریده شتر ممزوج كنند. میزان استعمال آن مدت یكماه در حدود 300 گرم در روز است (10 اونس) كه بعقیده مؤلف «تحفه» مخصوص تنگ نفس است (Petit lait)
دستور تهیه پنیرمایه شتر ماده برای استسقاء بطنی یا اسیت كه خیلی مدر است: تحقیق درباره‌ی ماهیت منّ و سلویتا 2 كیلوگرم شیر تازه شترماده را در یك دیگ گلی گذارده و اندكی ماست گوسفند یا گاو و نصف مشت دانه انار ترش اضافه می‌كنند و سپس دیگ را در سوراخ گشادی كه در زمین حفر كرده‌اند می‌گذارند و آنرا از خاكستر گرم پهن مدت 6 ساعت احاطه می‌كنند و سپس آنرا صاف كرده و سرم صاف آن را در طی روز به بیمار می‌خورانند و تفاله روی صافی را برای فردا جمع آوری می‌كنند و فردا باز مقدار دیگری شیر به آن اضافه می‌كنند و بهمان طریق عمل می‌كنند تا چندین روز كه حجم تفاله زیاد شود كه قسمتی از آن را دور می‌ریزند (بنظر می‌رسد این شیر بریده یا ماءالجبن باشد).

چهارم آنچه در كتابهای طبی قدیم در این باره آمده است:

در مخزن الادویه كه جامعترین كتاب فارسی مربوط به داروهای قدیمی است و در سال 1185 هجری قمری بوسیله‌هادی عقیلی نوشته شده در ذیل لغت من چنین آورده است كه: «اسم عربی مجموع شبنمی است كه بر اشجار و غیر آن منعقد می‌گردد و شیرین باشد مانند ترنجبین و گزانگبین و شیرخشت و امثال آنها و آنچه بر اشجار سمی منعقد گردد سم باشد مانند سكرالعشر و آنچه بر نباتات قابضه نشیند قابض و آنچه بر مسهل باشد مسهل و بالجمله از ادویه مسهله است.»
و ما در زیر یكایك بیانات او را در باب اقسام مختلف و معروف من در این قسمت از جهان (خاورمیانه و نزدیك و شبه قاره) مانند شیرخشت- ترنجبین شكر تیفال-گزانگبین و سكرالعشر می‌آوریم.

شیرخشت:

بفارسی آن را شیرخشك نیز گویند. گویند طل یعنی شبنمی است كه در بلاد خراسان و هرات و بعضی بلاد فرنگ نیز بر درختی كه آن را نربان دهات خراسان «كشیرو» و در درختی دیگر كه «كبیرو» نامند می‌نشیند و آن درختی بقدر دو سه قامت بلند می‌شود و چوب آن خالدار زرد و سفید و اندك ثقیل الوزن است و از آن عصا می‌سازند و كمیاب و قیمتی است جهت آنكه چوب اكثر كج و واج می‌باشد و تحقیق آنست كه از قبیل صمغ است كه از گره‌های آن درخت برمی‌آید و منعقد می‌گردد و از قبیل طل یعنی شبنم نیست و اسم آن نیز دلالت می‌كند بر آن، جهت آنكه گفته‌اند كه «وخشت» بلغت اهل آن نواحی بمعنی صمغ است و گفتن بفارسی شیرخشك یعنی لبن منجمد و مجفف پس لبن كه بفارسی شیر نامند غیر طل است كه شبنم باشد و بهترین آن حب‌های بزرگ سفید شیرین خالصی است كه چون در دهان گذارند زود گداخته شود و كام و زبان را بسیار شیرین و سرد گرداند و با جلدی و شكننده باشد و شیرینی طعم آن خاص است ورای شیرینی شكر و عسل و مغشوش و مصنوع از آرد جو و شكر را این صفت نیست و نصاری در این اوقات در بلاد ایتالیان بسیار می‌آورند و می‌گویند در آنجا بسیار بهم می‌رسد و از قبیل شبنم است از آنچه بر شاخهای اشجار و سنگ‌ها پاكیزه افتاده و یا در چادری و یا غیر آن به احتیاط اخذ نموده‌اند سفید خالص می‌باشد و آنچه بر زمین ریخته مخلوط بخاك و مایل به تیر كیست و این نوع مطلقاً دهان را خوب سرد نمی‌كند و زود در آب گداخته نمی‌گردد مانند شیر خشت خراسانی، اما در قوت اسهال قریب بدانست و گویند در بلاد صوبه بهادر و پتنه و بهاكلپور و نواحی آن از علفی كه آنرا بهندی «كترا» می‌نامند چیزی سفید بشیرخشت بعمل می‌آید، بدین قسم كه چون علفها را بریدند ضابطه است كه بیخ آنرا آتش می‌زنند بعد از آن بیخ آنها رطوبتی جوشیده برمی آید مانند دانه نقلی سفید بسته می‌گردد و آن دانه نقل در جمیع اوصاف مانند شیرخشت است و آنرا بزبان آنجا هرلالو Harlalu و بفرنگی «مانه» نامند و حكیم میرمحمد عبدالحمید نوشته كه من خود تجربه نمودم مانند شیرخشت بود.

ترنجبین:

شبنمی است بر خاری كه آن را حاج و خار شتر نامند در خراسان و ماوراءالنهر و بلاد گرجستان و همدان و نواحی آن می‌نشیند و منعقد می‌گردد مانند ریزه‌های نبات و طعم آن شیرین و جالی و بهترین آن سفید تازه پاكیزه غیرمخلوط با برگ و خار بسیار است زیرا كه شاخهای آن را بریده در چادر بهم ریخته می‌تكانند تا آنچه ترنجبین بر آنها انعقاد یافته جدا گردد پس از برگ و خار و خاشاك پاك كرده باطراف می‌برند و آنچه چسبیده و آلوده بدانست در آب شسته صاف نموده می‌جوشانند تا غلیظ و منعقد گردد.

شكر تیفال

بهندی تیهال نامند خانه و غلاف حیوانی است شبیه مگس كه در خار انزروت مانند كرم ابریشم از لعاب خود می‌تند و در آن می‌رود و بعضی را سوراخ كرده بدر می‌پرد و آن خانه و غلاف در تازكی شیرین می‌باشد و چون بسیار كهنه شود شیرینی آن بسیار كم می‌گردد و آن كرم را بشیرازی خزوكك و تیفال نامند و غیر سكرالعشر است و صاحب اختیارات اشتباه نموده آن را سكرالعشر دانسته است.

گزانگبین

شبنمی است كه در درخت گز و سایر اشجار می‌نشیند و مانند ترنجبین منعقد می‌گردد و آنچه بر درخت بید منعقد می‌گردد لطیف‌تر از آنست كه بر درخت گز و بلوط منعقد می‌گردد و بهترین آن صاف سفید و شفاف بزرگ دانه آنست كه مخلوط برگ و خاشاك نباشد.

پنجم- آنچه در كتابهای هندی درباره «من» آورده شده است:

می دانیم كه پزشكی در ایران و شبه قاره هندوستان از دیرزمان باهم بستگی داشته و بسیاری از داروهای ایرانی ببلاد هند می‌رفته و برعكس از آن شبه قاره بایران آورده شده و در بازارها رایج بوده است. معتبرترین كتابی كه درباره ماهیت داروهای موجود در بازارهای هندوستان منتشر شده كتاب Pharmographia indiea است كه در سال 1890 بوسیله Dymock بچاپ رسیده و مجدداً در 1972 تجدید چاپ شده است ما قسمت‌هایی از آن را كه مربوط به انواع «من» است و بموضوع مورد بحث ما مربوط می‌شود مانند ترنجبین و خارشتر و گزانگبین و شیرخشت و سكرالعشر در زیر می‌آوریم:
1-ترنجبین كه از دو نوع Alhagi Maurum (در هندوستان و Alhagi Camelorom (در خراسان و ایران) بدست می‌آورند و گیاه اولی را در هندوستان ترنجبین و دومی را در خراسان خاربز یا خارشتر یا ترنجبین نامند. این گیاه را در زبان سانسكریت دورالبها Duralbaha نامند یعنی «مشكل می‌توان آن را نگاهداشت» و در فارسی خاربز یا خارشتر و عربی (حاج) و (الفول) نامند، بومی صحرای مصر-سوریه- بین النهرین- ایران و هند است و در كتاب‌های قدیم یونانی آن را «خارخراسان» نیز نامیده‌اند. در فصول گرم سال كه بیشتر گیاهان كوچكتر می‌میرند و خشك می‌شوند این گیاه بنظر تازه می‌رسد و برگ و گل می‌دهد، اسم جنس آن مشتق از «الحاج» عربی است كه در مصر آن را EL hagu نامند، در كتاب‌های سانسكریت آن را ملین مدر و خلط آور دانسته‌اند و قسمت‌های استعمال شده آن گل‌های خاردار و ساقه و شاخه‌های آنست. عصاره ای از جوشانده نوع هندی آن را بنام «یاواساكارا»‌ نامند كه طعم شیرین تلخ گونه دارد و برای نرم كردن سینه بكار می‌رود- در كتاب‌های سانسكریت از «مان» كه از گیاه گرفته شود نامی نیست و شاید در هندوستان نبوده است- هندوها شیره تازه آن را بعنوان مدر معمولاً همراه با ملینات و معطرات استعمال می‌كنند... گیاه آن از طایفه پروانه واران و گل كوچك قرمز دارد و ترنجبین بشكل دانه‌های سفید یا كوچك بهم چسبیده مخلوط كم یا بیش خارو دانه و گل و برگ گیاه است، بوئی ندارد و طعم آن مانند ساگارین است و در آخر كمی گس است.
2-گزانگبین كه شیره درخت گز Trmarix Mannifera است كه نوعی از گز است كه معروف است و در بیشتر نقاط ایران می‌روید و مازوی آن بنام «ثمره الطرفا» كه بفارسی «گزبارو» و بهتر «گزمازو»‌می نامند (و عربی شده آن گز مازج است) مصرف طبی و صنعتی دارد و چوب آن بوسیله مغ‌ها و مجوسان برای پیش گویی بكار می‌رفته است.
«من» این نوع گز بصورت دانه‌های كوچكی است تقریباً سفید وقتی تازه باشد ولی در هوای مجاور نرم و آب شده و بصورت مایع زرد سفتی مانند عسل درمی‌آید و در اثر گزش حشره‌ای بنام Coccs Manniparus كه آن را می‌گزد به بیرون ترشح می شود و اصل آن در كوههای فریدون و چهارمحال (مخصوصاً خونسار- نویسنده)‌ بدست می‌آید و صبح‌ها قبل از طلوع آفتاب با پهن كردن چادرشبی زیر بوته آن را تكان داده و جمع آوری می‌كنند و گیاه آن را اغلب مصنفین دیگر نوعی Astragalus یا گَوَن دانسته‌اند. و ریچ (Rich) جمع آوری گزانگبین را كه در كردستان بنام «گزو» (Ghezo) می‌نامند و با نیشتر زدن برگهای درخت انجام می‌دهند مشاهده كرده و ذكر كرده است كه پس از خروج شیره گیاه و خشك شدن آن آنرا در چادرشبی تكان می‌دهند. (2)
3-شیرخشت كه مخصوص ایران و افغانستان است و از درخت Catoneastet Nummularis گرفته می‌شود و درخت آن را سیاه چوب و كثیر و «مان» آن را «شیرخشت» و «شیرخشك» نامند كه در مخزن الادویه شرح آن داده شد.
4-سكرالعشر كه اكثر مصنفین آن را از گیاه Calotrolis Procera دانسته‌اند و در فارسی به (غلبلب پنبه‌ای) و گاه «استبرق معطر» یا «عشر» نامیده می‌شود در هندوستان و ایران و افریقا پوست ریشه آن و شیره شیرین آن و گلش استعمال می‌شود و در هندی (اك) یا (مادار) یا «اكرا» یا «اركا» نامند كه در قدیم آن را «اركاپاترا یا اركاپادنا» نامیده‌اند بمعنای «برگ آفتاب یا برگ برق دارد» زیرا شكل آن مانند ناخن بوده و در زبان ودائی برای پوشش از آفتاب بكار می‌رفته و بعقیده دانشمندان برهمائی هر قسمت از بدن انسان در قسمت‌های مختلف گیاه نمایشگر بوده معهذا از آن می‌ترسیدند و عقیده داشتند هر كس به آن نزدیك شود كور می‌شود، همان طور كه رعد و برق و اشعه آفتاب انسان را كور می‌كند. اسامی متعددی در سانسكریت دارد. در قسمت غرب هندوستان عقیده عجیبی به آن دارند و برگ آن را با تشریفات خاص بدست آورده و در زایمان سخت مصرف می‌كنند بدینطریق كه دوستان زن زائو بسته‌ای از میوه فوفل و برگ آن و یك سكه پول را برداشته و نزد درخت می‌روند و بسته را در مجاور ریشه درخت گذاشته و از آن در مقابل مقداری برگ آن را وام می‌گیرند و قول می‌دهند كه زود آن را پس برگردانند. سپس یك برگ آن را برداشته و در زیر سرزن زائو می‌گذارند- این داستان بنظر با پرستش (باد) یا ماروتس مربوط می‌شود كه نیمه خدای Rudra بوده و این گیاه بدان منسوب است- ماروتس یا نیمه خدای باد را در شب‌های شنبه با نثار مقداری گل می‌پرستند و جوانه‌های درخت را بنام سامیزاس و برگهای آن را بنام شاتی پوجا (Shati-Puia) مصرف می‌كنند كه الهه آبستنی را سر رحم آورد. این گیاه بعلاوه بعنوان Kul یعنی باروركننده درخت خرما نیز هست و بوسیله فرقه بندری برای باروری خرما و گرفتن شیره خرما بكار می‌رود.
عادت دیگر هندوها آنست كه هرگاه مردی سه زن خود را از دست داد چهارمین ازدواج خویش را باید با درخت (اركا) بعمل اورد و پس از آن می‌تواند یك زن انسانی چهارم! بگیرد، بدین صورت كه بدی بخت یك چنین مرد را با ازدواج اسمی با ایندرخت به آن منتقل كنند.
عرب‌های قدیم نیز داستانهائی برای این درخت دارند كه آن نیز ممكنست با پرستش آفتاب مربوط باشد. این گیاه ابتدا در كتاب ابوحنیفه (Circa) در 270 هجری شرح داده شد. از كتاب قاموس و تاج العروس چنین بنظر می‌آید كه (اوشا) یا «عشر» بوسیله قبایل اعراب در زمان جاهلیت همراه با (سلع) در محل (تسلیع) و در موقع خشك سالی و بیحاصلی زمین بكار می‌رفته، بدینطریق كه گیاه خشك را به دم قوچ وحشی می‌بسته و آنها را آتش می‌زده‌اند و حیوان را بسمت سرازیری كوه می‌دواندند تا بوسیله آتشی كه بوجود می‌آید و شبیه به برق و رعد است، خدای باران را به رحم آورند.
سلمة كه ابوحنیفه ترسیم كرده نوعی گیاه از طایفه كشوت (Cuscuta) بوده و بعقیده برهان (عشر) نام ایرانی است كه بطور عام برای همه گیاهان شیره دار مخصوصاً برای درختی كه در هندوستان بنام (اك) موسوم است استعمال می‌شده- پس بنظر می‌آید كه «عشر» لغت عربی نباشد (برخلاف آنچه در فرهنگ‌ها آورده اند) و منبع آن لغت آریان باشد كه در سانسكریت از فعل «سوختن» می‌آید- چوب آن بعنوان بهترین مولد زغال برای ساختن باروت بكار می‌رود و ابریشم (عشر) یا (خرفع) برای ساختن متكا و بالش نزد اعراب و هم چنین برای ساختن مخده (مخده لغتی است تاتاری اصل) مصرف می‌شود. ابن سینا عشر را می‌شناخته و ماده‌ای كه از آن ترشح می‌شده بنام «سكرالعشر» نامیده و آن نیز این خرافه را آورده است كه نشستن زیر درخت آن كشنده است.
مصنف «منهاج» سكرالعشر را صمغی می‌داند كه از گل گیاه بیرون آمده و خشك می‌شود و ذكر می‌كند مردم را چنین عقیده است كه این شبنم گیاه است مانند «من» كه خشك می‌شود-بعضی نویسندگان آن را با شكر تیفال اشتباه كرده اند- ابوحنیفه و مصنف «اوباب» (Obab) آن را ترشحی از قسمت‌های گل دهنده گیاه می‌داند.
بهترین نویسندگان برای آن خصایصی شبیه به شیره گیاه نوشته‌اند و بنابراین بنظر می‌رسد كه اصولاً ترشحی از شیره نبات به بیرون باشد كه طبعاً طعم شیرین دارد. یونانیان قدیم آن را (درخت بسیار مقدس و در پناه خدا) می‌دانسته‌اند و ایرانیان آن را (خرك) یا درخت زهرناك دانسته‌اند.
بعقیده‌ی هندیان استعمال شیره و پوست ریشه آن مسهل قوی است مانند فرفیون و سوزاننده است و خاكستر برگ آن در استسقاء و بخار آن در بیماریهای سینه و ضماد پوست ریشه آن در داءالفیل و در درون دندان كرم خورده و نواسیر مفید است و ضماد آن در درد مفاصل.
(مؤلف تاج العروس نیز آن را درختی شبیه استبرق پنبه‌ای دانسته و شكری كه از آن بیرون می‌آید سكرالعشر ذكر كرده و گفته است كه در آن چیزی از تلخی هست و هم چنین گفته است كه از آن نوری بیرون می‌آید مانند خرزهره و میوه آن بنام خرفع است و دینودی نیز آن را همین گیاه دانسته است.)

خلاصه قسمت اول بخش (1-4)

آن طور كه از مجموعه مطالب منابع پیش گفته در این بخش برمی آید چنین بنظر می‌رسد كه:
1-«من» نازل شده بر بنی اسرائیل باید قاعدتاً بر بوته‌ها و درختچه‌های موجود در صحرای سینا بوجود آمده باشد.
2-بوته‌هائی كه ممكنست ماده شیرین قابل اكل و مغذّی بیرون دهند عبارتند از: ترنجبین- گزعلفی- گزخوانساری- شكر تیفال و به احتمال ضعیفتر سكرعشر و هم اكنون نیز نمونه‌هائی از گیاهان فوق در صحرای مزبور موجود می‌باشد. در بین گیاهان مزبور نیز درختچه گزخوانساری بیشتر ممكنست با «من» تطبیق كند و بعد درخت گزعلفی و بعد بترتیب بوته ترنجبین و شكر تیفال و بالاخره درخت عشر. درختان شیرخشت و بیدخشت بنظر نمی‌آید و در آن منطقه باشد چون نیاز به هوای خنك‌تر و منطقه مرتفع‌تر دارد.

2 -4- من بمعنی گیاهان مغذی دیگر

بعقیده مؤلفین انسیكلوپدی امریكائی آنچه در تورات آمده دو نوع مختلف «من» بر بنی اسرائیل نازل شده یكی كه از آسمان باریده است (زبور 78-24) و بعنوان غذای بنی اسرائیل بكار می‌رفته كه احتمالاً انواع مختلف گیاهان نوع «لیكن» Lecanora بوده و دیگری «من»‌ ای كه وقتی آفتاب میدیده است آب می‌شده (سفر خروج 16-21) كه احتمالاً نوعی از جلبك سبز آبی یا سبز Nostoe است كه بسرعت در یك زمین مربوط بصورت ژله بزرگ درمی‌آید و ما در زیر بحث و تحقیق خود را درباره این دو نوع گیاه ادامه می‌دهیم:

اول- لیكن‌ها و نوع لیكانورا

[اقتباس از كتاب دكتر زرگری جلد 3، 397 وانسیكلوپدی امریكانا]
نوعی لیكن است كه بر روی صخره‌های نواحی كوهستانی می‌روید و معمولاً بر تخته سنگ‌ها می‌چسبد كه از یك نوع آن رنگ قرمز یا بنفش می‌گیرند و در صنعت استعمال می‌شود گلسنگ‌ها ریسه دارانی هستند كه از اتحاد یك قارچ و یك جلبك بوجود آمده دارای زندگی همزیستی می‌باشند. گلسنگ‌ها متفاوت برحسب گونه‌ای كه دارند بر روی تخته سنگها، درختان مختلف و حتی در نقاط مساعد بر روی سطح زمین بسر می‌برند.
انواع مختلف داروئی، خوراكی و صنعتی دارند، از بعضی از آنها اسانس‌گیری می‌شود و یا آنكه مواد رنگی استخراج می‌گردد كه تورنسل یكی از آنها است. یكی از انواع معروف گلسنگ‌های خوراكی و داروئی آنست كه بنام «لیكن ایسلاند» معروف و بعربی خزاز نامند و در مناطق كوهستانی نواحی شمالی اروپا و امریكا و گروئنلند و هیمالیا می‌روید و ارزش غذایی گردآرد آن به نصف ارزش گندم می‌رسد و ژله آن نیز ارزش غذائی بسیار دارد.
لیكن‌ها گیاهانی هستند كه در تمام مناطق دنیا در سردترین و گرمترین نقاط می‌توانند زندگی كنند و حتی بعقیده عده‌ای از دانشمندان تنها گیاهی است كه ممكنست در كرات دیگر آسمانی بغیر از زمین هم یافت شوند و گاهی اوقات ممكنست آنقدر كوچك باشند كه در نگاه دیده نشوند و از آن جمله آن دسته كه در 500 كیلومتری قطب جنوب قرار دارند و در آنجا برنگ تیره درمی آیند.
ولی مهمترین وظیفه لیكن‌ها آنست كه سنگ‌های سخت را خورد و حل كرد و باصطلاح تبدیل بخاك می‌كنند تا گیاهان پیشرفته‌تر مانند خزه و بعد گیاهان بدون گل و گل دار بتوانند در آنجاها برویند.

دوم جلبكها ALGAE (از انسیكلوپدی در امریكا)

جلبكها نباتات ساده‌ای هستند كه در همه جا می‌رویند در دریا و آب شیرین و بركه‌ها- سنگ‌های مرطوب- جنگلها چوب و درخت و خاك‌های مختلف حتی عده‌ای از آنها در سلولهای حیوانات یك سلولی و چند سلولی و نسوج سایر گیاهان و لوله هاضمه حیوانات زندگی می‌كنند- در برف‌ها و قلل جبال و در عمق دریاها نیز وجود دارند یكی از اقسام آنها كه ممكنست در صحاری كم آب و علف و روی سنگ‌های مرطوب زندگی كند نوستوك Nostoc است كه حاوی نوع مخصوص نشاسته است و ممكنست خوراك انسان واقع شود و گاه نیز بصورت ژله مصرف می‌شوند.

5- من آنچنانكه از احادیث اسلامی برمی‌آید

ما ابتدا به معانی مختلفی كه در تفسیرهای اسلامی برای «من» شده اشاره كرده و سپس بشرح آن قسمت كه تاكنون بخوبی مطالعه نشده می‌پردازیم:
اول- در مجمع البیان كه از بزرگترین تفسیرهای قابل اعتماد شیعه می‌باشد و در ذیل تفسیر آیه 57 سوره البقره چنین آورده كه: درباره «انزلنا علیكم المن» چهار تفسیر است:
1-«من» معروف است كه مردم آن را می‌شناسند و بر درخت فرو می‌افتد (ابن عباس) (و معلوم می‌شود كه در زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) من شبه جزیره سینا و عربستان برای مردم معروف بوده است.)
2-چیزی مانند صمغ است كه بر درختان واقع می‌شود و طعم آن شیرین و مانند عسل است (مجاهد).
3- نان مرقق است (از وهب).
4-تمام نعمت‌هایی است كه خداوند به آنها داد و بر آنها منت گذارد كه بدون رنج و تعب بدست آورند.
و روایت شده از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) كه: «الكماة من المن و ماؤها شفاء العین» (یعنی دنبلان جزو من است و آب آن شفای چشم است).
و حضرت صادق (علیه السلام) فرموده كه من بر بنی اسرائیل بعد از فجر تا طلوع شمس نازل می‌شد پس هركس در این وقت خواب بود نصیبش را برنمی‌گرفت- از همین جهت است كه خواب در این وقت خواب بود نصیبش را برنمی‌گرفت- از همین جهت است كه خواب در این وقت (بین الطلوعین) كراهت دارد- ابن جریح گفت «هر وقت یكی از آنان من و سلوی را بیشتر از یك وعده خوراك خود برمی‌داشت فاسد می‌شد، مگر روز جمعه كه در آن روز اگر خوراك دو روز را جمع می‌كردند فاسد نمی‌شد و هر اندازه كه می‌خواستند برای دو روز جمعه و شنبه جمع می‌كردند زیرا روز شنبه فروفرستاده نمی‌شد و آن را مانند نان می‌سرشتند و بصورت ص در می‌آوردند و طعمی مانند عسل معجون به چربی می‌داد. و خداوند روز ابر بر آنها می‌فرستاد كه حرارت آفتاب را دفع كند و در شب از آسمان عمودی از نور فرستاده می‌شد كه مانند چراغ راهنمای آنها باشد و وقتی فرزندی برای آنها متولد می‌شد لباس دراز كه پوشش همه پوست او باشد بر او بود.»
دوم- در كتاب حلیة المتقین مرحوم مجلسی چنین آمده است كه:
از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) منقولست كه دنبلان از گیاه بهشت و آبش برای درد چشم نافع است.
سوم- از سفینة البحار جلد دوم: قال الزجاج جملة المن مایمن الله به ممالا تعب فیه و لانصب كقول النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) الكمأه من المن و ماؤها شفاء العین.
چهارم- در كتاب الطب النبوی تألیف ابن القیم الجوزیه در ذیل كلمه كمأه آمده است كه:
ثبت عن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) انه قال: الكمأه من المّن و ماؤها شفاء العین (اخرجاه فی الصحیحین).
با توجه به منابع فوق معلوم می‌شود كه یكی از معنای من «كمأة» است. ببینیم كمأه چیست و خواص آن كدامست:
كمأة یا كمئه از نظر لغوی نوعی قارچ گویند كه ناگهانی از زمین می‌روید بدون اینكه كاشته شود و وجه تسمیه آن بعلت استتار آنست زیرا در لغت كمئة بمعنی مستور نگاهداشتن و «كمأة الشهاده» یعنی آنرا مخفی و مستور نگاهداشتن و چون این گیاه نیز در زیرزمین مخفی است و ناگهان بیرون می‌آید بدین اسم نامیده شده. قارچی است از نوع «فطر» كه سمی نیست و اسامی دیگر آن كشبخ و «قعیل» و «سماروع» است و آن را بتركی قارچ و دنبلان (وجه تسمیه آن به دنبلان بعلت شباهت آن باخایه گوسفند است كه آنرا دنبلان گویند) و بفارسی سمالو و سماروغ و هوره و بشیرازی «هكلو» و به عربی باسامی مختلف نبات الرعد (زیرا با زیاد شدن رعد و برق در بهار آن نیز زیاد می‌شود و زمین را می‌شكافد) یا جدرة‌الارض یعنی آبله زمین (چون شكل ظاهری آن مانند دانه آبله است) می‌نامند و بعقیده قدما همانطور كه آبله در اثر استیلای حرارت و نمو قوت خون بوجود می‌آید دنبلان نیز در اثر قوت زمین بوجود می‌آید. و در زبان انگلیسی Truffle و در لاتین Tuber Aestivum است از طایفه قارچ‌های كیسه‌ای و بیضی شكل نامنظم و دارای كیسه‌های داخلی است كه‌هاگهای آن درون آن قرار گرفته اقسام مختلف دارد یكی نوع سیاه یا T.nigrum است با بوی خوش و گوشت آن با رگه‌های خاكستری و دیگری دنبلان خاكستری است با سطح صاف و دیگری سفیدرگه دار T.Album و بالاخره نوعی با بوی مشك مایل به سیاهی یا T.Moscatum اسپروفور یعنی‌هاگدان آن تا چهار اونس (در حدود یكصد و بیست گرم) ممكنست برسد و وقتی‌هاگ آن رسیده شود بوی قوی دارد كه جلب توجه نشخواركنندگان را می‌كند.
اشتهار آنها بیشتر برای خاصیت میوه‌ای مانند آنهاست كه عبارت از كیسه‌های متعدد و پر از‌هاگ است و در لابلای آن پرده‌ها قرار دارد؛ اكثراً جامد یا تقریباً جامد و كروی غیرمنظم تا باندازه یك نخود تا یك سیب زمینی است و سطح آنها متغیر از نرم تا خشن و رنگ آنها همانطور كه گفته شد نیز مختلف از سفید تا خاكستری و قهوه‌ای و سیاه است. این قارچ‌ها اكثراً در جنگلهای بازو در زمین‌های دشت و دامنه شن زار می‌روید و گاه بهمراه ریشه درختان یا گیاهان مخصوصاً نارون است. اگرچه كشت آنها كاملاً مؤثر نبوده اما با كشت نارون توانسته‌اند آن را بوجود آورند بشرط آنكه در زمینهای مساعد باشد. جمع آوری دنبلان را معمولاً بوسیله سگ‌های تربیت شده مخصوص انجام می‌دهند (یا بوسیله خوك) كه از بوی مخصوص آن را تشخیص می‌دهند.
دنبلان از نظر غذایی خیلی مورد توجه است و در زمان رومی‌ها و یونانیها نیز شناخته شده بوده است (رجوع شود به پائین) ولی در عصر جدید در قرن 14 مجدداً از اسپانیا وارد اروپا شده است انواع آن در منطقه مدیترانه و در نقاط دیگر اروپا می‌روید و محصول آن در فرانسه خیلی قابل توجه است زیرا به سیصد تا پانصد تن در سال می‌رسد- در سالهای اخیر انواعی از آن را در امریكا و كانادا یافته‌اند اما نه بخوبی و به اندازه اروپا كه جنبه تجارتی بتواند پیدا كند-دنبلان در حدود دو برابر قارچ خوراكی ماده غذایی دارد. برای تهیه غذا معمولاً آن را با مواد دیگر مخلوط می‌كنند كه رنگ و طعم بیشتری به آن بدهد. در ایتالیا بیشتر انواع Terfezia است كه بیشتر نوع سفید است. در شمال افریقا خیلی ممكنست بزرگ شوند و منبع بزرگ غذا بحساب می‌آیند. در ایران بیشتر از استان فارس و خوزستان بدست می‌آید و ماده غذایی مهمی است بصورت كباب یا خوراك و گاهی اوقات خام مصرف می‌شود.
در صحرای عربستان نیز می‌روید و بطریق اولی در صحرای سینا نیز وجود دارد، بهترین آن نوعی است كه در زمین شنی باشد و آبش كم باشد.
قدما تولید آن را از تجمع بخار در زیر سطح زمین می‌دانستند كه در فصل زمستان بسته شده و در فصل بهار بوسیله باران بیرون روئیده می‌شود و مانند جسم جامدی بر روی زمین می‌ماند (ابن قیم الجوزیة) و بهمین علت آن را آبله زمین گفته‌اند.
بعقیده «رازی» گیاهی است كه از زمین در اثر عفونت زمین متولد می‌شود و بعلت زیادی باران، و در تذكره آمده كه كمأة «منتر» زمین است و در سالهای بارانی و رعد از زمین بیرون می‌جهد بدون برگ و گل است بلكه تكه تكه مانند قلقاس است (الحادی جلد 21). دیقوریدونس در جلد مفردات گفته كه ریشه گردی است كه برگ ندارد و ساق ندارد، رنگ آن مایل به سبز و در بهار می‌روید و خام و پخته آن را می‌خورند.
و «جالینوس» گفته كه قوام جرم «كمئت» جوهری است زمینی بمقدار زیاد و مقداری از جوهر لطیف با آن مخلوط شده. و در كتاب اغذیه گفته است كه خلطی كه از آن بوجود می‌آید طعمی ندارد ولی بیشتر به برودت مایل است و غذای حاصل از آن غلیظ‌تر از آنست كه از كدو بوجود می‌آید.
«ابن ماسه» گفته برای معده بد است، دیر هضم می‌شود، ادامه آن قولنج و سكته و باد تولید می‌كند كه مخصوصاً اگر با درد معده استعمال شود. چكاندن آب آن در چشم جلادهنده چشم است خصوصاً آبی كه موقع بریان كردن از آن می‌چكد سرمه‌ای را كه با آب تازه فشرده آن سائیده و پرورده باشند مقوی پلك‌ها و قوت روح باصره و زیاد كننده نور آن و دافع نزول آنست.
از نظر غذایی نسبتاً ثقیل است و باد دار و دیرهضم و بهتر است پشت آن جوشانده‌های ضد نفخ خورده شود، زیاده روی در خوردن آن سبب سكته و فالج و سنگینی زبان و تنگ نفس می‌شود مصلح آن پختن با شربت و یا آب و نمك و صعتر (آویشن) و پودنه می‌باشد (مخزن الادویه).
قسمتی از مطالب فوق در طب نبوی نیز بتفصیل آمده است.
بعقیده «ابن قیم جوزی» علت آنكه كمأه را جزو «من» دانسته‌اند برای آنست كه بدون رنج و تعب و كشت و كار بدست می‌آید و منت محض است كه كسی در بدست آوردن آن كوشش نكرده است و نان خورش بنی اسرائیل بوده همانطور كه سلوی قائم مقام گوشت برای آنان بوده است. و علت اینكه در جایی هست و جایی نیست یا فصلی هست و در فصل دیگر نیست بستگی به مقتضیات مكان و اقلیم و آب و هوا دارد و در یكسال ممكنست فراوان باشد و در سالی دیگر كمتر، اما در هر حال در مناطقی كه موجود است اغلب در فصل بهار می‌روید.

خلاصه و نتیجه

آنچه از این بخش مستفاد می‌شود آنست كه كمئت یا كمأه كه همان دنبلان قارچی باشد بعلت خاصیت غذائیش ممكنست بجای آنان استفاده شود و چون از زمین بدون زحمت و كوشش در پرورش و كشت و زرع خودبخود بیرون آمده و باصطلاح بدون رنج و تعب بدست می‌آید مشمول لغت عام «من» یعنی احسان بدون منت خداوندی قرار می‌گیرد و ممكنست در صحرای سینا كه احتمالاً برای رشد آن مناسب بوده است در اثر باران‌های بهاری از زمین میروئیده و مورد استفاده بنی اسرائیل در طول مدت سرگردانی در بیابان (تیه) قرار می‌گرفته است و بكار رفتن كلمه «مِن المّن» در حدیث نبوی دلیل عدم انحصار «من» بیك نوع فرآورده است و «من»ها بسیار بوده و هستند، یعنی در مدت سرگردانی در شبه جزیره سینا بنی اسرائیل برای تغذیه خویش از انواع فرآورده‌های زمینی و آسمانی استفاده می‌كرده اند كه شامل: گز- ترنجبین- شكر تیفال- عشر و «لیكن» و جلبك و دنبلان می‌باشد كه قسمت آخری منحصراً در روایات و كتب اسلامی بحث شده و منبع آن نیز فقط حدیث واحدی است كه به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رسد.

قسمت دوم- تحقیق درباره سلوی

از نظر لغوی: در مفردات راغب اصفهانی چنین آمده است كه اصل سلوی از «تسلی» است و مراد در سلوائی كه بر بنی اسرائیل در بیابان نازل شده پرنده ایست مانند «سمانی» و بعقیده ابن عباس اسم عام برای گوشت بوده است، همانطور كه «من» منتی عام برای بنی اسرائیل در تغذیه آنها بوده سلوی نیز تسلی‌ای برای رفع گرسنگی آنها بوده است. و در تفسیر ابن هشام (جلد 2 ص 182) درباره سلوی می‌نویسد: پرنده‌ایست و واحد آن سلواة است و به آن «سمانی» نیز گفته می‌شود. و به عسل نیز سلوی گفته شده است. اعشی بن قیس بن ثعلبة در شعری گفته است:

لو اطعموا المن و السلوی مكانهم*** ما ابصرالناس طعما منهم نجعا

و درباره سلوی قصیده خالد بن زهیر الهذلی است كه:

و قاسمها بالله حقاًلانتم *** الّذ من السّلوی اذاما نشوذها

و در مجمع البیان نیز مانند ابن هشام سلوی را پرنده‌ای مانند سمانی دانسته و واحد آنرا سلواة گفته است. و در تفسیر طبری آن را چنین تفسیر كرده و... و سامان (سمانه) ‌بریان بخورید.

و اما درباره ماهیت آن:

ما از سه منبع یكی توراة دوم منابع غربی و سوم منابع شرقی اتخاذ سند می‌كنیم بقرار زیر:
1-در تورات در باب شانزدهم سفر خروج در آیه 8 چنین گوید:
كه موسی گفت این خواهد بود چون خداوند شامگاه شما را گوشت دهد تا بخورید و بامداد نان تا سیر شوید...
و در آیه 12... پس ایشان را خطاب كرده بگو در عصر گوشت خواهید خورد و بامداد از نان سیر خواهید شد...
و در آیه 13 و واقع شد كه در عصر سلوی برآمده لشكرگاه را پوشانید و بامدادان شبنم گرداگرد اردو نشست.
و ترجمه انگلیسی سلوی را در كتاب مقدس جدید همان Quail یا بلدرچین نوشته است.
2-ورنر كلر W.Keller «مؤلف كتاب» تورات و انجیل بعنوان اسناد تاریخی درباره سلوی چنین آورده است كه سلوی را بانگلیسی Quail گویند (به فارسی بلدرچین و «كرك» یا «بدیده») و بعربی آن را «سمانی» گویند و در موقع خروج بنی اسرائیل از مصر چون ابتدای آن با فصل بهار تطبیق می‌كرده مصادف با مهاجرت وسیع و بزرگ پرندگان بود. زیرا در فصل تابستان كه هوا در صحاری آفریقا فوق العاده گرم می‌شود و بسیار خشك و غیرقابل تحمل می‌گردد. پرندگان از زمانهای بسیار دور از افریقا بسوی اروپا از دو راه مهاجرت می‌كرده و می‌كنند یك راه كه از طرف افریقای غربی بسمت اسپانیا می‌رود و راه دیگر كه از راه شرق مدیترانه و مصر بسوی بالكان می‌رود در ماه‌های اول سال بلدرچین یا كرك‌ها بهمراه سایر مرغان از روی دریای سرخ (یعنی راه شرقی) می‌گذرند و چون در اثر این راه پیمائی طولانی فرسوده می‌شوند اجباراً از كنار ساحل دریا عبور می‌كنند و از ارتفاعات پست می‌گذرند و شاید هم در آنجا فرود آیند تا بتوانند انرژی كافی برای بقیه مسافرت خود كه روی كوه‌های بلند انجام می‌گیرد ذخیره كنند.
یوسف نیز یك چنین تجربه‌ای را ذكر كرده و حتی امروزه نیز بدوی‌ها و چادرنشینان آن حدود كرك‌های خسته شده را در فصول بهار و پائیز با دست می‌گیرند.
3-مؤلف كتاب حیات الحیوان (كمال الدین دمیری در 773 هجری) درباره سلوی چنین گفته است:
ابن سیده گفته كه آن مرغی سفید است مانند سمانی، واحد آن سلوه است. و خالد بن زهیر الهذلی آن را عسل دانسته و زجاج گفته كه وی اشتباه كرده است بلكه آن پرنده ایست. و گفته شده كه سلوی گوشت است.
حجة الاسلام امام غزالی وجه تسمیه آن را به سلوی چنین بیان كرده كه انسان را از سایر خورش‌ها تسلی می‌دهد و مردم آن را قطع كننده شهوات نامند و قزوینی و ابن البیطار آن را سمانی دانسته‌اند. و عده‌ای دیگر آن را نزدیك سمانی دانسته‌اند. و اخفش گفته است كه پرنده‌ای است كه در دل لّجه دریا زندگی می‌كند و وقتی «بزاة» مریض شد با بیماری كبد به جستجوی این پرنده پرداخت و آن را یافت و كبد آن را خورد و نجات یافت. و این همان است كه مشهور است برای بنی اسرائیل نازل شده است. و در صحیح بخاری در احادیث انبیا و در صحیح مسلم در نكاح از حدیث محمد بن رافع است كه گفت حدیث كرد مرا عبدالرزاق از معمر‌هام بن منبه گفت این از جمله احادیثی است كه ابوهریره روایت كرده و یكی از آنها آنست كه گفت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اگر بنی اسرائیل نبودند گوشت هیچگاه فاسد نمی‌شد و اگر حوا نبود هیچ موجود ماده‌ای به شوهرش خیانت نمی‌كرد، یعنی گوشت هیچوقت فاسد نمی‌شد و تغییر نمی‌كرد و علماء گفته‌اند معنی آن اینست كه بنی اسرائیل را وقتی من و سلوی برایشان نازل شد و از ذخیره كردن آنها منع شدند آنها ذخیره كردند و فاسد شد و گندید و از آن ببعد اینكار رواج یافت.
و ابن ماجه از ابی الدرداء روایت كرده كه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: سید خوراك اهل دنیا و بهشت گوشت است و باز روایت شده كه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را هیچ گوشتی هدیه نشد مگر آنكه قبول كرد آن را و بهیچ خوراك گوشتی دعوت نشد مگر آنكه اجابت كرد آن را و باز فرمود پاكیزه‌ترین گوشت‌ها گوشت پشت است.
درباره لغت «سمانی» (به ضم سین) گفته است آن هم پرنده‌ای است. (و نقاشی آن را در حاشیه كتاب خود رسم كرده شبیه كرك یا بلدرچین است) كه در زمین راه می‌رود و خوب نمی‌تواند بپرد و اسم دیگر آن قتیل الرعد است یعنی وقتی رعد را بشنود میمیرد (جالب آنست كه دنبلان را نبات الرعد گویند چون در موقع رعد و برق زودتر از زمین بیرون می‌آید و دیدیم كه آن منّ بوده و كرك را قتیل الرعد گویند- یعنی در هنگام رعد و برق هم از زمین برای بنی اسرائیل نعمت می‌روئیده و هم گوشت از آسمان می‌افتاده: مؤلف) و می‌گویند جوجه آن تا از تخم درآید می‌پرد و عجیب آنست كه در زمستان ساكت است و در بهار آواز می‌خواند و غذای او بیش و بیشاء است كه سمی قاتل است (كه آن را اكوئیت یا اقونیطون گویند مؤلف).

خلاصه درباره ساوی

بنظر می‌رسد «ساوی» مرغانی بوده‌اند از جنس كرك یا بلدرچین كه یا در حین مهاجرت از افریقا به شرق میانه و اروپا در فصل گرما بیحال شده و موقع پریدن از آسمان صحرای سینا به زمین می‌افتاده‌اند و گرفتن آنها آسان می‌شده و یا در اثر رعد و برق بزمین می‌خورده‌اند و در هر حال مانند یك مائده آسمانی بر بنی اسرائیل فرومی‌افتاده و بمصرف تغذیه آنان بهمراهی «من» كه غذایی زمینی بوده و می‌رسیده است و اینها با نوشته‌های تاریخ معروف به توراة در آیات 12 و 13 و 8 تطبیق می‌كند زیرا نان آنها كه اقسام «من» بوده از زمین و گوشت آنها كه باحتمال قوی مرغانی شبیه به كرك بوده‌اند از هوا فرو می‌افتاده و آنها را سیر می‌كرده است.

پی‌نوشت‌ها:

1.این گیاه همانطور كه بعداً اشاره خواهد شد در ایران بنام گز معروف است و گز خونساری نوعی از آنست.
2. طبق تحقیقات جدیدی كه درباره ماهیت گز معروف به گز خونسار كه ماده اصلی «گزاصفهان» را تشكیل می‌دهد بعمل آمده این گیاه از نوع Astragalus است كه عده‌ای از گیاه شناسان آنرا Astragalus Florulentus دانسته‌اند و این نظریه صحیح‌تر از نظریه پیشینیان است كه آنرا Tamarix Manniferd ذكر كرده‌اند.

منابع تحقیق:
1-قرآن مجید.
2-ترجمه فارسی توراة- كتاب مقدس 108-109، چاپ لندن 1954.
3-تفسیر مجمع البیان عربی آیه 57 سوره البقره جلد اول 116.
4-تفسیر ابن هشام جلد 2-182
5.سفینة البحار جلد 2- 551.
6-حیات الحیوان دمیری 285.
7-مخزن الادویة 546-328-489-423.
8-معجم اسماء النباتات تاج العروس زبیدی- قاهره 24-93-99-101-118-128-113-117-121-136-9-24-126-81-136-102
9-حاوی الكبیر رازی جلد 21-347
10-كتاب گیاه- گل گلاب 240-152-333
11-ترجمه انگلیسی قرآن- یوسف علی پاكستانی-21.
12-مفردات راغب اصفهانی- 491
13-گیاهان داروئی ایران- دكتر زرگری- جلد اول 209-448.
14-حلیة المتقین مجلسی.

منبع مقاله :
نشریه‌ دانشكده الهیات و معارف اسلامی مشهد، پائیز 1356، شماره 24، مشهد، صفحات 5-37.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط