ج- برخی از نکات دستوری
در زیر به برخی از نکات دستوری در شعر دقیقی اشاره میگردد. ولی خواست ما در این جا تنها اشاره به مواردیست که از جهتی و به ویژه در همخوانی یا ناهمخوانی با سخن فردوسی اهمیت داشته باشند.یک- اسم.
1- جمع بستن اسم معنی و اسم زمان به آن در شعر دقیقی نیز دیده میشود: اندیشگان (892)، سالان (39)، سالیان (64)، شبان (818)، ماهان (419)، ماهیان (229). در شعر فردوسی نیز نمونههای آن فراوان است. از جمله: اندیشگان (یکم 102/96 و دیگر)، غمان (دوم 1967/335)، اندوهان (سوم 1008/378)، سالیان (یکم 1/55)، ماهیان (یکم 34/57).
2- جمع بستن اسم مکان و جماد به آن: کشوران (54، 835، 836)، آذران (59، 71، 189)، گنبدان (59)، جوشنان (343)، چراغان (419)، درفشان (314). در شعر فردوسی نیز به نمونههایی برمیخوریم: افسران (یکم 1361/259)، گوهران (یکم 241/70)، پرندآوران (سوم 783/51). ولی جمع بستن جماد به آن در شعر دقیقی به نسبت رایجتر است تا در شعر فردوسی.
3- جمع بستن معدود: دو آهرمنان (275). در شعر فردوسی نیز مثال دارد: دو سروان (یکم 1257/251)، دو فرّخ سران (یکم 1257/251)، صد و بیست شد سالیان (یکم 1589/278).
4- حذف نشانهی جمع به قرینه: سپردش بدو گفت بردارشان به جای سپردشان... در شعر فردوسی نیز گواه دارد: به یک هفته مرغان و ماهی نخفت (دوم 1539/304). ولی مثالهای آن در شعر هر دو شاعر چندان زیاد نیست.
دو- صفت
1- ساختن صفت (و قید) مرکب از اسم و حرف اضافه: بپر (977) به معنی «پردار»، بناز (934) به معنی «نازدار»، بتاب (887) به معنی «تابدار»، بدآهو (730، 867، 877) به معنی «عیبدار» (اگر از آمیزش دو صفت نباشد)، جز مثال سپسین نمونههای این گونه صفت مرکب در سخن فردوسی نیز فراوان است: بپر (یکم 881/223 و دیگر)، بزر (یکم 87/351 و دیگر)، بناز، بدرد، بتاب، بنیرو، ببار و غیره.
2- ساختن صفت تفضیلی از صفت عادی و حرف اضافه: به بیش (869) به جای بیشتر.
سه- شناسهها
1- حذف شناسه به قرینه: من این زند و استا همه زو نبشت [نبشتم] (105)، شنیدیم و دید [دیدیم] آن سخنها، کجا... (247)، که من خواستی [خواستمی] کایزد دادگر... (328)، که من سوی لهراسبنامه نبشت [نبشتم] (653)، ببستیم کستی و بگرفت [بگرفتیم] باژ (844)، کنون بند فرمای و گر خواه [خواهی] کش (971). در سخن فردوسی حذف شناسه به نسبت خیلی کمتر و یا شاید حتی به عدد مطلق نیز به همان اندازهی شعر دقیقی به کار رفته باشد: کشیدند لشکر به دشت نبرد + الانان و دریا پس پشت کرد [کردند] (یکم 801/139)؛ چگونه کشیدی [کشیدمی] به مازندران (دوم 297/23)، که این داستان من ز مادر شنود [شنودم] (سوم 176/38)، اگر من نرفتی [نرفتمی] به مازندران (پنجم 730/353).
2- شناسهی پیوستهی سوم کس مفرد، یعنی اش، در سخن دقیقی فراوان در حالت فاعلیت به کار رفته است: پراگندش اندر جهان موبدان (59)، یعنی: او (گشتاسپ) موبدان را (به منظور گسترش دین بهی) به همهی جهان گسیل کرد. گواههای دیگر (آنچه نگارنده یادداشت کرده است): 70، 137، 286، 468، 906 و 983 و حتی در جاهایی که میتوانست او بیاورد، بیآن که خللی در وزن ایجاد گردد، ولی باز اش به کار برده است: ببستش یکی کستیی بر میان (109) و گواههای دیگر: 281، 309، 403، 416، 444، 459، 466، 533، 563، 589، 678، 725، 781 و 795. در سخن فردوسی نیز اش در حالت فاعلیت آمده است، ولی به نسبت خیلی کمتر از دقیقی. برای مقایسه در دو دفتر نخستین تصحیح ما، یعنی در 10836 بیت، به شمارش نگارنده اش فقط 14 بار در حالت فاعلی آمده است، ولی در 1015 بیت دقیقی 21 بار. بنابراین کار رفت اش در حالت فاعلی در همان اواخر سدهی چهارم کهنه شده بود. و اما از 14 باری که فردوسی در دو دفتر نخستین به کار برده است، 10 بار آن در دفتر یکم و 4 بار بقیه در دفتر دوم آمده است. مثال: پذیره شدش (سیامک) دیو را جنگجوی (یکم 31/23): گواههای دیگر: یکم 66/25؛ 5/29؛ 32/37؛ 181/51؛ 268/71؛ 290/108؛ 805/139؛ 1063/157؛ 123/294؛ دوم 482/157؛ 76/207؛ 1223/282؛ 2242/354. در شعر فردوسی نیز به جز دو مورد در بقیهی جاها شاعر میتوانست او به کار ببرد.
3- در شعر دقیقی مواردی از کار رفت اش نیز هست که امروزه از دید ما زائد مینماید. مثال (451):
بدادش جهاندار پنجه هزار *** سوار گزیده به اسفندیار
گواههای دیگر: 702، 728، 927، 999، 1013. در شعر فردوسی نیز اش زائد پیش میآید، ولی باز به نسبت خیلی کمتر. نگارنده در دفتر نخستین یک مورد را میشناسد (یکم 382/78):
سخن را چو بشنید از او کدخدای *** بکرد آنچ گفتش بدو رهنمای
که در این جا اش چه آن را در حالت فاعلی بگیریم و چه در حالت مفعول بیواسطه یا با واسطه، زائد مینماید. شاید هم در برخی از این موارد اش برای تقویت و تأکید فاعل است، نظیر آنچه مثلاً امروزه میگوییم: پدرم خودش گفت.
4- در شعر فردوسی گاه اش به کسر آمده است، برابر تلفظ پهلوی آن iš و تهرانی eš، ولی در شعر دقیقی دیده نشد. مثالهای آن در شاهنامه: نیکی دهش – رهش (یکم 465/83)، بدکنش – تنش (یکم 768/137)، خورش – برش (سوم 955/374). در هر سه مثال، در قافیهی نخستین توجیه (یعنی حرکت پیش از حرف روی) کسره است و از این رو اگر در قافیهی دوم آن را فتحه بخوانیم، چون به حرف روی حرف وصل پیوسته نشده است، قافیه نادرست میگردد، مگر این که شناسهی اش، یعنی قوافی دوم را به کسر بخوانیم.
چهار – فعل
1- دقیقی نیز مانند فردوسی فعل بودن را گاه به جای «شدن، گشتن» به کار میبرد: پر از نور مینو ببد دخمهها (57)، چو اندر گذشت آن شب و بود روز (472). گواههای دیگر: 86، 861 و 893.
2- صرف فعل بایستن در دوم شخص مفرد مضارع: تو بایی همیای مه کشورا (897). در زبان فارسی صرف فعلهای بایستن و شایستن جز در سوم شخص مفرد مضارع (باید و شاید) و دوم شخص مفرد ماضی (بایست و شایست) خیلی زود متروک شده است و نگارنده در شعر فردوسی نیز گواهی برای آن ندارد. گرگانی در ویس و رامین به صرف این دو فعل گرایش بیشتری نشان میدهد: بایم (23/529)، بایی (109/309)، شایم (194/150؛ 198/151؛ 34/155)، شایی (109/309).
3- کاربرد ماضی به جای مضارع: چُن او حلقه کرد آن کمند بتاب + پذیره نیارد شدن آفتاب (887)، به گوش اندر افتد ترنگاترنگ + هوا پر شد از ناله بور و خنگ (342). مثالهای دیگر: 361 و 434. در شعر فردوسی نیز مثال آن کم نیست: اگر سال گشتی فزون از هزار + همین بود راه و همین بود کار (دوم 770/179). مثالهای دیگر: بود به جای باشد (دوم / 770/179)، شد به جای شود (چهارم 206/16)، گشت به جای گردد (پنجم 808/360) و دیگر.
4- کاربرد ماضی نقلی معلوم به جای ماضی نقلی مجهول: چه گویید – گفتا – که آزاده یید + به سختی همه پرورش داده یید (946) به جای داده شده یید.
5- کوتاه کردن فعل با تبدیل مصوّت بلند به کوتاه: تازند (389 و 398) به جای تازاند؛ گرد، گرید، گرند (220، 224، 954 و 965) به جای گیرد، گیرید؛ گیرند؛ بشندی (156) به جای بشنیدی؛ بستدی (38) به جای بستاندی؛ نپذرفت (37) به جای نپذیرفت؛ مرد (41) به جای میرد؛ بُد (30 و دیگر) به جای بود؛ بر چند (405) به جای برچیند؛ میخوابنید (557 و 663) به جای میخوابانید؛ انگیزند (568) به جای انگیزاند؛ بگریزند (568) به جای بگریزاند؛ استادن (266، 373 و 944) به جای ایستادن؛ آمخته (533) به جای آموخته و غیره. در شعر فردوسی بیش از همه فعل بودن به بُدن کوتاه شده است که مثال آن در دیگر اشعار فارسی نیز فراوان است. پس از آن پرداختن چند بار به پردختن کوتاه شده است و چند فعل دیگر. ولی او به نسبت کمتر از دقیقی فعل را کوتاه به کار برده است.
6- ساختن فعل مرکب از اسم مفعول و یک فعل کمکی دیگر: بوده بُد (22)، بپوشیده شد (481)، بترسیده بُد (570)، اندر نوشته شود (349). این گونه فعلهای مرکب در سخن فردوسی مثال زیاد دارد، جز این که فردوسی اسم فاعل و اسم مفعول را غالباً از فعل بدون پیشوند و یا با پیشوند برمیسازد: ترسنده شد (دوم 397/150)، ترسیده شد (سوم 1878/219)، سازیده بُد (یکم 323/75)، برفرازیده بود (یکم 323/75) و دیگر.
7- ساختن فعل مرکب از صفت فاعلی و یک فعل کمکی دیگر: شد آن خسرو شاهزاده روا (496)، روا گشت زان تیر او شاهزاد (507)، در این جا روا شدن (گشتن) به معنی «در گذشتن، مردن» به کار رفته است. در سخن فردوسی گواهی برای آن دیده نشد.
8- پیشوند فعلی به که آن را بای تأکید یا زینت مینامند، در شعر دقیقی زیاد به کار رفته است: بورزیدن دین و آیینش را (620). مثالهای دیگر: ببستن (79 و 855)، بگفتن (116)، ببودن (57، 390 و 861)، بشدن (450، 480)، بنگیختن (549)، بپوشیدن (480)، بترسیدن (570)، ببستادن (512، 534، 638، 708، 744، 747، 934 و 944) و دیگر. کاتبان در بسیار جاها به رفع این به کوشیدهاند تا مانند موارد دیگر شیوهی کهن را تبدیل به نو کنند: سپهبد بشد ( سپهبد شد و)، بشد آفتاب ( که شد آفتاب)، همه بیستادند ( همه ایستادند) و دیگر.
9- در شعر دقیقی پیشوند فعلی همی بسیار بیشتر از میبه کار رفته است. بر طبق بررسی نگارنده در 98 بیت او همی دیده میشود و در برخی بیتها دو یا حتی سه بار (291 و 670) و مجموعاً 120 بار. در مقابل می تنها 9 بار به کار رفته است. کندمی (295)، میزنند (353)، میتوانست (533)، میداد (559)، میخوابنید (557 و 663)، نمیدید (679)، میسوختند (842)، میکاشتند (860). در شعر فردوسی نیز کار رفت همی بر می سخت میچربد، ولی این که فردوسی این دو پیشوند را به نسبت بیشتر یا کمتر از دقیقی به کار برده باشد، نیاز به بررسی بیشتری دارد. در هر حال نظر نولدکه که کار رفت می را در شعر دقیقی محتمل، ولی در متن اصلی شعر فردوسی خیلی مشکوک میداند، (1) درست نیست. هر دو شاعر می را به کار بردهاند، ولی نسبت به همی خیلی کمتر. در مقابل نظر دیگر نولدکه که «برخی ساختهایی که در شرف متروک شدن هستند، در شعر دقیقی بیشتر از شعر فردوسی هستند» درست است و ما برخی مثالهای آن را در همین بررسی دیدیم و خواهیم دید، ولی گاه عکس آن هم پیش میآید ( ج، پنج، 3).
پنج- حروف اضافه. گذشته از حروف اضافهی متداول، آنچه قابل ذکراند:
1- حرف اضافهی زی به شمارش نگارنده 14 بار در شعر دقیقی آمده است: 75، 196، 215، 243، 244، 540، 664، 686، 747، 838، 843، 845، 920 و 1006، و بر طبق «فرهنگ ولف» در شعر فردوسی 40 بار. بنابراین دقیقی حرف اضافه زی را به نسبت خیلی بیش از فردوسی به کار برده است.
2- ر شعر دقیقی حرف اضافهی لازمالاضافهی باز چهار بار به کار رفته است: 417، 739، 754، 773. در شعر فردوسی در دفتر نخستین تصحیح ما این حرف اضافه حدود ده بار آمده است و بنابراین این حرف اضافه را نیز دقیقی به نسبت بیشتر به کار برده است.
3- در شعر دقیقی حرف اضافهی ابا (پهلوی abāg) به معنی «با» شش بار (180، 223، 322، 370، 989 (2 بار))، حرف اضافهی ابر (پهلوی abar) به معنی «بر» پنج بار (364، 386، 401، 477، 1012) و حرف اضافهی ابی (پهلوی abē) به معنی «بی» یک بار (891) به کار رفته است. هر دو شاعر ابا و ابر را به نسبت خیلی بیشتر از ابی به کار بردهاند و ابا را بیشتر از ابر. دیگر این که فردوسی بر طبق «فرهنگ ولف» ابی را حدود سی بار، ولی ابا و ابر را به نسبت دو برابر بیش از دقیقی به کار برده است.
4- در شعر دقیقی حرف اضافهی بذ (پهلوی pad) به جای به (در جلوی مصوّتها) دوبار آمده است: بداستام (159)، بدآواز (990) و اگر بد را در بدآهو نیز همین بذ بگیریم ( ب، یک، 8) جمعاً پنج بار. فردوسی در نیمهی نخستین شاهنامه، به شمارش نگارنده 66 بار بذ آورده است که بیشتر آنها در دستنویس فلورانس آمده است. به گمان نگارنده در شاهنامه در اصل بذ خیلی بیش از اینها و محتملاً همه جا در جلوی مصوّتها به جای به آمده بوده، ولی کاتبان آنها را به مرور به به تبدیل کردهاند. برای مثال، در این مصراع از دقیقی: به ایوان او با هم اندر شوید (173)، در هشت تا از دستنویسهای ما به جای به ایوان آمده است به دیوان که محتملاً در اصل بد ایوان بوده است، چون دیوان جای به بار نشستن پادشاه نیست. حرف اضافهی بذ در دیگر متون سدهی چهارم نیز مثال دارد. از جمله در تفسیر طبری: بذ آتش، بذآب و بذآخر داریم (2) و در دانشنامهی میسری یک جا بذآب آمده است. (3) از سدهی پنجم هجری این بذ جز در جلوی شناسنامههای آغازیده با مصوّت به به تبدیل شده است، ولی در سدهی چهارم مثالهای آن در شاهنامه و دیگر متون آن عصر خیلی بیش از این بوده که اکنون هست. (4)
5- حرف اضافهی مرکب زپیش در معنی «به، در»: زپیش صف چینیان بیستاد (512). در شعر فردوسی نیز این حرف اضافهی مرکب مثال دارد که غالباً به دست کاتبان ز به به تبدیل گشته است: ز دیبای روم و ز پیشش سوار (دوم 544/162).
6- دقیقی در 1015 بیت خود 38 بار حرف اضافه را مضاعف به کار برده است، بدین ترتیب: ابر... بر (477)، بر... بر (65، 69، 117، 183 (2 بار)، 217، 251، 300، 303، 393، 394، 560 و 793)، به... اندر (399، 492 و 1016)، به... اندرون (226، 262، 356، 370، 601، 608، 649، 660، 904، 919 و 1010)، به... بر (119، 181، 430، 751 و 827)، به... در (837)، در... اندر (61)، در... بر؟ (185)، در... در (648)، گرد... بر (778). برای مقایسه، فردوسی در 509 بیت ادامه موضوع ناتمام اشعار دقیقی تا پایان داستان، 25 بار حرف اضافه را مضاعف به کار برده است، بدین ترتیب: ابر... بر (1043)، بر... بر (1060، 1318، 1480)، به... اندر (1156 و 1455)، به... اندرون (1046، 1087، 1095، 1177، 1356، 1400، 1427، 1428، 1441 و 1514)، به... بر (1041، 1048، 1090، 1160، 1219، 1394 و 1466)، زیر... اندرون (1164)، گرد... اندر (1182). بدین ترتیب فردوسی حرف اضافهی مضاعف را به یک برابر و نیم بیشتر از دقیقی به کار برده است. این که آیا در جاهای دیگر شاهنامه این نسبت تأیید یا تغییر کند، باید بررسی گردد. فقط برای مقایسهی بیشتر، به شمارش نگارنده فردوسی در «بیژن و منیژه» در 1279 بیت 97 بار حرف اضافهی مضاعف به کار برده، یعنی به نسبت 2 برابر بیشتر از دقیقی. و یا در 209 بیت دیباچه 11 بار حرف اضافهی مضاعف به کار برده، یعنی به نسبت نزدیک یک برابر و نیم بیشتر. و یا در سه پادشاهی نخستین شاهنامه، مجموعاً در 335 بیت 17 بار حرف اضافهی مضاعف به کار برده، یعنی باز به نسبت نزدیک یک برابر و نیم بیشتر از دقیقی. در این جا به این نکته نیز توجه دهم که گاه شناخت حرف اضافهی دوم از پیشوند فعلی دشوار است. در هر حال، کار رفت حرف اضافهی مضاعف نیز از ویژگیهای سبکی سدهی چهارم هجریست (5) و از سدهی پنجم سخت کاهش مییابد و کار رفت آن در حماسهها بیشتر زیر تأثیر زبان شاهنامه است و در این آثار نیز به نسبت خیلی کمتر از شاهنامه به کار رفته است. (6)
شش – قید.
1- در قید مرکب یک بردگر (393) حرف اضافهی بر جزء دوم قرار گرفته است، به جای بر یکدیگر. این ترکیب در سخن فردوسی نیز فراوان آمده است: یک بار دگر (یکم 77/60 و فراوان)، یک ز دیگر (دوم 1857/328)، یک از دیگران (دوم 669/171). همچنین در کتاب هدایةالمتعلمین از نیمه دوم سدهی چهارم هجری مثالهای آن دیده میشود: «و باز دیگر بار جدا شوند یک از دیگر». (7) ولی دقیقی حرف اضافه را در عین حال مضاعف نیز آورده است: و یک بر دگر بر همی افگنند، که شاید در این جا بر دوم پیشوند فعلی باشد که به ضرورت وزن در جلوی همی افتاده است. این نکته را نیز یادآور شوم که تقریباً همه جا برخی از کاتبان این ترکیبها را در شاهنامه به گونهای که امروز رایج است برگردانیدهاند. همچنین مصححان شاهنامه اگر دستنویس اساس آنها ضبط نو شده را داشته، همان را در متن برگزیده و ضبط کهنتر را به حاشیه بردهاند (چاپ مسکو 391/92/6).
هفت- حرف ربط
1- در شعر دقیقی کجا در معنی حرف ربط جمعاً 17 بار آمده است: 52، 187، 215، 244، 247، 319، 372، 393، 434، 466، 474، 501، 506، 514، 909، 995 و 1022. برای مقایسه، فردوسی در 509 بیت ادامهی داستان، تنها 4 بار کجا را در معنی حرف ربط به کار برده است: 1144، 1341، 1344 و 1531. یعنی دقیقی کجا را در معنی حرف ربط به نسبت دو برابر بیشتر از فردوسی به کار برده است. این که در بخشهای دیگر شاهنامه نیز این نسبت تأیید گردد یا تغییر یابد، باید بررسی شود. فقط باز برای مقایسهی بیشتر، به شمارش نگارنده فردوسی در «بیژن و منیژه» در 1279 بیت تنها 15 بار کجا را در معنی حرف ربط به کار برده است و یا در 209 بیت دیباچه اصلاً آن را به کار نبرده است. ولی در سه پادشاهی نخستین شاهنامه، مجموعاً در 335 بیت 6 بار کجا را در معنی حرف ربط به کار برده، یعنی در این جا کمابیش به همان نسبت دقیقی. در هر حال، کجا در معنی حرف ربط نیز از ویژگیهای سبکی سدهی چهارم هجریست (8) و در آثار سدهی پنجم دیگر کمتر به کار میرود. (9)
2- کار رفت و عطف در آغاز مصراع در شعر دقیقی سخت چشمگیر است. به شمارش نگارنده جمعاً 47 بار و بدین ترتیب: 18 بار در جلوی حرف اضافهی ز (38، 57، 168، 177، 341، 344، 393، 395، 412، 441، 482، 483، 713، 792، 839، 938، 952 و 993)، 8 بار در جلوی حرف شرط گر و ار (129، 160، 413، 564، 779، 880، 902 و 929)، 2 بار در جلوی عدد (393 و 455)، 1 بار در جلوی هر (426)، 2 بار در جلوی اسم مفعول (720 و 793)، 1 بار در جلوی فعل مرکب (295) و 15 بار در جلوی اسم (53، 189، 191، 284، 390، 521، 540، 574، 664، 683، 806، 860، 936، 937 و 941). چند مثال از نوع اخیر: و شاهان شه پیر گشته به بلخ (53)، و اُستا یاورد و بنهاد پیش (191)، وُ غارتگری داد بر بیدرفش (284)، و گشتاسپ را داد گاه و کلاه (683)، وُ برزیگران تخم میکاشتند (860)، وُ عودش بر آتش همی سوختند (936). در یک بیت نیز هر دو مصراع با و عطف آغاز شدهاند (393). برای مقایسه، در شعر فردوسی در 1015 بیت ادامهی داستان (از بیت 1064 تا 1179) فقط 5 بار و عطف در آغاز مصراع آمده است و آنها نیز همه در جلوی حرف اضافهی ز به کار رفتهاند (1087، 1114، 1132، 1155 و 1178). فردوسی در جاهای دیگر شاهنامه نیز و عطف را غالباً در جلوی ز، گر و دیگر میآورد و به ندرت در جلوی اسم، مانند: وُ جاماسپ (پنجم 1211/191) که در این جا نیز بیشتر دستنویسها چو دارند که به سبک فردوسی نزدیکتر است. در هر حال، آغازیدن بسیاری از مصراعها با و عطف یکی از تفاوتهای آشکار میان سبک دقیقی و فردوسیست، ولی پیش از دقیقی چند نمونه مهم آن را در ابیات بازماندهی رودکی نیز میبینیم؛ و باز درد، همان کز نخست درمان بود، و نو کند به زمانی همان که خلقان بود، و باغ خرم گشت آن کجا بیابان بود، و بر نیایم با روزگار خورده گریز. (10) همچنین حکیم میسری در دانشنامه که نظم آن را در 367 هجری آغاز و در 370 هجری به پایان برده است (یعنی در سالهای آغازین نظم شاهنامه به دست فردوسی)، و عاطفه را مانند دقیقی و حتی خیلی بیشتر از او در آغاز مصراع و در جلوی همهی انواع کلمات و از جمله فراوان در جلوی اسم آورده است: و سر که کش ترشی بود مایه، و رطلی راست از سماق باید، و برگ بودنه با کرویا نیز، و انگشتان دستش ریش باید، و دست و پای او میمال تو نرم، و دیگر و دیگر. (11) در دیگر اشعار بازمانده از سدهی چهارم هجری نیز مثالهای آن فراوان است. (12) از سدهی پنجم آوردن و عاطفه در آغاز مصراع بیشتر در جلوی ز، گر، دیگر معمول است و در جلوی انواع دیگر واژه کمتر دیده میشود. از جمله در کوش نامه چند مثال آن هست: و پیری هشومند با فرّهی، و دل با فریدون نسازی بنیز. (13) بنابراین کاربرد و عاطفه در آغاز مصراع در جلوی همهی انواع واژه و به کرّات، از ویژگیهای سبکی سدهی چهارم هجری بوده که در همان ثلث آخر آن سده کهنه شده بود. البته در این جا و موارد دیگر، باید در کنار ویژگیهای عمومی سبک شعر در یک دوره، ویژگیهای شخصی سبک شاعران را نیز در نظر داشت.
3- دقیقی 3 بار چو و چون را در جلوی مصوّت به گونهی چن آورده (به جز ترکیبات چنان و چنین). از این رقم 2 بار در معنی «هنگامی که» (780 و 887) و 1 بار در ادات پرسش به معنی «چگونه» (96). این 3 بار نیز همه در جلوی ضمیر او آمدهاند. ولی در شعر فردوسی گونهی چن نه تنها در جلوی ضمایر آغازیده به مصوّت (آن، این، او، ایشان)، بلکه به طور کلی در جلوی واژههای آغازیده به مصوّت در بسیار جاها دیده میشود. به گمان نگارنده هر دو شاعر همه جا در محل هجای بلند چون و در محل هجای کوتاه در جلوی مصوّت چن و در جلوی صامت چو به کار میبردهاند. این گمان از آن جا تأیید میگردد که در دستنویسهای کهنتر یا معتبرتر رقم چنها بیشتر از دستنویسهای جوانتر یا کم اعتبارتر است. همچنین هرچه به دستنویسهای بیشتری رجوع کنیم، باز مقداری بر چنها افزوده میگردد. ولی کاتبان رفته رفته چنها را به چو تغییر دادهاند، چنان که مثلاً در شعر دقیقی همان سه مورد یاد شده نیز در بیشتر دستنویسهای ما چو ثبت شدهاند و در جاهای دیگر شاهنامه نیز همچنین. در شعر دقیقی جمعاً 35 بار در جلوی مصوّت در همهی دستنویسهای اساس تصحیح ما چو آمده که به گمان نگارنده در اصل همه چن بودهاند.
4- فردوسی حرف شرط اگر و صورت کوتاه آن گر و ار را فراوان به جای حرف ربط و در معنی «یا» به کار برده است، ولی نگارنده آن را در این معنی اخیر در شعر دقیقی ندید. از سوی دیگر در هزار بیت او یا نیز در جایی به کار نرفته است که شاعر بتواند به جای آن اگر به کار ببرد. نگارنده همچنین در ابیات پراکندهی دقیقی جایی به اگر در معنی «یا» برنخورد، در حالی که در آن جا برخلاف هزار بیت او در شاهنامه 6 بار یا آمده است. (14) که شاعر میتوانست به جای آنها گر به کار ببرد. چیزی که هست به ضبط این ابیات پراکنده که غالباً در فرهنگها آمده جز در مورد واژهی گواه نمیتوان کاملاً اطمینان کرد، چنان که در ابیات پراکندهی شاعران دیگر آن عصر نیز مثالی برای اگر در معنی «یا» دیده نشد، ولی یا باز آمده است، (15) در حالی که در دانشنامه میسری مثالهای اگر در معنی «یا» هست. (16) در هر حال، به این پرسش که آیا دقیقی اگر را در معنی «یا» به کار میبرده یا نه، نمیتوان پاسخ مطمئنی داد. در سدهی پنجم اگر در معنی «یا» کمکم متروک میگردد و کار رفت بیشتر آن را در حماسهها باید در این جا نیز متأثر از زبان شاهنامه دانست.
هشت- ادات
1- هر که در شاهنامه در جلوی مفعول بیواسطه و باواسطه و به ندرت در جلوی فاعل میآید، در سخن دقیقی به شمارش نگارنده 42 بار آمده است و در 508 بیت شعر فردوسی در ادامهی سخن دقیقی تا پایان داستان (از بیت 1029 تا 1537) تنها پنج بار (1170، 1176، 1180، 1201 و 1263). یعنی دقیقی مر را دست کم چهار برابر بیشتر از فردوسی (در این بخش از شاهنامه) به کار برده است. بدین ترتیب محتمل میگردد که مر نیز در همان زمان فردوسی کمکم کهنه میشده است.
نُه- دگرگونی در صامتها و مصوّتها
1- در شعر دقیقی به گونهی چشمگیری به ضرورت وزن حرفی ساکن و یا در مصوّت در یکدیگر ادغام میگردند که بیشتر آنها مربوط به ساکن کردن مصوّت آغازین شناسههاست: برادرْم، مادرْم (424)، پدرْت (629)، دلْت (137)، دلْش (881 و 913)، برادرْش (634، 637 و 853)، پدرْش (649 و 851)، منْش (718)، شبْش (892)، چهارْمش (909)، رستمْش (988)، زاولْش (992)، پسرْش (1016) و دیگر و دیگر. ولی جز اینها موارد دیگری نیز دیده میشود، همچون: بمیْان (40)، بدْهی (88)، و اسفندیار (213)، نبْود (538) بدْرید (613)، به که سپُردیم (682) و یا ادغام دو مصوّت در یکدیگر: تابنده ش (176) به جای تابندهاش، ماندند (755) به جای ماندهاند. برای همهی این موارد میتوان از سخن فردوسی نیز مثال آورد. برای نمونه: پدرْم (دوم 958/193)، ایزدت (یکم 17/4)، بمّیان (دوم 185/215؛ چهارم 717/46)، که نْمود (دوم 28/203)، ببْهشت کنگ (دوم 1279/289)، دو جهان (چهارم 1428/90)، آورنده ش (یکم 44/24) به جای آورنده اش، اره ش (یکم 186/52) به جای ارهاش و دیگر. در شعر دیگر سخنوران نیز مثالهای آن فراوان است. به ویژه ساکن کردن مصوّت آغازین شناسهها در شعر فارسی بسیار رایج است. در زیر چند نمونه از موارد مهمتر دیگر را که به ویژه در سبک خراسانی رواج بیشتر دارد میآوریم. ابوشکور: به نرمی بسی چیز کردن توان + که بستم (= به ستم) ندانی بکردن تو آن. و یا: به بگماز بنشست بمْیان باغ. و یا: وگرنه بمانی پیاداز (=پیاده از) دوخر. (17) دقیقی: گهر بمیان زر اندر چناچون زر بود رخشا. (18) اسدی: در گنج را دزد نکند تباه. و یا: زمان گفت ندهم که او مر مراست. (19) به شمارش نگارنده دقیقی در هزار بیت خود حدود صد بار به ضرورت وزن حرفی را ساکن آورده است، یعنی تقریباض هر صد بیتی 10 بار. در حالی که فردوسی در صد بیت ادامهی داستان (از بیت 1064-1164) تنها در چهار مورد (1095، 1119، 1133، 1137) حرف متحرکی را ساکن آورده است که آنها نیز همه مربوط به ساکن کردن مصوّت آغازین شناسهی سوم شخص مفرد و جمعاند. ولی همانگونه که در بالا دیدیم در سخن فردوسی نیز نمونههای گوناگون ساکن کردن مصوّت و یا ادغام دو مصوّت دیده میشود، هر چند به نسبت خیلی کمتر از دقیقی.
2- در شعر دقیقی در چند جا نیز به ضرورت وزن حرفی مشدّد شده است. چند نمونهی مهمتر: یکی (469 و 667)، جمشیدی (710). نگارنده در سخن فردوسی در پنج دفتر نخستین جایی به یکی برنخورده است، ولی جم و جمشید را فردوسی بر طبق «فرهنگ ولف» حدود 20 بار مشدّد آورده است. صورت مشدّد یکی را در ابیات بازمانده از ابوشکور (20) و چند بار در گرشاسپنامه (21) نیز میبینیم. در اشعار سدهی چهارم به حروف مشدد نادرتری نیز برمیخوریم، مانند سپری و کیومرث در سه بیت بازمانده از مسعودی مروزی. (22) در دانشنامه شمار حرفهای مشدد شده خیلی بیشتر است، از آن میان چل و شش، چند بار نمک، بارها ترش و ترشی و چند بار سماق و غیره، (23) که غالباً نشان ضعف کار است. ولی باید توجه داشت که حرفه و هدف اصلی میسری شاعری نبوده است. در سخن فردوسی به حروف مشدد زیاد برخورد میکنیم، ولی همهی آنها همچون: بچه، پر، پشه، خم، خمیده، درنده، زر، کژ، کژی، نوی و غیره در شعر فارسی عموماً و در اشعار حماسی به ویژه رواج دارند و از جمله در کوش نامه همهی این مثالها دیده میشود. (24) ولی در شعر فردوسی امید و مژه محتملاً تنها به گونهی اومید و میژه به کار رفته بوده و به دست کاتبان تغییر یافتهاند.
3- پیش از این برخی از نمونههای تخفیف را در فعل یاد کردیم ( ج، چهار، 5). در این جا چند نمونه از حذف را میآوریم، زاد (297 و 945) به جای آزاد، شاهزاد (503 و 507) به جای شاهزاده، آزاد (711) به جای آزاده، هفت (550) به جای هفته یا هفت روز (یعنی حذف معدود)، به پیروز (852) به جای پیروزی. در شعر فردوسی نیز برای شاهزاده (دوم 1686/315) و هفت (دوم 252/19) در همان معانی بالا مثال داریم. مثالهای مشابه دیگر نیز در شعر او کم نیست: شاد (دوم 618/243) به جای شادی، میگسار (پنجم 311/318) به جای میگساری، نیاز (یکم 517/121) به جای نیازی، دست (یکم 968/149) به جای دسته، پلنگ (یکم 599/127) به جای پلنگینه و دیگر. در شعر دقیقی همچنین کسرهی اضافه گاه به ضرورت وزن حذف گشته است: جامه پرستش (19)، از بزرگی سپاه (306)، پیشه نیستان (315)، سرِ جاودان ترک (723)، سنگ آسیاها (751)، چارگوشه جهان (848)، باره چمنده (923) و دیگر. حذف کسرهی اضافه در شعر فردوسی نیز مثال فراوان دارد: پدر مادر (چهارم 481/201)، انگشتری تور (یکم 914/146)، دو گوشه جهان (یکم 404/115)، کشنده درفش (یکم 989/231)، خانه کمان (دوم 1385/292)، کُشنده پدر (دوم 490/454) و دیگر و دیگر.
4- دقیقی چند جا پسوند ه را افزوده که امروزه از نظر ما زائد است و در وزن نیز نیازی بدان نیست: سرو آزاده (61 و 65) به جای سرو آزاد. و یا: آزاده زاده (951) به جای آزادزاده.
5- در شعر دقیقی گاه به پایان هر دو مصراع یک بیت (30، 106، 492، 564، 580، 701، 898 و 909) و گاه تنها به پایان یکی از دو مصراع (914)، الفی افزوده گشته است که آن را الف اطلاقی میگویند (30)
پس از دختر نامور قیصرا *** که ناهید بُد نام آن دخترا
در شعر فردوسی این الف اطلاقی در داستان «بیژن و منیژه» به نسبت خیلی بیش از شعر دقیقی، ولی در بخشهای دیگر شاهنامه به نسبت خیلی کمتر آمده است. دقیقی در 1015 بیت خود در شاهنامه جمعاً در 9 بیت الف اطلاقی به کار برده است، یعنی به نسبت تقریباً در هر 112 بیت یک بیت. در مقابل فردوسی در 1279 بیت داستان «بیژن و منیژه» در 42 بیت الف اطلاقی به کار برده است، (25) یعنی به نسبت تقریباً در هر 30 بیت یک بیت. به سخن دیگر، فردوسی در این داستان حدود 3 برابر و نیم بیش از دقیقی الف اطلاقی آورده است. این مطلب و این که در بخشهای دیگر شاهنامه به طور بسیار محسوسی از رقم الفهای اطلاقی کاسته میگردد، نخستین بار نولدکه را بدین اندیشه انداخت که داستان «بیژن و منیژه» باید از کارهای جوانی فردوسی باشد. (26) به گمان ما این داستان نه تنها از کارهای جوانی فردوسی بوده، بلکه او محتملاً این داستان را سالها پیش از آن که دقیقی به نظم شاهنامه بپردازد سروده بوده، محتملاً میان سالهای 350 تا 360 هجری. البته دیگر ویژگیهای لفظی داستان را نیز باید بررسی کرد. ولی از جهت شیوهی بیان و برخی مضمونها نیز در این داستان تازگیهایی هست که نشان از آب و هوای دوران جوانی میدهد. نخست از همه خطبهی داستان و موضوع میخواستن شاعر از «مهربانسرای» خود (بیتهای 15-17) که اشاره به روزهای شاد جوانی و بهرهمندی از ثروت و آسایش دارد. (27) دیگر اشارههایی هر چند غیر مستقیم به همخوابگی بیژن و منیژه پیش از ازدواج (بیتهای 197-207، 217-218 و 986). و دیگر نیایش و ستایش ایزدانی چون هرمز، بهمن، اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خرداد و مرداد (بیتهای 736-740) که در ان اعتقادات دینی باستان تبدیل به احساسات ملی دورهی اسلامی شده و در عین حال رنگی از کفرگرایی روزگار جوانی دارد که در دیگر بخشهای شاهنامه نیست. در هر حال، این الف اطلاقی نیز از ویژگیهای سبکی شعر سدهی چهارم هجریست. برای مثال دو نمونهی آن را در این دو بیت مشهور رودکی میبینیم:
پوپک دیدم به حوالی سرخس *** بانگک بر برده به ابر اندرا
چادرکی دیدم رنگین بر او *** رنگ بسی گونه بر آن چادرا (28)
در میان دیگر ابیات بازمانده از رودکی بیش از بیست بیت دیگر نیز با الف اطلاقی هست. (29) در سه بیت بازمانده از شاهنامه مسعودی مروزی یک بیت آن با الف اطلاقیست:
سپری شد نشان خسروانا *** چو کام خویش راندند در جهانا (30)
همچنین در ابایت بازمانده از شاعران این سده و سدهی پیشین چون فیروز مشرقی، شهید بلخی، فرالاوی، ابوالعباس ربنجنی، ابوشکور بلخی و دقیقی فراوان به این الف اطلاقی برمیخوریم. (31) و نیز در کتاب دانشنامهی میسری تألیف 370 هجری تعدادی از این الفهای اطلاقی دیده میشود. (32) ولی چنان که بیشتر بخشهای شاهنامه نشان میدهند، این الف اطلاقی در همان ثلث سوم سدهی چهارم هجری کهنه شده بود و از سدهی پنجم اگر در اشعار شاعران گاهی دیده میشود، دیگر عنصر مُرده و تقلید از سبک قدیم است و در حماسهها تقلید از شاهنامه. (33)
6- در شعر دقیقی، گاه به ضرورت وزن اجزای عبارت و جمله قلب میگردد. برای مثال (481):
بپوشیده شد چشمهی آفتاب *** ز پیکانهاشان درفشان چو آب
به جای: چشمهی آفتاب از پیکانهای درفشان چو آبشان بپوشیده شد. و یا (692):
بماندهست بابم بر آن خاک خشک *** سیه ریش او پروریده به مشک
به جای: بابم که سیه ریش او به مشک پروریده، بر آن خاک خشک بماندهست. قلب اجزای عبارات و جملات در شعر، گاه گزیرناپذیر است و جزو تفاوتهای عمدهی زبان نثر با شعر، به ویژه در وزن عروضیست. در سخن فردوسی نیز مثالهای آن را داریم: که من بد نکردم شما را نگاه (یکم 374/113)، به جای: که من شما را نگاه بد نکردم. و یا: یکایک بگوی و بزودی برو (یکم 709/133)، به جای: بزودی برو و یکایک بگوی. و مثالهای دیگر.
ده- عدد
1- دقیقی مانند فردوسی ارقام را بزرگ و گرد میآورد: هزاران هزار (252 و 548)، بیور هزاران (303)، سیصد هزار (278)، صد هزار (461، 464 و 792)، پنجه هزار (451 و 455)، سی هزار (790)، ده هزار (802)، هزار (494).
2- ولی گاه به ضرورت وزن یا مبالغه در دستی گزارش ارقام کوچکتر یا خردهدار میآورد: هفتصد (790)، هزار و چل (791)، سه هزار و دویست (793)، هزار و صد و شست و سه (792).
د- قافیه
در شعر دقیقی عیوب قافیه نیز دیده میشود:
1- اختلاف حذو، یعنی ناهمخوانی در حرکت پیش از قید که آن را اقواء نامند (550، 703 و 845):
بر آمد برایسن رزم کردن دو هَفت *** کزیشان سواری زمانی نخُفت
به بستور ده بارهی برنشست *** مر او را سوی رزم دشمن فرست
که ما راست گشتیم و این دین بهست *** کنون زند زردشت زی ما فِرست
در بیت زیر اگر ترنگ را به زبر حرف ر بخوانیم، اخلاف حذو را روا داشته است (342):
به گوش اندر افتد ترنگاترنگ *** هوا پر شد از نالهی بور و خنگ
در دو بیت زیر اگر مشک را به زبر یکم بخوانیم، اختلاف حذو دیده میشود (164 و 369):
بینبارم این رود جیحون به مَشک *** به مَشک آب جیحون کنم پاک خُشک
تو سیحون مینبار و جیحون به مَشک *** که ما را چه جیحون، چه سیحون، چه خشک
نگارنده حدس میزند که در دو بیت بالا مشک به پیش یکم باشد. یعنی در بیت نخستین ارجاسپ گشتاسپ را تهدید میکند که با مُشک که خاصیت خشک کردن دارد آب جیحون را خشک کند. ولی اگر آن را به زبر یکم بخوانیم، معنی آن باز درست است: برای گذر سپاهیان آن قدر بر روی رود مشک میافکنم که گویی رود جیحون به خشکی تبدیل شده است. در این صورت در بیت نخستین نیز خشک به معنی «خشکی»ست و در هر دو بیت اختلاف حذو جایز شمرده شده است. ولی به گمان نگارنده تعبیر نخستین محتملتر مینماید. مثال دیگر (77):
بگیرید پند از تهم زردهشت *** به سوی بت چین مدارید یَشت
اگر در مصراع دوم یشت بخوانیم و نه پشت ( ب، یک، 67)، در این صورت زردهشت را چه به پیش چهارم بخوانیم و چه به زیر چهارم، اختلاف حذو روا داشته شده است.
2- اختلاف توجیه، یعنی ناهمخوانی در حرکت پیش از روی که آن را نیز در عیوب قایفه اقواء خوانند. منتها در مثال زیر چون پس از حرف روی حرف وصل (در این جا الف اطلاقی) آمده است، آن را میتوان جایز شمرد. همچنین ممکن است شاعر پیرامن را به زبر م خوانده باشد (106):
به دوزخ درون دیدم آهرمنا *** نیارستمش گشت پیرامنا
3- در بیت زیر اختلاف حرف قید دیده میشود (194):
جهان از بدی ویژه او داشتیی *** به رزم اندرون نیزه او داشتی
در بیت بالا اگر شاعر ویژه را مانند امروز با ژ خوانده باشد، میتوان گفت تا حدودی قرب مخرج رعایت شده است. ولی محتملتر است که آن را برابر خوانِش پهلوی با ز خوانده باشد و عیبی بر قافیه نباشد. اصولاً برخی از تلفظهای ژ در شاهنامه که برابر گویش پارتی و تلفظ امروزین است مشکوک و تلفظ ز که برابر گویش پارسی ساسانیست محتملتر است. ضمناً خوانش کهن ویژه و نیزه هر دو با یای مجهول است (پهلوی abēzag و nēzag) که امروزه نخستین به یای معروف تبدیل شده است و دومین به مصوّت مرکب.
4- در بیت زیر مرا با ورا قافیه شده است که اگر متن درست باشد، باید آن را ایطاء جلی نامید که از عیوب بزرگ قافیه به شمار میرود (657):
چنان چون پدر داد شاهی مرا *** دهم همچنان پادشاهی ورا
برای همهی عیوب بالا میتوان از شعر فردوسی مثال آورد: اختلاف حذو: خُفت – کفت (یکم 760/215 و دیگر) اختلاف توجیه با روی موصول: تهی – بهی (یکم 14/90 و دیگر). اختلاف روی موصول، نازی – برگشاذی (یکم 193/52). اختلاف قید با رعایت قرب مخرج (ولی فارسی زبانان تفاوتی میان تلفظ ح و ه نمیگذاشتند): وحی – نهی (یکم 95/10). ایطاء خفی: دیوانگی – مردانگی (دوم 639/47). ایطاء جلی: بین – ازین (دوم 2158/348). و چیزی میان ایطاء خفی و جلی: کارکرد – کرد (دوم 307/91)، نام – ننگ و نام (دوم 174/79)، بازارگان – آزادگان (پنجم 492/260)، خوابگاه – رزمگاه (پنجم 253/507).
با این حال هر جا که در شاهنامه با عیوب قافیه روبرو میشویم باید به دو نکته توجه کنیم. یکی این که در برخی موارد ممکن است عیب قافیه ناشی از دستبرد کاتبان یا نقص تصحیح باشد. دیگر این که در مواردی ممکن است تلفظ شاعر غیر از گمان ما، و یا برخی واهها دارای دو تلفظ بوده، و یا شاعر گاه به تلفظ گویشی روی آورده باشد. ولی در هر حال، در شاهنامه عیوب قافیه مانند برخی مسامحات در وزن باقی خواهد ماند و مانند آن را در آثار دیگر، از جمله در بهمن نامه و کوش نامه نیز میبینیم.
5- در کنار این آسانگیری در قافیه که نمونههای آن در بالا آمد، گرایشی به کاربرد قافیههای پُر نیز دیده میشود، یعنی به کار بردن حروفی یکسان پیش از روی که رعایت آنها از نگاه قواعد قافیه ضروری نیست، ولی بر آهنگ لفظ میافزایند. این گرایش را به ویژه در واژههای انجامیده به ان میتوان مشاهده کرد. در این جا، هرگاه ان در هر دو مصراع نشانه جمع نباشد، رعایت حرف پیش از آن ضروری نیست: سالیان – میان – کیان – ایرانیان – چینیان – کاویان (64، 78، 109، 301، 357، 488، 523، 748، 758 و 767)، شاهنشهان – جهان – مهان – بدرهان (81، 93، 127، 133، 625 و 861)، نیزهوران – بران – گران – آهنگران – رامشگران - کران (431، 483، 973 و 990)، پهلوان – جوان – برگستوان – خسروان (476 و 931)، همداستان – داستان – باستان (89، 172 و 958)، نشان – بدنشان (172). در برابر این 25 مرود که یاد شد، جمعاً 11 مورد هم هست که دقیقی از این روش دوری جسته است: چنان – زمان (16)، میان – استخوان (226)، جان – نهان (321)، میان – جاودان (361)، سپیده دمان – گلان (442)، دیدبان – آزادگان (443)، دمان – جهان (571)، جهان – دوان (608)، جهان – آن (697)، همداستان – جهان (700)، پهلوان – جهان (848).
گرایش فردوسی به کاربرد قافیههای پُر از دقیقی نیز بیشتر است، تا آن جا که گاه در تصحیح متن شاهنامه میتواند راهنمای شناخت ضبط درست از نادرست گردد.
ه- وزن
در شعر دقیقی به تسامحاتی در وزن نیز برمیخوریم:1- گاه پس از هجای بلند یک صامت را در تقطیع میاندازد: داشت و (23، 462 و 519)، برداشت و (517)، بخواستش (666)، بیاراست و (667)، بگریست و (778)، پلشت و (294)، پیغامبر (43 و 80)، پیغامبری (103 و 997)، نامخواست (در میان مصراع 466 و 514)، داشتند (1001). در مثالهای یکم و دوم حرف ش، در مثالهای سوم و چهارم و پنجم حرف س، در مثال ششم حرف ت و در مثالهای هفتم و هشتم و نهم حرف م و در مثال دهم حرف د در تقطیع میافتند.
2- گاه پس از یک هجای بلند دو صامت متوالی را برابر یک هجای کوتاه میآورد که جمعاً یک هجای دراز را تشکیل میدهند که کمیت آن برابر یک هجای بلند و یک هجای کوتاه است: بیاراست (294 و 465). در صورتی که پس از صامت دوم، مصوّت کوتاه قرار گیرد، صامت دوم با آن مصوّت یک هجای کوتاه تشکیل میدهند و تنها صامت نخستین از تقطیع میافتد ( شماره پیشین).
برای همهی موارد بالا میتوان از شعر فردوسی (34) و دیگر شاعران سدهی چهارم هجری و برخی شاعران و حماسهسرایان دورههای بعد (35) مثال آورد. ولی کاتبان هرجا توانستهاند در متن دست برده و وزن را سبک کردهاند و متأسفانه همین صورتهای اصلاح شده مورد پذیرش مصححان شاهنامه نیز قرار گرفته است.
3- گاه حرف ن خیشومی را (حرف ن پس از مصوّت بلند) در تقطیع نینداخته، بلکه برابر یک هجای کوتاه گرفته است: بیدین (150)، گردونها، خونها (343)، نگاران با (160)، فریدون شاه (359). در دو مثال سپسین اگر حرف ن را به کسرهی اضافه بخوانیم نقص برطرف میگردد. در شعر فردوسی به ندرت پیش میآید که ن خشیومی در تقطیع نیفتاده باشد: هم از آشتی راندم هم ز جنگ (سوم 1953/224) که در این مثال هم اگر به پیروی از برخی دستنویسها راندم و بخوانیم حرف ن در تقطیع میافتد.
و- سخن پسین
1- ما در این گفتار در ضمن نشان دادن برخی از ویژگیهای شعر دقیقی و درجهی همخوانی و ناهمخوانی آن با سبک فردوسی، به برخی از ویژگیهای لفظی شعر فارسی در سدهی چهارم نیز اشاره کردیم، همچون کثرت کاررفت حروف اضافه زی، ابا، ابر؛ کاررفت بذ در جلوی مصوّت بجای به؛ کاررفت کجا و اگر در معنی حرف ربط؛ کاررفت شناسهی پیوستهی اش در حالت فاعلی؛ کاررفت چن در جلوی مصوّت به جای چو، قلت کاررفت پیشوند فعلی می؛ کثرت کاررفت مر در جلوی مفعول و گاه فاعل؛ کاررفت الف اطلاقی؛ آغاز کردن مصراع با و عاطفه در جلوی همهی انواع کلمه؛ کثرت حروف مشدد؛ تخفیف، ادغام و ساکن کردن مصوّتها: تسامح در قافیه و وزن و غیره. و نیز دیدیم که برخی از این ویژگیهای لفظی شعر سدهی چهارم، در همان ثلث سوم این سدهی دیگر کهنه شده بودند و از این جا نتیجه گرفتیم که داستان «بیژن و منیژه» از کارهای جوانی شاعر است که نظم آن پیش از آغازیدن فردوسی به نظم شاهنامه و حتی محتملاً پیش از آغاز کار ناتمام دقیقی به نظم این کتاب انجام گرفته بوده است. اکنون، نخست ببینیم که آیا در این داستان از نگاه لفظ نکات دیگری نیز هست که این نظر را بیشتر تأیید کند یا نه.2- در بررسی لفظ داستان «بیژن و منیژه»، پس از کثرت الفهای اطلاقی، قلّت پیشوند فعلی مینیز چشمگیر است. پیش از این دیدیم که دقیقی در 1015 بیت تنها 9 بار میآورده است. اکنون اگر فردوسی در داستان «بیژن و منیژه» میرا به همان نسبت دقیقی به کار برده بود، میبایست در 1279 بیت که رقم کل ابیات این داستان در تصحیح نگارنده است، 11 بار میبه کار میبرد، ولی او تنها 1 بار میدارد: همه دشت از آواز او میخنید (875).
کاررفت تنها 1 بار میدر «بیژن و منیژه» و 9 بار در هزار بیت دقیقی نشان میدهد که میدر دو ثلث نخستین سدهی چهارم هجری در شعر فارسی و در شاهنامه تک و توک دیده میشود و در این زمان کاررفت همی هنوز رایجتر است (در هزار بیت دقیقی 122 بار و در «بیژن و منیژه» 121 بار). بنابراین قلت نسبی یا کثرت نسبی میدر داستانی از شاهنامه میتواند در کنار عناصر دیگر رهنمون بر این باشد که تاریخ سرودن آن داستان مربوط به چه مرحلهای از زندگی شاعر است.
در «بیژن و منیژه» همچنین 8 بار در جلوی مصوّت حرف اضافه بذ به کار رفته است (396، 399، 466، 641، 642، 712، 973 و 881) و 4 بار دو مصوّت درهم ادغام شدهاند؛ پرده اندر (40 و 196)، خیمه اندر (420) و خیمه اندرون (1123). همچنین 3 بار حرف اضافهی باز (318، 409 و 1065)، 3 بار ابا (203، 360 و 362)، 3 بار ابر (72، 1153 و 1258) و 1 بار ابی (78) به کار رفته است، ولی شمار کاررفت آنها چندان نیست که بتوان در بحث ما اهمیتی بدان داد. در مورد حروف اضافهی ابا، ابر، ابی یادآوری این نکته نیز لازم است که شماری از کاررفت آنها الحاقیست، یعنی به سبب کثرت کاررفت این حروف اضافه در شاهنامه، آن چنان معروف کاتبان بودهاند که کمتر آنها را حذف، بلکه در ابیات الحاقی خود نیز به تقلید از فردوسی الف اطلاقی به کار بردهاند. بنابراین در تصحیح متون کهن باید توجه داشت که صرف کاررفت یک عنصر کهن زبانی در بیتی یا جملهای همیشه دلیلی بر اصالت نیست، بلکه باید نکات دیگر را نیز در نظر داشت.
یکی دیگر از عناصر کهن سبکی در «بیژن و منیژه» آوردن و عاطفه در آغاز مصراع در جلوی اسم و صفت است: و بهمن نگهبان فرخ کلاه (736)، و شهریورت باد پیروزگر (738)، و بیچاره بیژن بدان ژرف چاه (944)، و بیژن شد از بند و زندان رها (1202). اگرچه کاررفت این 4 بار و عاطفه در «بیژن و منیژه» خیلی کمتر از مثالهای مشابه آن در هزار بیت دقیقیست، ولی نسبت به بسیاری از داستانهای دیگر شاهنامه بیشتر است ( ج، هفت، 2).
دیگر از عناصر کهن زبان «بیژن و منیژه» کاررفت 17 بار مر است که در این جا نیز فردوسی به نسبت فقط یک سوم دقیقی مر به کار برده است، ولی در مقایسه با برخی از داستانهای دیگر خود بیشتر ( ج، هشت، 1).
در مقابل، در «بیژن و منیژه» قلّت کاررفت پیشوند فعلی به و عدم کاررفت شناسهی اش در حالت فاعلی شگفت مینماید. در مورد نخستین جز به چند مورد اندک مانند بجستن (410 و 553) به نمونهی مهمی برنمیخوریم، در حالی که در شعر دقیقی این پیشوند فعلی فراوان دیده میشود ( ج، چهار، 8). در مورد دوم، حتی یک مثال حتمی برای اش در حالت فاعلی نیست، در حالی که دقیقیاش را فراوان در حالت فاعلی به کار برده و در سخن فردوسی نیز در جاهای دیگر شاهنامه مثال دارد ( ج، سه، 2). در «بیژن و منیژه»اش ولی یک بار به کسر یکم به کار رفته است که پیش از این درباره آن سخن رفت ( ج، سه، 4).
یک تفاوت دیگر میان لفظ هزار بیت دقیقی با «بیژن و منیژه»، کثرت واژههای عربی در «بیژن و منیژه» است. پیش از این دیدیم که دقیقی در 1015 بیت 50 واژهی عربی و معرب را 110 بار به کار برده است ( ب، سه، 1). بنابراین فردوسی میبایست در «بیژن و منیژه» در 1279 بیت 63 واژهی عربی و معرب را 139 بار به کار میبرد تا به همان نسبت دقیقی واژهی عربی مصرف کرده باشد. ولی او 71 واژهی عربی و معرب را 206 بار به کار برده است. یعنی فردوسی در این داستان نسبت به هزار بیت دقیقی هم در رقم مجرد واژههای عربی و هم به ویژه در رقم بسامدی آنها بیشتر واژهی عربی و معرب دارد و بدین ترتیب نتیجهگیری پیشین ما ( ب، سه، 10) دستکم در مورد داستان «بیژن و منیژه» درست نیست. ولی از سوی دیگر، در داستان «بیژن و منیژه» چند نمونه واژه فارسی نیز هست که دلیلی بر کهنگی زبان داستان تواند بود. یکی کاررفت 7 بار واژه زوار به معنی «پرستار» و زواری به معنی «پرستاری» (393، 403، 570، 575، 577، 1075 و 1263) که بر طبق «فرهنگ ولف» دیگر در شاهنامه جز 2 بار در پادشاهی هرمز نیامده است. دیگر کاررفت واژه فریاد به معنی «کمک» است که 6 بار در این معنی آمده است (54، 91، 427، 560، 591 و 663) و در جاهای دیگر شاهنامه مجموعاً شاید دو برابر این مقدار آمده باشد، از جمله یک بار هم در شعر دقیقی (644). همچنین ترکیب فریادگر (560) و فریاد بخش (1004) به معنی «یاور، کمک کننده»، هر کدام یک بار تنها در «بیژن و منیژه» آمدهاند. در جاهای دیگر شاهنامه، فردوسی فریادخواه و به ویژه فریادرس را به کار برده است که باز چند بار هم در داستان «بیژن و منیژه» آمدهاند (60، 257، 447، 601 و 607). دیگر کاررفت واژهآوری به معنی «بیگمان، بیتردید»: گرم نزد سالار توران بری + بخوانم برو داستان، آوری (267). این واژه گویا تنها دوبار دیگر در شاهنامه به کار رفته است، ولی در هر دو مورد در پادشاهی ضحاک است (یکم 19/56؛ 23/68) که مانند پادشاهیهای پیش از آن از سرودههای نخستین فردوسی در شاهنامه است ( 3). این واژه در «فرهنگ ولف» و لغت شهنامه ثبت نشده است، ولی گواههای آن در دیگر متون سدهی چهاردم هجری باز هم هست و به گونه آور نیز آمده است و سپستر کمتر به کار رفته است. (36)
بنابر آنچه گذشت، داستان «بیژن و منیژه» در عین این که از نظ لفظ و محتوا دارای عناصریست که قدمت تاریخ سرایش آن را حتی در مقایسه با هزار بیت دقیقی نشان میدهند، از سوی دیگر برخی از عناصر کهنتر زبانی را نیز فاقد و یا از آن کم بهره است که علل آن را میتوان اختلاف سبک دو شاعر، تغییرات و اصلاحات بعدی خود فردوسی و یا صرفاً ناشی از اتفاق دانست.
3- یکی دیگر از بخشهای شاهنامه که برخی از عنصار کهنتر زبانی را که در بالا از آن سخن رفت در بردارد، آغاز متن اصلی کتاب است. به بررسی نگارنده، در سه پادشاهی گیومرت، هوشنگ و جمشد، یعنی مجموعاً در 335 بیت 5 بار شناسهیاش در حالت فاعلی به کار رفته است ( ح، سه، 2)، 10 بار مر (گیومرت 52 و 67؛ هوشنگ 1 و 19؛ جمشید 52، 78، 82، 105، 160 و 176)، 6 بار در 3 بیت الف اطلاقی (گیومرت 19 و 32؛ جمشید 11)، 1 بار پُس (گیومرت 16) و 3 بار دو مصوّت در یکدیگر ادغام شدهاند (گیومرت 44، جمشید 82 و 186). همچنین در برابر 22 بار کاررفت همی تنها 1 بار میآمده است (طهمورت 47). این نکات محتمل میسازند که سرایش متن چند پادشاهی آغاز شاهنامه جزو کارهای نخستین شاعر بوده و یا حتی فردوسی پس از مرگ دقیقی سرودن شاهنامه را نخست با همین بخشها آغاز کرده بوده و سپس در ادامهی کار ترتیبی دیگر برگزیده بوده است. نکتهی دیگر این که فردوسی در این 335 بیت 24 واژهی عربی و معرب را 57 بار به کار برده است، یعنی رقم تک آمدی و بسامید واژههای عربی و معرب آن نه تنها نسبت به هزار بیت دقیقی، بلکه نسبت به «بیژن و منیژه» نیز بیشتر است.
4- برخلاف «بیژن و منیژه» و متن چند پادشاهی آغاز شاهنامه، در دیباچهی کتاب با وضع دیگری روبرو هستیم. آنچه از عناصر کهنتر زبانی در این دیباچه 209 بیتی دیده میشود، عبارتند از: 5 بار کاررفت مر (15، 62، 66، 80 و 82) و 4 بار الف اطلاقی در 2 بیت (79 و 83) و 1 بار قید مرکب زاستر (80)، ترکیب شده از زان سوتر که گویا در شاهنامه تنها 2 بار دیگر به کار رفته، ولی مثال آن در دیگر متون سدهی چهارم و پنجم هست. (37) ولی بیشتر این موارد نیز در قطعهی «گفتاراند آفرینش آفتاب و ماه» (بیتهای 76-89) آمدهاند که با چند بیت پیش از آن (بیتهای 70-75) در برخی از دستنویسها، از جمله در دستنویس فلورانس نیست. چنان که اگر ما این قطعه را نادیده بگیریم، از عناصر کهنی که یاد شد تنها کاررفت 3 بار مر میماند. ولی به گمان نگارنده، قطعهی یاد شده الحاقی نیست، بلکه در نخستین نگارش شاهنامه در سال 384 هجری جزو مطالب دیباچه بوده و سپستر در پایان نگارش دوم شاهنامه و فرستادن کتاب به دربار محمود، یعنی در سال 400 هجری که شاعر مدح محمود و بزرگان حکومت او را نیز به دیباچه افزوده (بیتهای 161-209)، گویا این قطعه را از دیباچه زده و محتملاً تغییرات جزئی دیگری نیز در بقیهی متن دیباچه داده بوده است.
ضمناً در دیباچهی کتاب پیشوند فعلی همی 23 بار به کار رفته، ولی می اصلاً به کار نرفته است. بدین ترتیب فردوسی در «بیژن و منیژه» و سه پادشاهی نخستین و دیباچه، یعنی جمعاً در 1823 بیت تنها 2 بار میبه کار برده است، ولی دقیقی در 1015 بیت 9 بار، یعنی به نسبت 8 برابر بیشتر از فردوسی. بنابراین اگر متن بخشهای دیگر شاهنامه تغییر مهمی در این محاسبه ندهد، میتوان نتیجه گرفت که فردوسی پیشوند فعلی میرا به نسبت کمتر از دقیقی به کار برده است. (38)
5- به همین ترتیب میتوان بخشهای دیگر شاهنامه را نیز از نگاه کثرت یا قلّت عناصر کهن زبانی آن پژوهید و در ضمن آن عناصر کهن دیگری را نیز یافت و افزود. همچنین در برخی از بخشهای کتاب میتوان نتیجهی این پژوهش را با تاریخی که گاه خود شاعر به دست میدهد مقایسه کرد و از همخوانی یا ناهمخوانی آنها نتیجه گرفت. متأسفانه به علت ناامین بودن کاتبان نمیتوان همیشه با اطمینان دانست که آیا قلّت یک عنصر زبانی در بخشی از کتاب به سبب کهنه شدن آن در زمان خود شاعر بوده یا ناشی از دستبرد کاتبان است. از این رو باید چندین عنصر کهن زبانی را در کنار هم در نظر گرفت و با این همه نباید همیشه به گرفتن نتیجهی مطلوب امیدوار بود.
بخش تاریخ و فرهنگ خاور نزدیک، دانشگاه هامبورگ
پینوشتها:
1. نولدکه، همانجا، ص 22، ح 1.
2. ترجمهی تفسیر طبری، به کوشش حبیب یغمائی، چاپ دوم، تهران 1356، ص 696، ص 11؛ ص 890، ص 2؛ ص 1241، ص 11.
3. حکیم میسری، دانشنامه، به کوشش برات زنجانی، تهران 1366، ص 2879/175 ح.
4. بنگرید به مقالهی نگارنده: «دستنویس شاهنامه مورخ 614 هجری قمری»، ایران نامه 1/1367، ص 76-77.
5. بنگرید به: میسری، دانشنامه، ص بیست و شش. برای برخی از مثالهای آن در اشعار شعرای دیگر این عصر بنگرید به: لازار، اشعار پراکنده، ص 6/21، 9/22، 70/33، 1/47، 27/55، 100/92، 131/96، 340/119، 72/151 و 76، 83/152 و غیره.
6. بنگرید به: کوش نامه، ص 95-96.
7. ابوبکر اخوینی بخاری، هدایةالمتعلّمین فیالطّب، به کوشش جلال متینی، مشهد 1344، ص 51. برای گواه ترکیبهای دیگر آن بنگرید به ص سی و هفت – سی و هشت. و نیز بنگرید به: لازار، اشعار پراکنده، ص 69/33.
8. بنگرید به: لازار، اشعار پراکنده، ص 18/25؛ 14/143؛ میسری، دانشنامه ص 36/3.
9. در حماسهها بیشتر تأثیر شاهنامه است. بنگرید به فهرست لغات بهمن نامه و کوش نامه.
10. رودکی، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران 1341، بیتهای 193-195 و 309.
11. میسری، دانشنامه، بیتهای 1689، 1698، 1744، 3446 و 3458.
12. از جمله در قصیدهای از ابوالهیثم گرگانی (لازار، اشعار پراکنده، ص 52-63) مثالهای فراوانی از آن هست. بنگرید به بیتهای 3، 6، 9، 10، 20، 22، 25، 44، 49، 51، 66، 67، 70، 73، 83، 84 و 89. همچنین در ابیات بازمانده از شاعران دیگر این عصر به نمونههایی از آن برمیخوریم. بنگرید به: لازار، اشعار پراکنده، ص 2/64، 13/66، 28/68، 39/69، 46/71، 315/117، 21/134.
13. کوش نامه، ص 111.
14. بنگرید به: لازار، اشعار پراکنده، ص 141-177، بیتهای 19، 212، 237، 242 و 286.
15. برای نمونه بنگرید به: لازار، اشعار پراکنده، ص 4/12.
16. میسری، دانشنامه، ص بیست و شش.
17. لازار، اشعار پراکنده، ص 174/102؛ 251/111، 307/116.
18. لازار، اشعار پراکنده، ص 18/144.
19. گرشاسپنامه، ص 125/223؛ 43/328.
20. لازار، اشعار پراکنده، ص 91/91.
21. گرشاسپنامه، ص 2/42؛ 75/54؛ 40/71.
22. لازار، اشعار پراکنده، ص 1/47 و 3.
23. میسری، دانشنامه، بیتهای 144، 72، 1421، 3297، 3481، 3879 و غیره.
24. کوش نامه، ص 111.
25. شاهنامه، سوم، ص 303-394. از این 42 بیت، در سه بیت هر بیت تنها یک بار و در 39 بیت دیگر در هر بیت 2 بار. آن سه مورد عبارتند از بیتهای 129، 220 و 497. و آن 38 مورد در بیتهای: 111، 123، 154، 173، 174، 214، 218، 219، 224، 225، 230، 244، 254، 266، 272، 275، 299، 306، 325، 337، 344، 359، 360، 401، 434، 485، 513، 514، 525، 538، 542، 545، 566، 585، 645، 694، 761، 873 و 878.
26. نولدکه، همان جا، ص (؟). و نیز بنگرید به: صفا، ذبیح الله، حماسهسرایی در ایران، تهران 1333، ص 177-178.
27. صفا، همان جا، ص 178.
28. رودکی، دیوان، بیتهای 4-5.
29. رودکی، دیوان، بیتهای 1-3، 6-9، 11-16، 33-35، 652، 657، 659، 661، 662، 865 و 886.
30. لازار، اشعار پراکنده، ص 3/47.
31. لازار، اشعار پراکنده، ص 19، 23، 40، 65-66، 78، 91، 93، 142 و 143.
32. میسری، دانشنامه، ص بیست و دو – بیست و سه.
33. مثلاً در بهمن نامه، ص 158/26.
34. نگاه کنید به مقالهی نگارنده: «پیرامون وزن شاهنامه»، ایرانشناسی 1/1369، ص 48-63.
35. برای مثال بنگرید به: کوش نامه، ص 111.
36. اسدی، لغت فرس،به کوشش مجتبائی – صادقی، تهران 1365، ص 95 (با گواهی از فرّخی).
37. بنگرید به: رواقی، علی واژههای ناشناخته در شاهنامه، تهران 2535، دفتر 2، ص 8، ح.
38. در گرشاسپنامه و بهمن نامه و کوش نامه نیز همی بر میسخت میچربد. همچنین در 509 بیتی که فردوسی در ادامهی هزار بیت دقیقی سروده است، تنها 1 بار میدیده میشود: همی زار میبگسلد جان اوی (1274) که این هم با بودن همی مشکوک است و گذشته از این تنها در 2 تا از دستنویسهای ما آمده است.
منبع مقاله :
مجلهی ایرانشناسی، سال دوازدهم.
/ج